بحر الحقیقة: تفاوت میان نسخهها
A-esmaeili (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR143151J1.jpg | عنوان = بحر الحقیقة | عنوانهای دیگر = | پدیدآورندگان | پدیدآوران = غزالی، احمد بن محمد (نويسنده) پور جوادی، نصر الله (مصحح) |زبان | زبان = فارسی | کد کنگره = 3ب4غ 282/7 BP | موضوع =عرفان - متون قدیمی تا قرن 14...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| پدیدآوران = | | پدیدآوران = | ||
[[غزالی، احمد بن محمد]] (نويسنده) | [[غزالی، احمد بن محمد]] (نويسنده) | ||
[[ | [[پورجوادی، نصرالله]] (مصحح) | ||
|زبان | |زبان | ||
| زبان = فارسی | | زبان = فارسی | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''بحر الحقيقة'''، اثر احمد بن محمد بن محمد طوسى غزالى (ح452-520ق)، کتابی است پیرامون سفر معنوی روح و تعالی آن که به اهتمام نصرالله | '''بحر الحقيقة'''، اثر [[غزالی، احمد بن محمد|احمد بن محمد بن محمد طوسى غزالى]] (ح452-520ق)، کتابی است پیرامون سفر معنوی روح و تعالی آن که به اهتمام [[پورجوادی، نصرالله|نصرالله پورجوادی]]، منتشر شده است. | ||
غزالی در این کتاب، کموبیش، همان معانی که در دو اثر دیگر خود، | [[غزالی، احمد بن محمد|غزالی]] در این کتاب، کموبیش، همان معانی که در دو اثر دیگر خود، «[[سوانح]]» و «رسالة الطير» یا «[[داستان مرغان]]» مطرح نموده را به طرز دیگری، بیان کرده و جزئیات سفر روح را به تفصیل بیشتر، شرح داده است<ref>ر.ک: مقدمه، ص8</ref>. | ||
از نظر غزالی، پیش از آنکه روح به عالم ترکیب بیاید و به غوغای بشریت مبتلا شود، در عین تجرد خود از اصل خویش دور شده و سپس بدو بازگشته است. پس از این وصال، بار دیگر روح به هجران و فراق مبتلا شده و در زندان این عالم، اسیر گشته است. بنابراین، روح نه یک نزول، بلکه دو نزول و یک صعود در پشت سر گذاشته و اینک در عالم بشریت به انتظار بازگشت دوم است. این مطلب را غزالی در ابتدای کتاب تصریح کرده است<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>. | از نظر [[غزالی، احمد بن محمد|غزالی]]، پیش از آنکه روح به عالم ترکیب بیاید و به غوغای بشریت مبتلا شود، در عین تجرد خود از اصل خویش دور شده و سپس بدو بازگشته است. پس از این وصال، بار دیگر روح به هجران و فراق مبتلا شده و در زندان این عالم، اسیر گشته است. بنابراین، روح نه یک نزول، بلکه دو نزول و یک صعود در پشت سر گذاشته و اینک در عالم بشریت به انتظار بازگشت دوم است. این مطلب را [[غزالی، احمد بن محمد|غزالی]] در ابتدای کتاب تصریح کرده است<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>. | ||
پس از تمهید این مقدمه، غزالی به شرح کیفیت این سفر مبادرت ورزیده و حالات و مشاهدات رونده را در حین عبور از دریاهای هفتگانه، به رمز و اشاره، بیان کرده است. اما پیش از اینکه سخن از سفر دریاها به میان آورد، در مقدمه خود، باید مسافر را به ساحل دریای نخستین که بحر معرفت است، برساند و ازاینرو به تمییز سفر خشکی که حد آن ساحل دریاست و سفر دریا و بیان اقسام هریک، میپردازد<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>. | پس از تمهید این مقدمه، غزالی به شرح کیفیت این سفر مبادرت ورزیده و حالات و مشاهدات رونده را در حین عبور از دریاهای هفتگانه، به رمز و اشاره، بیان کرده است. اما پیش از اینکه سخن از سفر دریاها به میان آورد، در مقدمه خود، باید مسافر را به ساحل دریای نخستین که بحر معرفت است، برساند و ازاینرو به تمییز سفر خشکی که حد آن ساحل دریاست و سفر دریا و بیان اقسام هریک، میپردازد<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>. | ||
غزالی در این کتاب، معرفت را یکی از دریاها بشمار آورده است؛ زیراکه معرفت حکم به خرابی مسافر میکند و او را از تمییز وجود خود، پاک میسازد. در این دریا، مسافر در سفینه عنایت مینشیند و چشم به بادبان لطافت میدوزد تا صدف یقین به کف آورد. آنگاه دری را که در میان صدف است، با دست همت برمیگیرد و نظر از دو عالم بریده میگرداند و از خود فانی میشود تا شاهد معنی گردد. از پرتو همین مشاهده است که عارف به عهد الست وفا میکند و پاسخ «بلی شهدنا» میدهد. در شرح گوهر این دریا، غزالی مینویسد که آن آفتاب فلک معرفت است. این آفتاب از مشرق سر عارف طلوع نموده و در مغرب دل او، غروب میکند<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>. | [[غزالی، احمد بن محمد|غزالی]] در این کتاب، معرفت را یکی از دریاها بشمار آورده است؛ زیراکه معرفت حکم به خرابی مسافر میکند و او را از تمییز وجود خود، پاک میسازد. در این دریا، مسافر در سفینه عنایت مینشیند و چشم به بادبان لطافت میدوزد تا صدف یقین به کف آورد. آنگاه دری را که در میان صدف است، با دست همت برمیگیرد و نظر از دو عالم بریده میگرداند و از خود فانی میشود تا شاهد معنی گردد. از پرتو همین مشاهده است که عارف به عهد الست وفا میکند و پاسخ «بلی شهدنا» میدهد. در شرح گوهر این دریا، غزالی مینویسد که آن آفتاب فلک معرفت است. این آفتاب از مشرق سر عارف طلوع نموده و در مغرب دل او، غروب میکند<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>. | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
[[رده:آثار کلی تصوف و عرفان]] | [[رده:آثار کلی تصوف و عرفان]] | ||
[[رده:آثار کلی تصوف و عرفان قرن 1 – 6]] | [[رده:آثار کلی تصوف و عرفان قرن 1 – 6]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی شده2 شهریور 1403]] | |||
[[رده:مقالات بازبینی | |||
[[رده:مقاله نوشته شده در تاریخ شهریور 1403 توسط عباس مکرمی]] | [[رده:مقاله نوشته شده در تاریخ شهریور 1403 توسط عباس مکرمی]] | ||
[[رده:مقاله بازبینی شده در تاریخ شهریور 1403 توسط محسن عزیزی]] | [[رده:مقاله بازبینی شده در تاریخ شهریور 1403 توسط محسن عزیزی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۶
بحر الحقیقة | |
---|---|
پدیدآوران | غزالی، احمد بن محمد (نويسنده) پورجوادی، نصرالله (مصحح) |
ناشر | انجمن فلسفه ايران |
مکان نشر | ایران - تهران |
سال نشر | 1356ش - 1397ق - 1977م |
چاپ | 1 |
موضوع | عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 - تصوف - متون قدیمی تا قرن 14 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | 3ب4غ 282/7 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
بحر الحقيقة، اثر احمد بن محمد بن محمد طوسى غزالى (ح452-520ق)، کتابی است پیرامون سفر معنوی روح و تعالی آن که به اهتمام نصرالله پورجوادی، منتشر شده است.
غزالی در این کتاب، کموبیش، همان معانی که در دو اثر دیگر خود، «سوانح» و «رسالة الطير» یا «داستان مرغان» مطرح نموده را به طرز دیگری، بیان کرده و جزئیات سفر روح را به تفصیل بیشتر، شرح داده است[۱].
از نظر غزالی، پیش از آنکه روح به عالم ترکیب بیاید و به غوغای بشریت مبتلا شود، در عین تجرد خود از اصل خویش دور شده و سپس بدو بازگشته است. پس از این وصال، بار دیگر روح به هجران و فراق مبتلا شده و در زندان این عالم، اسیر گشته است. بنابراین، روح نه یک نزول، بلکه دو نزول و یک صعود در پشت سر گذاشته و اینک در عالم بشریت به انتظار بازگشت دوم است. این مطلب را غزالی در ابتدای کتاب تصریح کرده است[۲].
پس از تمهید این مقدمه، غزالی به شرح کیفیت این سفر مبادرت ورزیده و حالات و مشاهدات رونده را در حین عبور از دریاهای هفتگانه، به رمز و اشاره، بیان کرده است. اما پیش از اینکه سخن از سفر دریاها به میان آورد، در مقدمه خود، باید مسافر را به ساحل دریای نخستین که بحر معرفت است، برساند و ازاینرو به تمییز سفر خشکی که حد آن ساحل دریاست و سفر دریا و بیان اقسام هریک، میپردازد[۳].
غزالی در این کتاب، معرفت را یکی از دریاها بشمار آورده است؛ زیراکه معرفت حکم به خرابی مسافر میکند و او را از تمییز وجود خود، پاک میسازد. در این دریا، مسافر در سفینه عنایت مینشیند و چشم به بادبان لطافت میدوزد تا صدف یقین به کف آورد. آنگاه دری را که در میان صدف است، با دست همت برمیگیرد و نظر از دو عالم بریده میگرداند و از خود فانی میشود تا شاهد معنی گردد. از پرتو همین مشاهده است که عارف به عهد الست وفا میکند و پاسخ «بلی شهدنا» میدهد. در شرح گوهر این دریا، غزالی مینویسد که آن آفتاب فلک معرفت است. این آفتاب از مشرق سر عارف طلوع نموده و در مغرب دل او، غروب میکند[۴].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه کتاب.