كورش نامه: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'ه«' به 'ه «')
    جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «')
    خط ۵۳: خط ۵۳:
    توتسكى قائل است: اين كتاب ظاهرا به تاريخ شبيه بوده و مؤلف در زمينه سياست و اخلاق به فلسفه بافى پرداخته و آن را به صورت داستانى، مدون كرده است. داستانى درباره زندگى و افعال كورش، بانى سلطنت پارس.
    توتسكى قائل است: اين كتاب ظاهرا به تاريخ شبيه بوده و مؤلف در زمينه سياست و اخلاق به فلسفه بافى پرداخته و آن را به صورت داستانى، مدون كرده است. داستانى درباره زندگى و افعال كورش، بانى سلطنت پارس.


    تالبوت در پايان شرح پر از تقديرش دربار اين كتاب مينويسد:«كتابى است جذاب و مشحون از تعاليم اخلاقى و دستورالعملهايى كه از مواعظ سقراط الهام گرفته است. در سراسر كتاب روح سقراط متجلى است و به همه جا سايه افكنده. در هر صفحه بلكه در هر جمله قضاوت صريح و روشن استاد، روش پاك و سنجيده، ابداعات روان بخش و لحن گوشهدارش انسان را هوشيار ميسازد و گويى سقراط است كه به عنوان پادشاه جوانى چون كورش داد سخن داده و ياران و متابعين خود را ارشاد مينمايد.»  
    تالبوت در پايان شرح پر از تقديرش دربار اين كتاب مينويسد: «كتابى است جذاب و مشحون از تعاليم اخلاقى و دستورالعملهايى كه از مواعظ سقراط الهام گرفته است. در سراسر كتاب روح سقراط متجلى است و به همه جا سايه افكنده. در هر صفحه بلكه در هر جمله قضاوت صريح و روشن استاد، روش پاك و سنجيده، ابداعات روان بخش و لحن گوشهدارش انسان را هوشيار ميسازد و گويى سقراط است كه به عنوان پادشاه جوانى چون كورش داد سخن داده و ياران و متابعين خود را ارشاد مينمايد.»  


    نويسندگان ديگر، مانند بوسوئه و رولن با نظر تحسين كورش نامه را نگريستهاند.
    نويسندگان ديگر، مانند بوسوئه و رولن با نظر تحسين كورش نامه را نگريستهاند.


    منتقدى به نام فرره جنبه اخلاقى كتاب را مورد توجه قرار داده و ميگويد:«گزنفون از نظر اصول واقعى اخلاقى، شخصيت و عمليات پادشاهان را از وقايع و حقايق تاريخى بيشتر مورد توجه قرار داده، بالنتيجه در كتابش حقايق تاريخى فداى اصول و نظرات اخلاقى شده است.» پس از او، آبه فراگيه و ويلمن ارزش اخلاقى كتاب را ستودهاند.
    منتقدى به نام فرره جنبه اخلاقى كتاب را مورد توجه قرار داده و ميگويد: «گزنفون از نظر اصول واقعى اخلاقى، شخصيت و عمليات پادشاهان را از وقايع و حقايق تاريخى بيشتر مورد توجه قرار داده، بالنتيجه در كتابش حقايق تاريخى فداى اصول و نظرات اخلاقى شده است.» پس از او، آبه فراگيه و ويلمن ارزش اخلاقى كتاب را ستودهاند.


    اين اثر تاريخى به نامهاى ديگرى نيز خوانده شده است از جمله سيروپدى، رساله كورش، تعليم و تربيت كورش، سيروس نامه يا كتاب تربيت كورش و سيرت كورش كبير.  
    اين اثر تاريخى به نامهاى ديگرى نيز خوانده شده است از جمله سيروپدى، رساله كورش، تعليم و تربيت كورش، سيروس نامه يا كتاب تربيت كورش و سيرت كورش كبير.  
    خط ۷۶: خط ۷۶:
    سبك انشاى كتاب، بى تكلف، روان و بسيار ساده است. افكار و ايدئالهايى كه مؤلف از محضر سقراط كسب نموده، همه جا محسوس است و سعى او بر اين است كه خواننده را به راه صواب و مدارج بلند انسانيت و تهذيب دلالت كند.
    سبك انشاى كتاب، بى تكلف، روان و بسيار ساده است. افكار و ايدئالهايى كه مؤلف از محضر سقراط كسب نموده، همه جا محسوس است و سعى او بر اين است كه خواننده را به راه صواب و مدارج بلند انسانيت و تهذيب دلالت كند.


    بلاغت و سادگى گفتار و لحن مجاب كنندهاى كه مؤلف بدان متخلق بوده، در جميع گفتار كورش نمايان است. علاوه بر اين، در توصيف ميدانهاى جنگ و وصف كارزارها، چون سركردهاى دانا و با سابقه بوده است؛ به قول پلوتارك:«بهتر از همه مورخين از عهده اين مهم برآمده است.»  
    بلاغت و سادگى گفتار و لحن مجاب كنندهاى كه مؤلف بدان متخلق بوده، در جميع گفتار كورش نمايان است. علاوه بر اين، در توصيف ميدانهاى جنگ و وصف كارزارها، چون سركردهاى دانا و با سابقه بوده است؛ به قول پلوتارك: «بهتر از همه مورخين از عهده اين مهم برآمده است.»  


    اين كتاب بر مشاهدات شخصى گزنفون مبتنى نميباشد. بازگشت ده هزار نفر، گرچه سالها پس از وقوع وقايع نوشته شده اما نقل قول از ديگران نيست بلكه نتيجه مشاهدات شخصى مؤلف است و ظاهراً از روى يادداشتهايى كه وى داشته، تحرير شده است. اما كورش نامه مربوط به وقايعى است كه زمان بسيارى از آن گذشته و مؤلف فقط از روى منابع مكتوب ميتوانسته در آن باره داورى كند و روايات شرقى به ظن قوى در اختيار وى نبوده است.  
    اين كتاب بر مشاهدات شخصى گزنفون مبتنى نميباشد. بازگشت ده هزار نفر، گرچه سالها پس از وقوع وقايع نوشته شده اما نقل قول از ديگران نيست بلكه نتيجه مشاهدات شخصى مؤلف است و ظاهراً از روى يادداشتهايى كه وى داشته، تحرير شده است. اما كورش نامه مربوط به وقايعى است كه زمان بسيارى از آن گذشته و مؤلف فقط از روى منابع مكتوب ميتوانسته در آن باره داورى كند و روايات شرقى به ظن قوى در اختيار وى نبوده است.  
    خط ۹۷: خط ۹۷:
    در كتاب سوم آمده است كه كوروش پس ازين ملاقات با موافقت كياكسار به ارمنسان رفت و در جنگ كوچكى ارمنستان را مطيع ساخت. سپس به نواحى مرزى ميان ارمنستان و كلدانيها رفت و با كمك سربازان ارمنى كلدانيان را نيز شكست داد و درين نواحى صلح برقرار ساخت.
    در كتاب سوم آمده است كه كوروش پس ازين ملاقات با موافقت كياكسار به ارمنسان رفت و در جنگ كوچكى ارمنستان را مطيع ساخت. سپس به نواحى مرزى ميان ارمنستان و كلدانيها رفت و با كمك سربازان ارمنى كلدانيان را نيز شكست داد و درين نواحى صلح برقرار ساخت.


    نكته جالبى كه در اين بخش كتاب مشهود است، علاقه و محبتى است كه كورش به قوام خانواده داشته است. اكثر مؤلفين بنياد اجتماع را بر خانوده استوار نموده و اصلاح آنرا از راه تهذيب افراد و تربيت خانوادگى ميدانند، ولى كمتر مؤلفى است كه مانند گزنفون علايق خانوادگى را نهايت و غايت آمال قهرمانان خود قرار دهند. به عنوان مثال در اين قسمت از كتاب آمده است كه چون كورش بر ارامنه غلبه كرد، عدهاى در دستش اسير شدند، از جمله پسر تيكران، شاه ارامنه. اين جوان همسرى داشت بسيار وجيه و يگانه تقاضايش از كورش اين بود كه حاضر است جان خود را فدا كند تا از اسارت همسرش صرف نظر شود. كورش جوانمردياش را بستود و مانند اكثر اوقات اسرا را آزاد ساخت. اسرا با خاطرى شاد و خرسند به سرزمين خود رهسپار شدند و در راه هريك از اين پيشآمد سخنى ميگفت؛ يكى از حسن تدبير كورش تمجيد ميكرد، ديگرى شجاعتش را ميستود، سومى از سخاوت و جوانمردياش مدح و ثنا ميگفت، آن ديگرى از غايت زيبايى رخسار و اندام بلند و برازندهاش تعريف ميكرد. پسر پادشاه رو به همسرش نمود و پرسيد:«آيا در نظر تو نيز كورش زيبا و برازنده است؟» - من به رخسارش نگاه نكردم.
    نكته جالبى كه در اين بخش كتاب مشهود است، علاقه و محبتى است كه كورش به قوام خانواده داشته است. اكثر مؤلفين بنياد اجتماع را بر خانوده استوار نموده و اصلاح آنرا از راه تهذيب افراد و تربيت خانوادگى ميدانند، ولى كمتر مؤلفى است كه مانند گزنفون علايق خانوادگى را نهايت و غايت آمال قهرمانان خود قرار دهند. به عنوان مثال در اين قسمت از كتاب آمده است كه چون كورش بر ارامنه غلبه كرد، عدهاى در دستش اسير شدند، از جمله پسر تيكران، شاه ارامنه. اين جوان همسرى داشت بسيار وجيه و يگانه تقاضايش از كورش اين بود كه حاضر است جان خود را فدا كند تا از اسارت همسرش صرف نظر شود. كورش جوانمردياش را بستود و مانند اكثر اوقات اسرا را آزاد ساخت. اسرا با خاطرى شاد و خرسند به سرزمين خود رهسپار شدند و در راه هريك از اين پيشآمد سخنى ميگفت؛ يكى از حسن تدبير كورش تمجيد ميكرد، ديگرى شجاعتش را ميستود، سومى از سخاوت و جوانمردياش مدح و ثنا ميگفت، آن ديگرى از غايت زيبايى رخسار و اندام بلند و برازندهاش تعريف ميكرد. پسر پادشاه رو به همسرش نمود و پرسيد: «آيا در نظر تو نيز كورش زيبا و برازنده است؟» - من به رخسارش نگاه نكردم.


    تيكران متعجب شد و پرسيد:«پس نگاهت كجا بود؟» - به سوى آن كس كه حاضر شد جان خود را فدا كند تا من به اسيرى و ذلت نيفتم.
    تيكران متعجب شد و پرسيد: «پس نگاهت كجا بود؟» - به سوى آن كس كه حاضر شد جان خود را فدا كند تا من به اسيرى و ذلت نيفتم.


    و همچنين داستان عشق پانتئا نسبت به شوهرش، كه در راه افتخارآميزى به خاك در غلتيد و زن جوانش پس از سپاسگزارى از الطاف و محبتهاى كورش، با وقار بى مانندى، در كنار وى، جان به جان آفرين تسليم كرد.
    و همچنين داستان عشق پانتئا نسبت به شوهرش، كه در راه افتخارآميزى به خاك در غلتيد و زن جوانش پس از سپاسگزارى از الطاف و محبتهاى كورش، با وقار بى مانندى، در كنار وى، جان به جان آفرين تسليم كرد.