بابر، ظهيرالدين محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (Yqorbani@noornet.net صفحهٔ ظهيرالدين محمد بابر را به بابر، امپراتور هند منتقل کرد)
     
    (۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۳: خط ۳:
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    |-
    |-
    ! نام!! data-type="authorName" |ظهيرالدين محمد بابر
    ! نام!! data-type="authorName" |ظهیرالدین محمد بابر
    |-
    |-
    |نام‎های دیگر  
    |نام‎های دیگر  
    | data-type="authorOtherNames" |بابر، امپراتور هند
    | data-type="authorOtherNames" |بابر، امپراتور هند


    بابر شاه، ظهيرالدين محمد
    بابر شاه، ظهیرالدین محمد


    ب‍اب‍ر، ظه‍ي‍رال‍دي‍ن ‌م‍ح‍م‍د
    ب‍اب‍ر، ظه‍ی‍رال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د


    ب‍اب‍ر، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ع‍م‍ر ش‍ي‍خ‌
    ب‍اب‍ر، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ع‍م‍ر ش‍ی‍خ‌


    ب‍اب‍ر ت‍ي‍م‍وري
    ب‍اب‍ر ت‍ی‍م‍وری


    ب‍اب‍ر ش‍اه‌ گ‍ورک‍ان‍ي
    ب‍اب‍ر ش‍اه‌ گ‍ورک‍ان‍ی


    ظه‍ي‍رال‍دي‍ن‌ م‍ح‍م‍د ب‍اب‍ر
    ظه‍ی‍رال‍دی‍ن‌ م‍ح‍م‍د ب‍اب‍ر


    م‍ح‍م‍د ب‍اب‍ر، ظه‍ي‍رال‍دي‍ن
    م‍ح‍م‍د ب‍اب‍ر، ظه‍ی‍رال‍دی‍ن


    |-
    |-
    |نام پدر  
    |نام پدر  
    | data-type="authorfatherName" |
    | data-type="authorfatherName" |عمر شیخ
    |-
    |-
    |متولد  
    |متولد  
    | data-type="authorbirthDate" |888ق  
    | data-type="authorbirthDate" |6 محرم 888ق  
    |-
    |-
    |محل تولد
    |محل تولد
    | data-type="authorBirthPlace" |
    | data-type="authorBirthPlace" |اندیجان، ناحیه فرغانه، امپراتوری تیموری (امروزه بخشی از ازبکستان است)
    |-
    |-
    |رحلت  
    |رحلت  
    خط ۴۶: خط ۴۶:
    </div>
    </div>


    «ظهيرالدين محمد بابر»، نخستين پادشاه مغول هندوستان و نويسنده و شاعر بوده است. وى از جانب پدر، به پنج واسطه از اخلاف تيمور است و از سوى مادر، قتلغ نگار خانم، نسبش به پانزده واسطه، به چنگيز خان مى‌رسد. وى در 6 محرم 888ق به دنيا آمد و در رمضان 899ق، پس از پدرش عمر شيخ، ميرزاى فرغانه شد <ref>ر.ك: هاردى، هريسن، ج1، ص59 </ref>
    '''ظهیرالدین محمد بابُر''' (888-937ق)، نخستین پادشاه مغول هندوستان و نویسنده و شاعر بوده است. وى از جانب پدر، به پنج واسطه از اخلاف تیمور است و از سوى مادر، قتلغ نگار خانم، نسبش به پانزده واسطه، به چنگیز خان مى‌رسد.
    زندگى سياسى او را مى‌توان بر 3 مرحله اصلى تقسيم كرد:
    # از حكومت انديجان تا سفر به كابل (899-910ق)؛
    # از سفر به كابل تا فتح دهلى (910-932ق)؛
    # از تأسيس سلسله گوركانيان در هند تا درگذشت وى (932-937ق) <ref>سيد حسين‌زاده، هدى، ج11، ص17 </ref>.


    پس از مرگ تيمور، تقسيم قلمرو او ميان فرزندان و نوادگانش كشمكش‌هايى را به‌ويژه در آسياى مركزى پديد آورد. پس از درگذشت عمر شيخ و آغاز حكومت بابر، سلطان احمد ميرزا، عموى بابر و حاكم سمرقند و سپس سلطان محمود خان، دايى بابر و حاكم تاشكند، هركدام طمع در قلمرو او بستند، ولى با مقاومت بابر و امراى طرف‌دار او راه به جايى نبردند.
    == ولادت ==
    وى در 6 محرم 888ق به دنیا آمد و در رمضان 899ق، پس از پدرش عمر شیخ، میرزاى فرغانه شد. <ref>ر.ك: هاردى، هريسن، ج1، ص59 </ref>


    مهم‌ترين مخالف بابر، شيبانى خان ازبك بود كه امير جوان تيمورى با وجود او راه دشوارى در پيش داشت. بااين‌همه، بابر عزم كرده بود كه سرزمين تحت فرمان خود را توسعه دهد و به‌ويژه بر سمرقند، پايتخت تيمور تسلط يابد. پس به تلاشى بى‌وقفه كه 19 سال به طول انجاميد، دست زد. نخستين بار در 903ق/1497م، با فرار بايسنقر فرزند ابوسعيد، بابر وارد سمرقند شد؛ اما برخى از يارانش از او جدا شده، در انديجان، برادرش جهانگير ميرزا را به حكومت برداشتند. در اين ميان بابر سمرقند را نيز از دست داد و لشكريانش پراكنده شدند و خود به‌ناچار به خجند رفت؛ اما سال بعد انديجان را گرفت و در 905ق فرغانه را نيز به چنگ آورد و آن را ميان خود و جهانگير تقسيم كرد.
    == زندگی سیاسی بابر ==
    زندگى سیاسى او را مى‌توان بر 3 مرحله اصلى تقسیم کرد:
    # از حکومت اندیجان تا سفر به کابل (899-910ق)؛
    # از سفر به کابل تا فتح دهلى (910-932ق)؛
    # از تأسیس سلسله گورکانیان در هند تا درگذشت وى (932-937ق) <ref>سيد حسين‌زاده، هدى، ج11، ص17 </ref>.


    وى سپس به فكر تسخير سمرقند افتاد و باآنكه شهر در دست شيبانى خان بود، ولى با حمايت مردم در 906ق آنجا را گرفت و درحالى‌كه 19 سال بيش نداشت، كوشيد تا اتحاديه‌اى از امراى اطراف براى سركوب قطعى شيبانى خان ايجاد كند، ولى توفيقى نيافت. وى سپس در 906ق در جنگ سرپل از ازبكان شكست خورد و به سمرقند بازگشت و شيبانى خان شهر را به محاصره گرفت. كار بر بابر دشوار شد و به‌ناچار دراوايل سال 907ق شبانه از شهر بيرون رفت و به كمك سلطان محمود خان زمستان را در اراتپه گذراند <ref>همان </ref>.
    پس از مرگ تیمور، تقسیم قلمرو او میان فرزندان و نوادگانش کشمکش‌هایى را به‌ویژه در آسیاى مرکزى پدید آورد. پس از درگذشت عمر شیخ و آغاز حکومت بابر، سلطان احمد میرزا، عموى بابر و حاکم سمرقند و سپس سلطان محمود خان، دایى بابر و حاکم تاشکند، هرکدام طمع در قلمرو او بستند، ولى با مقاومت بابر و امراى طرف‌دار او راه به جایى نبردند.


    اتحاد خان‌هاى تاشكند و مغولستان به حمايت از بابر در 908ق راه به جايى نبرد و او از ازبكان شكست خورد و يك سال در ميان قبايل صحرانشين به سر برد. پس از آن، نزد محمدباقر، حاكم ترمذ رفت و به پيشنهاد او قصد كابل كرد <ref>همان </ref>.
    مهم‌ترین مخالف بابر، شیبانى خان ازبک بود که امیر جوان تیمورى با وجود او راه دشوارى در پیش داشت. بااین‌همه، بابر عزم کرده بود که سرزمین تحت فرمان خود را توسعه دهد و به‌ویژه بر سمرقند، پایتخت تیمور تسلط یابد. پس به تلاشى بى‌وقفه که 19 سال به طول انجامید، دست زد. نخستین بار در 903ق/1497م، با فرار بایسنقر فرزند ابوسعید، بابر وارد سمرقند شد؛ اما برخى از یارانش از او جدا شده، در اندیجان، برادرش جهانگیر میرزا را به حکومت برداشتند. در این میان بابر سمرقند را نیز از دست داد و لشکریانش پراکنده شدند و خود به‌ناچار به خجند رفت؛ اما سال بعد اندیجان را گرفت و در 905ق فرغانه را نیز به چنگ آورد و آن را میان خود و جهانگیر تقسیم کرد.


    دومين مرحله زندگى سياسى بابر از اينجا آغاز مى‌گردد: وى در 910ق با نيروى اندكى به بدخشان رفت و مورد استقبال خسرو شاه، حاكم آنجا و مردم قرار گرفت و با كمك نظامى او روى به كابل نهاد و در 910ق با تسليم محمدمقيم ارغون، امير شهر، آنجا را گرفت. سپس سلطان حسين ميرزا فرمانرواى هرات از بيم شيبانى خان، بابر را به كمك خواست و او رهسپار هرات شد و باآنكه در راه خبر مرگ سلطان حسين رسيد، بابر به حركت خود ادامه داد و در هرات با بديع‌الزمان و مظفرحسين، پسران سلطان حسين ميرزا ملاقات كرد، ولى كوشش‌هايش براى ايجاد اتحاد بر ضد ازبكان به جايى نرسيد. بااين‌همه، وى در 913ق قندهار و زمين‌داور را تصرف كرد و اندكى بعد، به گزارش دخترش، گل‌بدن بيگم خود را بابر پادشاه خواند <ref>همان، ص17-18 </ref>.
    وى سپس به فکر تسخیر سمرقند افتاد و باآنکه شهر در دست شیبانى خان بود، ولى با حمایت مردم در 906ق آنجا را گرفت و درحالى‌که 19 سال بیش نداشت، کوشید تا اتحادیه‌اى از امراى اطراف براى سرکوب قطعى شیبانى خان ایجاد کند، ولى توفیقى نیافت. وى سپس در 906ق در جنگ سرپل از ازبکان شکست خورد و به سمرقند بازگشت و شیبانى خان شهر را به محاصره گرفت. کار بر بابر دشوار شد و به‌ناچار دراوایل سال 907ق شبانه از شهر بیرون رفت و به کمک سلطان محمود خان زمستان را در اراتپه گذراند <ref>همان </ref>.


    شكست و قتل شيبانى خان توسط شاه اسماعيل صفوى در 916ق/1510م فرصت مناسبى به دست بابر داد و او در زمستان 917ق با شتاب به‌سوى سمرقند حركت كرد و از شاه اسماعيل نيز كمك خواست و وعده داد كه در صورت پيروزى كامل بر سمرقند و بخارا، خطبه و سكه به نام شاه اسماعيل كند. شاه صفوى پذيرفت و لشكرى به يارى او فرستاد. به اين ترتيب، بابر با كمك قزلباش‌ها، سومين بار، سمرقند را فتح كرد و قلمرو او سراسر تاشكند، كابل، قندوز، حصار، سمرقند، بخارا و فرغانه را در بر گرفت <ref>همان، ص18 </ref>.
    اتحاد خان‌هاى تاشکند و مغولستان به حمایت از بابر در 908ق راه به جایى نبرد و او از ازبکان شکست خورد و یک سال در میان قبایل صحرانشین به سر برد. پس از آن، نزد محمدباقر، حاکم ترمذ رفت و به پیشنهاد او قصد کابل کرد <ref>همان </ref>.


    خواندن خطبه به نام شاه اسماعيل در سمرقند و احتمالاً زدن سكه به نام او و تظاهر بابر به تشيع، مردم سمرقند را از او ناراضى ساخت. وى سرانجام در پى جنگ با عبيدالله خان ازبك در 918ق، سمرقند را بار ديگر از دست داد. از سوى ديگر، شاه اسماعيل صفوى، امير نجم ثانى (نجم بيك) را براى كمك به بابر و احتمالاً براى نظارت بر كار او، به ماوراءالنهر فرستاد. به گزارش امير محمود خواندمير، امير نجم ثانى مى‌خواست پس از سركوب ازبك‌ها بابر را نيز از ميان بردارد، اما مورخان ديگر اين معنى را تأييد نكرده‌اند.
    دومین مرحله زندگى سیاسى بابر از اینجا آغاز مى‌گردد: وى در 910ق با نیروى اندکى به بدخشان رفت و مورد استقبال خسرو شاه، حاکم آنجا و مردم قرار گرفت و با کمک نظامى او روى به کابل نهاد و در 910ق با تسلیم محمدمقیم ارغون، امیر شهر، آنجا را گرفت. سپس سلطان حسین میرزا فرمانرواى هرات از بیم شیبانى خان، بابر را به کمک خواست و او رهسپار هرات شد و باآنکه در راه خبر مرگ سلطان حسین رسید، بابر به حرکت خود ادامه داد و در هرات با بدیع‌الزمان و مظفرحسین، پسران سلطان حسین میرزا ملاقات کرد، ولى کوشش‌هایش براى ایجاد اتحاد بر ضد ازبکان به جایى نرسید. بااین‌همه، وى در 913ق قندهار و زمین‌داور را تصرف کرد و اندکى بعد، به گزارش دخترش، گل‌بدن بیگم خود را بابر پادشاه خواند <ref>همان، ص17-18 </ref>.


    به‌هرحال، پراكندگى نيروهاى قزلباش و اختلاف امرا با امير نجم ثانى از يك سو و پيمان‌شكنى‌ها و قتل عام‌هاى وى سبب شد تا ميان او و بابر دشمنى ايجاد شود. ازاين‌رو، امير نجم در نبرد با ازبكان در 918ق در غجدوان تنها ماند و شكست خورد و كشته شد. بابر به كابل بازگشت و از اين تاريخ از بازپس‌گرفتن سمرقند، شهر دلخواه خود، چشم پوشيد <ref>همان </ref>.
    شکست و قتل شیبانى خان توسط شاه اسماعیل صفوى در 916ق/1510م فرصت مناسبى به دست بابر داد و او در زمستان 917ق با شتاب به‌سوى سمرقند حرکت کرد و از شاه اسماعیل نیز کمک خواست و وعده داد که در صورت پیروزى کامل بر سمرقند و بخارا، خطبه و سکه به نام شاه اسماعیل کند. شاه صفوى پذیرفت و لشکرى به یارى او فرستاد. به این ترتیب، بابر با کمک قزلباش‌ها، سومین بار، سمرقند را فتح کرد و قلمرو او سراسر تاشکند، کابل، قندوز، حصار، سمرقند، بخارا و فرغانه را در بر گرفت <ref>همان، ص18 </ref>.


    بابر در 928ق/1522م پس از سال‌ها تلاش، سرانجام قندهار را از ارغونيان گرفت، ولى به سبب بلندپروازى و شجاعت، بدان اكتفا نكرد و چون در آسياى مركزى وجود ازبكان و در غرب حضور صفويان كه به‌سرعت نيرومند مى‌شدند، توسعه قلمروش را دشوار مى‌ساخت، متوجه هندوستان شد؛ اگرچه از 910ق ظاهراً چنين انديشه‌اى را در سر مى‌پروراند. سرزمين بزرگ هند در اين زمان فاقد قدرت مركزى بود و حكومت دهلى كه در دست ابراهيم لودى قرار داشت، مهم‌ترين قدرت اين ناحيه محسوب مى‌شد. بااين‌همه، او نيز رقيبان خطرناكى داشت و با شورش‌هاى داخلى قلمرو خود نيز مواجه بود. بابر نيز با توجه به اين ملاحظات و گاه به دعوت مخالفان ابراهيم لودى راهى تسخير هند شد و در پنجمين لشكركشى در 932ق در جنگ پانى‌پت، لوديان را شكست داد و دهلى را تصرف كرد.
    خواندن خطبه به نام شاه اسماعیل در سمرقند و احتمالاً زدن سکه به نام او و تظاهر بابر به تشیع، مردم سمرقند را از او ناراضى ساخت. وى سرانجام در پى جنگ با عبیدالله خان ازبک در 918ق، سمرقند را بار دیگر از دست داد. از سوى دیگر، شاه اسماعیل صفوى، امیر نجم ثانى (نجم بیک) را براى کمک به بابر و احتمالاً براى نظارت بر کار او، به ماوراءالنهر فرستاد. به گزارش امیر محمود خواندمیر، امیر نجم ثانى مى‌خواست پس از سرکوب ازبک‌ها بابر را نیز از میان بردارد، اما مورخان دیگر این معنى را تأیید نکرده‌اند.


    به دليل افتادگى‌هاى متن بابرنامه، تعيين تاريخ دقيق لشكركشى‌هاى اول تا چهارم بابر، دشوار است و به همين سبب ميان مورخان بعدى نيز در اين‌باره اختلاف نظر وجود دارد؛ چه، مثلاً ابوالفضل علامى تاخت‌وتازهاى پراكنده بابر به نواحى شرقى افغانستان را نيز در زمره لشكركشى‌هاى او به هند شمرده است؛ اما معلوم است كه لشكركشى‌هاى او به هند بايد ميان سال‌هاى 925 و 930ق رخ داده باشد.
    به‌هرحال، پراکندگى نیروهاى قزلباش و اختلاف امرا با امیر نجم ثانى از یک سو و پیمان‌شکنى‌ها و قتل عام‌هاى وى سبب شد تا میان او و بابر دشمنى ایجاد شود. ازاین‌رو، امیر نجم در نبرد با ازبکان در 918ق در غجدوان تنها ماند و شکست خورد و کشته شد. بابر به کابل بازگشت و از این تاریخ از بازپس‌گرفتن سمرقند، شهر دلخواه خود، چشم پوشید <ref>همان </ref>.
    به‌هرحال، بابر در روز سه‌شنبه 12 رجب وارد دهلى شد و روز جمعه در مسجد دهلى به نام او خطبه خواندند. پس از آن قلعه آگره را نيز تسخير كرد <ref>همان </ref>.


    وجود مخالفان بسيار در ميان هندى‌ها و افغان‌ها و شرايط نامساعد آب و هوايى كه بابر در كتاب خود بدان اشاره دارد، سبب شد تا اطرافيان او خواهان بازگشت به كابل باشند. يكى از شورش‌هاى بزرگ بر ضد بابر، شورش راچپوت‌ها به رهبرى راناسنگا از چيتور بود. راناسنگا كه با بسيارى از مخالفان بابر، چون حسن خان ميواتى و سلطان محمود لودى متحد شده بود، روى به جنگ با فرمانرواى تيمورى نهاد. بابر كه نخستين بار خود را درگير يك نوع جهاد با كفار مى‌ديد، به تدارك مقدمات كار برخاست و به تمام حكام دستور داد تا از گرفتن باج‌هاى نامشروع خوددارى كنند. جنگ در 933ق در خانوه روى داد و نيروهاى راناسنگا به‌سختى شكست خوردند. پس از اين فتح بزرگ بابر را «غازى» خواندند. وى پس از آن، فتوحات خود را در هند ادامه داد و تا بنگال پيش رفت و دولتى نيرومند بنياد نهاد، ولى فرصتى براى سامان دادن به تضادهاى نژادى، اجتماعى و مذهبى هند نيافت و بر اثر بيمارى شديدى، در سال 937ق/1531م در آگره درگذشت. جسد او را طبق وصيتش به كابل بردند و در مكانى موسوم به قدمگاه به خاك سپردند <ref>ر.ك: همان </ref>.
    بابر در 928ق/1522م پس از سال‌ها تلاش، سرانجام قندهار را از ارغونیان گرفت، ولى به سبب بلندپروازى و شجاعت، بدان اکتفا نکرد و چون در آسیاى مرکزى وجود ازبکان و در غرب حضور صفویان که به‌سرعت نیرومند مى‌شدند، توسعه قلمروش را دشوار مى‌ساخت، متوجه هندوستان شد؛ اگرچه از 910ق ظاهراً چنین اندیشه‌اى را در سر مى‌پروراند. سرزمین بزرگ هند در این زمان فاقد قدرت مرکزى بود و حکومت دهلى که در دست ابراهیم لودى قرار داشت، مهم‌ترین قدرت این ناحیه محسوب مى‌شد. بااین‌همه، او نیز رقیبان خطرناکى داشت و با شورش‌هاى داخلى قلمرو خود نیز مواجه بود. بابر نیز با توجه به این ملاحظات و گاه به دعوت مخالفان ابراهیم لودى راهى تسخیر هند شد و در پنجمین لشکرکشى در 932ق در جنگ پانى‌پت، لودیان را شکست داد و دهلى را تصرف کرد.


    بابر آثارى نيز در تاريخ، ادب و فقه پديد آورد كه از آن جمله‌اند:
    به دلیل افتادگى‌هاى متن بابرنامه، تعیین تاریخ دقیق لشکرکشى‌هاى اول تا چهارم بابر، دشوار است و به همین سبب میان مورخان بعدى نیز در این‌باره اختلاف نظر وجود دارد؛ چه، مثلاً ابوالفضل علامى تاخت‌وتازهاى پراکنده بابر به نواحى شرقى افغانستان را نیز در زمره لشکرکشى‌هاى او به هند شمرده است؛ اما معلوم است که لشکرکشى‌هاى او به هند باید میان سال‌هاى 925 و 930ق رخ داده باشد.
    به‌هرحال، بابر در روز سه‌شنبه 12 رجب وارد دهلى شد و روز جمعه در مسجد دهلى به نام او خطبه خواندند. پس از آن قلعه آگره را نیز تسخیر کرد <ref>همان </ref>.
     
    وجود مخالفان بسیار در میان هندى‌ها و افغان‌ها و شرایط نامساعد آب و هوایى که بابر در کتاب خود بدان اشاره دارد، سبب شد تا اطرافیان او خواهان بازگشت به کابل باشند. یکى از شورش‌هاى بزرگ بر ضد بابر، شورش راچپوت‌ها به رهبرى راناسنگا از چیتور بود. راناسنگا که با بسیارى از مخالفان بابر، چون حسن خان میواتى و سلطان محمود لودى متحد شده بود، روى به جنگ با فرمانرواى تیمورى نهاد. بابر که نخستین بار خود را درگیر یک نوع جهاد با کفار مى‌دید، به تدارک مقدمات کار برخاست و به تمام حکام دستور داد تا از گرفتن باج‌هاى نامشروع خوددارى کنند. جنگ در 933ق در خانوه روى داد و نیروهاى راناسنگا به‌سختى شکست خوردند. پس از این فتح بزرگ بابر را «غازى» خواندند. وى پس از آن، فتوحات خود را در هند ادامه داد و تا بنگال پیش رفت و دولتى نیرومند بنیاد نهاد، ولى فرصتى براى سامان دادن به تضادهاى نژادى، اجتماعى و مذهبى هند نیافت.
     
    == وفات ==
    وی بر اثر بیمارى شدیدى، در سال 937ق/1531م در آگره درگذشت. جسد او را طبق وصیتش به کابل بردند و در مکانى موسوم به قدمگاه به خاک سپردند <ref>ر.ك: همان </ref>.
     
    == آثار ==
    بابر آثارى نیز در تاریخ، ادب و فقه پدید آورد که از آن جمله‌اند:
    # بابرنامه؛
    # بابرنامه؛
    # رساله عروض؛
    # رساله عروض؛
    #مبين (رساله‌اى منظوم در فقه حنفى)؛
    #مبین (رساله‌اى منظوم در فقه حنفى)؛
    # ترجمه رساله والديه عارف بزرگ خواجه عبيدالله احرار، كه بابر آن را در 935ق به تركى جغتايى ترجمه كرد.
    # ترجمه رساله والدیه عارف بزرگ خواجه عبیدالله احرار، که بابر آن را در 935ق به ترکى جغتایى ترجمه کرد.
    # ديوان.
    # دیوان.


    ==پانویس==
    ==پانویس==
    <references/>
    <references />


    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==
    # سيد حسين‌زاده، هدى، «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى»، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى و همكاران (چاپ دوم)، تهران، 1377.
    # سید حسین‌زاده، هدى، «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى»، زیر نظر کاظم موسوى بجنوردى و همکاران (چاپ دوم)، تهران، 1377.
    # هاردى، هريسن، «دانشنامه جهان اسلام»، زير نظر غلامعلى حداد عادل، بنياد دايرة‌المعارف اسلامى، (چاپ اول)، تهران، 1377.
    # هاردى، هریسن، «دانشنامه جهان اسلام»، زیر نظر غلامعلى حداد عادل، بنیاد دایرة‌المعارف اسلامى، (چاپ اول)، تهران، 1377.


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
    {{وابسته‌ها}}
    [[تاریخ بابر شاه المعروف ببابرنامه: وقائع فرغانه]]
    [[تاریخ بابر شاه المعروف ببابرنامه: وقائع فرغانه]]


    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:مقالات جدید]]
    [[رده:شهریور(1400)]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۴۲

    NUR09109.jpg
    نام ظهیرالدین محمد بابر
    نام‎های دیگر بابر، امپراتور هند

    بابر شاه، ظهیرالدین محمد

    ب‍اب‍ر، ظه‍ی‍رال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د

    ب‍اب‍ر، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ع‍م‍ر ش‍ی‍خ‌

    ب‍اب‍ر ت‍ی‍م‍وری

    ب‍اب‍ر ش‍اه‌ گ‍ورک‍ان‍ی

    ظه‍ی‍رال‍دی‍ن‌ م‍ح‍م‍د ب‍اب‍ر

    م‍ح‍م‍د ب‍اب‍ر، ظه‍ی‍رال‍دی‍ن

    نام پدر عمر شیخ
    متولد 6 محرم 888ق
    محل تولد اندیجان، ناحیه فرغانه، امپراتوری تیموری (امروزه بخشی از ازبکستان است)
    رحلت 937ق
    اساتید
    برخی آثار تاریخ بابر شاه المعروف ببابرنامه: وقائع فرغانه
    کد مؤلف AUTHORCODE09109AUTHORCODE

    ظهیرالدین محمد بابُر (888-937ق)، نخستین پادشاه مغول هندوستان و نویسنده و شاعر بوده است. وى از جانب پدر، به پنج واسطه از اخلاف تیمور است و از سوى مادر، قتلغ نگار خانم، نسبش به پانزده واسطه، به چنگیز خان مى‌رسد.

    ولادت

    وى در 6 محرم 888ق به دنیا آمد و در رمضان 899ق، پس از پدرش عمر شیخ، میرزاى فرغانه شد. [۱]

    زندگی سیاسی بابر

    زندگى سیاسى او را مى‌توان بر 3 مرحله اصلى تقسیم کرد:

    1. از حکومت اندیجان تا سفر به کابل (899-910ق)؛
    2. از سفر به کابل تا فتح دهلى (910-932ق)؛
    3. از تأسیس سلسله گورکانیان در هند تا درگذشت وى (932-937ق) [۲].

    پس از مرگ تیمور، تقسیم قلمرو او میان فرزندان و نوادگانش کشمکش‌هایى را به‌ویژه در آسیاى مرکزى پدید آورد. پس از درگذشت عمر شیخ و آغاز حکومت بابر، سلطان احمد میرزا، عموى بابر و حاکم سمرقند و سپس سلطان محمود خان، دایى بابر و حاکم تاشکند، هرکدام طمع در قلمرو او بستند، ولى با مقاومت بابر و امراى طرف‌دار او راه به جایى نبردند.

    مهم‌ترین مخالف بابر، شیبانى خان ازبک بود که امیر جوان تیمورى با وجود او راه دشوارى در پیش داشت. بااین‌همه، بابر عزم کرده بود که سرزمین تحت فرمان خود را توسعه دهد و به‌ویژه بر سمرقند، پایتخت تیمور تسلط یابد. پس به تلاشى بى‌وقفه که 19 سال به طول انجامید، دست زد. نخستین بار در 903ق/1497م، با فرار بایسنقر فرزند ابوسعید، بابر وارد سمرقند شد؛ اما برخى از یارانش از او جدا شده، در اندیجان، برادرش جهانگیر میرزا را به حکومت برداشتند. در این میان بابر سمرقند را نیز از دست داد و لشکریانش پراکنده شدند و خود به‌ناچار به خجند رفت؛ اما سال بعد اندیجان را گرفت و در 905ق فرغانه را نیز به چنگ آورد و آن را میان خود و جهانگیر تقسیم کرد.

    وى سپس به فکر تسخیر سمرقند افتاد و باآنکه شهر در دست شیبانى خان بود، ولى با حمایت مردم در 906ق آنجا را گرفت و درحالى‌که 19 سال بیش نداشت، کوشید تا اتحادیه‌اى از امراى اطراف براى سرکوب قطعى شیبانى خان ایجاد کند، ولى توفیقى نیافت. وى سپس در 906ق در جنگ سرپل از ازبکان شکست خورد و به سمرقند بازگشت و شیبانى خان شهر را به محاصره گرفت. کار بر بابر دشوار شد و به‌ناچار دراوایل سال 907ق شبانه از شهر بیرون رفت و به کمک سلطان محمود خان زمستان را در اراتپه گذراند [۳].

    اتحاد خان‌هاى تاشکند و مغولستان به حمایت از بابر در 908ق راه به جایى نبرد و او از ازبکان شکست خورد و یک سال در میان قبایل صحرانشین به سر برد. پس از آن، نزد محمدباقر، حاکم ترمذ رفت و به پیشنهاد او قصد کابل کرد [۴].

    دومین مرحله زندگى سیاسى بابر از اینجا آغاز مى‌گردد: وى در 910ق با نیروى اندکى به بدخشان رفت و مورد استقبال خسرو شاه، حاکم آنجا و مردم قرار گرفت و با کمک نظامى او روى به کابل نهاد و در 910ق با تسلیم محمدمقیم ارغون، امیر شهر، آنجا را گرفت. سپس سلطان حسین میرزا فرمانرواى هرات از بیم شیبانى خان، بابر را به کمک خواست و او رهسپار هرات شد و باآنکه در راه خبر مرگ سلطان حسین رسید، بابر به حرکت خود ادامه داد و در هرات با بدیع‌الزمان و مظفرحسین، پسران سلطان حسین میرزا ملاقات کرد، ولى کوشش‌هایش براى ایجاد اتحاد بر ضد ازبکان به جایى نرسید. بااین‌همه، وى در 913ق قندهار و زمین‌داور را تصرف کرد و اندکى بعد، به گزارش دخترش، گل‌بدن بیگم خود را بابر پادشاه خواند [۵].

    شکست و قتل شیبانى خان توسط شاه اسماعیل صفوى در 916ق/1510م فرصت مناسبى به دست بابر داد و او در زمستان 917ق با شتاب به‌سوى سمرقند حرکت کرد و از شاه اسماعیل نیز کمک خواست و وعده داد که در صورت پیروزى کامل بر سمرقند و بخارا، خطبه و سکه به نام شاه اسماعیل کند. شاه صفوى پذیرفت و لشکرى به یارى او فرستاد. به این ترتیب، بابر با کمک قزلباش‌ها، سومین بار، سمرقند را فتح کرد و قلمرو او سراسر تاشکند، کابل، قندوز، حصار، سمرقند، بخارا و فرغانه را در بر گرفت [۶].

    خواندن خطبه به نام شاه اسماعیل در سمرقند و احتمالاً زدن سکه به نام او و تظاهر بابر به تشیع، مردم سمرقند را از او ناراضى ساخت. وى سرانجام در پى جنگ با عبیدالله خان ازبک در 918ق، سمرقند را بار دیگر از دست داد. از سوى دیگر، شاه اسماعیل صفوى، امیر نجم ثانى (نجم بیک) را براى کمک به بابر و احتمالاً براى نظارت بر کار او، به ماوراءالنهر فرستاد. به گزارش امیر محمود خواندمیر، امیر نجم ثانى مى‌خواست پس از سرکوب ازبک‌ها بابر را نیز از میان بردارد، اما مورخان دیگر این معنى را تأیید نکرده‌اند.

    به‌هرحال، پراکندگى نیروهاى قزلباش و اختلاف امرا با امیر نجم ثانى از یک سو و پیمان‌شکنى‌ها و قتل عام‌هاى وى سبب شد تا میان او و بابر دشمنى ایجاد شود. ازاین‌رو، امیر نجم در نبرد با ازبکان در 918ق در غجدوان تنها ماند و شکست خورد و کشته شد. بابر به کابل بازگشت و از این تاریخ از بازپس‌گرفتن سمرقند، شهر دلخواه خود، چشم پوشید [۷].

    بابر در 928ق/1522م پس از سال‌ها تلاش، سرانجام قندهار را از ارغونیان گرفت، ولى به سبب بلندپروازى و شجاعت، بدان اکتفا نکرد و چون در آسیاى مرکزى وجود ازبکان و در غرب حضور صفویان که به‌سرعت نیرومند مى‌شدند، توسعه قلمروش را دشوار مى‌ساخت، متوجه هندوستان شد؛ اگرچه از 910ق ظاهراً چنین اندیشه‌اى را در سر مى‌پروراند. سرزمین بزرگ هند در این زمان فاقد قدرت مرکزى بود و حکومت دهلى که در دست ابراهیم لودى قرار داشت، مهم‌ترین قدرت این ناحیه محسوب مى‌شد. بااین‌همه، او نیز رقیبان خطرناکى داشت و با شورش‌هاى داخلى قلمرو خود نیز مواجه بود. بابر نیز با توجه به این ملاحظات و گاه به دعوت مخالفان ابراهیم لودى راهى تسخیر هند شد و در پنجمین لشکرکشى در 932ق در جنگ پانى‌پت، لودیان را شکست داد و دهلى را تصرف کرد.

    به دلیل افتادگى‌هاى متن بابرنامه، تعیین تاریخ دقیق لشکرکشى‌هاى اول تا چهارم بابر، دشوار است و به همین سبب میان مورخان بعدى نیز در این‌باره اختلاف نظر وجود دارد؛ چه، مثلاً ابوالفضل علامى تاخت‌وتازهاى پراکنده بابر به نواحى شرقى افغانستان را نیز در زمره لشکرکشى‌هاى او به هند شمرده است؛ اما معلوم است که لشکرکشى‌هاى او به هند باید میان سال‌هاى 925 و 930ق رخ داده باشد. به‌هرحال، بابر در روز سه‌شنبه 12 رجب وارد دهلى شد و روز جمعه در مسجد دهلى به نام او خطبه خواندند. پس از آن قلعه آگره را نیز تسخیر کرد [۸].

    وجود مخالفان بسیار در میان هندى‌ها و افغان‌ها و شرایط نامساعد آب و هوایى که بابر در کتاب خود بدان اشاره دارد، سبب شد تا اطرافیان او خواهان بازگشت به کابل باشند. یکى از شورش‌هاى بزرگ بر ضد بابر، شورش راچپوت‌ها به رهبرى راناسنگا از چیتور بود. راناسنگا که با بسیارى از مخالفان بابر، چون حسن خان میواتى و سلطان محمود لودى متحد شده بود، روى به جنگ با فرمانرواى تیمورى نهاد. بابر که نخستین بار خود را درگیر یک نوع جهاد با کفار مى‌دید، به تدارک مقدمات کار برخاست و به تمام حکام دستور داد تا از گرفتن باج‌هاى نامشروع خوددارى کنند. جنگ در 933ق در خانوه روى داد و نیروهاى راناسنگا به‌سختى شکست خوردند. پس از این فتح بزرگ بابر را «غازى» خواندند. وى پس از آن، فتوحات خود را در هند ادامه داد و تا بنگال پیش رفت و دولتى نیرومند بنیاد نهاد، ولى فرصتى براى سامان دادن به تضادهاى نژادى، اجتماعى و مذهبى هند نیافت.

    وفات

    وی بر اثر بیمارى شدیدى، در سال 937ق/1531م در آگره درگذشت. جسد او را طبق وصیتش به کابل بردند و در مکانى موسوم به قدمگاه به خاک سپردند [۹].

    آثار

    بابر آثارى نیز در تاریخ، ادب و فقه پدید آورد که از آن جمله‌اند:

    1. بابرنامه؛
    2. رساله عروض؛
    3. مبین (رساله‌اى منظوم در فقه حنفى)؛
    4. ترجمه رساله والدیه عارف بزرگ خواجه عبیدالله احرار، که بابر آن را در 935ق به ترکى جغتایى ترجمه کرد.
    5. دیوان.

    پانویس

    1. ر.ك: هاردى، هريسن، ج1، ص59
    2. سيد حسين‌زاده، هدى، ج11، ص17
    3. همان
    4. همان
    5. همان، ص17-18
    6. همان، ص18
    7. همان
    8. همان
    9. ر.ك: همان

    منابع مقاله

    1. سید حسین‌زاده، هدى، «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى»، زیر نظر کاظم موسوى بجنوردى و همکاران (چاپ دوم)، تهران، 1377.
    2. هاردى، هریسن، «دانشنامه جهان اسلام»، زیر نظر غلامعلى حداد عادل، بنیاد دایرة‌المعارف اسلامى، (چاپ اول)، تهران، 1377.

    وابسته‌ها