دین و قدرت: خوانشی نو از حاکمیت: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می ش' به ' میش') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' :' به ':') |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
| موضوع =اسلام و سیاست,دین و سیاست,قدرت (کلام) | | موضوع =اسلام و سیاست,دین و سیاست,قدرت (کلام) | ||
جستجوی «اسلام و سیاست دین و سیاست قدرت کلام» در موضوعات اسناد | جستجوی «اسلام و سیاست دین و سیاست قدرت کلام» در موضوعات اسناد | ||
رده : | رده: | ||
|ناشر | |ناشر | ||
| ناشر =نشر مروارید | | ناشر =نشر مروارید | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
از آن زمان که خداوند روح در تن انسان دمید، دیالکتیک دین و قدرت در زندگی بشر برجا و اثر گذار بوده است؛ دیالکتیکی در میانهی جدلهای فریبکارانه که در آن، گاهی دین غالب میشد و گاهی قدرت؛ بی آن که این میدان، فاتح یا مغلوب همیشگی داشته باشد. نه دین میخواهد در برابر قدرت سر فرود آورد و نه میتواند از آن رهایی یابد و نه قدرت از چرخیدن بر گرد رقیب دست میکشد تا مگر به رؤیای چنگ آویختن در دین جامهی عمل پوشاند. این واقعیت تاریخی بر هیچ کس پوشیده نیست که دیالکتیک میان دین و قدرت در تمام مراحل تاریخ بشر، مصیبتهای فراوان و جنگهای ویرانگر از خود بر جای گذاشته است و این روند همچنان ادامه دارد. هر بار که سنگ آسیاب این دیالکتیک میچرخد، هر که و هرچه را که در مسیرش است، میکوبد و هر بار حاصل این کوفتن و خرد کردن جانکاه، دستاوردهایی زود گذر است که برای نبرد پیش رو حکم آتش بس را دارد. گاه این دستاورد، حکومتی است که رخت دین بر قامت میافکند و گاه دینی است که لباس حکومت بر تن میکند. در هر دو حال هدف یک چیز است و آن سیطره بر سرنوشت و زندگی مردم، که از رهگذر واداشتن آنان به تسلیم در برابر قدرت دین و یا دین مسلط حاصل میشود. | از آن زمان که خداوند روح در تن انسان دمید، دیالکتیک دین و قدرت در زندگی بشر برجا و اثر گذار بوده است؛ دیالکتیکی در میانهی جدلهای فریبکارانه که در آن، گاهی دین غالب میشد و گاهی قدرت؛ بی آن که این میدان، فاتح یا مغلوب همیشگی داشته باشد. نه دین میخواهد در برابر قدرت سر فرود آورد و نه میتواند از آن رهایی یابد و نه قدرت از چرخیدن بر گرد رقیب دست میکشد تا مگر به رؤیای چنگ آویختن در دین جامهی عمل پوشاند. این واقعیت تاریخی بر هیچ کس پوشیده نیست که دیالکتیک میان دین و قدرت در تمام مراحل تاریخ بشر، مصیبتهای فراوان و جنگهای ویرانگر از خود بر جای گذاشته است و این روند همچنان ادامه دارد. هر بار که سنگ آسیاب این دیالکتیک میچرخد، هر که و هرچه را که در مسیرش است، میکوبد و هر بار حاصل این کوفتن و خرد کردن جانکاه، دستاوردهایی زود گذر است که برای نبرد پیش رو حکم آتش بس را دارد. گاه این دستاورد، حکومتی است که رخت دین بر قامت میافکند و گاه دینی است که لباس حکومت بر تن میکند. در هر دو حال هدف یک چیز است و آن سیطره بر سرنوشت و زندگی مردم، که از رهگذر واداشتن آنان به تسلیم در برابر قدرت دین و یا دین مسلط حاصل میشود. | ||
نوشتار حاضر کتابی است که دیالکتیک دین و قدرت را در متن مفهوم حاکمیت برمی رسد و میکوشد از این مفهوم ریشه دار در میراث دینی مسلمانان خوانشی نو عرضه کند. نویسنده برای برآوردن این مهم مراحل تحول و تکامل مفهوم حاکمیت را از عصر خوارج تا به امروز عصر اسلام سیاسی و جریانهای سلفی بررسی میکند و نشان میدهد که خوانش ایدئولوژیک از حاکمیت چگونه بر دیدگاه اسلام گرایان تندرو، همانند [[مودودی، ابوالاعلی|أبو الأعلی مودودی]] و [[سید قطب]] تأثیر گذاشته است؛ کسانی که حاکمیت قراردادی را در تقابل با حاکمیت الهی میپندارند و از این رو نه تنها تکفیر دولتهای غربی و کشتار شهروندان آنها را جایز میشمرند بلکه دولتهای حاکم بر کشورهای مسلمان را هم به علت وضع قانون تکفیر کرده و مسلمانان را به سبب پیروی از قوانین موضوعه میکشند. زیرا باور دارند حق قانونگذاری تنها از آن خداست. در خوانش شحرور با سه نوع حاکمیت روبه رو میشویم: حاکمیت الهی، حاکمیت بشری، حاکمیت الهی بشری. او در بررسی پیوند میان دین و قدرت نخست بر این نکته تأکید میکند که دین اسلام جهان شمول است زیرا بنیاد آن بر مجموعه ارزشهای اخلاقی است که با فطرت انسان همسو است و بدین علت از سوی انسانها در هر زمان و مکان پذیرفته میشود. او سپس اظهار میدارد که اجبار و اعمال قدرت در پذیرش دین بی معنااست. نویسنده | نوشتار حاضر کتابی است که دیالکتیک دین و قدرت را در متن مفهوم حاکمیت برمی رسد و میکوشد از این مفهوم ریشه دار در میراث دینی مسلمانان خوانشی نو عرضه کند. نویسنده برای برآوردن این مهم مراحل تحول و تکامل مفهوم حاکمیت را از عصر خوارج تا به امروز عصر اسلام سیاسی و جریانهای سلفی بررسی میکند و نشان میدهد که خوانش ایدئولوژیک از حاکمیت چگونه بر دیدگاه اسلام گرایان تندرو، همانند [[مودودی، ابوالاعلی|أبو الأعلی مودودی]] و [[سید قطب]] تأثیر گذاشته است؛ کسانی که حاکمیت قراردادی را در تقابل با حاکمیت الهی میپندارند و از این رو نه تنها تکفیر دولتهای غربی و کشتار شهروندان آنها را جایز میشمرند بلکه دولتهای حاکم بر کشورهای مسلمان را هم به علت وضع قانون تکفیر کرده و مسلمانان را به سبب پیروی از قوانین موضوعه میکشند. زیرا باور دارند حق قانونگذاری تنها از آن خداست. در خوانش شحرور با سه نوع حاکمیت روبه رو میشویم: حاکمیت الهی، حاکمیت بشری، حاکمیت الهی بشری. او در بررسی پیوند میان دین و قدرت نخست بر این نکته تأکید میکند که دین اسلام جهان شمول است زیرا بنیاد آن بر مجموعه ارزشهای اخلاقی است که با فطرت انسان همسو است و بدین علت از سوی انسانها در هر زمان و مکان پذیرفته میشود. او سپس اظهار میدارد که اجبار و اعمال قدرت در پذیرش دین بی معنااست. نویسنده میگوید باید میان سلطهی دین و سلطهی حکومت فرق نهاد. سلطهی دین، با وجدان انسان سرو کار دارد و امری است درونی نه بیرونی. در مقابل سلطهی حکومت است که در سه سطح قانونگذاری، اجرایی و قضایی تعریف میشود. مؤلف از نواندیشان دینی اهل سوریه و از اعضای نو معتزلی اتحادیهی عقل گرایان عرب است. کتاب پیش رو یکی از مجموعه آثار او در این اتحادیه است.<ref> [https://historylib.com/books/2594 ر.ک: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران] </ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |
نسخهٔ کنونی تا ۵ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۵۷
دین و قدرت: خوانشی نو از حاکمیت | |
---|---|
پدیدآوران | شحرور، محمد (نویسنده)
ناصری طاهری، عبدالله (مترجم) سادات طباطبایی، سمیه (مترجم) |
ناشر | نشر مروارید |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۳۹۸ش |
شابک | 0-613-191-964-978 |
موضوع | اسلام و سیاست,دین و سیاست,قدرت (کلام)
جستجوی «اسلام و سیاست دین و سیاست قدرت کلام» در موضوعات اسناد رده: |
کد کنگره | BP۲۳۱/ش۳د۹۰۴۱ ۱۳۹۹ |
دین و قدرت: خوانشی نو از حاکمیت تألیف محمد شحرور، مترجم عبدالله ناصری طاهری و سمیه سادات طباطبایی؛ نوشتار حاضر کتابی است که دیالکتیک دین و قدرت را در متن مفهوم حاکمیت بر میرسد و میکوشد از این مفهوم ریشه دار در میراث دینی مسلمانان خوانشی نو عرضه کند.
ساختار
مطالب کتاب در دو بخش (هریک حاوی سه فصل) ارائه گردیده است:
بخش اول: حاکمیت
بخش دوم: دین و قدرت
گزارش محتوا
از آن زمان که خداوند روح در تن انسان دمید، دیالکتیک دین و قدرت در زندگی بشر برجا و اثر گذار بوده است؛ دیالکتیکی در میانهی جدلهای فریبکارانه که در آن، گاهی دین غالب میشد و گاهی قدرت؛ بی آن که این میدان، فاتح یا مغلوب همیشگی داشته باشد. نه دین میخواهد در برابر قدرت سر فرود آورد و نه میتواند از آن رهایی یابد و نه قدرت از چرخیدن بر گرد رقیب دست میکشد تا مگر به رؤیای چنگ آویختن در دین جامهی عمل پوشاند. این واقعیت تاریخی بر هیچ کس پوشیده نیست که دیالکتیک میان دین و قدرت در تمام مراحل تاریخ بشر، مصیبتهای فراوان و جنگهای ویرانگر از خود بر جای گذاشته است و این روند همچنان ادامه دارد. هر بار که سنگ آسیاب این دیالکتیک میچرخد، هر که و هرچه را که در مسیرش است، میکوبد و هر بار حاصل این کوفتن و خرد کردن جانکاه، دستاوردهایی زود گذر است که برای نبرد پیش رو حکم آتش بس را دارد. گاه این دستاورد، حکومتی است که رخت دین بر قامت میافکند و گاه دینی است که لباس حکومت بر تن میکند. در هر دو حال هدف یک چیز است و آن سیطره بر سرنوشت و زندگی مردم، که از رهگذر واداشتن آنان به تسلیم در برابر قدرت دین و یا دین مسلط حاصل میشود.
نوشتار حاضر کتابی است که دیالکتیک دین و قدرت را در متن مفهوم حاکمیت برمی رسد و میکوشد از این مفهوم ریشه دار در میراث دینی مسلمانان خوانشی نو عرضه کند. نویسنده برای برآوردن این مهم مراحل تحول و تکامل مفهوم حاکمیت را از عصر خوارج تا به امروز عصر اسلام سیاسی و جریانهای سلفی بررسی میکند و نشان میدهد که خوانش ایدئولوژیک از حاکمیت چگونه بر دیدگاه اسلام گرایان تندرو، همانند أبو الأعلی مودودی و سید قطب تأثیر گذاشته است؛ کسانی که حاکمیت قراردادی را در تقابل با حاکمیت الهی میپندارند و از این رو نه تنها تکفیر دولتهای غربی و کشتار شهروندان آنها را جایز میشمرند بلکه دولتهای حاکم بر کشورهای مسلمان را هم به علت وضع قانون تکفیر کرده و مسلمانان را به سبب پیروی از قوانین موضوعه میکشند. زیرا باور دارند حق قانونگذاری تنها از آن خداست. در خوانش شحرور با سه نوع حاکمیت روبه رو میشویم: حاکمیت الهی، حاکمیت بشری، حاکمیت الهی بشری. او در بررسی پیوند میان دین و قدرت نخست بر این نکته تأکید میکند که دین اسلام جهان شمول است زیرا بنیاد آن بر مجموعه ارزشهای اخلاقی است که با فطرت انسان همسو است و بدین علت از سوی انسانها در هر زمان و مکان پذیرفته میشود. او سپس اظهار میدارد که اجبار و اعمال قدرت در پذیرش دین بی معنااست. نویسنده میگوید باید میان سلطهی دین و سلطهی حکومت فرق نهاد. سلطهی دین، با وجدان انسان سرو کار دارد و امری است درونی نه بیرونی. در مقابل سلطهی حکومت است که در سه سطح قانونگذاری، اجرایی و قضایی تعریف میشود. مؤلف از نواندیشان دینی اهل سوریه و از اعضای نو معتزلی اتحادیهی عقل گرایان عرب است. کتاب پیش رو یکی از مجموعه آثار او در این اتحادیه است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران