رازی، یحیی بن معاذ: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
     
    (۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱۰: خط ۱۰:
    |-
    |-
    |نام پدر  
    |نام پدر  
    | data-type="authorfatherName" |
    | data-type="authorfatherName" |معاذ
    |-
    |-
    |متولد  
    |متولد  
    خط ۱۶: خط ۱۶:
    |-
    |-
    |محل تولد
    |محل تولد
    | data-type="authorBirthPlace" |
    | data-type="authorBirthPlace" |رى
    |-
    |-
    |رحلت  
    |رحلت  
    | data-type="authorDeathDate" |/ 258ق / 872م  
    | data-type="authorDeathDate" |دوشنبه 16 جمادى‌الاولى سال 258ق/ 872م  
    |-
    |-
    |اساتید
    |اساتید
    خط ۲۵: خط ۲۵:
    |-
    |-
    |برخی آثار
    |برخی آثار
    | data-type="authorWritings" |
    | data-type="authorWritings" |[[جواهر التصوف]]
    |- class="articleCode"
    |- class="articleCode"
    |کد مؤلف
    |کد مؤلف
    خط ۳۲: خط ۳۲:
    </div>
    </div>


    «يحيى بن معاذ رازى» كه عطار او را با القاب «چشمه روضه رضا، نقطه كعبه رجا، ناطق حقايق و واعظ خلايق» توصيف مى‌كند، از طبقه نخستين عرفاست. كنيه يحيى، ابوزكريا و لقب وى واعظ است.
    '''یحیى بن معاذ رازى''' (متوفای 258ق)، کنیه او یحیى، ابوزکریا و لقب وى واعظ بود، [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]] او را با القاب «چشمه روضه رضا، نقطه کعبه رجا، ناطق حقایق و واعظ خلایق» توصیف مى‌کند، از طبقه نخستین عرفاست. معاصر [[بایزید بسطامى]]، [[شاه بن شجاع کرمانى]]


    ==ولادت==
    ==ولادت==
    يحيى در رى متولد شد. از سال تولد او اطلاعى در دست نيست. از حوادث و مراحل زندگى او نيز اطلاعات جامعى نداريم و آگاهى ما در مورد اين عارف و واعظ محدود به توصيف‌ها و اشاره‌هايى است كه تذكره‌نويسان و ديگر نويسندگان آثار عرفانى و اسلامى در مورد يحيى مطرح كرده‌اند. در اين آثار مطالبى در مورد مهارت وى در سخنورى، سخنان، سفرها و حكاياتى از زندگى او در ارتباط با عرفاى ديگر، ياران و نزديكانش آمده است.
    ابوزکریا یحیی‌ بن معاذ بن جعفر رازی واعظ، در رى متولد شد. از سال تولد او اطلاعى در دست نیست. از حوادث و مراحل زندگى او نیز اطلاعات جامعى نداریم و آگاهى ما در مورد این عارف و واعظ محدود به توصیف‌ها و اشاره‌هایى است که تذکره‌نویسان و دیگر نویسندگان آثار عرفانى و اسلامى در مورد یحیى مطرح کرده‌اند. در این آثار مطالبى در مورد مهارت وى در سخنورى، سخنان، سفرها و حکایاتى از زندگى او در ارتباط با عرفاى دیگر، یاران و نزدیکانش آمده است.


    يحيى پس از فراگرفتن مقدمات علوم، به رياضت و سير و سلوك پرداخت و عارف و سخنورى مشهور شد؛ چنان‌كه ذهبى از او با عنوان «حكيم اهل زمانه و از بزرگان مشايخ» ياد مى‌كند و در جاى ديگر او را «يگانه روزگار مى‌داند». ابوالقاسم قشيرى درباره او مى‌نويسد: «بى‌همتا بود اندر زمانه خويش. خوى و زبانى داشت اندر رجا بدان مخصوص و به سخن معرفت» و...
    == ویژگی‌ها ==
    یحیى پس از فراگرفتن مقدمات علوم، به ریاضت و سیر و سلوک پرداخت و عارف و سخنورى مشهور شد؛ چنان‌که [[ذهبی، محمد بن احمد|ذهبى]] از او با عنوان «حکیم اهل زمانه و از بزرگان مشایخ» یاد مى‌کند و در جاى دیگر او را «یگانه روزگار مى‌داند». [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشیرى]] درباره او مى‌نویسد: «بى‌همتا بود اندر زمانه خویش. خوى و زبانى داشت اندر رجا بدان مخصوص و به سخن معرفت» و...


    مسلم است كه يحيى از حكما و عرفا و زهاد يگانه عصر خويش بود. او را از نخستين سرايندگان شعر عرفانى نيز دانسته‌اند. يحيى پس از چندى كه به رياضت و سير و سلوك باطنى مى‌پردازد و در سخنورى و عرفان و زهد دستى پيدا مى‌كند، راهى سفر مى‌شود و به سير در آفاق مى‌پردازد.
    مسلم است که یحیى از حکما و عرفا و زهاد یگانه عصر خویش بود. او را از نخستین سرایندگان شعر عرفانى نیز دانسته‌اند. یحیى پس از چندى که به ریاضت و سیر و سلوک باطنى مى‌پردازد و در سخنورى و عرفان و زهد دستى پیدا مى‌کند، راهى سفر مى‌شود و به سیر در آفاق مى‌پردازد.


    چنين مى‌نمايد كه يحيى وقتى راهى سفر شد آوازه عرفان و زهد و قدرت سخنورى او در تمامى بلاد اسلامى پيچيده بود؛ به‌گونه‌اى كه به هر شهرى كه وارد مى‌شد همه به استقال او مى‌شتافتند و توده مردم و حتى عرفا و علماى بزرگ، به سخن او گوش مى‌دادند...
    چنین مى‌نماید که یحیى وقتى راهى سفر شد آوازه عرفان و زهد و قدرت سخنورى او در تمامى بلاد اسلامى پیچیده بود؛ به‌گونه‌اى که به هر شهرى که وارد مى‌شد همه به استقال او مى‌شتافتند و توده مردم و حتى عرفا و علماى بزرگ، به سخن او گوش مى‌دادند...


    يحيى كلامى مؤثر و دل‌نشين داشت و سخن خود را به امثال، اشعار عربى و فارسى و جملات آميخته به حكمت و دانش مى‌آراست. چنان‌كه ابن خلكان در مورد كلام وى مى‌نويسد: يحيى اشارات و عباراتى نيكو و زيبا دارد. مؤلف «الأعلام» او را صاحب «كلمات سائر» مى‌داند...
    یحیى کلامى مؤثر و دل‌نشین داشت و سخن خود را به امثال، اشعار عربى و فارسى و جملات آمیخته به حکمت و دانش مى‌آراست. چنان‌که [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلکان]] در مورد کلام وى مى‌نویسد: یحیى اشارات و عباراتى نیکو و زیبا دارد. مؤلف «[[الأعلام]]» او را صاحب «کلمات سائر» مى‌داند...


    ==سفرها==
    ==سفرها==
    يحيى سفرهاى زيادى به بلاد اسلامى داشته است. او به هر شهرى كه وارد مى‌شد براى مردم آن شهر موعظه و سخنرانى مى‌كرد. اين امر سبب شد كه او را به فرقه كراميه منسوب كنند.
    یحیى سفرهاى زیادى به بلاد اسلامى داشته است. او به هر شهرى که وارد مى‌شد براى مردم آن شهر موعظه و سخنرانى مى‌کرد. این امر سبب شد که او را به فرقه کرامیه منسوب کنند.
    يحيى بن معاذ به شيوه كراميان وعظ مى‌كرد و احوال وى در توكل و مسافرت‌هاى او در باديه كه لازمه ترك كسب و ميل به عزلت و انزواى وى بوده است تا حدى از ارتباط وى با تعليم كراميان حكايت دارد.


    از سفرهاى يحيى به شيراز، بغداد، نيشابور، بلخ و ديگر شهرهاى خراسان حكاياتى نقل كرده‌اند. ذهبى در مورد سفر يحيى به شيراز مى‌نويسد:
    یحیى بن معاذ به شیوه کرامیان وعظ مى‌کرد و احوال وى در توکل و مسافرت‌هاى او در بادیه که لازمه ترک کسب و میل به عزلت و انزواى وى بوده است تا حدى از ارتباط وى با تعلیم کرامیان حکایت دارد.
    يحيى به شيراز وارد شد، درحالى‌كه ريش سفيد زيبايى داشت و لباسى سياه پوشيده بود. پس از منبر بالا رفت، درحالى‌كه مردم بسيارى براى شنيدن سخنان وى گرد آمده بودند... پس از آن دل‌هاى اهل شيراز را تسخير كرد، به‌گونه‌اى كه هرگاه مى‌خواست آنان را مى‌خنداند و هرگاه اراده مى‌كرد آنها را مى‌گرياند.


    مؤلف تاريخ بغداد درباره سفر يحيى به بغداد مى‌نويسد: يحيى به بغداد آمد. زهاد گرد او جمع شدند. سپس تختى براى او گذاشتند و او را بر آن نشاندند و همه در حضور او نشستند. در اين ميانه جنيد سخنى بر زبان آورد. يحيى به او گفت: خاموش باش هنگامى كه انسان‌ها سخن مى‌گويند تو را چه به صحبت كردن.
    از سفرهاى یحیى به شیراز، بغداد، نیشابور، بلخ و دیگر شهرهاى خراسان حکایاتى نقل کرده‌اند. [[ذهبی، محمد بن احمد|ذهبى]] در مورد سفر یحیى به شیراز مى‌نویسد:


    ابن الجوزى نيز درباره سفر يحيى به بلخ حكايتى آورده است: يحيى در شهر بلخ مهمان يك نفر علوى شد. علوى از يحيى پرسيد: خداوند تو را تأييد كند درباره ما اهل‌بيت چه عقيده‌اى دارى‌؟ يحيى گفت: چه گويم درباره گلى كه به آب وحى سرشته شده و با آب رسالت كاشته و آبيارى شده‌؟ آيا جز بوى خوش مشك رستگارى و عنبر پرهيزگارى چيزى از آن به مشام مى‌رسد؟ علوى دهان يحيى را پر از مرواريد كرد. پس، فردا به ديدار او رفت. يحيى گفت: اگر تو به ديدار ما آمدى اين كار تو به‌خاطر فضل و ارجمندى تو است و اگر ما به ديدار تو بياييم، به‌خاطر فضل و بزرگوارى تو است. بنابراين بزرگى و عزت از آن تو است؛ چه تو به ديدار ديگران بروى و چه ديگران به ديدار تو بيايند. مهم‌ترين نكته كه از خلال اين حكايات دريافته مى‌شود اين است كه يحيى در سخنورى مهارت زيادى داشته، به‌گونه‌اى كه خيلى راحت مى‌توانسته بر شنونده تأثير بگذارد و كلام خود را در ذهن و ضمير او جاى دهد.
    یحیى به شیراز وارد شد، درحالى‌که ریش سفید زیبایى داشت و لباسى سیاه پوشیده بود. پس از منبر بالا رفت، درحالى‌که مردم بسیارى براى شنیدن سخنان وى گرد آمده بودند... پس از آن دل‌هاى اهل شیراز را تسخیر کرد، به‌گونه‌اى که هرگاه مى‌خواست آنان را مى‌خنداند و هرگاه اراده مى‌کرد آنها را مى‌گریاند.


    علاوه بر مطالبى كه در مورد سفرهاى يحيى نقل شد، عطار حكايات مفصلى در مورد سفر او به نيشابور و ديگر شهرهاى خراسان در كتاب تذكره اولياء آورده است.
    مؤلف [[تاریخ بغداد]] درباره سفر یحیى به بغداد مى‌نویسد: یحیى به بغداد آمد. زهاد گرد او جمع شدند. سپس تختى براى او گذاشتند و او را بر آن نشاندند و همه در حضور او نشستند. در این میانه جنید سخنى بر زبان آورد. یحیى به او گفت: خاموش باش هنگامى که انسان‌ها سخن مى‌گویند تو را چه به صحبت کردن.


    يحيى با عرفاى بزرگ عصر خود مراوداتى داشته است. عارفانى كه با يحيى همنشينى و ارتباط مرادى و مريدى داشته‌اند، عبارتند از:
    [[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزى]] نیز درباره سفر یحیى به بلخ حکایتى آورده است: یحیى در شهر بلخ مهمان یک نفر علوى شد. علوى از یحیى پرسید: خداوند تو را تأیید کند درباره ما اهل‌بیت چه عقیده‌اى دارى‌؟ یحیى گفت: چه گویم درباره گلى که به آب وحى سرشته شده و با آب رسالت کاشته و آبیارى شده‌؟ آیا جز بوى خوش مشک رستگارى و عنبر پرهیزگارى چیزى از آن به مشام مى‌رسد؟ علوى دهان یحیى را پر از مروارید کرد. پس، فردا به دیدار او رفت. یحیى گفت: اگر تو به دیدار ما آمدى این کار تو به‌خاطر فضل و ارجمندى تو است و اگر ما به دیدار تو بیاییم، به‌خاطر فضل و بزرگوارى تو است. بنابراین بزرگى و عزت از آن تو است؛ چه تو به دیدار دیگران بروى و چه دیگران به دیدار تو بیایند. مهم‌ترین نکته که از خلال این حکایات دریافته مى‌شود این است که یحیى در سخنورى مهارت زیادى داشته، به‌گونه‌اى که خیلى راحت مى‌توانسته بر شنونده تأثیر بگذارد و کلام خود را در ذهن و ضمیر او جاى دهد.
    #شاه بن شجاع كرمانى؛
    #ابوعثمان حيرى؛
    #محمد بن على ترمذى؛
    #ابويعقوب يوسف بن حسين رازى؛
    #بايزيد بسطامى؛
    #ابراهيم خواص.
    يحيى را از سلسله راويان حديث نيز دانسته‌اند، هرچند كه گفته‌اند «أحاديث مسنده قليلة».


    ==آثار==
    علاوه بر مطالبى که در مورد سفرهاى یحیى نقل شد، عطار حکایات مفصلى در مورد سفر او به نیشابور و دیگر شهرهاى خراسان در کتاب تذکره اولیاء آورده است.
    #مراد (المريدين)؛
     
    #فوايد شيخ يحيى معاذ؛
    یحیى با عرفاى بزرگ عصر خود مراوداتى داشته است. عارفانى که با یحیى همنشینى و ارتباط مرادى و مریدى داشته‌اند، عبارتند از:
    #جواهر التصوف.
    #[[شاه بن شجاع کرمانى]]؛
    #[[ابوعثمان حیرى]]؛
    #[[محمد بن على ترمذى]]؛
    #[[ابویعقوب یوسف بن حسین رازى]]؛
    #[[بایزید بسطامى]]؛
    #[[ابراهیم خواص]].
    یحیى را از سلسله راویان حدیث نیز دانسته‌اند، هرچند که گفته‌اند «أحادیث مسنده قلیلة».


    ==وفات ==
    ==وفات ==
    در مورد سال وفات يحيى، تذكره‌نويسان و تمامى كسانى كه به شرح زندگى وى پرداخته‌اند، اتفاق نظر دارند كه او در روز دوشنبه 16 جمادى‌الاولى سال 258ق وفات يافته است <ref>ر.ك: فروزنده، مسعود، ص145-149</ref>.
    در مورد سال وفات یحیى، تذکره‌نویسان و تمامى کسانى که به شرح زندگى وى پرداخته‌اند، اتفاق نظر دارند که او در روز دوشنبه 16 جمادى‌الاولى سال 258ق در نیشابور وفات یافته است.
     
    ==آثار==
    #مراد (المریدین)؛
    #فواید شیخ یحیى معاذ؛
    #جواهر التصوف. <ref>ر.ك: فروزنده، مسعود، ص145-149</ref>.


    ==پانویس==
    ==پانویس==
    <references/>
    <references />


    ==منابع مقاله==  
    ==منابع مقاله==  
    ر.ك: فروزنده، مسعود، «سيرى در زندگى و انديشه‌هاى يحيى بن معاذ رازى»، ادبيات و علوم انسانى (شهر كردپاييز و زمستان 1388، شماره 14 و 15، درج در پايگاه مجلات تخصصى نور، به آدرس:
    [[:noormags:1014420|ر.ک: فروزنده، مسعود، «سیرى در زندگى و اندیشه‌هاى یحیى بن معاذ رازى»، ادبیات و علوم انسانى (شهر کردپاییز و زمستان 1388، شماره 14 و 15، درج در پایگاه مجلات تخصصى نور]].
     
    http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1014420


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
    {{وابسته‌ها}}


    [[جواهر التصوف]]
    [[جواهر التصوف (ترجمه)]]


    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:مقالات جدید]]
    [[رده:شهریور(1400)]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۱:۰۵

    NUR04557.jpg
    نام رازی، یحیی بن معاذ
    نام‎های دیگر
    نام پدر معاذ
    متولد
    محل تولد رى
    رحلت دوشنبه 16 جمادى‌الاولى سال 258ق/ 872م
    اساتید
    برخی آثار جواهر التصوف
    کد مؤلف AUTHORCODE04557AUTHORCODE

    یحیى بن معاذ رازى (متوفای 258ق)، کنیه او یحیى، ابوزکریا و لقب وى واعظ بود، عطار او را با القاب «چشمه روضه رضا، نقطه کعبه رجا، ناطق حقایق و واعظ خلایق» توصیف مى‌کند، از طبقه نخستین عرفاست. معاصر بایزید بسطامى، شاه بن شجاع کرمانى

    ولادت

    ابوزکریا یحیی‌ بن معاذ بن جعفر رازی واعظ، در رى متولد شد. از سال تولد او اطلاعى در دست نیست. از حوادث و مراحل زندگى او نیز اطلاعات جامعى نداریم و آگاهى ما در مورد این عارف و واعظ محدود به توصیف‌ها و اشاره‌هایى است که تذکره‌نویسان و دیگر نویسندگان آثار عرفانى و اسلامى در مورد یحیى مطرح کرده‌اند. در این آثار مطالبى در مورد مهارت وى در سخنورى، سخنان، سفرها و حکایاتى از زندگى او در ارتباط با عرفاى دیگر، یاران و نزدیکانش آمده است.

    ویژگی‌ها

    یحیى پس از فراگرفتن مقدمات علوم، به ریاضت و سیر و سلوک پرداخت و عارف و سخنورى مشهور شد؛ چنان‌که ذهبى از او با عنوان «حکیم اهل زمانه و از بزرگان مشایخ» یاد مى‌کند و در جاى دیگر او را «یگانه روزگار مى‌داند». ابوالقاسم قشیرى درباره او مى‌نویسد: «بى‌همتا بود اندر زمانه خویش. خوى و زبانى داشت اندر رجا بدان مخصوص و به سخن معرفت» و...

    مسلم است که یحیى از حکما و عرفا و زهاد یگانه عصر خویش بود. او را از نخستین سرایندگان شعر عرفانى نیز دانسته‌اند. یحیى پس از چندى که به ریاضت و سیر و سلوک باطنى مى‌پردازد و در سخنورى و عرفان و زهد دستى پیدا مى‌کند، راهى سفر مى‌شود و به سیر در آفاق مى‌پردازد.

    چنین مى‌نماید که یحیى وقتى راهى سفر شد آوازه عرفان و زهد و قدرت سخنورى او در تمامى بلاد اسلامى پیچیده بود؛ به‌گونه‌اى که به هر شهرى که وارد مى‌شد همه به استقال او مى‌شتافتند و توده مردم و حتى عرفا و علماى بزرگ، به سخن او گوش مى‌دادند...

    یحیى کلامى مؤثر و دل‌نشین داشت و سخن خود را به امثال، اشعار عربى و فارسى و جملات آمیخته به حکمت و دانش مى‌آراست. چنان‌که ابن خلکان در مورد کلام وى مى‌نویسد: یحیى اشارات و عباراتى نیکو و زیبا دارد. مؤلف «الأعلام» او را صاحب «کلمات سائر» مى‌داند...

    سفرها

    یحیى سفرهاى زیادى به بلاد اسلامى داشته است. او به هر شهرى که وارد مى‌شد براى مردم آن شهر موعظه و سخنرانى مى‌کرد. این امر سبب شد که او را به فرقه کرامیه منسوب کنند.

    یحیى بن معاذ به شیوه کرامیان وعظ مى‌کرد و احوال وى در توکل و مسافرت‌هاى او در بادیه که لازمه ترک کسب و میل به عزلت و انزواى وى بوده است تا حدى از ارتباط وى با تعلیم کرامیان حکایت دارد.

    از سفرهاى یحیى به شیراز، بغداد، نیشابور، بلخ و دیگر شهرهاى خراسان حکایاتى نقل کرده‌اند. ذهبى در مورد سفر یحیى به شیراز مى‌نویسد:

    یحیى به شیراز وارد شد، درحالى‌که ریش سفید زیبایى داشت و لباسى سیاه پوشیده بود. پس از منبر بالا رفت، درحالى‌که مردم بسیارى براى شنیدن سخنان وى گرد آمده بودند... پس از آن دل‌هاى اهل شیراز را تسخیر کرد، به‌گونه‌اى که هرگاه مى‌خواست آنان را مى‌خنداند و هرگاه اراده مى‌کرد آنها را مى‌گریاند.

    مؤلف تاریخ بغداد درباره سفر یحیى به بغداد مى‌نویسد: یحیى به بغداد آمد. زهاد گرد او جمع شدند. سپس تختى براى او گذاشتند و او را بر آن نشاندند و همه در حضور او نشستند. در این میانه جنید سخنى بر زبان آورد. یحیى به او گفت: خاموش باش هنگامى که انسان‌ها سخن مى‌گویند تو را چه به صحبت کردن.

    ابن جوزى نیز درباره سفر یحیى به بلخ حکایتى آورده است: یحیى در شهر بلخ مهمان یک نفر علوى شد. علوى از یحیى پرسید: خداوند تو را تأیید کند درباره ما اهل‌بیت چه عقیده‌اى دارى‌؟ یحیى گفت: چه گویم درباره گلى که به آب وحى سرشته شده و با آب رسالت کاشته و آبیارى شده‌؟ آیا جز بوى خوش مشک رستگارى و عنبر پرهیزگارى چیزى از آن به مشام مى‌رسد؟ علوى دهان یحیى را پر از مروارید کرد. پس، فردا به دیدار او رفت. یحیى گفت: اگر تو به دیدار ما آمدى این کار تو به‌خاطر فضل و ارجمندى تو است و اگر ما به دیدار تو بیاییم، به‌خاطر فضل و بزرگوارى تو است. بنابراین بزرگى و عزت از آن تو است؛ چه تو به دیدار دیگران بروى و چه دیگران به دیدار تو بیایند. مهم‌ترین نکته که از خلال این حکایات دریافته مى‌شود این است که یحیى در سخنورى مهارت زیادى داشته، به‌گونه‌اى که خیلى راحت مى‌توانسته بر شنونده تأثیر بگذارد و کلام خود را در ذهن و ضمیر او جاى دهد.

    علاوه بر مطالبى که در مورد سفرهاى یحیى نقل شد، عطار حکایات مفصلى در مورد سفر او به نیشابور و دیگر شهرهاى خراسان در کتاب تذکره اولیاء آورده است.

    یحیى با عرفاى بزرگ عصر خود مراوداتى داشته است. عارفانى که با یحیى همنشینى و ارتباط مرادى و مریدى داشته‌اند، عبارتند از:

    1. شاه بن شجاع کرمانى؛
    2. ابوعثمان حیرى؛
    3. محمد بن على ترمذى؛
    4. ابویعقوب یوسف بن حسین رازى؛
    5. بایزید بسطامى؛
    6. ابراهیم خواص.

    یحیى را از سلسله راویان حدیث نیز دانسته‌اند، هرچند که گفته‌اند «أحادیث مسنده قلیلة».

    وفات

    در مورد سال وفات یحیى، تذکره‌نویسان و تمامى کسانى که به شرح زندگى وى پرداخته‌اند، اتفاق نظر دارند که او در روز دوشنبه 16 جمادى‌الاولى سال 258ق در نیشابور وفات یافته است.

    آثار

    1. مراد (المریدین)؛
    2. فواید شیخ یحیى معاذ؛
    3. جواهر التصوف. [۱].

    پانویس

    1. ر.ك: فروزنده، مسعود، ص145-149

    منابع مقاله

    ر.ک: فروزنده، مسعود، «سیرى در زندگى و اندیشه‌هاى یحیى بن معاذ رازى»، ادبیات و علوم انسانى (شهر کرد)، پاییز و زمستان 1388، شماره 14 و 15، درج در پایگاه مجلات تخصصى نور.

    وابسته‌ها