جوهر الذات: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'عطار، محمد بن ابراهيم' به 'عطار، محمد بن ابراهیم')
    جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''')
     
    (۵۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۶: خط ۶:
    جوهر نامه
    جوهر نامه
    | پدیدآوران =  
    | پدیدآوران =  
    [[عطار، محمد بن ابراهیم]] (نويسنده)
    [[عطار، محمد بن ابراهیم]] (نویسنده)


    [[برهان ليمودهي، تيمور]] (مقدمه‎نويس )
    [[برهان ليمودهي، تيمور]] (مقدمه‌نويس)
    | زبان =فارسي
    | زبان =فارسی
    | کد کنگره =‏‏‎‏PIR‎‏ ‎‏5032‎‏ ‎‏1383‎‏  
    | کد کنگره =‏‏‎‏PIR‎‏ ‎‏5032‎‏ ‎‏1383‎‏  
    | موضوع =شعر فارسي - قرن 6ق.
    | موضوع =شعر فارسی - قرن 6ق.


    | ناشر =سنايي
    | ناشر =سنايي
    خط ۲۲: خط ۲۲:
    | شابک =964-8746-00-1  
    | شابک =964-8746-00-1  
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =10920
    | کتابخوان همراه نور =10920
    | کد پدیدآور =393
    | کد پدیدآور =393
    | پس از =
    | پس از =
    | پیش از =
    | پیش از =
    }}  
    }}
    '''جوهر الذات'''، کتابی است از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در خودشناسی و شناخت گوهر وجود آدمی که طی بیان مراحل سیر و سلوک آدمی، برای وصول به حقیقت و کشف عالم وجود، سرانجام به معرفت و شناخت حضرت باری که مقصد و مقصود نهایی همه مخلوقات و موجودات عالم، به‎ویژه انسان سرگردان است، منتهی می‎گردد<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه پنج</ref>.
    '''جوهر الذات'''، کتابی است از [[عطار، محمد بن ابراهیم|شیخ فریدالدین عطار نیشابوری]] در خودشناسی و شناخت گوهر وجود آدمی که طی بیان مراحل سیر و سلوک آدمی، برای وصول به حقیقت و کشف عالم وجود، سرانجام به معرفت و شناخت حضرت باری که مقصد و مقصود نهایی همه مخلوقات و موجودات عالم، به‌ویژه انسان سرگردان است، منتهی می‌گردد<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه پنج</ref>.


    کتاب، به اهتمام تیمور برهان لیمودهی، به چاپ رسیده است.
    کتاب، به اهتمام [[برهان ليمودهي، تيمور|تیمور برهان لیمودهی]]، به چاپ رسیده است.


    ==ساختار==
    ==ساختار==
    خط ۳۵: خط ۳۷:


    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    در مقدمه، نگاهی به کتاب جوهر الذات و زندگی عطار گردیده و اطلاعاتی پیرامون هر دو، ارائه شده است<ref>ر.ک: همان، صفحه پنج - ‎بیست‎وچهار</ref>.
    در مقدمه، نگاهی به کتاب جوهر الذات و زندگی [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]] گردیده و اطلاعاتی پیرامون هر دو، ارائه شده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه پنج - ‎بیست‌وچهار</ref>.
       
       
    دفتر نخست، به‎مانند همه آثار عطار، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب می‎ماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترام‎آمیز، پناه می‎برد؛ چراکه به حقیقت درمی‎یابد او نیز با همه لاف و گزاف‎های عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر می‎سازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان ‎گونه که شاعر فرماید:  
    دفتر نخست، به‌مانند همه آثار [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب می‌ماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترام‌آمیز، پناه می‌برد؛ چراکه به حقیقت درمی‌یابد او نیز با همه لاف و گزاف‌های عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر می‌سازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان ‎گونه که شاعر فرماید:  
    '''نمی‎دانی در این معنی چه گویی     که گردان چون فلک، مانند گویی'''.
    {{شعر}}{{ب|''نمی‌دانی در این معنی چه گویی''|2=''که گردان چون فلک، مانند گویی''}}{{پایان شعر}}
    بااین‎همه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهره‎مندی کامل حاصل نماید؛ چنان‎که گوید:
    '''عجایب جوهری جانا ندانم    که چون شرح صفاتت را بخوانم'''.
    در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان می‎آورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهره‎مندی و نشان دارد، اشاره کرده و می‎گوید:
    '''تو بودی آدم و آدم تو بودی  خودی خود، تو در آدم نمودی'''.
    و این اشارات در کتاب آسمانی لا ریب، از سوی قادر متعال نیز در سوره‎هایی چون «حجر» و «ص» مکرر یاد شده که می‎فرماید: '''و نفخت فيه من روحي'''؛ یعنی از روح خود در آدم دمیدم. تا بدین وسیله، انسان را متوجه ارزشمندی خود سازد<ref>ر.ک: همان، صفحه پنج و شش</ref>.


    در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و می‎گوید:
    بااین‌همه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهره‌مندی کامل حاصل نماید؛ چنان‌که گوید:  
    '''تمامت دین‎ها را برفکندی    تو بیخ کفر از عالم بکندی'''.
    {{شعر}}{{ب|''عجایب جوهری جانا ندانم''|2=''که چون شرح صفاتت را بخوانم''}}{{پایان شعر}}
    پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و می‎گوید:  
    '''در اینجا می‎نماید روی دلدار  عیان عشق باشد، ليس في الدار'''؛
    در اینجا باز بینی جوهر ذات  که بربسته است بر هم جمله ذرات'''<ref>ر.ک: همان، صفحه شش</ref>.


    افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگی‎های خاتم‎النبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایه‎اش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمام‎نمای ذات الهی است، سخن به‎ میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین می‎گوید:
    '''امام است او یقین بعد محمد(ص)    بیاب این راز و بی‎شک شو مؤید'''<ref>ر.ک: همان</ref>.


    مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بی‎پایان را از خود برهاند؛ چنان‎که گوید:
    در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان می‌آورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهره‌مندی و نشان دارد، اشاره کرده و می‌گوید:
    '''چو مردان زن أنا الحق تو همیشه  مترس از روبهان، ای شیر بیشه'''.
    {{شعر}}{{ب|''تو بودی آدم و آدم تو بودی''|2=''خودی خود، تو در آدم نمودی''}}{{پایان شعر}}
    در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر می‎کنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفت‍گویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت می‎گیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب می‎گردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار می‎گردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش می‎کند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین می‎فرماید:
    '''شریعت کوش و آنگه کن طریقت  سوم ره دم زن از عین حقیقت'''؛
    '''حقیقت در شریعت می‎توان یافت    طریقت در حقیقت، نیز بشتافت'''؛
    '''مقام ایمنی در شرع یابی    که اندر وی، تو اصل و فرع یابی'''؛
    '''ز شرع مصطفی مگذر زمانی        دمادم تا کنی از وی بیانی'''<ref>ر.ک: همان، صفحه شش و هفت</ref>.


    در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق می‎انجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعین‎حال، غم‎انگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، به‎ویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام می‎گذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی می‎کند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامی‎خواند؛ چنان‎که گوید:
    و این اشارات در کتاب آسمانی لا ریب، از سوی قادر متعال نیز در سوره‌هایی چون «حجر» و «ص» مکرر یاد شده که می‌فرماید:'''و نفخت فيه من روحي'''؛ یعنی از روح خود در آدم دمیدم. تا بدین وسیله، انسان را متوجه ارزشمندی خود سازد<ref>ر.ک: همان، صفحه پنج و شش</ref>.
    '''شریعت مر مرا آزاد کرده است    ز غم‎های جهانم شاد کرده است'''؛
    '''شریعت می‎کند تحقیق روشن    خدا می‎گوید این اسرار بر من'''.
    و مراد شاعر این است که دین، زبان روح‎بخش خداست که به‎وسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن می‎گوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند<ref>ر.ک: همان، صفحه هفت</ref>.


    مطالب دفتر اول، زمانی به شور و شیدایی خاص خود می‎رسد که حکایاتی از شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ شبلی مطرح می‎گردد. در اینجاست که خواننده یکباره از خود رها شده و به افق‎های بی‎کران و دوردست اندیشه‎های الهی دست می‎یابد و احساس سبکی و مسرت و بشاشت از هستی خود می‎کند و در نهایت، دفتر اول کتاب با ذکر بی‎نشانی حضرت دوست و مناجات شاعر با او، خاتمه می‎یابد<ref>همان، صفحه هفت - هشت</ref>.
    در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و می‌گوید:
    {{شعر}}{{ب|''تمامت دین‌ها را برفکندی''|2=''تو بیخ کفر از عالم بکندی''}}{{پایان شعر}}


    دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز می‎گردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه می‎یابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است:
    '''تویی آدم چرا از خود جدایی    تو آدم نیستی، بی‎شک خدایی'''؛
    '''تویی آدم چرا مغرور گشتی      به اندک چیز از آن دور گشتی'''.
    و بدین ترتیب، به انسان یادآوری می‎کند که چگونه با همه عزتی که داشته، غریبانه به خاک فروافتاده و از زندگی سعادت‎آمیز بهشت، تنزل یافته و در پی زندگی دو روزه دنیایی، اسیر لعنت زمین گردیده است<ref>ر.ک: همان، صفحه هشت</ref>.


    در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور می‎گردد که همه هستی به‎خاطر او آفریده شده، اما وی بی‎خبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر می‎سازد که:  
    پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و می‌گوید:  
    '''همه از بهر تو سرگشته و فرمان‎بردار      شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری'''<ref>ر.ک: همان</ref>.
    {{شعر}}{{ب|''در اینجا می‌نماید روی دلدار''|2=''عیان عشق باشد، ليس في الدار''}}{{ب|''در اینجا باز بینی جوهر ذات''|2=''که بربسته است بر هم جمله ذرات''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش</ref>.'''


    پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلم‎فرسایی کرده و در پی آن، پرده‎های دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمی‎گیرد و سپس طی رهنمودی به وی می‎گوید:
    افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگی‌های خاتم‌النبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایه‌اش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمام‌نمای ذات الهی است، سخن به‎ میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین می‌گوید:  
    '''ز خود آسوده شو، اندر فنا کوش    مگو بسیار در جان باش خاموش'''.
    {{شعر}}{{ب|''امام است او یقین بعد محمد(ص)''|2=''بیاب این راز و بی‌شک شو مؤید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
    و در پایان آن نتیجه‎گیری می‎کند که تمامی اشیا و پدیده‎های عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ:
    '''یک فروغ رخ ساقی‎ است که در جام افتاد'''
    و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر می‎برد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و می‎گوید:  
    '''هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید    به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید'''<ref>ر.ک: همان، صفحه هشت - ‎نه</ref>.


    طولانی‎ترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزه‎ای است از تمامی اندیشه‎های متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسول‎الله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیش‎قدم و پیش‎قراول است، یاد می‎کند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن می‎گوید، معرفی می‎نماید<ref>ر.ک: همان، صفحه نه</ref>.
    مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بی‌پایان را از خود برهاند؛ چنان‌که گوید:
    {{شعر}}{{ب|''چو مردان زن أنا الحق تو همیشه''|2=''مترس از روبهان، ای شیر بیشه''}}{{پایان شعر}}
     
    در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر می‌کنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفت‍گویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت می‌گیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب می‌گردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار می‌گردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش می‌کند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین می‌فرماید:
    {{شعر}}{{ب|''شریعت کوش و آنگه کن طریقت''|2=''سوم ره دم زن از عین حقیقت''}}{{ب|''حقیقت در شریعت می‌توان یافت''|2='' طریقت در حقیقت، نیز بشتافت''}}{{ب|''مقام ایمنی در شرع یابی''|2='' که اندر وی، تو اصل و فرع یابی''}}{{ب|''ز شرع مصطفی مگذر زمانی''|2=''دمادم تا کنی از وی بیانی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش و هفت</ref>.
     
    در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق می‌انجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعین‌حال، غم‌انگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، به‌ویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام می‌گذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی می‌کند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامی‌خواند؛ چنان‌که گوید:
    {{شعر}}{{ب|''شریعت مر مرا آزاد کرده است''|2=''ز غم‎های جهانم شاد کرده است''}}{{ب|''شریعت می‌کند تحقیق روشن ''|2=''خدا می‌گوید این اسرار بر من''}}{{پایان شعر}}
     
    و مراد شاعر این است که دین، زبان روح‌بخش خداست که به‌وسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن می‌گوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند<ref>ر.ک: همان، صفحه هفت</ref>.
     
    مطالب دفتر اول، زمانی به شور و شیدایی خاص خود می‌رسد که حکایاتی از شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ شبلی مطرح می‌گردد. در اینجاست که خواننده یکباره از خود رها شده و به افق‌های بی‌کران و دوردست اندیشه‌های الهی دست می‌یابد و احساس سبکی و مسرت و بشاشت از هستی خود می‌کند و در نهایت، دفتر اول کتاب با ذکر بی‌نشانی حضرت دوست و مناجات شاعر با او، خاتمه می‌یابد<ref>همان، صفحه هفت - هشت</ref>.
     
    دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز می‌گردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه می‌یابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است:
    {{شعر}}{{ب|''تویی آدم چرا از خود جدایی''|2=''تو آدم نیستی، بی‌شک خدایی''}}{{ب|''تویی آدم چرا مغرور گشتی ''|2=''به اندک چیز از آن دور گشتی''}}{{پایان شعر}}.
     
     
    و بدین ترتیب، به انسان یادآوری می‌کند که چگونه با همه عزتی که داشته، غریبانه به خاک فروافتاده و از زندگی سعادت‌آمیز بهشت، تنزل یافته و در پی زندگی دو روزه دنیایی، اسیر لعنت زمین گردیده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه هشت</ref>.
     
    در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور می‌گردد که همه هستی به‌خاطر او آفریده شده، اما وی بی‌خبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر می‌سازد که:
    {{شعر}}{{ب|''همه از بهر تو سرگشته و فرمان‌بردار''|2=''شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
     
    پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلم‌فرسایی کرده و در پی آن، پرده‌های دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمی‌گیرد و سپس طی رهنمودی به وی می‌گوید:
    {{شعر}}{{ب|''ز خود آسوده شو، اندر فنا کوش''|2=''مگو بسیار در جان باش خاموش''}}{{پایان شعر}}.
     
    و در پایان آن نتیجه‌گیری می‌کند که تمامی اشیا و پدیده‌های عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ:
    {{شعر}}{{ب|''یک فروغ رخ ساقی‎ است که در جام افتاد''|2=''''}}{{پایان شعر}}.
     
     
    و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر می‌برد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و می‌گوید:
    {{شعر}}{{ب|''هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید''|2='' به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه هشت - ‎نه</ref>.
     
    طولانی‌ترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزه‌ای است از تمامی اندیشه‌های متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسول‌الله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیش‌قدم و پیش‌قراول است، یاد می‌کند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن می‌گوید، معرفی می‌نماید<ref>ر.ک: همان، صفحه نه</ref>.


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==
    فهرست مطالب، به‎همراه فهرست اسامی کسان، القاب، فرقه‎ها و کتاب‎ها، در انتهای کتاب آمده و در پاورقی‎ها، با کمک از فرهنگ لغات، به تشریح معنای کلمات دیریاب اشعار، پرداخته شده است.
    فهرست مطالب، به‌همراه فهرست اسامی کسان، القاب، فرقه‌ها و کتاب‌ها، در انتهای کتاب آمده و در پاورقی‌ها، با کمک از فرهنگ لغات، به تشریح معنای کلمات دیریاب اشعار، پرداخته شده است.


    ==پانویس ==
    ==پانویس==
    <references />
    <references/>


    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==
    مقدمه و متن کتاب.
    مقدمه و متن کتاب.
       
       
    == وابسته‌ها ==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
     
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
       
       
    خط ۱۰۶: خط ۱۱۷:
       
       
    [[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
    [[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
    [[رده:قربانی-باقی زاده]]
    [[رده:سال97-1تیر الی31]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۱

    ‏جوهر الذات
    جوهر الذات
    پدیدآورانعطار، محمد بن ابراهیم (نویسنده) برهان ليمودهي، تيمور (مقدمه‌نويس)
    عنوان‌های دیگرجواهر الذات جوهر نامه
    ناشرسنايي
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1383ش,
    شابک964-8746-00-1
    موضوعشعر فارسی - قرن 6ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏‎‏PIR‎‏ ‎‏5032‎‏ ‎‏1383‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    جوهر الذات، کتابی است از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در خودشناسی و شناخت گوهر وجود آدمی که طی بیان مراحل سیر و سلوک آدمی، برای وصول به حقیقت و کشف عالم وجود، سرانجام به معرفت و شناخت حضرت باری که مقصد و مقصود نهایی همه مخلوقات و موجودات عالم، به‌ویژه انسان سرگردان است، منتهی می‌گردد[۱].

    کتاب، به اهتمام تیمور برهان لیمودهی، به چاپ رسیده است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه مصحح آغاز گردیده و مطالب در دو دفتر، ارائه شده است.

    گزارش محتوا

    در مقدمه، نگاهی به کتاب جوهر الذات و زندگی عطار گردیده و اطلاعاتی پیرامون هر دو، ارائه شده است.[۲].

    دفتر نخست، به‌مانند همه آثار عطار، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب می‌ماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترام‌آمیز، پناه می‌برد؛ چراکه به حقیقت درمی‌یابد او نیز با همه لاف و گزاف‌های عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر می‌سازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان ‎گونه که شاعر فرماید:

    نمی‌دانی در این معنی چه گوییکه گردان چون فلک، مانند گویی

    بااین‌همه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهره‌مندی کامل حاصل نماید؛ چنان‌که گوید:

    عجایب جوهری جانا ندانمکه چون شرح صفاتت را بخوانم


    در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان می‌آورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهره‌مندی و نشان دارد، اشاره کرده و می‌گوید:

    تو بودی آدم و آدم تو بودیخودی خود، تو در آدم نمودی


    و این اشارات در کتاب آسمانی لا ریب، از سوی قادر متعال نیز در سوره‌هایی چون «حجر» و «ص» مکرر یاد شده که می‌فرماید:و نفخت فيه من روحي؛ یعنی از روح خود در آدم دمیدم. تا بدین وسیله، انسان را متوجه ارزشمندی خود سازد[۳].

    در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و می‌گوید:

    تمامت دین‌ها را برفکندیتو بیخ کفر از عالم بکندی


    پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و می‌گوید:

    در اینجا می‌نماید روی دلدارعیان عشق باشد، ليس في الدار
    در اینجا باز بینی جوهر ذاتکه بربسته است بر هم جمله ذرات

    [۴].

    افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگی‌های خاتم‌النبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایه‌اش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمام‌نمای ذات الهی است، سخن به‎ میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین می‌گوید:

    امام است او یقین بعد محمد(ص)بیاب این راز و بی‌شک شو مؤید

    [۵].

    مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بی‌پایان را از خود برهاند؛ چنان‌که گوید:

    چو مردان زن أنا الحق تو همیشهمترس از روبهان، ای شیر بیشه

    در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر می‌کنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفت‍گویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت می‌گیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب می‌گردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار می‌گردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش می‌کند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین می‌فرماید:

    شریعت کوش و آنگه کن طریقتسوم ره دم زن از عین حقیقت
    حقیقت در شریعت می‌توان یافت طریقت در حقیقت، نیز بشتافت
    مقام ایمنی در شرع یابی که اندر وی، تو اصل و فرع یابی
    ز شرع مصطفی مگذر زمانیدمادم تا کنی از وی بیانی

    [۶].

    در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق می‌انجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعین‌حال، غم‌انگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، به‌ویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام می‌گذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی می‌کند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامی‌خواند؛ چنان‌که گوید:

    شریعت مر مرا آزاد کرده استز غم‎های جهانم شاد کرده است
    شریعت می‌کند تحقیق روشن خدا می‌گوید این اسرار بر من

    و مراد شاعر این است که دین، زبان روح‌بخش خداست که به‌وسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن می‌گوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند[۷].

    مطالب دفتر اول، زمانی به شور و شیدایی خاص خود می‌رسد که حکایاتی از شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ شبلی مطرح می‌گردد. در اینجاست که خواننده یکباره از خود رها شده و به افق‌های بی‌کران و دوردست اندیشه‌های الهی دست می‌یابد و احساس سبکی و مسرت و بشاشت از هستی خود می‌کند و در نهایت، دفتر اول کتاب با ذکر بی‌نشانی حضرت دوست و مناجات شاعر با او، خاتمه می‌یابد[۸].

    دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز می‌گردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه می‌یابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است:

    تویی آدم چرا از خود جداییتو آدم نیستی، بی‌شک خدایی
    تویی آدم چرا مغرور گشتی به اندک چیز از آن دور گشتی

    .


    و بدین ترتیب، به انسان یادآوری می‌کند که چگونه با همه عزتی که داشته، غریبانه به خاک فروافتاده و از زندگی سعادت‌آمیز بهشت، تنزل یافته و در پی زندگی دو روزه دنیایی، اسیر لعنت زمین گردیده است.[۹].

    در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور می‌گردد که همه هستی به‌خاطر او آفریده شده، اما وی بی‌خبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر می‌سازد که:

    همه از بهر تو سرگشته و فرمان‌بردارشرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

    [۱۰].

    پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلم‌فرسایی کرده و در پی آن، پرده‌های دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمی‌گیرد و سپس طی رهنمودی به وی می‌گوید:

    ز خود آسوده شو، اندر فنا کوشمگو بسیار در جان باش خاموش

    .

    و در پایان آن نتیجه‌گیری می‌کند که تمامی اشیا و پدیده‌های عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ:

    یک فروغ رخ ساقی‎ است که در جام افتاد'

    .


    و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر می‌برد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و می‌گوید:

    هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید

    [۱۱].

    طولانی‌ترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزه‌ای است از تمامی اندیشه‌های متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسول‌الله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیش‌قدم و پیش‌قراول است، یاد می‌کند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن می‌گوید، معرفی می‌نماید[۱۲].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب، به‌همراه فهرست اسامی کسان، القاب، فرقه‌ها و کتاب‌ها، در انتهای کتاب آمده و در پاورقی‌ها، با کمک از فرهنگ لغات، به تشریح معنای کلمات دیریاب اشعار، پرداخته شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، صفحه پنج
    2. ر.ک: همان، صفحه پنج - ‎بیست‌وچهار
    3. ر.ک: همان، صفحه پنج و شش
    4. ر.ک: همان، صفحه شش
    5. ر.ک: همان
    6. ر.ک: همان، صفحه شش و هفت
    7. ر.ک: همان، صفحه هفت
    8. همان، صفحه هفت - هشت
    9. ر.ک: همان، صفحه هشت
    10. ر.ک: همان
    11. ر.ک: همان، صفحه هشت - ‎نه
    12. ر.ک: همان، صفحه نه

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها