نیشابوری، یوسف بن محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'نهج البلاغه' به 'نهج‌البلاغه')
    جز (جایگزینی متن - 'عبد اللّه' به 'عبداللّه')
     
    خط ۴۶: خط ۴۶:
    [[شهرستانی، سید محمدحسین|شهرستانى]] او را در عداد فلاسفه متأخر اسلام آورده و او را مانند [[کندی، یعقوب بن اسحاق|یعقوب کندى]] و [[ثابت بن قره]] و [[احمد بن الطیب]] و [[ابوزید بلخى]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]  شمرده و دلالت دارد که ابوتمام نیشابورى از فلاسف‌هایست که علم و فلسفه را آورده و از متفکران مبرز در عصر خود بوده است. و با آنکه زیاد از او صحبت شده مع‌ذلک فقط آنچه را که [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدى]] در کتاب [[الامتاع و المؤانسة]]، جلد دوم، صفحه 15، بیان کرده، از او مى‌دانیم، و او معلوم مى‌دارد که از فلاسفه شیعه بوده است، و خود ابوحیان بر او حمله بسیار سخت و زننده‌اى مى‌کند، و او را طعن، و متهم به زندقه و الحاد مى‌نماید، و حرف‌هاى دیگرى درباره‌اش مى‌گوید. ما عادت کرد‌ه‌ایم که در بیانات ابوحیان و دیگران مطالبى از این مقوله ببینیم، مثلا مى‌گوید: «ابوتمام کسى است که کوشش داشت شریعت را از بین ببرد زیرا معتقد بود که فلسفه با شریعت هم‌عنان و شریعت با فلسفه موافق است، و هریک چون مادر دیگرى و نسبت به آن مهربان و عطوف است. وى قصد داشت این مطالب را انتشار دهد و مردم را به خود دعوت کند و به طایفه معروف به شیعه خدمت کرد و به مطرف بن محمد وزیر مرداویج جبلى پناه برد تا پشتیبان او باشد و بتواند آنچه در دل دارد به آن وسیله بگوید، ولى این کارها او را کوچکتر کرده از قدر او کاست، و تحقیر و خانه‌نشین‌ شد، بااین‌حال صاحب هر بدعتى رأى او را مستمسک قرار مى‌دهد و هر متهمى به‌سوى او مى‌رود و نزد او مى‌نشیند و کلام خود را بر هرکس که ادعاى باطنى به منظور ظاهر، و ظاهرى براى باطن دارد، تلقین مى‌کند. به نظر من کسانى که این مطالب را گرفته‌اند مثل [[ارسطاطالیس]] و [[سقراط]] و [[افلاطون]]، گروه و قافله کافرانند که در کتابهاى خود کلمات باطن و ظاهر آورده‌اند، این صحبتها بافته‌هاى کسانى است که اسلام را مورد انتقاد قرار مى‌دهند و تهمتهاى وارد بر خود را از مردم مى‌پوشانند (مقصود عیوب است). این مطالب همان توطئه‌‌هایى است که هذیان‌گویان دیروز چیده بودند و همین حرف‌هایى است که پدیدآمدگان قزوینى نشخوار مى‌نمایند و مبلغانى به اطراف مى‌فرستند و مردم را به خود ترغیب مى‌کنند و بین مردم فتنه بر پا مى‌سازند. او (یعنى ابوتمام) مثل همفکران شیعه خود، آیات قرآنى را تأویل مى‌کند، و تأویل آنها هیچ ارتباطى به شریعت ندارد، مردم هم متوجه خود هستند و دین خود را خوب حفظ مى‌کنند و از صرافان که درهم و دینار را صرافى مى‌کنند، بهتر این امور را تحت نظر دقت خود صرافى مى‌کنند».
    [[شهرستانی، سید محمدحسین|شهرستانى]] او را در عداد فلاسفه متأخر اسلام آورده و او را مانند [[کندی، یعقوب بن اسحاق|یعقوب کندى]] و [[ثابت بن قره]] و [[احمد بن الطیب]] و [[ابوزید بلخى]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]  شمرده و دلالت دارد که ابوتمام نیشابورى از فلاسف‌هایست که علم و فلسفه را آورده و از متفکران مبرز در عصر خود بوده است. و با آنکه زیاد از او صحبت شده مع‌ذلک فقط آنچه را که [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدى]] در کتاب [[الامتاع و المؤانسة]]، جلد دوم، صفحه 15، بیان کرده، از او مى‌دانیم، و او معلوم مى‌دارد که از فلاسفه شیعه بوده است، و خود ابوحیان بر او حمله بسیار سخت و زننده‌اى مى‌کند، و او را طعن، و متهم به زندقه و الحاد مى‌نماید، و حرف‌هاى دیگرى درباره‌اش مى‌گوید. ما عادت کرد‌ه‌ایم که در بیانات ابوحیان و دیگران مطالبى از این مقوله ببینیم، مثلا مى‌گوید: «ابوتمام کسى است که کوشش داشت شریعت را از بین ببرد زیرا معتقد بود که فلسفه با شریعت هم‌عنان و شریعت با فلسفه موافق است، و هریک چون مادر دیگرى و نسبت به آن مهربان و عطوف است. وى قصد داشت این مطالب را انتشار دهد و مردم را به خود دعوت کند و به طایفه معروف به شیعه خدمت کرد و به مطرف بن محمد وزیر مرداویج جبلى پناه برد تا پشتیبان او باشد و بتواند آنچه در دل دارد به آن وسیله بگوید، ولى این کارها او را کوچکتر کرده از قدر او کاست، و تحقیر و خانه‌نشین‌ شد، بااین‌حال صاحب هر بدعتى رأى او را مستمسک قرار مى‌دهد و هر متهمى به‌سوى او مى‌رود و نزد او مى‌نشیند و کلام خود را بر هرکس که ادعاى باطنى به منظور ظاهر، و ظاهرى براى باطن دارد، تلقین مى‌کند. به نظر من کسانى که این مطالب را گرفته‌اند مثل [[ارسطاطالیس]] و [[سقراط]] و [[افلاطون]]، گروه و قافله کافرانند که در کتابهاى خود کلمات باطن و ظاهر آورده‌اند، این صحبتها بافته‌هاى کسانى است که اسلام را مورد انتقاد قرار مى‌دهند و تهمتهاى وارد بر خود را از مردم مى‌پوشانند (مقصود عیوب است). این مطالب همان توطئه‌‌هایى است که هذیان‌گویان دیروز چیده بودند و همین حرف‌هایى است که پدیدآمدگان قزوینى نشخوار مى‌نمایند و مبلغانى به اطراف مى‌فرستند و مردم را به خود ترغیب مى‌کنند و بین مردم فتنه بر پا مى‌سازند. او (یعنى ابوتمام) مثل همفکران شیعه خود، آیات قرآنى را تأویل مى‌کند، و تأویل آنها هیچ ارتباطى به شریعت ندارد، مردم هم متوجه خود هستند و دین خود را خوب حفظ مى‌کنند و از صرافان که درهم و دینار را صرافى مى‌کنند، بهتر این امور را تحت نظر دقت خود صرافى مى‌کنند».


    از بیانات توحیدى برمى‌آید که ابوتمام اسماعیلى بوده است، زیرا مى‌گوید آراء او از بافته‌هاى قدح‌کنندگان است و مقصودش پیروان عبد اللّه بن میمون قداح است. به‌هرحال اعتمادى به اظهارات توحیدى نیست، یعنى آنچه درباره ابوتمام گفته است درست نیست و خود توحیدى در بیشتر مطالبى که خود گفته متهم است، خاصه در مسائل مذهبى اتهام دارد. توحیدى به جعل اکاذیب، به ویژه در مسائل دینى شهرت دارد، و اوست که نامه‌‌هایى از قول و گفتار امیرالمؤمنین على(ع) و عمر جعل کرده است و ابن ابى الحدید به این مطلب در شرح نهج‌البلاغه اشاره کرده است.  
    از بیانات توحیدى برمى‌آید که ابوتمام اسماعیلى بوده است، زیرا مى‌گوید آراء او از بافته‌هاى قدح‌کنندگان است و مقصودش پیروان عبداللّه بن میمون قداح است. به‌هرحال اعتمادى به اظهارات توحیدى نیست، یعنى آنچه درباره ابوتمام گفته است درست نیست و خود توحیدى در بیشتر مطالبى که خود گفته متهم است، خاصه در مسائل مذهبى اتهام دارد. توحیدى به جعل اکاذیب، به ویژه در مسائل دینى شهرت دارد، و اوست که نامه‌‌هایى از قول و گفتار امیرالمؤمنین على(ع) و عمر جعل کرده است و ابن ابى الحدید به این مطلب در شرح نهج‌البلاغه اشاره کرده است.  


    ولى امر قطعى و مسلم این است که ابوتمام شیعه بوده است و دلیلى نداریم که ابوتمام قرمطى یا اسماعیلى باشد، وى آن‌طور که توحیدى گفته، نبوده. البتّه دلیلى هم در دست نیست که او امامى اثنا عشرى بوده است و این مطلب قابل بررسى و تحقیق است تا حقیقت حال او روشن و معلوم شود که چه مذهبى داشته است. از خداى متعال طلب یارى و توفیق مى‌کنیم، و او براى ما کافى است<ref>نعمه، عبدالله، ص103-104</ref>.
    ولى امر قطعى و مسلم این است که ابوتمام شیعه بوده است و دلیلى نداریم که ابوتمام قرمطى یا اسماعیلى باشد، وى آن‌طور که توحیدى گفته، نبوده. البتّه دلیلى هم در دست نیست که او امامى اثنا عشرى بوده است و این مطلب قابل بررسى و تحقیق است تا حقیقت حال او روشن و معلوم شود که چه مذهبى داشته است. از خداى متعال طلب یارى و توفیق مى‌کنیم، و او براى ما کافى است<ref>نعمه، عبدالله، ص103-104</ref>.

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۹

    نیشابوری، یوسف بن محمد
    NUR00000.jpg
    نام کاملابو تمام یوسف بن محمد نیشابورى
    نام پدرمحمد
    ولادتقرن چهارم هجری
    رحلتقرن چهارم هجری

    ابو تمام، یوسف بن محمد نیشابورى از دانشمندان و فلاسفه قرن چهارم هجری.

    شهرستانى او را در عداد فلاسفه متأخر اسلام آورده و او را مانند یعقوب کندى و ثابت بن قره و احمد بن الطیب و ابوزید بلخى و فارابى و ابن سینا شمرده و دلالت دارد که ابوتمام نیشابورى از فلاسف‌هایست که علم و فلسفه را آورده و از متفکران مبرز در عصر خود بوده است. و با آنکه زیاد از او صحبت شده مع‌ذلک فقط آنچه را که ابوحیان توحیدى در کتاب الامتاع و المؤانسة، جلد دوم، صفحه 15، بیان کرده، از او مى‌دانیم، و او معلوم مى‌دارد که از فلاسفه شیعه بوده است، و خود ابوحیان بر او حمله بسیار سخت و زننده‌اى مى‌کند، و او را طعن، و متهم به زندقه و الحاد مى‌نماید، و حرف‌هاى دیگرى درباره‌اش مى‌گوید. ما عادت کرد‌ه‌ایم که در بیانات ابوحیان و دیگران مطالبى از این مقوله ببینیم، مثلا مى‌گوید: «ابوتمام کسى است که کوشش داشت شریعت را از بین ببرد زیرا معتقد بود که فلسفه با شریعت هم‌عنان و شریعت با فلسفه موافق است، و هریک چون مادر دیگرى و نسبت به آن مهربان و عطوف است. وى قصد داشت این مطالب را انتشار دهد و مردم را به خود دعوت کند و به طایفه معروف به شیعه خدمت کرد و به مطرف بن محمد وزیر مرداویج جبلى پناه برد تا پشتیبان او باشد و بتواند آنچه در دل دارد به آن وسیله بگوید، ولى این کارها او را کوچکتر کرده از قدر او کاست، و تحقیر و خانه‌نشین‌ شد، بااین‌حال صاحب هر بدعتى رأى او را مستمسک قرار مى‌دهد و هر متهمى به‌سوى او مى‌رود و نزد او مى‌نشیند و کلام خود را بر هرکس که ادعاى باطنى به منظور ظاهر، و ظاهرى براى باطن دارد، تلقین مى‌کند. به نظر من کسانى که این مطالب را گرفته‌اند مثل ارسطاطالیس و سقراط و افلاطون، گروه و قافله کافرانند که در کتابهاى خود کلمات باطن و ظاهر آورده‌اند، این صحبتها بافته‌هاى کسانى است که اسلام را مورد انتقاد قرار مى‌دهند و تهمتهاى وارد بر خود را از مردم مى‌پوشانند (مقصود عیوب است). این مطالب همان توطئه‌‌هایى است که هذیان‌گویان دیروز چیده بودند و همین حرف‌هایى است که پدیدآمدگان قزوینى نشخوار مى‌نمایند و مبلغانى به اطراف مى‌فرستند و مردم را به خود ترغیب مى‌کنند و بین مردم فتنه بر پا مى‌سازند. او (یعنى ابوتمام) مثل همفکران شیعه خود، آیات قرآنى را تأویل مى‌کند، و تأویل آنها هیچ ارتباطى به شریعت ندارد، مردم هم متوجه خود هستند و دین خود را خوب حفظ مى‌کنند و از صرافان که درهم و دینار را صرافى مى‌کنند، بهتر این امور را تحت نظر دقت خود صرافى مى‌کنند».

    از بیانات توحیدى برمى‌آید که ابوتمام اسماعیلى بوده است، زیرا مى‌گوید آراء او از بافته‌هاى قدح‌کنندگان است و مقصودش پیروان عبداللّه بن میمون قداح است. به‌هرحال اعتمادى به اظهارات توحیدى نیست، یعنى آنچه درباره ابوتمام گفته است درست نیست و خود توحیدى در بیشتر مطالبى که خود گفته متهم است، خاصه در مسائل مذهبى اتهام دارد. توحیدى به جعل اکاذیب، به ویژه در مسائل دینى شهرت دارد، و اوست که نامه‌‌هایى از قول و گفتار امیرالمؤمنین على(ع) و عمر جعل کرده است و ابن ابى الحدید به این مطلب در شرح نهج‌البلاغه اشاره کرده است.

    ولى امر قطعى و مسلم این است که ابوتمام شیعه بوده است و دلیلى نداریم که ابوتمام قرمطى یا اسماعیلى باشد، وى آن‌طور که توحیدى گفته، نبوده. البتّه دلیلى هم در دست نیست که او امامى اثنا عشرى بوده است و این مطلب قابل بررسى و تحقیق است تا حقیقت حال او روشن و معلوم شود که چه مذهبى داشته است. از خداى متعال طلب یارى و توفیق مى‌کنیم، و او براى ما کافى است[۱].

    پانویس

    1. نعمه، عبدالله، ص103-104

    منابع مقاله

    نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه جعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى‌‏، جاپ یکم، 1367ش.

    وابسته‌ها