مخفی، زیبالنسا بیگم: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'یه' به 'یه') |
|||
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
|- | |- | ||
|برخی آثار | |برخی آثار | ||
| data-type="authorWritings" |دیوان مخفی | | data-type="authorWritings" |دیوان مخفی زیبالنساء بیگم | ||
|- class="articleCode" | |- class="articleCode" | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
</div> | </div> | ||
'''زیبالنساء بیگم''' (1069-1118ق/1659-1707م)، شاعره | '''زیبالنساء بیگم''' (1069-1118ق/1659-1707م)، شاعره شیرینسخن عصر اورنگزیب عالمگیر بود. پدرش اورنگزیب، از شاهان معروف سلسله گورکانیان هند بود. دیوان اشعار او به طبع رسیده است. «زيب التفاسير» نیز از جمله آثار وی است که به سرپرستی او نوشته شد. او در سال 1113ق، در سن 65 سالگی جان به جانآفرین سپرد. | ||
==کودکی و آموزش== | ==کودکی و آموزش== | ||
زیبالنساء در ماه شوال 1048ق، از بطن مادر ایرانیالاصل، | زیبالنساء در ماه شوال 1048ق، از بطن مادر ایرانیالاصل، دلرَس بانو، دخت شاهنواز خان صفوی، زاده شد. هنگام تولد او در کاخ شاهی جشن باشکوهی برپا شد. به مساکین و فقرا خیرات داده شد. خانمی به نام مَیّابایی شیردادن او را برعهده گرفت. میابایی زن بسیار عاقله و فرزانهای بود. صبحها که او قرآن میخواند، زیبالنساء نزد او مینشست و گوش میداد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4943/134 ر.ک: علیخان، زیبالنساء، ص134]</ref>. | ||
زیبالنساء در سن پنج سالگی قرآن مجید را نزد حافظه مریم بیگم، مادر عنایتالله خان، یکی از درباریان اورنگزیب، فراگرفت. هنگامی که او در سن هفت، هشت سالگی قرآن را حفظ کرد، پدرش اورنگزیب بسیار خوشحال شد و سی هزار اشرفی جایزه داد. اورنگزیب، ملا محمدسعیداشرف مازندرانی، نوه ملا سعیدتقی مجلسی را که از ایران به هند رفته بود، به استادی دخترش گماشت. زیبالنساء زبانهای فارسی و عربی را نزد ملا فراگرفت. طبعش بارور و ذوق شعری در او پدیدار شد. او «مخفی» تخلص کرد و از سنین سیزده، چهارده سالگی شروع به سرودن شعر کرد. مخفی اشعارش را برای اصلاح به ملا اشرف | زیبالنساء در سن پنج سالگی قرآن مجید را نزد حافظه مریم بیگم، مادر عنایتالله خان، یکی از درباریان اورنگزیب، فراگرفت. هنگامی که او در سن هفت، هشت سالگی قرآن را حفظ کرد، پدرش اورنگزیب بسیار خوشحال شد و سی هزار اشرفی جایزه داد. اورنگزیب، ملا محمدسعیداشرف مازندرانی، نوه ملا سعیدتقی مجلسی را که از ایران به هند رفته بود، به استادی دخترش گماشت. زیبالنساء زبانهای فارسی و عربی را نزد ملا فراگرفت. طبعش بارور و ذوق شعری در او پدیدار شد. او «مخفی» تخلص کرد و از سنین سیزده، چهارده سالگی شروع به سرودن شعر کرد. مخفی اشعارش را برای اصلاح به ملا اشرف میداد. ملا نهتنها در شاعری و علم هیئت تبحر کامل داشت، بلکه خطهای نسخ، نستعلیق و شکسته را بسیار خوب مینوشت<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4943/134 ر.ک: همان]</ref>. | ||
==اشتیاق به دانش== | ==اشتیاق به دانش== | ||
محفل «مخفی» به مقتضای علاقه و ذوق و قریحه وی مجمع ارباب شعر و ادب و اصحاب کمال و هنر بوده است و شاعران و ادیبان و عالمان و هنرمندان در سایه تشویق و حمایت او میزیستهاند<ref>ر.ک: کرمی، احمد، صفحه الف</ref>. مولوی غلامعلی آزاد در ید بیضا مینویسد: «بارگاه زیبالنساء در حقیقت یک آکادمی بود که علما و فضلای بسیار در آن استخدام و مشغول تصنیف و تألیف بودند. اکثر این کتابها با اول اسم او یعنی زیب اسمگذاری | محفل «مخفی» به مقتضای علاقه و ذوق و قریحه وی مجمع ارباب شعر و ادب و اصحاب کمال و هنر بوده است و شاعران و ادیبان و عالمان و هنرمندان در سایه تشویق و حمایت او میزیستهاند<ref>ر.ک: کرمی، احمد، صفحه الف</ref>. مولوی غلامعلی آزاد در ید بیضا مینویسد: «بارگاه زیبالنساء در حقیقت یک آکادمی بود که علما و فضلای بسیار در آن استخدام و مشغول تصنیف و تألیف بودند. اکثر این کتابها با اول اسم او یعنی زیب اسمگذاری میشد؛ مثل زيب المنشآت که مجموعه نامههای اوست. از مهمترین کتابهایی که تحث سرپرستی او نوشته شد، ترجمه تفسیر کبیر به فارسی است که به نام زيب التفاسير معروف است». مخفی کتابخانه عظیمالشأنی برای استفاده نویسندگان فراهم کرده بود. طبق گفته مصنف مآثر عالمگیری این کتابخانه بینظیر بوده است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4943/135 ر.ک: علیخان، زیبالنساء، ص135]</ref>. | ||
==شعر و شاعری== | ==شعر و شاعری== | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
روزی زیبالنساء در حضور پدرش بود. ناگاه آیینه قدی از طاق افتاد و شکست. این مصرع بیاختیار از زبان اورنگزیب برآمد: «از قضا آیینه چینی شکست». مخفی بالبداهه گفت: «خوب شد اسباب خودبینی شکست»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4943/137 ر.ک: همان، ص137]</ref>. | روزی زیبالنساء در حضور پدرش بود. ناگاه آیینه قدی از طاق افتاد و شکست. این مصرع بیاختیار از زبان اورنگزیب برآمد: «از قضا آیینه چینی شکست». مخفی بالبداهه گفت: «خوب شد اسباب خودبینی شکست»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4943/137 ر.ک: همان، ص137]</ref>. | ||
شماره اشعار مخفی را پانزده هزار بیت یاد کردهاند و اگر این گفته نادرست نباشد، دیوانهای مطبوعهای که هماکنون از وی در دست است، بیش از یکپنجم مجموعه اشعار او را در بر ندارد<ref>ر.ک: کرمی، احمد، صفحه ب</ref>. درباره دیوان موجود مخفی اختلاف رأی وجود دارد. در دیوانی که به نام مخفی به چاپ رسیده، اشعاری وجود دارد که شاید الحاقی باشد. عدهای آن را به مخفی رشتی نسبت | شماره اشعار مخفی را پانزده هزار بیت یاد کردهاند و اگر این گفته نادرست نباشد، دیوانهای مطبوعهای که هماکنون از وی در دست است، بیش از یکپنجم مجموعه اشعار او را در بر ندارد<ref>ر.ک: کرمی، احمد، صفحه ب</ref>. درباره دیوان موجود مخفی اختلاف رأی وجود دارد. در دیوانی که به نام مخفی به چاپ رسیده، اشعاری وجود دارد که شاید الحاقی باشد. عدهای آن را به مخفی رشتی نسبت میدهند. اما آنچه مورد قبول همه تذکرهنویسان است این است که همه زیبالنساء را شاعره بزرگ میدانند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4943/139 ر.ک: علیخان، زیبالنساء، ص140-139]</ref>. | ||
==وفات== | ==وفات== | ||
در سال 1113ق، هنگامیکه اورنگزیب عالمگیر مشغول فتح دکن بود، زیبالنساء تب کرد و در سن 65 سالگی جان به جانآفرین سپرد. وقتی پدرش عالمگیر از مرگ دختر نازپرورده آگاه شد، با وجود شکیبایی بیاختیار اشک از چشمانش سرازیر شد. مؤلف حیات زیبالنساء، حکیم مظفر حسین، مینویسد: «جسد مخفی را طبق وصیتش در شهر لاهور، در باغی که زمانی خودش ساخته بود، که در حوالی چوبرجی بوده، دفن کردند. حکیم حسین شرح مفصلی درباره این باغ نوشته و گفته است که مرقد زیبالنساء متصل به دیوار غربی همین باغ است. در صورتی که ما | در سال 1113ق، هنگامیکه اورنگزیب عالمگیر مشغول فتح دکن بود، زیبالنساء تب کرد و در سن 65 سالگی جان به جانآفرین سپرد. وقتی پدرش عالمگیر از مرگ دختر نازپرورده آگاه شد، با وجود شکیبایی بیاختیار اشک از چشمانش سرازیر شد. مؤلف حیات زیبالنساء، حکیم مظفر حسین، مینویسد: «جسد مخفی را طبق وصیتش در شهر لاهور، در باغی که زمانی خودش ساخته بود، که در حوالی چوبرجی بوده، دفن کردند. حکیم حسین شرح مفصلی درباره این باغ نوشته و گفته است که مرقد زیبالنساء متصل به دیوار غربی همین باغ است. در صورتی که ما میدانیم زیبالنساء در پایتخت آن زمان در شهر دهلی وفات یافته و طبق گفته مرحوم دکتر نورالحسن انصاری مدفن او در سیهزاری (تیسهزاری)، محل فعلی دادگاه است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4943/141 ر.ک: همان، ص142-141]</ref>. | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references /> | <references/> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
# کرمی، احمد، مقدمه «دیوان مخفی زیبالنساء بیگم»، سلسله نشریات ما، چاپ اول، 1362. | # کرمی، احمد، مقدمه «دیوان مخفی زیبالنساء بیگم»، سلسله نشریات ما، چاپ اول، 1362. | ||
#[[:noormags:88315| | #[[:noormags:88315|علیخان، زیبالنساء، «حیات زیبالنساء مخفی در پرتو کلامش»، پایگاه مجلات تخصصی نور، پژوهش ادبیات معاصر جهان، پاییز و زمستان 1380، شماره 11، ص133 تا 146]]. | ||
{{بانوان دانشور}} | |||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
[[دیوان مخفی | {{وابستهها}} | ||
[[دیوان مخفی زیبالنساء بیگم]] | |||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
[[رده:بانوان دانشور]] | |||
[[رده: | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:مرداد(1400)]] | |||
[[رده: |
نسخهٔ کنونی تا ۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۰:۰۵
زیبالنساء بیگم (1069-1118ق/1659-1707م)، شاعره شیرینسخن عصر اورنگزیب عالمگیر بود. پدرش اورنگزیب، از شاهان معروف سلسله گورکانیان هند بود. دیوان اشعار او به طبع رسیده است. «زيب التفاسير» نیز از جمله آثار وی است که به سرپرستی او نوشته شد. او در سال 1113ق، در سن 65 سالگی جان به جانآفرین سپرد.
کودکی و آموزش
زیبالنساء در ماه شوال 1048ق، از بطن مادر ایرانیالاصل، دلرَس بانو، دخت شاهنواز خان صفوی، زاده شد. هنگام تولد او در کاخ شاهی جشن باشکوهی برپا شد. به مساکین و فقرا خیرات داده شد. خانمی به نام مَیّابایی شیردادن او را برعهده گرفت. میابایی زن بسیار عاقله و فرزانهای بود. صبحها که او قرآن میخواند، زیبالنساء نزد او مینشست و گوش میداد[۱].
زیبالنساء در سن پنج سالگی قرآن مجید را نزد حافظه مریم بیگم، مادر عنایتالله خان، یکی از درباریان اورنگزیب، فراگرفت. هنگامی که او در سن هفت، هشت سالگی قرآن را حفظ کرد، پدرش اورنگزیب بسیار خوشحال شد و سی هزار اشرفی جایزه داد. اورنگزیب، ملا محمدسعیداشرف مازندرانی، نوه ملا سعیدتقی مجلسی را که از ایران به هند رفته بود، به استادی دخترش گماشت. زیبالنساء زبانهای فارسی و عربی را نزد ملا فراگرفت. طبعش بارور و ذوق شعری در او پدیدار شد. او «مخفی» تخلص کرد و از سنین سیزده، چهارده سالگی شروع به سرودن شعر کرد. مخفی اشعارش را برای اصلاح به ملا اشرف میداد. ملا نهتنها در شاعری و علم هیئت تبحر کامل داشت، بلکه خطهای نسخ، نستعلیق و شکسته را بسیار خوب مینوشت[۲].
اشتیاق به دانش
محفل «مخفی» به مقتضای علاقه و ذوق و قریحه وی مجمع ارباب شعر و ادب و اصحاب کمال و هنر بوده است و شاعران و ادیبان و عالمان و هنرمندان در سایه تشویق و حمایت او میزیستهاند[۳]. مولوی غلامعلی آزاد در ید بیضا مینویسد: «بارگاه زیبالنساء در حقیقت یک آکادمی بود که علما و فضلای بسیار در آن استخدام و مشغول تصنیف و تألیف بودند. اکثر این کتابها با اول اسم او یعنی زیب اسمگذاری میشد؛ مثل زيب المنشآت که مجموعه نامههای اوست. از مهمترین کتابهایی که تحث سرپرستی او نوشته شد، ترجمه تفسیر کبیر به فارسی است که به نام زيب التفاسير معروف است». مخفی کتابخانه عظیمالشأنی برای استفاده نویسندگان فراهم کرده بود. طبق گفته مصنف مآثر عالمگیری این کتابخانه بینظیر بوده است[۴].
شعر و شاعری
مخفی در بدیههگویی ید طولایی داشت؛ گویند شبی در حضور پدرش اورنگزیب، مشاعره آغاز گردید؛ اورنگزیب چهار کلمه بیگانه، چشم، وطن و دل را مطرح ساخت و از شعرای مجلس خواست تا آن چهار کلمه را در یک بیت بگنجانند. جایزه این مسابقه قطعه الماس گرانبهایی بود. شاهزادگان و حاضران مجلس ابیاتی ساختند، ولی مقبول طبع اورنگزیب نیفتاد. مخفی نیز این بیت را سرود:
بیگانهوار میگذری از دیار چشم | ای نور دیده حب وطن در دل تو نیست |
اورنگزیب بیت را پسندید و مخفی برنده آن قطعه الماس شد[۵].
روزی زیبالنساء در حضور پدرش بود. ناگاه آیینه قدی از طاق افتاد و شکست. این مصرع بیاختیار از زبان اورنگزیب برآمد: «از قضا آیینه چینی شکست». مخفی بالبداهه گفت: «خوب شد اسباب خودبینی شکست»[۶].
شماره اشعار مخفی را پانزده هزار بیت یاد کردهاند و اگر این گفته نادرست نباشد، دیوانهای مطبوعهای که هماکنون از وی در دست است، بیش از یکپنجم مجموعه اشعار او را در بر ندارد[۷]. درباره دیوان موجود مخفی اختلاف رأی وجود دارد. در دیوانی که به نام مخفی به چاپ رسیده، اشعاری وجود دارد که شاید الحاقی باشد. عدهای آن را به مخفی رشتی نسبت میدهند. اما آنچه مورد قبول همه تذکرهنویسان است این است که همه زیبالنساء را شاعره بزرگ میدانند[۸].
وفات
در سال 1113ق، هنگامیکه اورنگزیب عالمگیر مشغول فتح دکن بود، زیبالنساء تب کرد و در سن 65 سالگی جان به جانآفرین سپرد. وقتی پدرش عالمگیر از مرگ دختر نازپرورده آگاه شد، با وجود شکیبایی بیاختیار اشک از چشمانش سرازیر شد. مؤلف حیات زیبالنساء، حکیم مظفر حسین، مینویسد: «جسد مخفی را طبق وصیتش در شهر لاهور، در باغی که زمانی خودش ساخته بود، که در حوالی چوبرجی بوده، دفن کردند. حکیم حسین شرح مفصلی درباره این باغ نوشته و گفته است که مرقد زیبالنساء متصل به دیوار غربی همین باغ است. در صورتی که ما میدانیم زیبالنساء در پایتخت آن زمان در شهر دهلی وفات یافته و طبق گفته مرحوم دکتر نورالحسن انصاری مدفن او در سیهزاری (تیسهزاری)، محل فعلی دادگاه است[۹].
پانویس
- ↑ ر.ک: علیخان، زیبالنساء، ص134
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: کرمی، احمد، صفحه الف
- ↑ ر.ک: علیخان، زیبالنساء، ص135
- ↑ ر.ک: همان، ص136
- ↑ ر.ک: همان، ص137
- ↑ ر.ک: کرمی، احمد، صفحه ب
- ↑ ر.ک: علیخان، زیبالنساء، ص140-139
- ↑ ر.ک: همان، ص142-141
منابع مقاله
- کرمی، احمد، مقدمه «دیوان مخفی زیبالنساء بیگم»، سلسله نشریات ما، چاپ اول، 1362.
- علیخان، زیبالنساء، «حیات زیبالنساء مخفی در پرتو کلامش»، پایگاه مجلات تخصصی نور، پژوهش ادبیات معاصر جهان، پاییز و زمستان 1380، شماره 11، ص133 تا 146.