فهم زبان مولانا: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای ')
     
    (۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱۷: خط ۱۷:
    | شابک =7-5-787-96-964-978
    | شابک =7-5-787-96-964-978
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =0000
    | کتابخوان همراه نور =
    | کتابخوان همراه نور =
    | کد پدیدآور =  
    | کد پدیدآور =  
    خط ۳۵: خط ۳۵:
    # سخن دوّم: فهم زبان مولانا
    # سخن دوّم: فهم زبان مولانا
    # سخن سوّم: شخصیّت مولانا
    # سخن سوّم: شخصیّت مولانا
    کتاب با یک مقدّمه 6 صفحه ای آغاز می‌شود و در انتها هم نمایه قابل دیدن است. این که کتاب دارای کتابنامه یا منابع و مآخذ نیست از آن جهت است که عمدتاً ارجاعات و استشهادات به آثار خود مولاناست و لذا برای چند کتاب مشخّص ضرورتی برای ایجاد فصل و یا بخشی تحت این عنوان وجود نداشت، نهایتاً به برخی کتابهای مربوطه اشاره شده به مانند [[مناقب العارفين|مناقب العارفین]]، [[دیوان حافظ با شرح کامل «منزل به منزل با حافظ»|دیوان حافظ]]، [[دیوان حکیم سنایی غزنوی بر اساس معتبرترین نسخه‌ها|دیوان حکیم سنایی]]، [[شرح مثنوی شریف (فروزانفر)|شرح مثنوی شریف]] و [[إحياء علوم الدين|احیاء علوم الدین]].
    کتاب با یک مقدّمه 6 صفحه‌ای آغاز می‌شود و در انتها هم نمایه قابل دیدن است. این که کتاب دارای کتابنامه یا منابع و مآخذ نیست از آن جهت است که عمدتاً ارجاعات و استشهادات به آثار خود مولاناست و لذا برای چند کتاب مشخّص ضرورتی برای ایجاد فصل و یا بخشی تحت این عنوان وجود نداشت، نهایتاً به برخی کتابهای مربوطه اشاره شده به مانند [[مناقب العارفين|مناقب العارفین]]، [[دیوان حافظ با شرح کامل «منزل به منزل با حافظ»|دیوان حافظ]]، [[دیوان حکیم سنایی غزنوی بر اساس معتبرترین نسخه‌ها|دیوان حکیم سنایی]]، [[شرح مثنوی شریف (فروزانفر)|شرح مثنوی شریف]] و [[إحياء علوم الدين|احیاء علوم الدین]].


    ارجاعات بسیار به آثار مولانا به مانند [[مثنوی معنوی]]، [[دیوان کبیر]] و [[فیه ما فیه]] جهت بهتر شناساندن مولانا امری درست و صواب است، زیرا برای شناختن مولانا بیش از هر کتاب دیگری محتاج آثار خود مولانا هستیم و این چیزی است که نویسنده در آثار خود به آن اهتمام کرده است و با تسلّط و تخصّصی که در این امر دارد ما را بر آن می‌دارد تا به دقّت بیشتری به این نوشته نیز توجّه کنیم.
    ارجاعات بسیار به آثار مولانا به مانند [[مثنوی معنوی]]، [[دیوان کبیر]] و [[فیه ما فیه]] جهت بهتر شناساندن مولانا امری درست و صواب است، زیرا برای شناختن مولانا بیش از هر کتاب دیگری محتاج آثار خود مولانا هستیم و این چیزی است که نویسنده در آثار خود به آن اهتمام کرده است و با تسلّط و تخصّصی که در این امر دارد ما را بر آن می‌دارد تا به دقّت بیشتری به این نوشته نیز توجّه کنیم.
    خط ۴۶: خط ۴۶:
    نویسنده در بخش نخست که از ضرورت شناخت [[مولانا]] سخن می‌گوید اشکالاتی که در زمان [[مولانا]] بر وی می‌گرفتند و [[مثنوی]] او را مورد طعن قرار می‌دادند را نیز بیان کرده و رنجیدن مولانا از کم دانی و نافهمی‌ایشان را متذکّر شده است. و این نشان از آن دارد که در آن زمان کسانی بودند که نظرات این عارف بزرگ را بر نمی‌تابیدند و شعر او را انتقاد می‌کردند که [[مولانا]] در اواخر دفتر سوّم [[مثنوی]] این ماجرا را آورده و به آن پاسخ داده است<ref>متن، صص 18-16</ref>. در صفحه‌ی 20 کتاب، تأثیر پذیری [[مولانا]] از عارفان پیش از او را مورد نظر قرار داده و به ویژه از [[حکیم سنایی]] و [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نیشابوی]] چنانکه [[مولانا]] خود در آثار خود از ایشان با احترام تمام یاد می‌کند و لااقل از هر یک نقلی برای تفسیر و شرح به بیان آورده است. در خانقاه وی نیز از همین جنس کلمات و آثار تدریس می‌شد و دراویش و مریدان از آنها برخوردار می‌شدند تا جایی که [[حسام الدین چلبی]] تقاضای اثری جدید را داد که منجر به پدیداری نی نامه شد<ref>متن، صص 22-19</ref>.
    نویسنده در بخش نخست که از ضرورت شناخت [[مولانا]] سخن می‌گوید اشکالاتی که در زمان [[مولانا]] بر وی می‌گرفتند و [[مثنوی]] او را مورد طعن قرار می‌دادند را نیز بیان کرده و رنجیدن مولانا از کم دانی و نافهمی‌ایشان را متذکّر شده است. و این نشان از آن دارد که در آن زمان کسانی بودند که نظرات این عارف بزرگ را بر نمی‌تابیدند و شعر او را انتقاد می‌کردند که [[مولانا]] در اواخر دفتر سوّم [[مثنوی]] این ماجرا را آورده و به آن پاسخ داده است<ref>متن، صص 18-16</ref>. در صفحه‌ی 20 کتاب، تأثیر پذیری [[مولانا]] از عارفان پیش از او را مورد نظر قرار داده و به ویژه از [[حکیم سنایی]] و [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نیشابوی]] چنانکه [[مولانا]] خود در آثار خود از ایشان با احترام تمام یاد می‌کند و لااقل از هر یک نقلی برای تفسیر و شرح به بیان آورده است. در خانقاه وی نیز از همین جنس کلمات و آثار تدریس می‌شد و دراویش و مریدان از آنها برخوردار می‌شدند تا جایی که [[حسام الدین چلبی]] تقاضای اثری جدید را داد که منجر به پدیداری نی نامه شد<ref>متن، صص 22-19</ref>.


    امّا از انصاف تمام نویسنده و خود مولانا اینکه هر دو حقیقت را گسترده تر و عمیق تر از آن می‌دیدند که در یک جا و در یک اثر جمع باشد، از این رو اشاره به آن می‌شود که [[مثنوی]] و سخنان [[مولانا]] تمامِ حقیقت نیست و هر کس چنین پنداری داشته باشد به شدّت به خطا رفته است، چنانکه می‌گوید: براین اساس خود [[مولانا]] هم معترف است که من به عنوان [[مولانا]] و به عنوان یک عارف که سیر و سلوکی کرده است لایه هایی از حقیقت را کشف کرده ام و به کُنه برخی از حقایق راه پیدا کرده ام آنچه که بیان می‌کنم همه‌ی حقیقت نیست و این انصاف [[مولانا]] را باید ستود و تحسین کرد <ref>متن، ص 25</ref>. که درباره‌ی خودش و در باره‌ی [[مثنوی]] و آراء و انـدیشه‌های خودش بی پرده و با صراحت گفته است: {{شعر}}
    امّا از انصاف تمام نویسنده و خود مولانا اینکه هر دو حقیقت را گسترده تر و عمیق تر از آن می‌دیدند که در یک جا و در یک اثر جمع باشد، از این رو اشاره به آن می‌شود که [[مثنوی]] و سخنان [[مولانا]] تمامِ حقیقت نیست و هر کس چنین پنداری داشته باشد به شدّت به خطا رفته است، چنانکه می‌گوید: براین اساس خود [[مولانا]] هم معترف است که من به عنوان [[مولانا]] و به عنوان یک عارف که سیر و سلوکی کرده است لایه‌هایی از حقیقت را کشف کرده ام و به کُنه برخی از حقایق راه پیدا کرده ام آنچه که بیان می‌کنم همه‌ی حقیقت نیست و این انصاف [[مولانا]] را باید ستود و تحسین کرد <ref>متن، ص 25</ref>. که درباره‌ی خودش و در باره‌ی [[مثنوی]] و آراء و اندیشه‌های خودش بی پرده و با صراحت گفته است: {{شعر}}
    {{ب|'' آنکه گوید جمله حقّند احمقی است ''|2='' وآنکه گوید جمله باطل او شقی است ''<ref>مثنوی معنوی، د2، ب 2942</ref>.}}
    {{ب|'' آنکه گوید جمله حقّند احمقی است ''|2='' وآنکه گوید جمله باطل او شقی است ''<ref>مثنوی معنوی، د2، ب 2942</ref>.}}
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}


    در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن می‌گوید، فلسفه‌ی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن می‌داند. این مفهوم عمیق که در تمامی‌آثار و اندیشه های [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان می‌کند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب می‌شود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمی‌درست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان می‌کند که نشان از این ماجرا دارد.
    در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن می‌گوید، فلسفه‌ی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن می‌داند. این مفهوم عمیق که در تمامی‌آثار و اندیشه‌های [[مولانا]] و [[مثنوی]] وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان می‌کند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه‌ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب می‌شود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمی‌درست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای [[مثنوی]] رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان [[مولانا]] غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان می‌کند که نشان از این ماجرا دارد.


    نویسنده در این باره در همین بخش می‌گوید: شاید بشود گفت همه‌ی فلسفه‌ی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست می‌آید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا می‌کنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمی‌کند، چون خالص نمی‌شود و به همین علّت که «خالص» نمی‌شود «خلاص» هم نمی‌شود. صحبت عزیزی که سخن می‌گفت را به خوبی شنیـدم و از بـرخی از نـکات آن می‌خواهم استفاده بکنم و در فاصله‌ی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» می‌گوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل می‌گویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود <ref>متن، صص 68-67</ref>.
    نویسنده در این باره در همین بخش می‌گوید: شاید بشود گفت همه‌ی فلسفه‌ی [[مولانا]] چنانکه از آثار او به مانند [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] به دست می‌آید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر [[مولانا]] کسانی به راستی نجات پیدا می‌کنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمی‌کند، چون خالص نمی‌شود و به همین علّت که «خالص» نمی‌شود «خلاص» هم نمی‌شود. صحبت عزیزی که سخن می‌گفت را به خوبی شنیدم و از برخی از نکات آن می‌خواهم استفاده بکنم و در فاصله‌ی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» می‌گوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده‌اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل می‌گویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود <ref>متن، صص 68-67</ref>.


    نویسنده در خصوص شیوه‌ی زبانی [[مولانا]] می‌گوید: شیوه‌ی [[مولانا]] که به نظر من جامع همه‌ی مشربهای پیش از او است می‌شود گفت که لُبّ لُباب همه‌ی عرفان و تصوّف اسلامی‌است، یعنی [[مولانا]] هم [[حلاج]] است، و هم [[شبلی]] است. هم [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید]] است و هم [[بایزید بسطامی‌|بایزید]]، و هم همه‌ی اسلاف بزرگ، و مشایخِ سلوک عرفان اسلامی‌است. او هم صحرای فـراخِ «صحو» اسـت و هـم اقیـانوسِ ژرف و بـیکران «سکر». بر همین مبنا [[مولانا]] زبانی را انتخاب کرده است که نه «بفهمند» و نه «نفهمند» و یکی از هنرنماییهای سترگ و ستودنیِ [[مولانا]] هم، همین است. و او می‌خواهد با این شیوه، و با این زبان، همه را مات و مبهوت، و در واقع متحیّر نگه دارد<ref>متن، ص 78</ref>.
    نویسنده در خصوص شیوه‌ی زبانی [[مولانا]] می‌گوید: شیوه‌ی [[مولانا]] که به نظر من جامع همه‌ی مشربهای پیش از او است می‌شود گفت که لُبّ لُباب همه‌ی عرفان و تصوّف اسلامی‌است، یعنی [[مولانا]] هم [[حلاج]] است، و هم [[شبلی]] است. هم [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید]] است و هم [[بایزید بسطامی‌|بایزید]]، و هم همه‌ی اسلاف بزرگ، و مشایخِ سلوک عرفان اسلامی‌است. او هم صحرای فراخِ «صحو» است و هم اقیانوسِ ژرف و بیکران «سکر». بر همین مبنا [[مولانا]] زبانی را انتخاب کرده است که نه «بفهمند» و نه «نفهمند» و یکی از هنرنماییهای سترگ و ستودنیِ [[مولانا]] هم، همین است. و او می‌خواهد با این شیوه، و با این زبان، همه را مات و مبهوت، و در واقع متحیّر نگه دارد<ref>متن، ص 78</ref>.


    نویسنده در صفحه‌ی 85 به بعد ماجرای علامه قطب‌الدین شیرازی را روایت می‌کند که به سراغ [[مولانا]] آمد و حیران شده بود که راه کدام است و چه باید کرد؟ این پرسش و این سرگردانی در او ریشه دوانیده بود و در مجلس ذکر و سماع بود که [[مولانا]] در قالب یک رباعی پاسخ این دانشمند را داد که:  
    نویسنده در صفحه‌ی 85 به بعد ماجرای علامه قطب‌الدین شیرازی را روایت می‌کند که به سراغ [[مولانا]] آمد و حیران شده بود که راه کدام است و چه باید کرد؟ این پرسش و این سرگردانی در او ریشه دوانیده بود و در مجلس ذکر و سماع بود که [[مولانا]] در قالب یک رباعی پاسخ این دانشمند را داد که:  
    خط ۶۰: خط ۶۰:
    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''گفتم چه کنم؟ گفت همین که چه کنم''|2=''گفتم به از این چاره ببین که چه کنم''}}
    {{ب|''گفتم چه کنم؟ گفت همین که چه کنم''|2=''گفتم به از این چاره ببین که چه کنم''}}
    {{ب|''رو کرده به من گفت که ای طالب دین''|2=''پیوسته بر این باش، بر این که چه کنم''<ref>متن، صص 88-87</ref>}}.
    {{ب|''رو کرده به من گفت که‌ای طالب دین''|2=''پیوسته بر این باش، بر این که چه کنم''<ref>متن، صص 88-87</ref>}}.
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}


    خط ۷۰: خط ۷۰:
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}


    نویسنده در خصوص این غزل و تحلیل شخصیّت [[مولانا]] می‌گوید: در این غزل بسیار زیبا و دلسوز و در عین حال شورانگیز نکته هایی خاص از شخصیّت [[مولانا]] را در خود گنجانده است؛ مرور برخـی واژه‌ها می‌تواند ما را به فهم بهتر شخصیّت [[مولانا]] رهبری کند. و طبیعتاً اگر قرار باشد شخصیّت [[مولانا]] مورد شناسایی قرار بگیرد از طریق عبارات و کلماتِ خود او باید به این شناخت و تعریف برسیم. این غزل و غزلیات و ابیاتی دیگر این کار را بر عهده خواهند داشت کافی است با این رویکرد، یک بار دیگر به مجموعه آثار [[مولانا]] دقّت و توجّه کنیم. تنهایی و خلوتهای پیاپی، ترک غیر و وصل با یار، مأنوس بودن با شب و بیداری در شبها، اشک و زاری و ریختن آب دیده به درگاه ذات احدیِ نادیده، عشق ورزی و خالی شدن از هواهای نفسانی، وفاداری و ترک جفا و احتمال جفا از همه، صبر و شکیبایی، وجود دارد که لازمه‌ی عرفان و سلوک و مردی است، سیر در کوی عشق و حرکت امیدوارانه و ممتد به سوی معشوق حیِّ ازلی<ref>متن، صص 103-102</ref>.
    نویسنده در خصوص این غزل و تحلیل شخصیّت [[مولانا]] می‌گوید: در این غزل بسیار زیبا و دلسوز و در عین حال شورانگیز نکته‌هایی خاص از شخصیّت [[مولانا]] را در خود گنجانده است؛ مرور برخی واژه‌ها می‌تواند ما را به فهم بهتر شخصیّت [[مولانا]] رهبری کند. و طبیعتاً اگر قرار باشد شخصیّت [[مولانا]] مورد شناسایی قرار بگیرد از طریق عبارات و کلماتِ خود او باید به این شناخت و تعریف برسیم. این غزل و غزلیات و ابیاتی دیگر این کار را بر عهده خواهند داشت کافی است با این رویکرد، یک بار دیگر به مجموعه آثار [[مولانا]] دقّت و توجّه کنیم. تنهایی و خلوتهای پیاپی، ترک غیر و وصل با یار، مأنوس بودن با شب و بیداری در شبها، اشک و زاری و ریختن آب دیده به درگاه ذات احدیِ نادیده، عشق ورزی و خالی شدن از هواهای نفسانی، وفاداری و ترک جفا و احتمال جفا از همه، صبر و شکیبایی، وجود دارد که لازمه‌ی عرفان و سلوک و مردی است، سیر در کوی عشق و حرکت امیدوارانه و ممتد به سوی معشوق حیِّ ازلی<ref>متن، صص 103-102</ref>.


    آخرین عبارت کتاب نیز در خصوص شخصیت [[مولانا]] و کتاب [[مثنوی]] چنین است: باری [[مولانا]] آنگونه که در دریا و اقیانوس پر آشوب و سراسر شور [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] نشان می‌دهد انسانی است که به تعریفی از خود راه یافته و موقعیّت خود را در این نظام پیچیده‌ی خلقت دریافت نموده است و ژرفا و عمق او نیز به همین خاطر چنان است که کسی را آنگونه که باید به کنه وجود او و فهم تمامِ افکار و حالاتِ او راه نخواهد بود. شخصیت [[مولانا]] چنـان راز آلـود اسـت که بـه راستی نمی‌توان او را شناخت، او از گونه‌ی اولیاء خفی و ناشناخته‌ی خداوند است که جز برای محرمان راه سلوک یافته و دریافته نشده است. و آنچه که ما در این باره می‌کاویم شاید به بخش نازلی از وجود او متوجّه شود. و بدیهی است که آن دریا را نمی‌توان در کوزه های تنگ ادراک خود ریخت ولی چنانکه او خود گفته است اگر آب جیحون را هم نتوان کشید، لااقل به اندازه‌ی نیاز و عطش و به مقدار اشتیاق می‌توان از آن چشید و بهره مند گشت. و ما نیز سعیی چنین کرده‌ایم، باشد که دریافتی درست از آن اندک نیز یافته باشیم<ref>متن، صص 115-114</ref>.
    آخرین عبارت کتاب نیز در خصوص شخصیت [[مولانا]] و کتاب [[مثنوی]] چنین است: باری [[مولانا]] آنگونه که در دریا و اقیانوس پر آشوب و سراسر شور [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] نشان می‌دهد انسانی است که به تعریفی از خود راه یافته و موقعیّت خود را در این نظام پیچیده‌ی خلقت دریافت نموده است و ژرفا و عمق او نیز به همین خاطر چنان است که کسی را آنگونه که باید به کنه وجود او و فهم تمامِ افکار و حالاتِ او راه نخواهد بود. شخصیت [[مولانا]] چنان راز آلود است که به راستی نمی‌توان او را شناخت، او از گونه‌ی اولیاء خفی و ناشناخته‌ی خداوند است که جز برای محرمان راه سلوک یافته و دریافته نشده است. و آنچه که ما در این باره می‌کاویم شاید به بخش نازلی از وجود او متوجّه شود. و بدیهی است که آن دریا را نمی‌توان در کوزه‌های تنگ ادراک خود ریخت ولی چنانکه او خود گفته است اگر آب جیحون را هم نتوان کشید، لااقل به اندازه‌ی نیاز و عطش و به مقدار اشتیاق می‌توان از آن چشید و بهره‌مند گشت. و ما نیز سعیی چنین کرده‌ایم، باشد که دریافتی درست از آن اندک نیز یافته باشیم<ref>متن، صص 115-114</ref>.





    نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۷

    فهم زبان مولانا
    فهم زبان مولانا
    پدیدآورانکاظم محمّدی (نویسنده)
    ناشرانتشارات نجم کبری
    مکان نشرایران ـ کرج
    سال نشر1397 ش
    چاپسوّم
    شابک7-5-787-96-964-978
    موضوعمولوی. قرآن. شعر فارسی. تاریخ، نقد و تفسیر.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏ 9ف3م/5305 PIR
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    فهم زبان مولانا نوشته‌ی استاد کاظم محمّدی کتابی است نقدی ـ تحلیلی‌ که اختصاصاً به مقوله‌ی فهم و خاصه فهمیدن زبان عرفانی مولانا مربوط است. آنچه که در عرفان جریان دارد و بر آن نیز پا می‌فشارند ماجرای فهم است، فهم اسرار عالم. با این حال عارفان را نیز برای خود زبانی خاص است و در این بین مولانا هم برای خود زبانی خاص و ویژه دارد که اگر کسی با زبان خاص وی آشنا نباشد و فهمی‌از زبان او نداشته باشد قهراً سهمی‌از دانش و معرفت او هم نخواهد داشت. این کتاب منحصراً به این مقوله اهتمام کرده است و در واقع شاید نخستین اثری باشد از زمان مولانا تا به امروز که به طور ویژه به این مسئله پرداخته است. این اثر نیز در کنار دیگر اوّلینهای این استاد عرفان پژوه و مولوی شناس باید در نظر گرفته شود که سهمی‌به سزا در حوزه‌ی عرفان و تصوّف و فرهنگ معنوی ما ایرانیان دارد.

    این کتاب احتمالاً نخستین کتاب از مجموعه‌ی مولوی شناسی و مثنوی پژوهی انتشارات نجم کبری است که تا کنون بیش از سی عنوان از آن به انتشار رسیده است، برخی از این عناوین در این مجموعه بدین شرح است: مولانا و دفاع از عقل، مولانا و شعر، مولانا و حکایات نبوی، مولانا و قرآن، مولانا و شهان آسمانی، آیات مثنوی معنوی، مصحف خاموشان، پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی، حسام‌الدین خالق مثنوی معنوی، موسیقی و سماع کیهانی، چنین گفت پیغمبر، و مثنوی معنوی (مصحح محمدی) به انتشار رسیده و اغلب چاپهای متعدّدی نیز یافته است که نشان از استقبال مشتاقان مولانا و عرفان به این مجموعه‌ی ارزشمند است.


    ساختار

    کتاب فهم زبان مولانا اثری است در یک جلد در 170 صفحه. آنگونه که از فهرست مطلب کتاب که در ابتدای این اثر استنباط می‌شود این کتاب حاصل سه سخنرانی و درس از استاد مولوی شناس کاظم محمّدی بوده است که از روی نوار صوتی و یا ویدئویی استخراج و تبدیل به متن شده است. این سنخ سخن به ترتیب عبارتند از:

    1. سخن نخست: ضرورت شناخت مولانا
    2. سخن دوّم: فهم زبان مولانا
    3. سخن سوّم: شخصیّت مولانا

    کتاب با یک مقدّمه 6 صفحه‌ای آغاز می‌شود و در انتها هم نمایه قابل دیدن است. این که کتاب دارای کتابنامه یا منابع و مآخذ نیست از آن جهت است که عمدتاً ارجاعات و استشهادات به آثار خود مولاناست و لذا برای چند کتاب مشخّص ضرورتی برای ایجاد فصل و یا بخشی تحت این عنوان وجود نداشت، نهایتاً به برخی کتابهای مربوطه اشاره شده به مانند مناقب العارفین، دیوان حافظ، دیوان حکیم سنایی، شرح مثنوی شریف و احیاء علوم الدین.

    ارجاعات بسیار به آثار مولانا به مانند مثنوی معنوی، دیوان کبیر و فیه ما فیه جهت بهتر شناساندن مولانا امری درست و صواب است، زیرا برای شناختن مولانا بیش از هر کتاب دیگری محتاج آثار خود مولانا هستیم و این چیزی است که نویسنده در آثار خود به آن اهتمام کرده است و با تسلّط و تخصّصی که در این امر دارد ما را بر آن می‌دارد تا به دقّت بیشتری به این نوشته نیز توجّه کنیم.


    گزارش محتوا

    فهم زبان مولانا کتابی است نقدی ـ تحلیلی درباره‌ی شخصیّت و زبان خاص مولانا که قهراً می‌تواند برای شناخت بهتر مولانا بسیار راهگشا باشد. تبیین زبان مولانا با راز و رمزهای پیچیده‌ی آن قهراً کار دشواری است و از عهده‌ی هر کسی بر نمی‌آید مگر آنکه با خود مولانا هم خرقه بوده باشد و راهی را که مولانا رفته را پیموده باشد. سخن گفتن از شخصیّت و زبان ویژه‌ی مولانا آنهم با اشراف داشتن بر آثار خود مولانا امری پیچیده و ارزنده است و می‌تواند راهنمایی عمیق برای ورود به جهان خاص مولانا محسوب شود. خاصّه از سوی کسی که عمری را با مولانا گذرانده و در دقایق اندیشه‌ها و زبان عرفانی او غور کرده و از او و در باره‌ی او دست به خلق آثاری گرانسنگ زده باشد.

    نویسنده در بخش نخست که از ضرورت شناخت مولانا سخن می‌گوید اشکالاتی که در زمان مولانا بر وی می‌گرفتند و مثنوی او را مورد طعن قرار می‌دادند را نیز بیان کرده و رنجیدن مولانا از کم دانی و نافهمی‌ایشان را متذکّر شده است. و این نشان از آن دارد که در آن زمان کسانی بودند که نظرات این عارف بزرگ را بر نمی‌تابیدند و شعر او را انتقاد می‌کردند که مولانا در اواخر دفتر سوّم مثنوی این ماجرا را آورده و به آن پاسخ داده است[۱]. در صفحه‌ی 20 کتاب، تأثیر پذیری مولانا از عارفان پیش از او را مورد نظر قرار داده و به ویژه از حکیم سنایی و عطار نیشابوی چنانکه مولانا خود در آثار خود از ایشان با احترام تمام یاد می‌کند و لااقل از هر یک نقلی برای تفسیر و شرح به بیان آورده است. در خانقاه وی نیز از همین جنس کلمات و آثار تدریس می‌شد و دراویش و مریدان از آنها برخوردار می‌شدند تا جایی که حسام الدین چلبی تقاضای اثری جدید را داد که منجر به پدیداری نی نامه شد[۲].

    امّا از انصاف تمام نویسنده و خود مولانا اینکه هر دو حقیقت را گسترده تر و عمیق تر از آن می‌دیدند که در یک جا و در یک اثر جمع باشد، از این رو اشاره به آن می‌شود که مثنوی و سخنان مولانا تمامِ حقیقت نیست و هر کس چنین پنداری داشته باشد به شدّت به خطا رفته است، چنانکه می‌گوید: براین اساس خود مولانا هم معترف است که من به عنوان مولانا و به عنوان یک عارف که سیر و سلوکی کرده است لایه‌هایی از حقیقت را کشف کرده ام و به کُنه برخی از حقایق راه پیدا کرده ام آنچه که بیان می‌کنم همه‌ی حقیقت نیست و این انصاف مولانا را باید ستود و تحسین کرد [۳]. که درباره‌ی خودش و در باره‌ی مثنوی و آراء و اندیشه‌های خودش بی پرده و با صراحت گفته است:

    آنکه گوید جمله حقّند احمقی است وآنکه گوید جمله باطل او شقی است [۴].

    در سخن دوّم که از فهم زبان مولانا سخن می‌گوید، فلسفه‌ی مولانا را به طور خلاصه عشق و فنا و مردن می‌داند. این مفهوم عمیق که در تمامی‌آثار و اندیشه‌های مولانا و مثنوی وجود و حضور دارد امری مهم در شناخت او و زبان خاص اوست. حکایتهایی که یکی پس از دیگری بیان می‌کند از صدر تا ذیل همه نشان از این امر فنا و مردن دارد و تا ذرّه‌ای از هستیِ فرد باقی است بدین معناست که وی در حصر نفس امّاره است و همین اندازه سبب می‌شود که از حقیقت و حق دور باشد و فهمی‌درست از ماجرای هستی نداشته باشد. و لذا داستانهای مثنوی رمزهایی برای فهمیدن زبان [[مولانا] است و بدون فهم درست آن قصص فهم زبان مولانا غیر ممکن خواهد بود. در صفحات 65 تا 67 حکایتی از عشق را از دفتر پنجم مثنوی بیان می‌کند که نشان از این ماجرا دارد.

    نویسنده در این باره در همین بخش می‌گوید: شاید بشود گفت همه‌ی فلسفه‌ی مولانا چنانکه از آثار او به مانند مثنوی و دیوان کبیر به دست می‌آید همین است یعنی، سبّاحی کردن برای مُردن نه برای نجات پیدا کردن و برای خالص شدن، نه برای خلاص شدن، که اصل اساسی در این طریق خالص شدن و اخلاص یافتن است و برای همین منظور است که در اسلام و در کلام عارفان صدها حرف و حدیث در این باره و در اینکه چگونه به اخلاص باید رسید وجود دارد. در نظر مولانا کسانی به راستی نجات پیدا می‌کنند که بتوانند خوب بمیرند و هر کس راه مردن و مخصوصاً خوب مردن را بلد نباشد هرگز نجات پیدا نمی‌کند، چون خالص نمی‌شود و به همین علّت که «خالص» نمی‌شود «خلاص» هم نمی‌شود. صحبت عزیزی که سخن می‌گفت را به خوبی شنیدم و از برخی از نکات آن می‌خواهم استفاده بکنم و در فاصله‌ی زمانیِ اندک چند تا نکته را که در عرفان بسیار مهم هم هست، خدمتتان عرض بکنم. شاید شیواترین و عمیق ترین کلمات عرفانی که بر زبان عارفان جاری شده همان چیزی است که ما به آن «شطحیّات» می‌گوییم. چون حرفهای مرسوم را که دیگران زده‌اند، بین زاهد و عابد و عارف هیچ فرقی نیست، فرق اساسی و بنیادین در بیان واژگانی است که آن را فراعقل می‌گویند و برای گفتن آن باید مراتبی را طی کرد و در حالتی خاص به بیان آن مبادرت نمود [۵].

    نویسنده در خصوص شیوه‌ی زبانی مولانا می‌گوید: شیوه‌ی مولانا که به نظر من جامع همه‌ی مشربهای پیش از او است می‌شود گفت که لُبّ لُباب همه‌ی عرفان و تصوّف اسلامی‌است، یعنی مولانا هم حلاج است، و هم شبلی است. هم جنید است و هم بایزید، و هم همه‌ی اسلاف بزرگ، و مشایخِ سلوک عرفان اسلامی‌است. او هم صحرای فراخِ «صحو» است و هم اقیانوسِ ژرف و بیکران «سکر». بر همین مبنا مولانا زبانی را انتخاب کرده است که نه «بفهمند» و نه «نفهمند» و یکی از هنرنماییهای سترگ و ستودنیِ مولانا هم، همین است. و او می‌خواهد با این شیوه، و با این زبان، همه را مات و مبهوت، و در واقع متحیّر نگه دارد[۶].

    نویسنده در صفحه‌ی 85 به بعد ماجرای علامه قطب‌الدین شیرازی را روایت می‌کند که به سراغ مولانا آمد و حیران شده بود که راه کدام است و چه باید کرد؟ این پرسش و این سرگردانی در او ریشه دوانیده بود و در مجلس ذکر و سماع بود که مولانا در قالب یک رباعی پاسخ این دانشمند را داد که:

    .
    گفتم چه کنم؟ گفت همین که چه کنمگفتم به از این چاره ببین که چه کنم
    رو کرده به من گفت که‌ای طالب دینپیوسته بر این باش، بر این که چه کنم[۷]

    آخرین فصل کتاب که در باره‌ی شخصیّت مولانا است با غزل مشهور مولانا که شاید آخرین غزلش باشد آغاز شده است:

    رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کنترک من خراب شبگرد مبتلا کن
    ماییم و موج سودا شب تا به روز تنهاخواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن...[۸]

    نویسنده در خصوص این غزل و تحلیل شخصیّت مولانا می‌گوید: در این غزل بسیار زیبا و دلسوز و در عین حال شورانگیز نکته‌هایی خاص از شخصیّت مولانا را در خود گنجانده است؛ مرور برخی واژه‌ها می‌تواند ما را به فهم بهتر شخصیّت مولانا رهبری کند. و طبیعتاً اگر قرار باشد شخصیّت مولانا مورد شناسایی قرار بگیرد از طریق عبارات و کلماتِ خود او باید به این شناخت و تعریف برسیم. این غزل و غزلیات و ابیاتی دیگر این کار را بر عهده خواهند داشت کافی است با این رویکرد، یک بار دیگر به مجموعه آثار مولانا دقّت و توجّه کنیم. تنهایی و خلوتهای پیاپی، ترک غیر و وصل با یار، مأنوس بودن با شب و بیداری در شبها، اشک و زاری و ریختن آب دیده به درگاه ذات احدیِ نادیده، عشق ورزی و خالی شدن از هواهای نفسانی، وفاداری و ترک جفا و احتمال جفا از همه، صبر و شکیبایی، وجود دارد که لازمه‌ی عرفان و سلوک و مردی است، سیر در کوی عشق و حرکت امیدوارانه و ممتد به سوی معشوق حیِّ ازلی[۹].

    آخرین عبارت کتاب نیز در خصوص شخصیت مولانا و کتاب مثنوی چنین است: باری مولانا آنگونه که در دریا و اقیانوس پر آشوب و سراسر شور مثنوی و دیوان کبیر نشان می‌دهد انسانی است که به تعریفی از خود راه یافته و موقعیّت خود را در این نظام پیچیده‌ی خلقت دریافت نموده است و ژرفا و عمق او نیز به همین خاطر چنان است که کسی را آنگونه که باید به کنه وجود او و فهم تمامِ افکار و حالاتِ او راه نخواهد بود. شخصیت مولانا چنان راز آلود است که به راستی نمی‌توان او را شناخت، او از گونه‌ی اولیاء خفی و ناشناخته‌ی خداوند است که جز برای محرمان راه سلوک یافته و دریافته نشده است. و آنچه که ما در این باره می‌کاویم شاید به بخش نازلی از وجود او متوجّه شود. و بدیهی است که آن دریا را نمی‌توان در کوزه‌های تنگ ادراک خود ریخت ولی چنانکه او خود گفته است اگر آب جیحون را هم نتوان کشید، لااقل به اندازه‌ی نیاز و عطش و به مقدار اشتیاق می‌توان از آن چشید و بهره‌مند گشت. و ما نیز سعیی چنین کرده‌ایم، باشد که دریافتی درست از آن اندک نیز یافته باشیم[۱۰].


    ویژگیها

    کتاب فهم زبان مولانا کتابی ارزشمند از استاد مولوی شناس کاظم محمّدی که در مجموعه مثنوی پژوهی و مولوی شناسی به انتشار رسیده در راستای معرّفی درست اندیشه‌های مولانا است. در این کتاب هم نکات مهمی‌‌وجود دارد که به آن اشاره می‌شود:

    1. اوّلین اثر مستقلی است که اختصاصاً به زبان خاص مولانا می‌‌پردازد.
    2. استنادات زیادی به آثار مولانا برای اثبات مطلب و موضوع بحث وجود دارد.
    3. دیدگاهی نو در تحلیل زبان و شخصیّت مولانا ارائه شده است.
    4. متن کتاب صمیمی‌است و خواننده را در گفتاری بودنش به دنبال خود می‌کشاند.


    وضعیت کتاب

    فهم زبان مولانا، تألیف کاظم محمّدی

    کتاب در یک جلد با مقدّمه‌ای مختصر به زبان فارسی است و دارای 170 صفحه است. کتاب حاضر در قطع رقعی و با جلد نرم و کاغذ مرغوب منتشر شده. در آغاز، فهرست مطالب درج شده و در انتهای اثر هم فهرستی از نمایه وجود دارد.

    پانویس

    1. متن، صص 18-16
    2. متن، صص 22-19
    3. متن، ص 25
    4. مثنوی معنوی، د2، ب 2942
    5. متن، صص 68-67
    6. متن، ص 78
    7. متن، صص 88-87
    8. متن، صص 102-101
    9. متن، صص 103-102
    10. متن، صص 115-114

    منابع مقاله

    مقدّمه و متن کتاب. مثنوی معنوی

    وابسته‌ها