۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ارسطو' به 'ارسطو') |
جز (جایگزینی متن - 'ه«' به 'ه «') |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
قضيّه مرددة المحمول | قضيّه مرددة المحمول | ||
يكى از مباحث مهم كتاب، قضيه مرددة المحمول و خاستگاه آن در نقيض موجّهات مركبه جزئيه است. اينكه نقيض موجهه مركبه جزئيه چه مىتواند باشد، پرسشى بود كه ذهن منطقدانان پس از ابهرى را به خود مشغول كرد. منطقدانان پيش از ابهرى، تنها نقيض موجهات مركبه كليه را در كتابهاى خود آوردهاند و از نقيض موجهه مركبه جزئيه، سخنى به ميان نياوردهاند. اثير الدين ابهرى، اولين كسى است كه اين بحث را در تنزيل الافكار آورد. او، دريافت كه نمىتوان منفصله كليه را نقيض موجهه مركبه جزئيه دانست، زيرا اگر نقيض قضيهاى مانند«بعض الحيوان انسان لا دائماً» را كه كاذب است، | يكى از مباحث مهم كتاب، قضيه مرددة المحمول و خاستگاه آن در نقيض موجّهات مركبه جزئيه است. اينكه نقيض موجهه مركبه جزئيه چه مىتواند باشد، پرسشى بود كه ذهن منطقدانان پس از ابهرى را به خود مشغول كرد. منطقدانان پيش از ابهرى، تنها نقيض موجهات مركبه كليه را در كتابهاى خود آوردهاند و از نقيض موجهه مركبه جزئيه، سخنى به ميان نياوردهاند. اثير الدين ابهرى، اولين كسى است كه اين بحث را در تنزيل الافكار آورد. او، دريافت كه نمىتوان منفصله كليه را نقيض موجهه مركبه جزئيه دانست، زيرا اگر نقيض قضيهاى مانند«بعض الحيوان انسان لا دائماً» را كه كاذب است، قضيه «امّا لا شىء من الحيوان بانسان دائماً و امّا كل حيوان انسان دائماً» قرار دهيم، در اين صورت اصل و نقيض، هر دو كاذب خواهند بود در حالى كه بر اساس قاعده تناقض، يكى از نقيضين بايد صادق باشد، اما چون براى ابهرى روشن نبود كه چه قضيّهاى را مىتوان به عنوان نقيض موجهه جزئيه مركبه معرفى كرد كه هر گاه اصل، كاذب باشد، نقيض آن صادق درآيد، به استقراى علمى، تمام موارد احتمالى تناقض را به صورت يك مجموعه منفصله بيان داشته است؛ از اين رو، ايشان، نقيض قضيّه «بعض ج، ب بالامكان الخاص» را منفصله مانع الخلو تركيب يافته از چهار قضيه قرار داد: «كل ج، ب بالضروره أو لا شىء من ج، ب بالضرور أو بعض ج، ب بالضرور او بعض ج، ليس ب بالضرور». محقق طوسى هم اين نظر را تأييد مىكند كه تا كنون كسى بدان نپرداخته است. | ||
برهان حقايق نفس الامرى | برهان حقايق نفس الامرى | ||
برهان حقايق نفس الامرى را بايد دليل معرفت شناختى دانست كه بر نظريه خاصّى در تفسير صدق استوار است. اين نظريه را با ديدگاه [[ارسطو]]يى صدق و يا نظريه مطابقت با واقع مىخوانيم. صدق قضيه بر مبناى اين نظريه، عبارت از مطابقت آن با واقع است. يكى از روى آوردهاى نقد نظريه [[ارسطو]]يى، صدق معمّاى دروغگو است كه نزد دانشمندان مسلمان، در قرن هفتم، به نام شبهه جذر اصمّ خوانده شده است. از آنجا كه خواجه طوسى مبتكر برهان حقايق نفس الامرى است، تحليل وى از معماى دروغگو را مورد بررسى قرار مىدهيم: وى، تحليل خويش را از ساختار منطقى معما بر اساس تقرير ابهرى ارائه كرده است؛ اثير الدّين از منطقنگارانى است كه بحث از معماى درغگو را در آثار منطقى خود آورده است؛ وى، در تنزيل الافكار به طور خلاصه شبهه جذر اصمّ را طرح كرده است؛ تقرير ابهرى از معمّا اين است كه | برهان حقايق نفس الامرى را بايد دليل معرفت شناختى دانست كه بر نظريه خاصّى در تفسير صدق استوار است. اين نظريه را با ديدگاه [[ارسطو]]يى صدق و يا نظريه مطابقت با واقع مىخوانيم. صدق قضيه بر مبناى اين نظريه، عبارت از مطابقت آن با واقع است. يكى از روى آوردهاى نقد نظريه [[ارسطو]]يى، صدق معمّاى دروغگو است كه نزد دانشمندان مسلمان، در قرن هفتم، به نام شبهه جذر اصمّ خوانده شده است. از آنجا كه خواجه طوسى مبتكر برهان حقايق نفس الامرى است، تحليل وى از معماى دروغگو را مورد بررسى قرار مىدهيم: وى، تحليل خويش را از ساختار منطقى معما بر اساس تقرير ابهرى ارائه كرده است؛ اثير الدّين از منطقنگارانى است كه بحث از معماى درغگو را در آثار منطقى خود آورده است؛ وى، در تنزيل الافكار به طور خلاصه شبهه جذر اصمّ را طرح كرده است؛ تقرير ابهرى از معمّا اين است كه جمله «هر سخن من در اين لحظه دروغ است»، در صورتى كه گوينده، سخن ديگرى غير از آن نداشته باشد، يا صادق است يا كاذب؛ اگر صادق باشد، هم صادق است و هم كاذب و اگر صادق نباشد، لازم مىآيد كه برخى از مصاديق آن صادق باشد و چون بنا به فرض، مصداقى جز همين جمله وجود ندارد، پس خود اين جمله صادق است، در حالى كه كاذب انگاشته شده است؛ پس هم صادق است و هم كاذب. | ||
جالب توجه اينكه خواجه طوسى، فقط در تعديل المعيار ديدگاه خود را آورده و به تحليل دليل بروز معما پرداخته است. خواجه، مىگويد: از آنجا كه شأن خبر بودن، اقتضا مىكند كه بتواند از هر امرى حكايت كند، ممكن است قضيّهاى حاكى از قضيّه ديگر باشد؛ در چنين مواردى، خبر دوم، به اعتبارى، مخبر عنه و به اعتبار ديگر، خبر است. اگر خبر اول، حاكى از دروغ بودن خبر دوم باشد، در اين صورت صدق خبر اول و كذب خبر دوم متلازم است. حال اگر خبر دوم، چيزى جز خبر اول نباشد؛ يعنى قضيهاى حاكى از كذب خودش باشد، در اين صورت آن قضيه از حيث اينكه خبر است، صادق و از آن حيث كه مخبر عنه است، كاذب است و لذا صدق و كذبش متلازم است و به اين ترتيب معماى«كل خبرى كاذب فى هذه الساعة» پديدار مىشود. | جالب توجه اينكه خواجه طوسى، فقط در تعديل المعيار ديدگاه خود را آورده و به تحليل دليل بروز معما پرداخته است. خواجه، مىگويد: از آنجا كه شأن خبر بودن، اقتضا مىكند كه بتواند از هر امرى حكايت كند، ممكن است قضيّهاى حاكى از قضيّه ديگر باشد؛ در چنين مواردى، خبر دوم، به اعتبارى، مخبر عنه و به اعتبار ديگر، خبر است. اگر خبر اول، حاكى از دروغ بودن خبر دوم باشد، در اين صورت صدق خبر اول و كذب خبر دوم متلازم است. حال اگر خبر دوم، چيزى جز خبر اول نباشد؛ يعنى قضيهاى حاكى از كذب خودش باشد، در اين صورت آن قضيه از حيث اينكه خبر است، صادق و از آن حيث كه مخبر عنه است، كاذب است و لذا صدق و كذبش متلازم است و به اين ترتيب معماى«كل خبرى كاذب فى هذه الساعة» پديدار مىشود. |
ویرایش