بهجتافزا: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۹: | خط ۹: | ||
|زبان | |زبان | ||
| زبان = | | زبان = | ||
| کد کنگره = | | کد کنگره =PIR ۷۳۲۶/۵/ب۹ ۱۴۰۰ | ||
| موضوع = | | موضوع = داستانهای فارسی - قرن ۱۳ق. | ||
|ناشر | |ناشر | ||
| ناشر =بنیاد موقوفات دکتر افشار با همکاری نشر سخن | | ناشر =بنیاد موقوفات دکتر افشار با همکاری نشر سخن | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
زمان دقیق تولد و مرگ نویسنده معلوم نیست؛ ولی با توجه به اینکه وی در اواخر عمر و در روزگار پیری به گلپایگان آمده و این کتاب را در همانجا تألیف کرده و در این کتاب وقتی از شاه صفی نام میبرد از او با عناوین «رضوانمکان عیشآشیان» و دعای «نورالله مرقده» یاد میکند، تاریخ درگذشت وی باید بعد از 1052 قمری باشد و باید در گلپایگان نیز درگذشته و مدفون شده باشد. | زمان دقیق تولد و مرگ نویسنده معلوم نیست؛ ولی با توجه به اینکه وی در اواخر عمر و در روزگار پیری به گلپایگان آمده و این کتاب را در همانجا تألیف کرده و در این کتاب وقتی از شاه صفی نام میبرد از او با عناوین «رضوانمکان عیشآشیان» و دعای «نورالله مرقده» یاد میکند، تاریخ درگذشت وی باید بعد از 1052 قمری باشد و باید در گلپایگان نیز درگذشته و مدفون شده باشد. | ||
در این داستان که آن را بابا یوسف برای محمدمهدی جربادقانی در طول یک شب گفته، دو برادر بازرگان نیشابوری که بسیار متمول و معتبر بودهاند، تصمیم میگیرند تا میان دو فرزند خود وصلتی ایجاد کنند تا اموال موروثی آنها از خانواده بیرون نرود و نامشان «به وسیلۀ فرزندان ایشان بر صفحۀ روزگار باقی بماند». یک طرف این وصلت «بدیعالزمان» پسر برادر بزرگتر است و طرف دیگر دختر برادر کوچکتر است که نویسنده نامش را ذکر نکرده و نقش مهمی در این داستان ندارد. برادر کوچکتر خواستگاری را میپذیرد، ولی میگوید بدیعالزمان تجربۀ لازم برای تجارت و تحویلگرفتن اموال و دارایی آنها را ندارد و بهتر است او را برای کسب تجربه قبل از ازدواج به سفری برای تجارت بفرستیم تا در آن دیار «با فروختن متاع این دیار و خریدن اجناس آن مملکت مراجعه نماید» و پس از اینکه «ریاضت ایام سفر که سوهانزن ناهمواریهای نفس است، درشتیهای طبیعتش را که لازمۀ فصل شباب است هموار ساخت» بساط ازدواج او را فراهم میکنیم». برادر بزرگتر میپذیرد و بدیعالزمان به همراه «شصت هزار تومان جواهر لطیفه و اقمشۀ نفیسه با چهارصد شتر ... و چهارصد غلام» به مقصد بغداد عازم میشود ..... . | در این داستان که آن را بابا یوسف برای محمدمهدی جربادقانی در طول یک شب گفته، دو برادر بازرگان نیشابوری که بسیار متمول و معتبر بودهاند، تصمیم میگیرند تا میان دو فرزند خود وصلتی ایجاد کنند تا اموال موروثی آنها از خانواده بیرون نرود و نامشان «به وسیلۀ فرزندان ایشان بر صفحۀ روزگار باقی بماند». یک طرف این وصلت «بدیعالزمان» پسر برادر بزرگتر است و طرف دیگر دختر برادر کوچکتر است که نویسنده نامش را ذکر نکرده و نقش مهمی در این داستان ندارد. برادر کوچکتر خواستگاری را میپذیرد، ولی میگوید بدیعالزمان تجربۀ لازم برای تجارت و تحویلگرفتن اموال و دارایی آنها را ندارد و بهتر است او را برای کسب تجربه قبل از ازدواج به سفری برای تجارت بفرستیم تا در آن دیار «با فروختن متاع این دیار و خریدن اجناس آن مملکت مراجعه نماید» و پس از اینکه «ریاضت ایام سفر که سوهانزن ناهمواریهای نفس است، درشتیهای طبیعتش را که لازمۀ فصل شباب است هموار ساخت» بساط ازدواج او را فراهم میکنیم». برادر بزرگتر میپذیرد و بدیعالزمان به همراه «شصت هزار تومان جواهر لطیفه و اقمشۀ نفیسه با چهارصد شتر... و چهارصد غلام» به مقصد بغداد عازم میشود...... | ||
نویسنده در حین گزارش وقایع و توصیف آنها، گاهی اطلاعاتی مهم را بیان میکند؛ از جمله ذکر مراسم آتشبازی، بازیگری، خیالبازی و قصهخوانی در هنگام برگزاری جشنهای دربار خاقان و نیز آیینبندی و چراغانیکردن خیابان، کوه و درخت و دشت برای به پیشواز و استقبالرفتن که قطعاً پرداختۀ ذهن مؤلف است و آنها را از تجربیات و دیدههای خود در دربار صفویه به داستانش منتقل کرده است. | نویسنده در حین گزارش وقایع و توصیف آنها، گاهی اطلاعاتی مهم را بیان میکند؛ از جمله ذکر مراسم آتشبازی، بازیگری، خیالبازی و قصهخوانی در هنگام برگزاری جشنهای دربار خاقان و نیز آیینبندی و چراغانیکردن خیابان، کوه و درخت و دشت برای به پیشواز و استقبالرفتن که قطعاً پرداختۀ ذهن مؤلف است و آنها را از تجربیات و دیدههای خود در دربار صفویه به داستانش منتقل کرده است. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:زبانشناسی، زبان و ادبیات]] | |||
[[رده:زبان و ادبیات شرقی (آسیایی)]] | |||
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | |||
[[رده:مقالات(شهریور) باقی زاده]] | [[رده:مقالات(شهریور) باقی زاده]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:مقالات بازبینی شده2 شهریور 1403]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۲
بهجتافزا | |
---|---|
پدیدآوران | جربادقانی، محمدمهدی (نویسنده) سروری گلپایگانی، امید (محقق) |
ناشر | بنیاد موقوفات دکتر افشار با همکاری نشر سخن |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
چاپ | اول |
شابک | 2ـ22ـ7706ـ622ـ867 |
موضوع | داستانهای فارسی - قرن ۱۳ق. |
کد کنگره | PIR ۷۳۲۶/۵/ب۹ ۱۴۰۰ |
بهجتافزا تألیف محمدمهدی جربادقانی، تصحیح و تحقیق امید سروری گلپایگانی؛ این کتاب داستان عاشقانهای به یادگارمانده از دورۀ صفوی و حکایت عشق تاجری جوان به نام بدیعالزمان به پریزاد دختر خاقان چین است.
گزارش کتاب
«بهجتافزا» داستان عاشقانهای به یادگارمانده از دورۀ صفوی و حکایت عشق تاجری جوان به نام بدیعالزمان به پریزاد دختر خاقان چین است.
نام مؤلف این اثر محمدمهدی جربادقانی است که در متن این رساله ذکر شده و مهمترین منبعی که دربارۀ وی اطلاعاتی به دست داده، همین کتاب است. بر اساس این کتاب، وی پس از یادگیری علوم متداول، گلپایگان را ترک کرده و به گفتۀ خودش «مدتی مدید خلاصۀ اوقات زندگانی و تفاوت ایام جوانی را به اشتغال تحریر دفاتر دیوانی که عین معصیت و نافرمانی است، صرف نموده» است و آنچنان پیشرفت کرده و ارتقا یافته که از ندمای معتبر شاه عباس و شاه صفی و دبیران دیوانی آنها میشود و این دو پادشاه او را در جنگها و مسافرتها به همراه خود میبردهاند.
در سالهای آخر خدمت لشکر عثمانی در سال 1039 به بغداد و شهرهای همجوار حمله میکند و سردار عثمانی، خلیل پاشا، یک سال بعد در شهر حله در قلعهای مستقر و متحصن میشود و دست ظلم و تعدی بر شیعیان آن ناحیه میگشاید. شاه صفی، رستمخان سپهسالار گرجی، بیگلربیگی آذربایجان را برای فتح حله و نجات مردم آن ناحیه میفرستد و رستمخان، خلیلپاشا را در آن قلعه محاصره میکند؛ ولی دو ماه بعد نامهای مشتمل بر استهلاک و پریشانی لشکر میرسد و شاه صفی محمدمهدی جربادقانی را به همراه دوهزار نفر سرباز برای ارسال خزانهای به مبلغ دوازده هزار تومان مأمور میکند و این خود نشاندهندۀ اعتبار و اهمیت جربادقانی در دربار صفوی است.
زمان دقیق تولد و مرگ نویسنده معلوم نیست؛ ولی با توجه به اینکه وی در اواخر عمر و در روزگار پیری به گلپایگان آمده و این کتاب را در همانجا تألیف کرده و در این کتاب وقتی از شاه صفی نام میبرد از او با عناوین «رضوانمکان عیشآشیان» و دعای «نورالله مرقده» یاد میکند، تاریخ درگذشت وی باید بعد از 1052 قمری باشد و باید در گلپایگان نیز درگذشته و مدفون شده باشد.
در این داستان که آن را بابا یوسف برای محمدمهدی جربادقانی در طول یک شب گفته، دو برادر بازرگان نیشابوری که بسیار متمول و معتبر بودهاند، تصمیم میگیرند تا میان دو فرزند خود وصلتی ایجاد کنند تا اموال موروثی آنها از خانواده بیرون نرود و نامشان «به وسیلۀ فرزندان ایشان بر صفحۀ روزگار باقی بماند». یک طرف این وصلت «بدیعالزمان» پسر برادر بزرگتر است و طرف دیگر دختر برادر کوچکتر است که نویسنده نامش را ذکر نکرده و نقش مهمی در این داستان ندارد. برادر کوچکتر خواستگاری را میپذیرد، ولی میگوید بدیعالزمان تجربۀ لازم برای تجارت و تحویلگرفتن اموال و دارایی آنها را ندارد و بهتر است او را برای کسب تجربه قبل از ازدواج به سفری برای تجارت بفرستیم تا در آن دیار «با فروختن متاع این دیار و خریدن اجناس آن مملکت مراجعه نماید» و پس از اینکه «ریاضت ایام سفر که سوهانزن ناهمواریهای نفس است، درشتیهای طبیعتش را که لازمۀ فصل شباب است هموار ساخت» بساط ازدواج او را فراهم میکنیم». برادر بزرگتر میپذیرد و بدیعالزمان به همراه «شصت هزار تومان جواهر لطیفه و اقمشۀ نفیسه با چهارصد شتر... و چهارصد غلام» به مقصد بغداد عازم میشود......
نویسنده در حین گزارش وقایع و توصیف آنها، گاهی اطلاعاتی مهم را بیان میکند؛ از جمله ذکر مراسم آتشبازی، بازیگری، خیالبازی و قصهخوانی در هنگام برگزاری جشنهای دربار خاقان و نیز آیینبندی و چراغانیکردن خیابان، کوه و درخت و دشت برای به پیشواز و استقبالرفتن که قطعاً پرداختۀ ذهن مؤلف است و آنها را از تجربیات و دیدههای خود در دربار صفویه به داستانش منتقل کرده است.
مهمترین ویژگی نثر جربادقانی، تأثیرپذیری فراوان نثرش از تجربیات دوران دیواننگاری و نامهنویسی اوست. وی سالهای متمادی از دبیران و منشیان دیوانی دربار صفویه بوده و در این سمت نامهها و فرمانهای دیوانی فراوانی را نگاشته و سبک اینگونه نگارشها بر نثر و شیوۀ داستانپردازیاش سایهای بلند افکنده است. سراسر این متن پر از توصیفات پیچدرپیچ، شاعرانه و ادبی و اصطلاحات ویژۀ نامهنگاری و فرماننویسی است که با چاشنی سجعها، صفات مفعولی، صفات و تشبیهات مرکب، اغراق و کلمات مطنطن عربی مختلف و متنوع همراه است و استفادۀ او از القاب و عناوین طولانی و پیدرپی برای معرفی افراد و توصیفات حماسی بلند و طولانی در هنگام ذکر وقایع و حوادث، یادآور متن نامهها و فرمانهای عهد صفوی است.
ساختار داستانپردازی در این داستان ساختاری بههمپیوسته، یکسان و یکدست است که یک خط سیر و یک قهرمان اصلی دارد که حوادث در راستای اهداف و خواستههای او رقم میخورند. این داستان در سیر یگانۀ خود دو سمت دارد و از میانه تا اواخر داستان، قهرمان اصلی در یک سمت حضور ندارد. نویسنده در هنگامی که قهرمان عاشق داستان از سرزمین معشوق فاصله گرفته، برای ذکر وقایع سمت خالی از قهرمان، گهگاه باز میگردد و وقایعی را که در نبود قهرمان وی داده، گزارش میکند.
تنها نسخۀ شناختهشده از این متن، نسخهای است که به شمارۀ 2093 در کتابخانۀ ملی ملک نگهداری میشود. کاتب این نسخه نامعلوم است و تاریخ کتابت در هیچجای آن ذکر نشده، ولی بنا به شواهد نسخهشناسی باید در حدود سدۀ یازدهم کتابت شده باشد. تصحیح بر اساس همین نسخه انجام شده است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات