قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - '،ن' به '، ن')
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۴۴: خط ۴۴:




    قاضى سعيد قمى، نام او محمد،فرزند محمد مفيد، مدعوّ به سعيد شريف قمى، معروف به قاضى سعيد، ملقب به حكيم كوچك، طبيب، عارف، فقيه،شاعر، محدث، اديب، آشنا به علوم رياضى و از علماى اماميه عصر صفوى در قرن يازدهم هجرى(صاحب تذكرة نصرآبادى، نام وى را محمد باقر ذكر كرده است).
    '''قاضى سعيد قمى'''، نام او محمد،فرزند محمد مفيد، مدعوّ به سعيد شريف قمى، معروف به قاضى سعيد، ملقب به حكيم كوچك، طبيب، عارف، فقيه،شاعر، محدث، اديب، آشنا به علوم رياضى و از علماى اماميه عصر صفوى در قرن يازدهم هجرى(صاحب تذكرة نصرآبادى، نام وى را محمد باقر ذكر كرده است).


    محمد سعيد در دهم ذى القعده سال 1049 ق در قم متولد شد.در نوجوانى علم طب را نزد پدرش فرا گرفت و در جوانى به اصفهان مهاجرت نمود.برادر بزرگتر وى،
    محمد سعيد در دهم ذى القعده سال 1049 ق در قم متولد شد.در نوجوانى علم طب را نزد پدرش فرا گرفت و در جوانى به اصفهان مهاجرت نمود.برادر بزرگتر وى،
    خط ۷۷: خط ۷۷:
    قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تااز فيض.مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم مير ابوالقاسم فندرسكى استرآبادى(م 1050)از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است.وى از حكماى مشاء به حساب مى‌آيد.در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى، و برادرش حكيم محمّد حسن قمى، مير قوام الدين حكيم، ملا عباس مولوى صاحب اصول الفوائد، ملا محمّد تنكابنى، مير قوام الدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شده‌اند.پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، تهيه و مقدمه و تعليق از [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]]، بخشى از المعارف الاهيه،ص 448-449.</ref>ضبط كرده است.از ملا رجبعلى تبريزى رساله‌اى در اثبات واجب<ref> ملا رجبعلى تبريزى، رسالۀ اثبات واجب،در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى ايران،ص 220-243.</ref>و كتابى به نام اصول آصفيه<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 1،گزيده‌اى از رساله آصفيه(الاصل الاصيل)ص 244-271.</ref> به جا مانده است.آثار رجبعلى و تقريرات شاگردانش از دروس وى، حاكى از احاطۀ وى بر آراى فلسفى است.اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است كه اشاره به امهات آنها بى‌وجه نيست:
    قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تااز فيض.مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم مير ابوالقاسم فندرسكى استرآبادى(م 1050)از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است.وى از حكماى مشاء به حساب مى‌آيد.در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى، و برادرش حكيم محمّد حسن قمى، مير قوام الدين حكيم، ملا عباس مولوى صاحب اصول الفوائد، ملا محمّد تنكابنى، مير قوام الدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شده‌اند.پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، تهيه و مقدمه و تعليق از [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]]، بخشى از المعارف الاهيه،ص 448-449.</ref>ضبط كرده است.از ملا رجبعلى تبريزى رساله‌اى در اثبات واجب<ref> ملا رجبعلى تبريزى، رسالۀ اثبات واجب،در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى ايران،ص 220-243.</ref>و كتابى به نام اصول آصفيه<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 1،گزيده‌اى از رساله آصفيه(الاصل الاصيل)ص 244-271.</ref> به جا مانده است.آثار رجبعلى و تقريرات شاگردانش از دروس وى، حاكى از احاطۀ وى بر آراى فلسفى است.اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است كه اشاره به امهات آنها بى‌وجه نيست:


    1-وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى، و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، رسالۀ اثبات واجب،ج 1، ص 222.</ref>
    #وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى، و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، رسالۀ اثبات واجب،ج 1، ص 222.</ref>
     
    #صفات واجب الوجود عين ذات واجب نيستند.در عين اينكه زايد بر ذات نيز محسوب نمى‌شوند.واجب صفت ندارد و نسبت صفات كمالى به ذات ربوبى به معناى سلب طرف نقصان است.وجوب وجود و اطلاق موجود بر واجب نيز از اين قاعده مستثنى نيستند.<ref>همان،ص 231.</ref>
    2-صفات واجب الوجود عين ذات واجب نيستند.در عين اينكه زايد بر ذات نيز محسوب نمى‌شوند.واجب صفت ندارد و نسبت صفات كمالى به ذات ربوبى به معناى سلب طرف نقصان است.وجوب وجود و اطلاق موجود بر واجب نيز از اين قاعده مستثنى نيستند.<ref>همان،ص 231.</ref>
    #حركت در جوهر محال است.<ref>همان،ص 254 از رساله آصفيه.</ref>
     
    #تركيب وجود و ماهيت تركيبى انضمامى است.وجود زايد بر ماهيت در خارج مى‌باشد و حمل وجود بر ماهيت نظير حمل اعراض خارجى بر جوهر به حساب مى‌آيد.<ref>همان،ص 257.</ref>
    3-حركت در جوهر محال است.<ref>همان،ص 254 از رساله آصفيه.</ref>
    #ماهيت مجعول اوّل و بالذات و وجود مجعول ثانى و بالعرض است.عليت و تأثير و معلوليت و تأثر در سنخ ماهيات است نه در وجود<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، المعارف الالهيه، پيرزاده(تقريرات درس مولى رجبعلى تبريزى)،ص 486 و ج 1،ص 259 از رسالۀ آصفيه..</ref>.
     
    #وجود ذهنى باطل است.
    4-تركيب وجود و ماهيت تركيبى انضمامى است.وجود زايد بر ماهيت در خارج مى‌باشد و حمل وجود بر ماهيت نظير حمل اعراض خارجى بر جوهر به حساب مى‌آيد.<ref>همان،ص 257.</ref>
     
    5-ماهيت مجعول اوّل و بالذات و وجود مجعول ثانى و بالعرض است.عليت و تأثير و معلوليت و تأثر در سنخ ماهيات است نه در وجود<ref> منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، المعارف الالهيه، پيرزاده(تقريرات درس مولى رجبعلى تبريزى)،ص 486 و ج 1،ص 259 از رسالۀ آصفيه..</ref>.
     
    6-وجود ذهنى باطل است.
    علم نفس به حقايق خارجيه به اعيانشان است نه به صورشان.محسوسات جزئيه به توسط آلت و طبايع كليّه بدون آلت ادراك مى‌شوند.<ref> همان،ج 1،ص 262.</ref>
    علم نفس به حقايق خارجيه به اعيانشان است نه به صورشان.محسوسات جزئيه به توسط آلت و طبايع كليّه بدون آلت ادراك مى‌شوند.<ref> همان،ج 1،ص 262.</ref>


    خط ۱۰۵: خط ۱۰۰:
    آثار قاضى سعيد را از حيث انتشار به چهار قسم مى‌توان تقسيم كرد:
    آثار قاضى سعيد را از حيث انتشار به چهار قسم مى‌توان تقسيم كرد:


    1-آثارى كه با طبع حروفى منتشر شده است.  
    #آثارى كه با طبع حروفى منتشر شده است.  
     
    #آنچه كه با چاپ سنگى طبع شده
    2-آنچه كه با چاپ سنگى طبع شده
    #آثارمخطوط  
     
    #آثار مفقود و نامشخّص.
    3-آثارمخطوط  
     
    4-آثار مفقود و نامشخّص.


    اوّل:آثارى كه به طبع حروفى رسيده است:
    اوّل:آثارى كه به طبع حروفى رسيده است:


    1-كليد بهشت، تصحيح و تعليق سيد محمّد مشكوة، تهران 1356 ق.<ref> چاپ دوم، كليد بهشت، تهران، انتشارات الزهراء،1362.</ref>اين كتاب مختصر در مبدأ و معاد است و به زبان فارسى و نزديك به فهم عامه، به دور از اصطلاحات و با رعايت جمع بين شريعت و فلسفه نگارش يافته است.
    #كليد بهشت، تصحيح و تعليق سيد محمّد مشكوة، تهران 1356 ق.<ref> چاپ دوم، كليد بهشت، تهران، انتشارات الزهراء،1362.</ref>اين كتاب مختصر در مبدأ و معاد است و به زبان فارسى و نزديك به فهم عامه، به دور از اصطلاحات و با رعايت جمع بين شريعت و فلسفه نگارش يافته است.
     
    #اسرار العبادات، تصحيح سيد محمّد باقر سبزوارى، تهران 13.<ref> انتشارات دانشگاه تهران.</ref>
    2-اسرار العبادات، تصحيح سيد محمّد باقر سبزوارى، تهران 13.<ref> انتشارات دانشگاه تهران.</ref>
    #تعليقات على اثولوجيا، با تصحيح و مقدمه [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]]، تهران 1356.<ref> اين كتاب دو گونه چاپ شده است:1-مستقل، انجمن شاهنشاهى فلسفۀ ايران.2-در ضمن مجموعۀ منتخباتى از آثار حكماى ايران،ج 3، مشهد،1355، سلسله انتشارات انجمن فلسفه.</ref>
     
    #:اين تعليقات بر چهار ميمر(مقاله)اوّل از ده ميمراثولوجيا و ناظر به تعليقات [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] و متأثر از مبانى حكمت متعاليه است.به رغم مقدمۀ نافع مصحّح، طبع تعليقات طبعى غير منقح از نسخه‌اى ناقص است و به تصحيحى مجدد نياز دارد.
    3-تعليقات على اثولوجيا، با تصحيح و مقدمه [[آشتیانی، جلال‌الدین|سيد جلال الدين آشتيانى]]، تهران 1356.<ref> اين كتاب دو گونه چاپ شده است:1-مستقل، انجمن شاهنشاهى فلسفۀ ايران.2-در ضمن مجموعۀ منتخباتى از آثار حكماى ايران،ج 3، مشهد،1355، سلسله انتشارات انجمن فلسفه.</ref>
    #شرح توحيد الصدوق،جلد اوّل، تصحيح و تعليق دكتر نجفقلى حبيبى، تهران 1373.
     
    #از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است.قاضى سعيد در اين نامه‌ها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است.
    اين تعليقات بر چهار ميمر(مقاله)اوّل از ده ميمراثولوجيا و ناظر به تعليقات [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] و متأثر از مبانى حكمت متعاليه است.به رغم مقدمۀ نافع مصحّح، طبع تعليقات طبعى غير منقح از نسخه‌اى ناقص است و به تصحيحى مجدد نياز دارد.
     
    4-شرح توحيد الصدوق،جلد اوّل، تصحيح و تعليق دكتر نجفقلى حبيبى، تهران 1373.
     
    5-از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است.قاضى سعيد در اين نامه‌ها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است.


    (مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى، به كوشش مدرس طباطبايى، تهران 1352).<ref> مجلۀ وحيد،شمارۀ مسلسل 117،شهريور 1352،ص 667 تا 678.</ref>
    (مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى، به كوشش مدرس طباطبايى، تهران 1352).<ref> مجلۀ وحيد،شمارۀ مسلسل 117،شهريور 1352،ص 667 تا 678.</ref>
    خط ۱۳۱: خط ۱۱۸:
    دوّم:آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است:
    دوّم:آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است:


    1-رسالة حقيقة الصلوة(مقالة التوحيد).اين رسالۀ مختصر در سال 1084 در قم تأليف شده و در حاشيۀ شرح الهداية الاثيرية صدر المتألهين شيرازى به طبع رسيده است(تهران1313 ق)<ref> شرح الهداية الاثيرية،ص 357-362.</ref>.
    #رسالة حقيقة الصلوة(مقالة التوحيد).اين رسالۀ مختصر در سال 1084 در قم تأليف شده و در حاشيۀ شرح الهداية الاثيرية صدر المتألهين شيرازى به طبع رسيده است(تهران1313 ق)<ref> شرح الهداية الاثيرية،ص 357-362.</ref>.
     
    #:چكيدۀ رساله اين است كه حقيقت و روح صلوة، توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس.
    چكيدۀ رساله اين است كه حقيقت و روح صلوة، توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس.
    #الاربعين فى شرح الاحاديث المشكله(تأليف بين سالهاى 1079 تا 1091)تصحيح عيسى على‌آبادى، با مقدمه سيد نصر الله تقوى، تهران 1315 ق.اين كتاب مهمترين
     
    2-الاربعين فى شرح الاحاديث المشكله(تأليف بين سالهاى 1079 تا 1091)تصحيح عيسى على‌آبادى، با مقدمه سيد نصر الله تقوى، تهران 1315 ق.اين كتاب مهمترين


    كتاب قاضى سعيد پس از شرح توحيد است.جميع نسخ به جا مانده از اين كتاب ناقص و شامل يك مقدمه و بيست و شش حديث است.
    كتاب قاضى سعيد پس از شرح توحيد است.جميع نسخ به جا مانده از اين كتاب ناقص و شامل يك مقدمه و بيست و شش حديث است.
    خط ۱۴۱: خط ۱۲۶:
    سوّم:آثار مخطوط قاضى سعيد كه هنوز به زيور طبع آراسته نشده است:
    سوّم:آثار مخطوط قاضى سعيد كه هنوز به زيور طبع آراسته نشده است:


    1-الاربعينيّات لكشف انوار القدسيّات؛مجموعه‌اى از ده يا يازده رساله كه قاضى سعيد قبلا آنها را مستقلا تصنيف كرد و سپس تصميم به الحاق آنها در مجموعۀ اربعينيّا گرفت.اين مجموعه در رديف آخرين اثر قاضى محسوب مى‌شود.وى در نظر داشت در اين مجموعه چهل رساله جمع‌آورى كند كه عمرش كفاف نداد.رسائل اين مجموعه عبارتند از:
    #الاربعينيّات لكشف انوار القدسيّات؛مجموعه‌اى از ده يا يازده رساله كه قاضى سعيد قبلا آنها را مستقلا تصنيف كرد و سپس تصميم به الحاق آنها در مجموعۀ اربعينيّا گرفت.اين مجموعه در رديف آخرين اثر قاضى محسوب مى‌شود.وى در نظر داشت در اين مجموعه چهل رساله جمع‌آورى كند كه عمرش كفاف نداد.رسائل اين مجموعه عبارتند از:
     
    #:#رسالۀ روح الصلوة.<ref> دكتر حبيبى، رسالۀ اوّل الاربعينيّات را همين رسالۀ حقيقة الصلوة شمرده،(مقدّمه شرح عقايد الصدوق،ج 1)، حال آنكه مرحوم مشكوة، رسالۀ اول الاربعينيات را رسالۀ روح الصلوة ذكر كرده است.ر.ك:مقدمه كليد بهشت.</ref>تفصيل رسالۀ حقيقة الصلوة سابق الذكر.
    1-رسالۀ روح الصلوة.<ref> دكتر حبيبى، رسالۀ اوّل الاربعينيّات را همين رسالۀ حقيقة الصلوة شمرده،(مقدّمه شرح عقايد الصدوق،ج 1)، حال آنكه مرحوم مشكوة، رسالۀ اول الاربعينيات را رسالۀ روح الصلوة ذكر كرده است.ر.ك:مقدمه كليد بهشت.</ref>تفصيل رسالۀ حقيقة الصلوة سابق الذكر.
    #:#رسالة اشارة و بشارة فى حقيقة الاختلاف الواقع فى القرآت السبع (1089 قم).
     
    #:#الفوائد الرضويه فى شرح حديث سؤال رأس الجالوت من الامام على بن موسى الرضا (ع)فى حقيقة الكفر و الايمان.
    2-رسالة اشارة و بشارة فى حقيقة الاختلاف الواقع فى القرآت السبع (1089 قم).
    #:#مرقاة الاسرار فى بيان ربط الحادث بالقديم و حدوث العالم (1084 قم).
     
    #:#النفحات الالهيه و الخواطر الالهاميه(1084 قم).
    3-الفوائد الرضويه فى شرح حديث سؤال رأس الجالوت من الامام على بن موسى الرضا (ع)فى حقيقة الكفر و الايمان.
    #:#الانوار القدسيه فى تحقيق الهيولى و الصورة(1085 قم).
     
    #:#المقصود الاسنى فى تحقيق ماهية الحركة و وجودها (1088 قم).
    4-مرقاة الاسرار فى بيان ربط الحادث بالقديم و حدوث العالم (1084 قم).
    #:#الحديقة الوردية فى السوانح المعراجيه.
     
    #:#رسالة البرهان القاطع و النور الساطع.ترجمۀ رسالۀ استادش مولى رجبعلى تبريزى از فارسى به عربى.
    5-النفحات الالهيه و الخواطر الالهاميه(1084 قم).
    #:#الطلايع و البوارق فى تحقيق ان لكل حقيقة من الحقائق الامكانية صورة و ان احسنها الصورة الانسانية(البوارق الملكوتيه).
     
    #:اين رساله مفصل‌ترين رسالۀ مجموعۀ اربعينات است.
    6-الانوار القدسيه فى تحقيق الهيولى و الصورة(1085 قم).
    #:#شرح حديث الغمامة من اعجاز امير المؤمنين(ع).(اصفهان 1099)
     
    #اسرار الصنايع فى فلسفة بعض العلوم، به فارسى(1080).
    7-المقصود الاسنى فى تحقيق ماهية الحركة و وجودها (1088 قم).
    #شرح حديث البساط.
     
    #شرح توحيد الصدوق،جلد دوّم، از باب سوّم، تفسير سورۀ توحيد تا باب 26 معنى الرضا و سخطه عزّ و جلّ.
    8-الحديقة الوردية فى السوانح المعراجيه.
    #شرح توحيد الصدوق،جلد سوّم، كه بايد ظاهرا از باب 27 يعنى معنى قوله عز و جل و نفخت فيه من روحى آغاز شده باشد و در سال 1107 از آن فارغ شده است.اين اثر را آخرين اثر وى به حساب آورده‌اند.
     
    #بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت، بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى، نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در
    9-رسالة البرهان القاطع و النور الساطع.ترجمۀ رسالۀ استادش مولى رجبعلى تبريزى از فارسى به عربى.
     
    10-الطلايع و البوارق فى تحقيق ان لكل حقيقة من الحقائق الامكانية صورة و ان احسنها الصورة الانسانية(البوارق الملكوتيه).
     
    اين رساله مفصل‌ترين رسالۀ مجموعۀ اربعينات است.
     
    11-شرح حديث الغمامة من اعجاز امير المؤمنين(ع).(اصفهان 1099)
     
    2-اسرار الصنايع فى فلسفة بعض العلوم، به فارسى(1080).
     
    3-شرح حديث البساط.
     
    4-شرح توحيد الصدوق،جلد دوّم، از باب سوّم، تفسير سورۀ توحيد تا باب 26 معنى الرضا و سخطه عزّ و جلّ.
     
    5-شرح توحيد الصدوق،جلد سوّم، كه بايد ظاهرا از باب 27 يعنى معنى قوله عز و جل و نفخت فيه من روحى آغاز شده باشد و در سال 1107 از آن فارغ شده است.اين اثر را آخرين اثر وى به حساب آورده‌اند.
     
    6-بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت، بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى، نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در


    آتشكدۀ آذر.<ref> سيد محمد مشكوة، مقدمۀ كليد بهشت،قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>
    آتشكدۀ آذر.<ref> سيد محمد مشكوة، مقدمۀ كليد بهشت،قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>
    خط ۱۸۱: خط ۱۴۹:
    چهارم:آثار مفقود و غير مشخص.
    چهارم:آثار مفقود و غير مشخص.


    1-حاشية شرح الاشارات.[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مى‌دهد.<ref> [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]،ج 2،ص 284.</ref>
    #حاشية شرح الاشارات.[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مى‌دهد.<ref> [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]،ج 2،ص 284.</ref>
     
    #:تأليف چنين كتابى بعيد نيست،چه قاضى سعيد در آثار خود مكررا از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول كرده است.
    تأليف چنين كتابى بعيد نيست،چه قاضى سعيد در آثار خود مكررا از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول كرده است.
    #شرح توحيد صدوق،جلد چهارم.شيخ آقا بزرگ، آن را در کرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مى‌كند<ref> الطهرانى، الشيخ آقا بزرگ،[[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة الى تصانيف الشيعة]]،ج 15،ص 153.ذيل شرح توحيد الصدوق،شمارۀ 522.</ref>، امّا مشخص نيست كه آيا قاضى سعيد توفيق اتمام شرح توحيد صدوق را يافته است يا نه.
     
    #ديوان اشعار فارسى و عربى.ميرزا صائب(م 1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است:
    2-شرح توحيد صدوق،جلد چهارم.شيخ آقا بزرگ، آن را در کرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مى‌كند<ref> الطهرانى، الشيخ آقا بزرگ،[[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة الى تصانيف الشيعة]]،ج 15،ص 153.ذيل شرح توحيد الصدوق،شمارۀ 522.</ref>، امّا مشخص نيست كه آيا قاضى سعيد توفيق اتمام شرح توحيد صدوق را يافته است يا نه.
     
    3-ديوان اشعار فارسى و عربى.ميرزا صائب(م 1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است:




    خط ۲۰۱: خط ۱۶۶:
    قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى‌فايده نيست:
    قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى‌فايده نيست:


    1-اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود، پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref> مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>
    #اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود، پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref> مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>
     
    #نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى‌باشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref> همان،ص 109.</ref>
    2-نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى‌باشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref> همان،ص 109.</ref>
    #تجرّد نفوس نباتى، حيوانى و انسانى.«چرا كه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمى‌تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.»<ref> همان،ص 109.</ref>
     
    #تسلسل را مانند متكلمين بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب باطل مى‌داند.«غير متناهى بودن سلسله اعداد مطلقا محال است خواه مترتّب باشند چنانكه در سلسله علل فاعليه محتمل است و خواه غير مترتّب،چنانكه در نفوس انسانى متأخرين مى‌گويند و مى‌پندارند كه اين معنى حق و مذهب قدماست.»<ref> همان،ص 50.</ref>
    3-تجرّد نفوس نباتى، حيوانى و انسانى.«چرا كه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمى‌تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.»<ref> همان،ص 109.</ref>
    #تجرد قوّۀ خيالى را برخلاف صدر المتألهين نفى مى‌كند
     
    #:«...و لا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس و لا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد(اى الصدرا) بل الحق ما بينّاه...»<ref> قاضى سعيد، رسالة الطلائع و البوارق،(مخطوط)به نقل از آشتيانى، مقدمه اثولوجيا،ص 9.</ref>
    4-تسلسل را مانند متكلمين بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب باطل مى‌داند.«غير متناهى بودن سلسله اعداد مطلقا محال است خواه مترتّب باشند چنانكه در سلسله علل فاعليه محتمل است و خواه غير مترتّب،چنانكه در نفوس انسانى متأخرين مى‌گويند و مى‌پندارند كه اين معنى حق و مذهب قدماست.»<ref> همان،ص 50.</ref>
    #حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref> تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>
     
    #قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>
    5-تجرد قوّۀ خيالى را برخلاف صدر المتألهين نفى مى‌كند
    #:لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>
     
    #قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا.
    «...و لا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس و لا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد(اى الصدرا) بل الحق ما بينّاه...»<ref> قاضى سعيد، رسالة الطلائع و البوارق،(مخطوط)به نقل از آشتيانى، مقدمه اثولوجيا،ص 9.</ref>
    #:«اتصاف واجب الوجود به هيچ چيز ممكن و محسوس نيست،چرا كه هرصفتى كه هست صفت موجود به معناى مشهور است.»<ref> همان،ص 69.</ref>
     
    #نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب.«شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد كه هرگز صفت عين
    6-حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref> تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>
    #:ذات نمى‌تواند بود، همچنانكه ذات غير عين صفت نمى‌باشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود، بى‌معنى برآيد كما لا يخفى.»<ref> همان،ص 68-71.</ref>
     
    #:قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق،«و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه»آن را تأكيدى بر ابطال نظريۀ عينيت ذات و صفات به حساب آورده است.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 115-117.</ref>
    7-قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>
    #علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در
     
    #:دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 75.</ref>در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح الاربعين، به نقل از آشتيانى، حاشيه اثولوجيا،ص 158.</ref>
    لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>
    #بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست
     
    #:«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود، حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم، پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 66.</ref>
    8-قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا.
    #قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>
     
    #اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مى‌نويسد:
    «اتصاف واجب الوجود به هيچ چيز ممكن و محسوس نيست،چرا كه هرصفتى كه هست صفت موجود به معناى مشهور است.»<ref> همان،ص 69.</ref>
    #:«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد، مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref> همان،ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى شاگرد شارح)نوشته است:
     
    9-نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب.«شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد كه هرگز صفت عين
     
    ذات نمى‌تواند بود، همچنانكه ذات غير عين صفت نمى‌باشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود، بى‌معنى برآيد كما لا يخفى.»<ref> همان،ص 68-71.</ref>
     
    قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق،«و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه»آن را تأكيدى بر ابطال نظريۀ عينيت ذات و صفات به حساب آورده
     
    است.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 115-117.</ref>
     
    10-علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در
     
    دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 75.</ref>در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح الاربعين، به نقل از آشتيانى، حاشيه اثولوجيا،ص 158.</ref>
     
    11-بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست
     
    «حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود، حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم، پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 66.</ref>
     
    12-قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>
     
    13-اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مى‌نويسد:
     
    «وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد، مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref> همان،ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى شاگرد شارح)نوشته است:
    «هذا الكلام منه، لشىء عجاب،فوايلاه!و هل يتكلم هذا الكلام من له ادنى تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على ما يخفى و لا يخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ[صاحبه]من العلماء ذوى الاعتبار.»
    «هذا الكلام منه، لشىء عجاب،فوايلاه!و هل يتكلم هذا الكلام من له ادنى تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على ما يخفى و لا يخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ[صاحبه]من العلماء ذوى الاعتبار.»
    </ref>
    </ref>
     
    #زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2-زمان لطيف، مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم
    14-زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2-زمان لطيف، مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم
    #:جسمانى، حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام، حركات جن و ارواح 3-زمان الطف، همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه.پس هروجودى داراى مقدار
     
    #:زمان خاص و مشخصى است.ساختهاى سه‌گانه زمانى با توجه به لطافت شيوۀ وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مى‌يابد، مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده، مى‌تواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده،گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.<ref> همان،ج 1،ص 152.</ref>
    جسمانى، حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام، حركات جن و ارواح 3-زمان الطف، همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه.پس هروجودى داراى مقدار
    #معناى ويژۀ توحيد افعالى، او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل،فعل را نيز واحد مى‌داند.او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مى‌كند.<ref> همان،ج 1،ص 396-397،جهت مقايسه رأى قاضى سعيد در باب زمان با آراى ديگر حكيمان مسلمان رجوع كنيد به رسالۀ«زمان در فلسفۀ اسلامى»، به قلم نگارنده،قم،1372.</ref>
     
    زمان خاص و مشخصى است.ساختهاى سه‌گانه زمانى با توجه به لطافت شيوۀ وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مى‌يابد، مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده، مى‌تواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده،گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.<ref> همان،ج 1،ص 152.</ref>
     
    15-معناى ويژۀ توحيد افعالى، او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل،فعل را نيز واحد مى‌داند.او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مى‌كند.<ref> همان،ج 1،ص 396-397،جهت مقايسه رأى قاضى سعيد در باب زمان با آراى ديگر حكيمان مسلمان رجوع كنيد به رسالۀ«زمان در فلسفۀ اسلامى»، به قلم نگارنده،قم،1372.</ref>


    آنچه نمونه‌وار ذكر شد، بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بى‌شك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعۀ آثار وى ممكن خواهد بود.
    آنچه نمونه‌وار ذكر شد، بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بى‌شك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعۀ آثار وى ممكن خواهد بود.
    خط ۲۹۱: خط ۲۳۰:
    به‌طور خلاصه سيماى فلسفى قاضى سعيد را مى‌توان در اين نكات خلاصه كرد:
    به‌طور خلاصه سيماى فلسفى قاضى سعيد را مى‌توان در اين نكات خلاصه كرد:


    1-از قاضى سعيد هيچ رأى ابتكارى خاص فلسفى به جا نمانده است.
    #از قاضى سعيد هيچ رأى ابتكارى خاص فلسفى به جا نمانده است.
     
    #در متفردات فلسفى پيرو استادش رجبعلى تبريزى است. اين متفردات نوعا ضعيف و محجور است.
    2-در متفردات فلسفى پيرو استادش رجبعلى تبريزى است. اين متفردات نوعا ضعيف و محجور است.
    #در تقرير مبانى حكمت متعاليه راسخ نيست و در مناقشه بر آن برخورد قوى نكرده است.
     
    #فلسفۀ او از نوعى تناقض و عدم انسجام درونى رنجور است.
    3-در تقرير مبانى حكمت متعاليه راسخ نيست و در مناقشه بر آن برخورد قوى نكرده است.
     
    4-فلسفۀ او از نوعى تناقض و عدم انسجام درونى رنجور است.


    لذا بى‌بها نيست كه او را حكيمى در رديف حكماى طراز چهارم اسلامى به حساب آوريم(نه صاحب مكتب است نه صاحب رأى ابتكارى نه صاحب تقرير قوى و منسجم).
    لذا بى‌بها نيست كه او را حكيمى در رديف حكماى طراز چهارم اسلامى به حساب آوريم(نه صاحب مكتب است نه صاحب رأى ابتكارى نه صاحب تقرير قوى و منسجم).