متن و ترجمه دو رساله فلسفی: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'خيام، عمر بن ابراهيم' به 'خیام، عمر بن ابراهیم')
    جز (جایگزینی متن - '==وابسته‌ها== ' به '==وابسته‌ها== {{وابسته‌ها}} ')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
     
    (۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    {{جعبه اطلاعات کتاب
    {{جعبه اطلاعات کتاب
    | تصویر =NUR01762J1.jpg
    | تصویر =NUR01762J1.jpg
    خط ۶: خط ۵:
    رسالة الضياء العقلي في موضوع العلم الکلي  
    رسالة الضياء العقلي في موضوع العلم الکلي  
    | پدیدآوران =  
    | پدیدآوران =  
    [[خیام، عمر بن ابراهیم]] (نويسنده)
    [[خیام، عمر بن ابراهیم]] (نویسنده)
    [[انصاری، قاسم]] (مترجم)
    [[انصاری، قاسم]] (مترجم)
    [[موحد، صمد]] (مترجم)
    [[موحد، صمد]] (مترجم)
    خط ۲۲: خط ۲۱:
    | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE01762AUTOMATIONCODE
    | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE01762AUTOMATIONCODE
    | چاپ =1
    | چاپ =1
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =19058
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =01762
    | کتابخوان همراه نور =01762
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    | پس از =
    | پس از =
    | پیش از =
    | پیش از =
    }}
    }}
    '''متن و ترجمه دو رساله فلسفی''' ترجمه و متن دو رساله فلسفی [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری]] معروف به [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام نیشابوری]] تحت عنوان «رسالة جواباً لثلث مسائل» ترجمه [[انصاری، قاسم|قاسم انصاری]] و «رسالة الضياء العقلی في موضوع العلم الكلي» ترجمه صمد موحد است. رحیم رضازاده ملک نیز بر این اثر مقدمه نوشته است.  
     
    '''متن و ترجمه دو رساله فلسفی''' ترجمه و متن دو رساله فلسفی [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری]] معروف به [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام نیشابوری]] تحت عنوان «رسالة جواباً لثلث مسائل» ترجمه [[انصاری، قاسم|قاسم انصاری]] و «رسالة الضياء العقلی في موضوع العلم الكلي» ترجمه [[صمد موحد]] است. [[رضازاده ملک، رحیم|رحیم رضازاده ملک]] نیز بر این اثر مقدمه نوشته است.  


    ==ساختار==
    ==ساختار==
    خط ۳۴: خط ۳۵:


    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    رضازاده ملک در مقدمه‌اش بر کتاب، [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] را در علوم یونان علامه زمان و امام اهل خراسان<ref>پیشگفتار، ص32</ref> و درعین‌حال مظلوم‌ترین دانشی مرد تاریخ ایران دانسته است. او بر این ادعا چنین استدلال می‌کند: «چون وقتى در یکى از کشورهاى فرنگ، بنا می‌شود که مجلس بزرگداشتى براى [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] بر پا شود، از ایران (به‌عنوان نمایندگان ایران) کسانى حضور می‌یابند که هیچ شناختى از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] و فعالیت‌هاى علمى او ندارند... ظلم و ستم دیگرى که در مورد [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] روا داشته شده، پرداختن به کارهاى خیامى توسط کسانى است که اهل اصطلاح نبوده‏‌اند و معلومات لازم براى چنان اهتمامى را کسب نکرده بودند»<ref>همان، ص21</ref>.
    [[رضازاده ملک، رحیم|رضازاده ملک]] در مقدمه‌اش بر کتاب، [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] را در علوم یونان علامه زمان و امام اهل خراسان<ref>پیشگفتار، ص32</ref> و درعین‌حال مظلوم‌ترین دانشی مرد تاریخ ایران دانسته است. او بر این ادعا چنین استدلال می‌کند: «چون وقتى در یکى از کشورهاى فرنگ، بنا می‌شود که مجلس بزرگداشتى براى [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] بر پا شود، از ایران (به‌عنوان نمایندگان ایران) کسانى حضور می‌یابند که هیچ شناختى از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] و فعالیت‌هاى علمى او ندارند... ظلم و ستم دیگرى که در مورد [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] روا داشته شده، پرداختن به کارهاى خیامى توسط کسانى است که اهل اصطلاح نبوده‏‌اند و معلومات لازم براى چنان اهتمامى را کسب نکرده بودند»<ref>همان، ص21</ref>.


    وی در رابطه با سبب ترجمه تحت‌اللفظی اثر چنین توضیح می‌دهد: «دو رساله از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] که در این دفتر، متن دست‌نوشت و حروفى عربى و ترجمه فارسى آن‌ها می‌آید، از جمله رساله‌‏هاى موجز (و به‌اصطلاح امروزه قلم‌‏انداز) خیامى است که به فارسى ترجمه نشده بود. دوستان مشفقم، آقایان دکتر صمد موحد و [[انصاری، قاسم|دکتر قاسم انصارى]]، به خواهش من، هر یک، یکى از این دو رساله را، به‌اصطلاح، تحت‌اللفظی و پای خوان، به فارسى برگردانده‌‏اند. همچنان که ملاحظه خواهید کرد، غرض از ترجمه این رسائل به فارسى، انشاء نوشتن و مقامه‏‌پردازى نبوده است که ممکن است در آن بیان، جوهر کلام صاحب اثر مخدوش و احیاناًً تحریف گردد، همچنان که [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] نیز به‌هیچ‌وجه به آرایش لفظى نوشته خود نپرداخته است، بلکه مقصود این است که جان کلام [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]]، به ساده‏ترین وجه و کمترین لغات (البته نه آن‌چنان‌که مخل معنا شود) به فارسى برگردد، تا این سادگى و ایجاز، شاید ورزش ذهن خواننده و مشارکت وى در دریافت مفاهیم و معانى را موجب شود»<ref>ر.ک: پیشگفتار، ص32</ref>.  
    وی در رابطه با سبب ترجمه تحت‌اللفظی اثر چنین توضیح می‌دهد: «دو رساله از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] که در این دفتر، متن دست‌نوشت و حروفى عربى و ترجمه فارسى آن‌ها می‌آید، از جمله رساله‌‏هاى موجز (و به‌اصطلاح امروزه قلم‌‏انداز) خیامى است که به فارسى ترجمه نشده بود. دوستان مشفقم، آقایان دکتر [[صمد موحد]] و [[انصاری، قاسم|دکتر قاسم انصارى]]، به خواهش من، هر یک، یکى از این دو رساله را، به‌اصطلاح، تحت‌اللفظی و پای خوان، به فارسى برگردانده‌‏اند. همچنان که ملاحظه خواهید کرد، غرض از ترجمه این رسائل به فارسى، انشاء نوشتن و مقامه‏‌پردازى نبوده است که ممکن است در آن بیان، جوهر کلام صاحب اثر مخدوش و احیاناًً تحریف گردد، همچنان که [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] نیز به‌هیچ‌وجه به آرایش لفظى نوشته خود نپرداخته است، بلکه مقصود این است که جان کلام [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]]، به ساده‏‌ترین وجه و کمترین لغات (البته نه آن‌چنان‌که مخل معنا شود) به فارسى برگردد، تا این سادگى و ایجاز، شاید ورزش ذهن خواننده و مشارکت وى در دریافت مفاهیم و معانى را موجب شود»<ref>ر.ک: پیشگفتار، ص32</ref>.  


    [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] در ابتدای رساله اول به‌دشواری مسائل مطرح شده در کتاب اشاره کرده می‌نویسد: «مسائلى که سرورمان مرا به بحث در آن‌ها شرف و افتخار بخشیده‌‏اند، به عمرم سوگند که آن‌ها موضوعات دشوار و نیکویى است و بر شکوک فراوان آن کسى آگاه نیست، مگر زیرک و تیزهوشى که به عالی‌ترین مرتبه حکمت رسیده باشد، جداً دشوار است و جز به تجزیه آن‌ها و هم‌نظرى و همدستى و تقسیم در فواید، حل آن‌ها ممکن نیست، امیدوارم که این هماهنگى و دیدار به‌زودی پیش آید و دست دهد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص49</ref>.
    [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] در ابتدای رساله اول به‌دشواری مسائل مطرح شده در کتاب اشاره کرده می‌نویسد: «مسائلى که سرورمان مرا به بحث در آن‌ها شرف و افتخار بخشیده‌‏اند، به عمرم سوگند که آن‌ها موضوعات دشوار و نیکویى است و بر شکوک فراوان آن کسى آگاه نیست، مگر زیرک و تیزهوشى که به عالی‌ترین مرتبه حکمت رسیده باشد، جداً دشوار است و جز به تجزیه آن‌ها و هم‌نظرى و همدستى و تقسیم در فواید، حل آن‌ها ممکن نیست، امیدوارم که این هماهنگى و دیدار به‌زودی پیش آید و دست دهد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص49</ref>.
    خط ۴۶: خط ۴۷:
    مسئله دوم: وقتى حوادث امکانى باطل و اسباب خود یک‌باره رخ می‌دهند و همچنین تسلسل و ادامه می‌یابند تا به واجب‌الوجود برسند و این‌که طبیعت ممکن باطل است، ارزیابى حکما در این صورت چیست؟
    مسئله دوم: وقتى حوادث امکانى باطل و اسباب خود یک‌باره رخ می‌دهند و همچنین تسلسل و ادامه می‌یابند تا به واجب‌الوجود برسند و این‌که طبیعت ممکن باطل است، ارزیابى حکما در این صورت چیست؟


    جواب: باید محقق گردد که همه موجودات واجب‌الوجود هستند. و واجب به دو بخش تقسیم می‌شود: واجب‌الوجود بذاته، واجب‌الوجود بغیره. اگر واجب‌الوجود بغیره با سبب خود اعتبار شود، ضرورى‌الوجود و اگر بدون سبب لحاظ گردد، ضرورى العدم، و چنانچه بى‏توجه به وجود سبب و عدم سبب، بذاته اعتبار شود، غیرضروری‌الوجود و العدم و ممکن است؛ واجب است که این اسم در اینجا فهمیده شود. اما اقسام ممکن از عام، خاص و خاص الخاص، به‌حسب اعتبارى است که در منطق ذکر آن آمده است. پس می‌گوییم: نام نهادن ممکن بر آن‌ها به اشتراک است و وجوب، امکان و امتناع از امور اعتبارى است و وجودى در اعیان براى آن‌ها نیست، وجود و عدم نیز اعتبارى هستند. در این معنى به حد کافى سخن رفته است و سخن برخى از مخالفان هم در رساله‏‌اى که به قاضى القضاة فارس، ابوطاهر، هنگام اقامتم در فارس به سال 473 نوشته‌ام هست. از آن رساله نسخه‏‌هایى در اصفهان، فارس، بغداد و آن نواحى هست و نزد من نیست و الا آن را به پیشگاه او می‌فرستادم، وقت و توان، بازگویى آن معانى را بر نمى‏تابد، چون آن‌ها زیاد و وقت من تنگ و از باز گفتن آن‌ها ناتوانم و در دوران نقاهت بیمارى سختى هستم که دال بر تشویش لفظ و خط من است. خداوند عاقبت مرا و برادرانم را ختم به خیر گرداناد<ref>ر.ک: همان، ص53-52</ref>.
    جواب: باید محقق گردد که همه موجودات واجب‌الوجود هستند. و واجب به دو بخش تقسیم می‌شود: واجب‌الوجود بذاته، واجب‌الوجود بغیره. اگر واجب‌الوجود بغیره با سبب خود اعتبار شود، ضرورى‌الوجود و اگر بدون سبب لحاظ گردد، ضرورى العدم، و چنانچه بى‏توجه به وجود سبب و عدم سبب، بذاته اعتبار شود، غیرضروری‌الوجود و العدم و ممکن است؛ واجب است که این اسم در اینجا فهمیده شود. اما اقسام ممکن از عام، خاص و خاص الخاص، به‌حسب اعتبارى است که در منطق ذکر آن آمده است. پس می‌گوییم: نام نهادن ممکن بر آن‌ها به اشتراک است و وجوب، امکان و امتناع از امور اعتبارى است و وجودى در اعیان براى آن‌ها نیست، وجود و عدم نیز اعتبارى هستند. در این معنى به حد کافى سخن رفته است و سخن برخى از مخالفان هم در رساله‏‌اى که به قاضى القضاة فارس، ابوطاهر، هنگام اقامتم در فارس به سال 473 نوشته‌ام هست. از آن رساله نسخه‏‌هایى در اصفهان، فارس، بغداد و آن نواحى هست و نزد من نیست و الا آن را به پیشگاه او می‌فرستادم، وقت و توان، بازگویى آن معانى را بر نمی‌‏تابد، چون آن‌ها زیاد و وقت من تنگ و از باز گفتن آن‌ها ناتوانم و در دوران نقاهت بیمارى سختى هستم که دال بر تشویش لفظ و خط من است. خداوند عاقبت مرا و برادرانم را ختم به خیر گرداناد<ref>ر.ک: همان، ص53-52</ref>.


    مسئله سوم: اثبات وجود زمان به حرکت و حد حرکت فلک و سپس قائم نبودن حرکت به ذات خود است، تا پایان مسئله<ref>ر.ک: همان، ص53</ref>.
    مسئله سوم: اثبات وجود زمان به حرکت و حد حرکت فلک و سپس قائم نبودن حرکت به ذات خود است، تا پایان مسئله<ref>ر.ک: همان، ص53</ref>.


    در دومین رساله کتاب با عنوان «پرتوی عقلانی بر موضوع علم کلی» از وجود به‌عنوان موضوع علم کلی بحث شده است: «تصور موجود- که موضوع فلسفه اولى یعنى علم کلى است که همه علوم زیرمجموعه آنند- تصورى روشن و بدیهى است و در تصور آن نیازى به تصور چیز دیگرى که مقدم بر آن باشد نیست، زیرا موجود عام‌ترین چیزهاست. شى‏ء و یا موجود را نمی‌توان تصویر و تعریف کرد زیرا در این صورت گرفتار دور می‌شویم. موجود و شى‏ء اگرچه عام‏اند اما بهتر است که موجود موضوع علم کلى باشد؛ زیرا تصورش روشن‌تر و آشکارتر است. موجودیت و وجود یک شى‏ء نیز یکى است؛ مانند: مضاف و اضافه؛ زیرا اگر وجود موجودى غیر از ذات (ماهیت) آن موجود باشد لازم می‌آید که وجود آن موجود خود نیز موجود در خارج و یا در ذهن باشد، اما اگر وجود موجود خود نیز در عالم خارج موجود باشد در این صورت موجود به وجودى دیگر خواهد بود [یعنى در این صورت این وجود، خود نیز موجود به وجود دیگرى خواهد شد]- زیرا هر موجودى نیازمند به وجودى است- و بدین ترتیب تسلسل پیش می‌آید»<ref>ر.ک: همان، ص67</ref>.  
    در دومین رساله کتاب با عنوان «پرتوی عقلانی بر موضوع علم کلی» از وجود به‌عنوان موضوع علم کلی بحث شده است: «تصور موجود- که موضوع فلسفه اولى یعنى علم کلى است که همه علوم زیرمجموعه آنند- تصورى روشن و بدیهى است و در تصور آن نیازى به تصور چیز دیگرى که مقدم بر آن باشد نیست، زیرا موجود عام‌ترین چیزهاست. شى‏ء و یا موجود را نمی‌توان تصویر و تعریف کرد زیرا در این صورت گرفتار دور می‌شویم. موجود و شى‏ء اگرچه عام‏اند اما بهتر است که موجود موضوع علم کلى باشد؛ زیرا تصورش روشن‌تر و آشکارتر است. موجودیت و وجود یک شى‏ء نیز یکى است؛ مانند: مضاف و اضافه؛ زیرا اگر وجود موجودى غیر از ذات (ماهیت) آن موجود باشد لازم می‌آید که وجود آن موجود خود نیز موجود در خارج و یا در ذهن باشد، اما اگر وجود موجود خود نیز در عالم خارج موجود باشد در این صورت موجود به وجودى دیگر خواهد بود [یعنى در این صورت این وجود، خود نیز موجود به وجود دیگرى خواهد شد]- زیرا هر موجودى نیازمند به وجودى است- و بدین ترتیب تسلسل پیش می‌آید»<ref>ر.ک: همان، ص67</ref>.
     
    وی سپس در ادامه مطالبش این شبهه را که «اگر وجود زید در خارج نباشد در این صورت زید چگونه موجود می‌شود»، را سخنى سفسطه آمیز و خوش‌ظاهر دانسته و آن را به دو گونه پاسخ گفته است<ref>ر.ک: همان، ص70</ref>.  
    وی سپس در ادامه مطالبش این شبهه را که «اگر وجود زید در خارج نباشد در این صورت زید چگونه موجود می‌شود»، را سخنى سفسطه آمیز و خوش‌ظاهر دانسته و آن را به دو گونه پاسخ گفته است<ref>ر.ک: همان، ص70</ref>.  
       
       
    خط ۶۰: خط ۶۲:
    تصویر نسخه عربی دو رساله در کتاب ارائه شده است.  
    تصویر نسخه عربی دو رساله در کتاب ارائه شده است.  


    ==پانویس ==
    ==پانویس==
    <references />
    <references />
    خط ۶۶: خط ۶۸:
    پیشگفتار و متن کتاب.  
    پیشگفتار و متن کتاب.  


    == وابسته‌ها ==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}


    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
       
       
    خط ۷۷: خط ۷۸:
       
       
    [[رده:عصر صاحب نظران فلسفه اسلامی]]
    [[رده:عصر صاحب نظران فلسفه اسلامی]]
    [[رده:25 مهر الی 24 آبان]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۲۴

    متن و ترجمه دو رساله فلسفی
    متن و ترجمه دو رساله فلسفی
    پدیدآورانخیام، عمر بن ابراهیم (نویسنده)

    انصاری، قاسم (مترجم)

    موحد، صمد (مترجم)
    عنوان‌های دیگررسالة جوابا لثلث مسائل رسالة الضياء العقلي في موضوع العلم الکلي
    ناشرگلاب
    مکان نشرايران - تهران
    چاپ1
    موضوعخیام، عمر بن ابراهیم، 432 - 517؟ق. - نقد و تفسير فلسفه اسلامی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏601‎‏ ‎‏/‎‏آ‎‏3
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    متن و ترجمه دو رساله فلسفی ترجمه و متن دو رساله فلسفی عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری معروف به عمر خیام نیشابوری تحت عنوان «رسالة جواباً لثلث مسائل» ترجمه قاسم انصاری و «رسالة الضياء العقلی في موضوع العلم الكلي» ترجمه صمد موحد است. رحیم رضازاده ملک نیز بر این اثر مقدمه نوشته است.

    ساختار

    کتاب مشتمل بر یک مقدمه فارسی، متن و ترجمه رساله اول (مشتمل بر سه مسئله) و متن و ترجمه رساله دوم است.

    گزارش محتوا

    رضازاده ملک در مقدمه‌اش بر کتاب، عمر خیام را در علوم یونان علامه زمان و امام اهل خراسان[۱] و درعین‌حال مظلوم‌ترین دانشی مرد تاریخ ایران دانسته است. او بر این ادعا چنین استدلال می‌کند: «چون وقتى در یکى از کشورهاى فرنگ، بنا می‌شود که مجلس بزرگداشتى براى خیام بر پا شود، از ایران (به‌عنوان نمایندگان ایران) کسانى حضور می‌یابند که هیچ شناختى از خیام و فعالیت‌هاى علمى او ندارند... ظلم و ستم دیگرى که در مورد خیام روا داشته شده، پرداختن به کارهاى خیامى توسط کسانى است که اهل اصطلاح نبوده‏‌اند و معلومات لازم براى چنان اهتمامى را کسب نکرده بودند»[۲].

    وی در رابطه با سبب ترجمه تحت‌اللفظی اثر چنین توضیح می‌دهد: «دو رساله از خیام که در این دفتر، متن دست‌نوشت و حروفى عربى و ترجمه فارسى آن‌ها می‌آید، از جمله رساله‌‏هاى موجز (و به‌اصطلاح امروزه قلم‌‏انداز) خیامى است که به فارسى ترجمه نشده بود. دوستان مشفقم، آقایان دکتر صمد موحد و دکتر قاسم انصارى، به خواهش من، هر یک، یکى از این دو رساله را، به‌اصطلاح، تحت‌اللفظی و پای خوان، به فارسى برگردانده‌‏اند. همچنان که ملاحظه خواهید کرد، غرض از ترجمه این رسائل به فارسى، انشاء نوشتن و مقامه‏‌پردازى نبوده است که ممکن است در آن بیان، جوهر کلام صاحب اثر مخدوش و احیاناًً تحریف گردد، همچنان که خیام نیز به‌هیچ‌وجه به آرایش لفظى نوشته خود نپرداخته است، بلکه مقصود این است که جان کلام خیام، به ساده‏‌ترین وجه و کمترین لغات (البته نه آن‌چنان‌که مخل معنا شود) به فارسى برگردد، تا این سادگى و ایجاز، شاید ورزش ذهن خواننده و مشارکت وى در دریافت مفاهیم و معانى را موجب شود»[۳].

    عمر خیام در ابتدای رساله اول به‌دشواری مسائل مطرح شده در کتاب اشاره کرده می‌نویسد: «مسائلى که سرورمان مرا به بحث در آن‌ها شرف و افتخار بخشیده‌‏اند، به عمرم سوگند که آن‌ها موضوعات دشوار و نیکویى است و بر شکوک فراوان آن کسى آگاه نیست، مگر زیرک و تیزهوشى که به عالی‌ترین مرتبه حکمت رسیده باشد، جداً دشوار است و جز به تجزیه آن‌ها و هم‌نظرى و همدستى و تقسیم در فواید، حل آن‌ها ممکن نیست، امیدوارم که این هماهنگى و دیدار به‌زودی پیش آید و دست دهد[۴].

    وی در رساله اول کتاب به سه مسئله پاسخ داده است. ازآنجاکه پرداختن تفصیلی به مسائل مطرح شده به درازا می‌انجامد، در این نوشتار تنها پاسخ مسئله دوم مطرح می‌شود و در باقی مسائل به‌صورت آن‌ها بسنده می‌شود:

    اولین مسئله‌ای که در رساله اول مطرح شده عبارت است از: «اگر نفوس ناطقه، که با حدوث بدن‌ها حادث شده‌‏اند، بعد از مرگ باقى می‌مانند درحالی‌که معیت آن در (نفس و بدن) همچون معیت معلول‏ و علت است، پس ناچار بنا بر مذهب حق باید هر یک از آن دو وجودى خاص و شخصى و عینى داشته باشند که این یک قضیه شرطیه صادقه است[۵].

    مسئله دوم: وقتى حوادث امکانى باطل و اسباب خود یک‌باره رخ می‌دهند و همچنین تسلسل و ادامه می‌یابند تا به واجب‌الوجود برسند و این‌که طبیعت ممکن باطل است، ارزیابى حکما در این صورت چیست؟

    جواب: باید محقق گردد که همه موجودات واجب‌الوجود هستند. و واجب به دو بخش تقسیم می‌شود: واجب‌الوجود بذاته، واجب‌الوجود بغیره. اگر واجب‌الوجود بغیره با سبب خود اعتبار شود، ضرورى‌الوجود و اگر بدون سبب لحاظ گردد، ضرورى العدم، و چنانچه بى‏توجه به وجود سبب و عدم سبب، بذاته اعتبار شود، غیرضروری‌الوجود و العدم و ممکن است؛ واجب است که این اسم در اینجا فهمیده شود. اما اقسام ممکن از عام، خاص و خاص الخاص، به‌حسب اعتبارى است که در منطق ذکر آن آمده است. پس می‌گوییم: نام نهادن ممکن بر آن‌ها به اشتراک است و وجوب، امکان و امتناع از امور اعتبارى است و وجودى در اعیان براى آن‌ها نیست، وجود و عدم نیز اعتبارى هستند. در این معنى به حد کافى سخن رفته است و سخن برخى از مخالفان هم در رساله‏‌اى که به قاضى القضاة فارس، ابوطاهر، هنگام اقامتم در فارس به سال 473 نوشته‌ام هست. از آن رساله نسخه‏‌هایى در اصفهان، فارس، بغداد و آن نواحى هست و نزد من نیست و الا آن را به پیشگاه او می‌فرستادم، وقت و توان، بازگویى آن معانى را بر نمی‌‏تابد، چون آن‌ها زیاد و وقت من تنگ و از باز گفتن آن‌ها ناتوانم و در دوران نقاهت بیمارى سختى هستم که دال بر تشویش لفظ و خط من است. خداوند عاقبت مرا و برادرانم را ختم به خیر گرداناد[۶].

    مسئله سوم: اثبات وجود زمان به حرکت و حد حرکت فلک و سپس قائم نبودن حرکت به ذات خود است، تا پایان مسئله[۷].

    در دومین رساله کتاب با عنوان «پرتوی عقلانی بر موضوع علم کلی» از وجود به‌عنوان موضوع علم کلی بحث شده است: «تصور موجود- که موضوع فلسفه اولى یعنى علم کلى است که همه علوم زیرمجموعه آنند- تصورى روشن و بدیهى است و در تصور آن نیازى به تصور چیز دیگرى که مقدم بر آن باشد نیست، زیرا موجود عام‌ترین چیزهاست. شى‏ء و یا موجود را نمی‌توان تصویر و تعریف کرد زیرا در این صورت گرفتار دور می‌شویم. موجود و شى‏ء اگرچه عام‏اند اما بهتر است که موجود موضوع علم کلى باشد؛ زیرا تصورش روشن‌تر و آشکارتر است. موجودیت و وجود یک شى‏ء نیز یکى است؛ مانند: مضاف و اضافه؛ زیرا اگر وجود موجودى غیر از ذات (ماهیت) آن موجود باشد لازم می‌آید که وجود آن موجود خود نیز موجود در خارج و یا در ذهن باشد، اما اگر وجود موجود خود نیز در عالم خارج موجود باشد در این صورت موجود به وجودى دیگر خواهد بود [یعنى در این صورت این وجود، خود نیز موجود به وجود دیگرى خواهد شد]- زیرا هر موجودى نیازمند به وجودى است- و بدین ترتیب تسلسل پیش می‌آید»[۸].

    وی سپس در ادامه مطالبش این شبهه را که «اگر وجود زید در خارج نباشد در این صورت زید چگونه موجود می‌شود»، را سخنى سفسطه آمیز و خوش‌ظاهر دانسته و آن را به دو گونه پاسخ گفته است[۹].

    و رساله دوم نیز با این عبارت پرمغز به اتمام می‌رسد: «در این مورد مباحث عمیق و تحقیقات دیگرى است که کسى که تیزهوش و فطن باشد، توفیق الهى شاملش شود، در توحید خداوند بدان‌ها رسد، جایى که عقل مطمئن شود و آرام گیرد و از خداوند نیل بدین مقام و کمال را خواهانیم»[۱۰].

    وضعیت کتاب

    کتاب فاقد فهرست مطالب و پاورقی است؛ تنها برخی توضیحات مترجمین در کروشه ذکر شده است.

    تصویر نسخه عربی دو رساله در کتاب ارائه شده است.

    پانویس

    1. پیشگفتار، ص32
    2. همان، ص21
    3. ر.ک: پیشگفتار، ص32
    4. ر.ک: متن کتاب، ص49
    5. ر.ک: همان، ص50-49
    6. ر.ک: همان، ص53-52
    7. ر.ک: همان، ص53
    8. ر.ک: همان، ص67
    9. ر.ک: همان، ص70
    10. ر.ک: همان، ص71

    منابع مقاله

    پیشگفتار و متن کتاب.

    وابسته‌ها