تعليقات علی شرح «فصوص الحكم» و «مصباح الانس»: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'ر(' به 'ر (') |
جز (جایگزینی متن - 'ن(' به 'ن (') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
بخش 1: تعليقات بر شرح فصوص الحكم | بخش 1: تعليقات بر شرح فصوص الحكم | ||
برخورد [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با «فصوص الحكم» [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، يك برخورد منصفانه و درعين حال نقادانه است و از همان ابتدا با ديدى منفى به آن نمىپردازد؛ به همين دليل است كه از 228 تعليقه، تنها 80 تعليقه آن، جنبه انتقادى دارد و مابقى آنها جنبه تشريحى و توضيحى دارد. [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] در اين توضيحات، شاهد مثالهايى از ادعيه و احاديث معصومين(ع) آورده و با نگاهى شيعى به آنها پرداخته و دو عرفان شيعى و سنى را به هم نزديك كرده است. | برخورد [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با «فصوص الحكم» [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، يك برخورد منصفانه و درعين حال نقادانه است و از همان ابتدا با ديدى منفى به آن نمىپردازد؛ به همين دليل است كه از 228 تعليقه، تنها 80 تعليقه آن، جنبه انتقادى دارد و مابقى آنها جنبه تشريحى و توضيحى دارد. [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] در اين توضيحات، شاهد مثالهايى از ادعيه و احاديث معصومين (ع) آورده و با نگاهى شيعى به آنها پرداخته و دو عرفان شيعى و سنى را به هم نزديك كرده است. | ||
از اين 80 تعليقه انتقادى، تنها 36 مورد آن مربوط به مقدمه قيصرى بر فصوص است كه با بررسى بسيارى از اين ديدگاههاى اختلافى به اين نتيجه مىتوان رسيد كه [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] در اين مباحث، صاحبنظر بوده و نظرات ايشان داراى قوت و استحكام بالايى نيز مىباشد؛ بهعنوان مثال: | از اين 80 تعليقه انتقادى، تنها 36 مورد آن مربوط به مقدمه قيصرى بر فصوص است كه با بررسى بسيارى از اين ديدگاههاى اختلافى به اين نتيجه مىتوان رسيد كه [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] در اين مباحث، صاحبنظر بوده و نظرات ايشان داراى قوت و استحكام بالايى نيز مىباشد؛ بهعنوان مثال: | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
#شارح، حمد قولى حضرت حق نسبت به ذات خود را در مقام جمعى الهى، عبارت از اين مىشمارد كه خداى متعال، نفس خود را به واسطه صفات كماليه تعريف كند؛ همان صفاتى كه در كتب نازل شده بر پيامبران الهى ذكر شده است، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] اين قول را رد كرده، آن را حمد او در مرآت تفصيلىاش مىدانند؛ كما ان سمع و بصر العباد سمعه و بصره فى المرآة التفصيلية و مىفرمايند: حمد او ذاتش را در مقام جمعى الهى، ذاتا يكى است و به حسب تكثير اسماء، اختلاف دارد، پس تجلى اسمايى به فيض مقدس، در وجه قولى، شق اسماع ممكنات و اعيان است و تجلى به «فيض اقدس»، در وجه قولى، به اعتبار شق اسماع اسماء است، پس او حامد است به لسان ذات و محمود الذات است و حامد است به لسان اسماء، و محمودش، ذات و اسماء است و حامد است به لسان اعيان و محمودش، آن دو است با اعيان. <ref>همان، ص 43 - 44</ref>. | #شارح، حمد قولى حضرت حق نسبت به ذات خود را در مقام جمعى الهى، عبارت از اين مىشمارد كه خداى متعال، نفس خود را به واسطه صفات كماليه تعريف كند؛ همان صفاتى كه در كتب نازل شده بر پيامبران الهى ذكر شده است، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] اين قول را رد كرده، آن را حمد او در مرآت تفصيلىاش مىدانند؛ كما ان سمع و بصر العباد سمعه و بصره فى المرآة التفصيلية و مىفرمايند: حمد او ذاتش را در مقام جمعى الهى، ذاتا يكى است و به حسب تكثير اسماء، اختلاف دارد، پس تجلى اسمايى به فيض مقدس، در وجه قولى، شق اسماع ممكنات و اعيان است و تجلى به «فيض اقدس»، در وجه قولى، به اعتبار شق اسماع اسماء است، پس او حامد است به لسان ذات و محمود الذات است و حامد است به لسان اسماء، و محمودش، ذات و اسماء است و حامد است به لسان اعيان و محمودش، آن دو است با اعيان. <ref>همان، ص 43 - 44</ref>. | ||
#شارح، در فص آدمى، اطلاق عبدبر پيامبر (ص) را اسائه ادب مىداند و امام، اين سخن را سوء ادب در برابر خدا و رسول خدا(ص) مىداند، چرا كه عبوديت بزرگترين افتخار پيامبر (ص) است. <ref>همان، ص 54 - 55</ref>. | #شارح، در فص آدمى، اطلاق عبدبر پيامبر (ص) را اسائه ادب مىداند و امام، اين سخن را سوء ادب در برابر خدا و رسول خدا(ص) مىداند، چرا كه عبوديت بزرگترين افتخار پيامبر (ص) است. <ref>همان، ص 54 - 55</ref>. | ||
#شارح، معنى حكمت را علم به حقايق اشياء، على ما هى عليه و عمل به مقتضاى آن مىداند. [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، اين معنى را رد كرده، مىفرمايد: حكمت كه به پيامبران(ع) افاضه شده، عبارت است از معرفت الله و شئون ذاتيه و تجليات اسمائى و افعالى او در حضرت علمى و عينى به مشاهده حضورى و علم به كيفيت مناكحات و مراودات و نتايج الهيه در حضرت اسمائيه و اعيانيه به علم حضورى، سپس ايشان احتمال مىدهند كه حكمت، علم به كمال الجلاء و الاستجلاء باشد، چرا كه كمال الجلاء، ظهور حق در آينه اتم و كمال الاستجلاء، شهود نفسش در آن است. <ref>همان، ص 55</ref>. | #شارح، معنى حكمت را علم به حقايق اشياء، على ما هى عليه و عمل به مقتضاى آن مىداند. [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، اين معنى را رد كرده، مىفرمايد: حكمت كه به پيامبران (ع) افاضه شده، عبارت است از معرفت الله و شئون ذاتيه و تجليات اسمائى و افعالى او در حضرت علمى و عينى به مشاهده حضورى و علم به كيفيت مناكحات و مراودات و نتايج الهيه در حضرت اسمائيه و اعيانيه به علم حضورى، سپس ايشان احتمال مىدهند كه حكمت، علم به كمال الجلاء و الاستجلاء باشد، چرا كه كمال الجلاء، ظهور حق در آينه اتم و كمال الاستجلاء، شهود نفسش در آن است. <ref>همان، ص 55</ref>. | ||
#شارح، در شرح عبارت «و ان شئت قلت ان يرى عينه»، مىگويد: شايد مراد اعيان خارجيه باشد كه تجلى ذاتى براى ديدن آن است. امام، اين نظر را رد كرده و غايت خلقت و تجلى را ذات الهى مىداند؛ همانطور كه در حديث «كنت كنزا مخفيا...» بدان اشاره رفته است و اعيان و اسماء را آينه تجليات و نه عين آن، مىداند. <ref>همان، ص 56</ref>. | #شارح، در شرح عبارت «و ان شئت قلت ان يرى عينه»، مىگويد: شايد مراد اعيان خارجيه باشد كه تجلى ذاتى براى ديدن آن است. امام، اين نظر را رد كرده و غايت خلقت و تجلى را ذات الهى مىداند؛ همانطور كه در حديث «كنت كنزا مخفيا...» بدان اشاره رفته است و اعيان و اسماء را آينه تجليات و نه عين آن، مىداند. <ref>همان، ص 56</ref>. | ||
#شارح، از قول ابوبكر آورده كه: «العجز عن درك الادراك ادراك». امام، اين را رد كرده و آن را اگر ادراك عجز كذايى باشد، ادراك مىدانند و گفتهاند: شايد او چيزى شنيده و حفظ نكرده است، مانند آنكه اهل معرفت، غايت عرفان را ادراك عجز از عرفان مىدانند. <ref>همان، ص 58</ref>. | #شارح، از قول ابوبكر آورده كه: «العجز عن درك الادراك ادراك». امام، اين را رد كرده و آن را اگر ادراك عجز كذايى باشد، ادراك مىدانند و گفتهاند: شايد او چيزى شنيده و حفظ نكرده است، مانند آنكه اهل معرفت، غايت عرفان را ادراك عجز از عرفان مىدانند. <ref>همان، ص 58</ref>. | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
#شارح مىگويد: حق تعالى، به اعتبار اثبات ملك استخلاف، خود را وكيل قرار داده است. حضرت امام، اين نظر را رد كرده، مىفرمايد: «حقيقت ملك استخلاف، اثبات ملك براى مستخلفعنه و سلبش از خليفه است و حقيقت خلافت، فقر محض است كه در روايت پيامبر (ص) (الفقر فخرى) به آن اشاره شده است، پس وكالت به اعتبار ملك استخلاف نيست، بلكه به اعتبار ملك استقلال است كه نظر قوم نوح(ع) به آن بوده است <ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 95 - 96</ref>. | #شارح مىگويد: حق تعالى، به اعتبار اثبات ملك استخلاف، خود را وكيل قرار داده است. حضرت امام، اين نظر را رد كرده، مىفرمايد: «حقيقت ملك استخلاف، اثبات ملك براى مستخلفعنه و سلبش از خليفه است و حقيقت خلافت، فقر محض است كه در روايت پيامبر (ص) (الفقر فخرى) به آن اشاره شده است، پس وكالت به اعتبار ملك استخلاف نيست، بلكه به اعتبار ملك استقلال است كه نظر قوم نوح(ع) به آن بوده است <ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 95 - 96</ref>. | ||
#شارح، مراد شيخ كبير از «مقام تلوينى كه از مقام تمكين بالاتر است» را تلوين در اسماء بعد از وصول مىداند، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، مراد شيخ را تلوين حاصل براى سالك بعد از رجوع به خود و بقاء بعد از فناء مىداند و اين تلوين هم اعلى مراتب تلوين و هم اعلى مراتب تمكين است. <ref>همان، ص 96</ref>. | #شارح، مراد شيخ كبير از «مقام تلوينى كه از مقام تمكين بالاتر است» را تلوين در اسماء بعد از وصول مىداند، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، مراد شيخ را تلوين حاصل براى سالك بعد از رجوع به خود و بقاء بعد از فناء مىداند و اين تلوين هم اعلى مراتب تلوين و هم اعلى مراتب تمكين است. <ref>همان، ص 96</ref>. | ||
#شارح، مراد از حديث «لو دليتم بحبل الهبط على الله» را اين مىداند كه خدا در باطن زمين است و امام(ره)، مقصود را اين مىداند كه خدا در باطن و ظاهر عوالم است، كما آنكه امام زمان(عج) در مقام دعا، او را چنين مورد خطاب قرار داده است: «يا باطنا فى ظهوره و ظاهرا فى بطونه». <ref>همان، ص 97</ref>. | #شارح، مراد از حديث «لو دليتم بحبل الهبط على الله» را اين مىداند كه خدا در باطن زمين است و امام(ره)، مقصود را اين مىداند كه خدا در باطن و ظاهر عوالم است، كما آنكه امام زمان (عج) در مقام دعا، او را چنين مورد خطاب قرار داده است: «يا باطنا فى ظهوره و ظاهرا فى بطونه». <ref>همان، ص 97</ref>. | ||
#شارح (قيصرى)، مراد شيخ ([[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]) از ظالمين (اهل الغيب المكتنفين خلف الحجب الظلمانية) را اولياء مذكور در حديث «اوليائى تحت قبابى لا يعرفهم غيرى» دانسته است، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] مىفرمايد: «چنين نيست و آنكه انيت و انانيت در او باشد، ولى خدا و تحت قبه او نيست، بلكه ولى نفس و تحت قبه نفسش است. مراد از ظالمين، كسانى هستند كه فانى شدهاند، ولى از فناى خويش فانى نگشتهاند، چون نفوس خويش را شهود مىكنند. <ref>همان، ص 98 - 99</ref>. | #شارح (قيصرى)، مراد شيخ ([[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]) از ظالمين (اهل الغيب المكتنفين خلف الحجب الظلمانية) را اولياء مذكور در حديث «اوليائى تحت قبابى لا يعرفهم غيرى» دانسته است، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] مىفرمايد: «چنين نيست و آنكه انيت و انانيت در او باشد، ولى خدا و تحت قبه او نيست، بلكه ولى نفس و تحت قبه نفسش است. مراد از ظالمين، كسانى هستند كه فانى شدهاند، ولى از فناى خويش فانى نگشتهاند، چون نفوس خويش را شهود مىكنند. <ref>همان، ص 98 - 99</ref>. | ||
#حضرت امام با ذكر نظر استادشان كه شيوخ عرفان اسم را آن چيزى مىدانند كه منشأ اثر باشد، نظر تحقيقى خود را چنين رائه دادهاند كه بعض اسماء بنفسه و بعضى بالتبعيه منشأ اثرند. <ref>همان، ص 102 - 103</ref>. | #حضرت امام با ذكر نظر استادشان كه شيوخ عرفان اسم را آن چيزى مىدانند كه منشأ اثر باشد، نظر تحقيقى خود را چنين رائه دادهاند كه بعض اسماء بنفسه و بعضى بالتبعيه منشأ اثرند. <ref>همان، ص 102 - 103</ref>. | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
#عارف شاهآبادى در مورد اذن خدا در خوارق عادات كه دو قسم ذاتى قديم و عرضى حادث دارد، فرموده است: «اذن ذاتى قديم، اذن خدا، به عين ثابته احمدى براى احاطه به جميع اعيان است و العرض غير ذلك». حضرت امام مىفرمايند: مراد اين نيست، سپس با نقل سخن شيخ اكبر (و القابل من فيضه الاقدس)، مىافزايند كه چون قابليت به فيض اقدس در نشئه علميه است، پس اذن در اين نشئه، اذن ذاتى قديمى و به تبع، تجلى ذاتى قديم است و وجود مفاض به فيض مقدس بر اعيان در نشئه عينيه، عارضى حادث است و اذن در آن نيز عرض حادث است. <ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 182 - 183</ref>. | #عارف شاهآبادى در مورد اذن خدا در خوارق عادات كه دو قسم ذاتى قديم و عرضى حادث دارد، فرموده است: «اذن ذاتى قديم، اذن خدا، به عين ثابته احمدى براى احاطه به جميع اعيان است و العرض غير ذلك». حضرت امام مىفرمايند: مراد اين نيست، سپس با نقل سخن شيخ اكبر (و القابل من فيضه الاقدس)، مىافزايند كه چون قابليت به فيض اقدس در نشئه علميه است، پس اذن در اين نشئه، اذن ذاتى قديمى و به تبع، تجلى ذاتى قديم است و وجود مفاض به فيض مقدس بر اعيان در نشئه عينيه، عارضى حادث است و اذن در آن نيز عرض حادث است. <ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 182 - 183</ref>. | ||
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن استادشان (كلامى كه عين ذات است و كلام نفسى است، عبارت است از خبر دادن او از غيب احديتش...)، مىفرمايند: اين مسلك حكيم است و ذوق عارف جز اين مىباشد و كلمات قوليه نيز تجلى ذات به اسم متكلم است. <ref>همان، ص 184 - 185</ref>. | #[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن استادشان (كلامى كه عين ذات است و كلام نفسى است، عبارت است از خبر دادن او از غيب احديتش...)، مىفرمايند: اين مسلك حكيم است و ذوق عارف جز اين مىباشد و كلمات قوليه نيز تجلى ذات به اسم متكلم است. <ref>همان، ص 184 - 185</ref>. | ||
#شارح به تبع [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، در مسئله طى الارض و كيفيت آن؛ مثلا حصول عرش بلقيس از سبا نزد سليمان(ع)، قايل به ايجاد و اعدام شده است، ولى امام، قايل به صحت انتقال از مسافات بعيد و عدم تقييد قدرت الهى هستند، چون نور كه در يك ثانيه، شصت هزار فرسخ راه مىپيمايد و اين در عالم ماده است كه قابل قياس با قواى روحانى نيست و اين معيارى براى آن عالم معنوى است. <ref>همان، ص 193</ref>. | #شارح به تبع [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، در مسئله طى الارض و كيفيت آن؛ مثلا حصول عرش بلقيس از سبا نزد سليمان (ع)، قايل به ايجاد و اعدام شده است، ولى امام، قايل به صحت انتقال از مسافات بعيد و عدم تقييد قدرت الهى هستند، چون نور كه در يك ثانيه، شصت هزار فرسخ راه مىپيمايد و اين در عالم ماده است كه قابل قياس با قواى روحانى نيست و اين معيارى براى آن عالم معنوى است. <ref>همان، ص 193</ref>. | ||
#حضرت امام با بيانى عرفانى سخن شارح را در عدم نص نبى(ص) بر خلافت، نقد فرموده و اظهار منصب الهى خلافت به تنصيص را از اعظم فرايض بر رسول الله(ص) مىدانند، چرا كه خلافت ظاهره، تحت اسماء كونيه است و از خلق، مخفى و اظهار آن به علم الهى لازم است. <ref>همان، ص 197 و 198</ref>. | #حضرت امام با بيانى عرفانى سخن شارح را در عدم نص نبى(ص) بر خلافت، نقد فرموده و اظهار منصب الهى خلافت به تنصيص را از اعظم فرايض بر رسول الله(ص) مىدانند، چرا كه خلافت ظاهره، تحت اسماء كونيه است و از خلق، مخفى و اظهار آن به علم الهى لازم است. <ref>همان، ص 197 و 198</ref>. | ||
#شارح، حضرت اسمائيه را مقام جمع مطلق دانسته است و امام اين را كه مقام واحديت است، مقام كثرت اسمائى مىدانند كه در آن بين اسماء، نسبت محاط و محيطى و حاكم و محكومى جارى است، اما در مقام احديت مطلق چنين نيست. <ref>همان، ص 202 - 203</ref>. | #شارح، حضرت اسمائيه را مقام جمع مطلق دانسته است و امام اين را كه مقام واحديت است، مقام كثرت اسمائى مىدانند كه در آن بين اسماء، نسبت محاط و محيطى و حاكم و محكومى جارى است، اما در مقام احديت مطلق چنين نيست. <ref>همان، ص 202 - 203</ref>. |