ابن نحاس، محمد بن ابراهیم: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'ابن نحاس (ابهام زدایی)' به 'ابن نحاس (ابهام‌زدایی)')
     
    (۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۹: خط ۹:
    |-
    |-
    |نام پدر  
    |نام پدر  
    | data-type="authorfatherName" |
    | data-type="authorfatherName" |ابواسحاق ابراهیم
    |-
    |-
    |متولد  
    |متولد  
    | data-type="authorbirthDate" |
    | data-type="authorbirthDate" |627ق
    |-
    |-
    |محل تولد
    |محل تولد
    | data-type="authorBirthPlace" |
    | data-type="authorBirthPlace" |حلب سوریه
    |-
    |-
    |رحلت  
    |رحلت  
    | data-type="authorDeathDate" |698 هـ.ق
    | data-type="authorDeathDate" |698 ق
    |-
    |-
    |اساتید
    |اساتید
    | data-type="authorTeachers" |
    | data-type="authorTeachers" |ابن یعیش
     
    ابن عمرون
     
    ابن رواحه
     
    قاسم بن احمد بن موفق اندلسى
    |-
    |-
    |برخی آثار
    |برخی آثار
    | data-type="authorWritings" |
    | data-type="authorWritings" |[[مهاة الکلتین و ذات الحلتین]]
    |- class="articleCode"
    |- class="articleCode"
    |کد مؤلف
    |کد مؤلف
    | data-type="authorCode" |AUTHORCODE13505AUTHORCODE
    | data-type="authorCode" |AUTHORCODE13505AUTHORCODE
    |}
    |}
    </div>'''ابن نحاس، ابوعبدالله بهاءالدين محمد بن ابراهيم بن محمد حلبى'''، نحوى بزرگ مصر و شام.
     
    </div>
    {{کاربردهای دیگر|ابن نحاس (ابهام‌زدایی)}}
     
    '''ابن نحاس، ابوعبدالله بهاءالدین محمد بن ابراهیم بن محمد حلبى''' (627-698ق)، نحوى بزرگ مصر و شام.


    ==ولادت==
    ==ولادت==


    ابن نحاس در شهر حلب كه در آن روزگار يكى از مراكز علمى مهم و داراى مدارس متعدد بود، در سال 627ق، به دنيا آمد.
    ابن نحاس در شهر حلب که در آن روزگار یکى از مراکز علمى مهم و داراى مدارس متعدد بود، در سال 627ق، به دنیا آمد.
     
    ==کسب علم و دانش==


    پدرش، ابواسحاق ابراهيم از محدثان بنام حلب بود؛ ازاين‌رو، ابن نحاس بايستى از اوان كودكى، قرآن و حديث و مقدمات علوم و فنون مرسوم آن زمان را نزد پدر و ديگر دانشمندان حلب فراگرفته باشد.
    ==تحصیلات==


    در روزگار نوجوانى، حوزه درس ابن يعيش، نحوى بزرگ حلب را در واپسين سال‌هاى عمر وى درك كرد و سپس نزد شاگرد او ابن عمرون، دانش خود را در نحو كمال بخشيد و ظاهراً پس از وفات ابن عمرون، خود به تدريس نحو پرداخت. از ديگر استادان و مشايخ حديث وى در حلب، ابن لتّى، ابن رواحه، قاسم بن احمد بن موفق اندلسى، يوسف بن خليل و پدر او، علم‌الدين ارضى و [[ابن‌مالک، محمد بن عبدالله|ابن مالك]]، نحوى معروف را نام برده‌اند. علاوه بر اهل علم، وزيران و اميران و صاحب‌منصبان نيز نزد او رفت و آمد مى‌كردند و درس مى‌گرفتند؛ چنان‌كه يكى از آثار وى بر يكى از همان اميران املا شده است.
    پدرش، ابواسحاق ابراهیم از محدثان بنام حلب بود؛ ازاین‌رو، ابن نحاس بایستى از اوان کودکى، قرآن و حدیث و مقدمات علوم و فنون مرسوم آن زمان را نزد پدر و دیگر دانشمندان حلب فراگرفته باشد.


    بااين‌همه به نظر مى‌آيد كه ابن نحاس در زمينه نحو، از دايره عقايد گذشتگان پا فراتر نمى‌نهاده و شايد به همين جهت بوده كه ظاهراً هيچ‌گاه دست به تأليف کتابى در اين باب نزده است. از قول او تنها يك نظر نحوى خاص نقل شده است؛ از اين قرار كه عامه نحويان، براى حروف معناى مستقلى قائل نيستند، بلكه معنى آنها را در پيوند با ديگر اجزاى كلام جستجو مى‌كنند، حال آنكه او به استقلال معنايى حروف معتقد بوده است.
    در روزگار نوجوانى، حوزه درس ابن یعیش، نحوى بزرگ حلب را در واپسین سال‌هاى عمر وى درک کرد و سپس نزد شاگرد او ابن عمرون، دانش خود را در نحو کمال بخشید و ظاهراً پس از وفات ابن عمرون، خود به تدریس نحو پرداخت. از دیگر استادان و مشایخ حدیث وى در حلب، ابن لتّى، ابن رواحه، قاسم بن احمد بن موفق اندلسى، یوسف بن خلیل و پدر او، علم‌الدین ارضى و [[ابن مالک، محمد بن عبدالله|ابن مالک]]، نحوى معروف را نام برده‌اند. علاوه بر اهل علم، وزیران و امیران و صاحب‌منصبان نیز نزد او رفت و آمد مى‌کردند و درس مى‌گرفتند؛ چنان‌که یکى از آثار وى بر یکى از همان امیران املا شده است.


    ابن نحاس گذشته از نحو، در فقه و حديث و تفسير نيز تبحر داشت و در زادگاه خود به بحث و تدريس قرائات و فقه مى‌پرداخت. در مصر نيز در اواخر عمر، در جامع [[ابن طولون، محمد بن علی|ابن طولون]] و قبه منصوريه مسند تدريس تفسير به وى تفويض شد. در همان حال، رياست جامع اَقْمَر و بعضى ديگر از مدارس بزرگ مصر را نيز عهده‌دار بود.
    بااین‌همه به نظر مى‌آید که ابن نحاس در زمینه نحو، از دایره عقاید گذشتگان پا فراتر نمى‌نهاده و شاید به همین جهت بوده که ظاهراً هیچ‌گاه دست به تألیف کتابى در این باب نزده است. از قول او تنها یک نظر نحوى خاص نقل شده است؛ از این قرار که عامه نحویان، برای حروف معناى مستقلى قائل نیستند، بلکه معنى آنها را در پیوند با دیگر اجزاى کلام جستجو مى‌کنند، حال آنکه او به استقلال معنایى حروف معتقد بوده است.


    ابن نحاس، منطق و هندسه نيز مى‌دانست و طبع شعر هم داشت. هرگاه اراده مى‌كرد، بالبداهه اشعارى مى‌سرود. مرثيه‌اى كه وى در سوگ استادش [[ابن‌مالک، محمد بن عبدالله|ابن مالك]] سروده، از مشهورترين سروده‌هاى اوست. برخى از اشعار وى تا سده 11ق، ميان مردم رايج بوده است.
    ابن نحاس گذشته از نحو، در فقه و حدیث و تفسیر نیز تبحر داشت و در زادگاه خود به بحث و تدریس قرائات و فقه مى‌پرداخت. در مصر نیز در اواخر عمر، در جامع [[ابن طولون، محمد بن علی|ابن طولون]] و قبه منصوریه مسند تدریس تفسیر به وى تفویض شد. در همان حال، ریاست جامع اَقْمَر و بعضى دیگر از مدارس بزرگ مصر را نیز عهده‌دار بود.


    خط خوش و زيباى ابن نحاس را [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] تحسين كرده و در وصف آن گفته است كه بر دست‌باف‌هاى منقش و لوح زرين طعنه مى‌زند.
    ابن نحاس، منطق و هندسه نیز مى‌دانست و طبع شعر هم داشت. هرگاه اراده مى‌کرد، بالبداهه اشعارى مى‌سرود. مرثیه‌اى که وى در سوگ استادش [[ابن مالک، محمد بن عبدالله|ابن مالک]] سروده، از مشهورترین سروده‌هاى اوست. برخى از اشعار وى تا سده 11ق، میان مردم رایج بوده است.


    ابن نحاس، مردى دين‌دار، پارسا و وارسته و پايبند دعا و ذكر بود. بسيار قرآن تلاوت مى‌كرد و بسيار نماز مى‌خواند. طبعى بلند، رويى گشاده و دستى دهنده داشت و هيچ‌گاه طعامى در تنهايى نخورد و پيوسته در پى گره‌گشايى از مشكلات مردم و رفع نياز اين و آن بود. در نظر مردم جلالت و ابهت خاصى داشت و بعضى از قضات از فرط وثوق و اعتماد به ديانت و صداقت وى، شهادتش را به تنهايى به‌جاى دو گواه مى‌پذيرفتند.
    خط خوش و زیباى ابن نحاس را [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] تحسین کرده و در وصف آن گفته است که بر دست‌باف‌هاى منقش و لوح زرین طعنه مى‌زند.


    ابن نحاس، بسيار فروتن، بى‌پيرايه و بى‌آلايش بود. همواره به همان عمامه كوچكى كه زىّ مردم عادى حلب بود، اكتفا مى‌كرد و از بستن عمامه بزرگ كه نشان دانشمندان بود، پرهيز داشت. يك بار اميرى به وى اشارت كرد كه براى شركت در مراسم افتتاح مدرسه منصوريه در حضور ملك منصور قلاوون، عمامه بزرگ‌ترى بر سر نهد، او بر سخن امير وقعى ننهاد و با همان عمامه كوچك و لباس ساده در مراسم حضور يافت و از قضا در جمع علما و ادبا و شعرا تنها وى مورد تجليل ملك منصور قرار گرفت.
    ابن نحاس، مردى دین‌دار، پارسا و وارسته و پایبند دعا و ذکر بود. بسیار قرآن تلاوت مى‌کرد و بسیار نماز مى‌خواند. طبعى بلند، رویى گشاده و دستى دهنده داشت و هیچ‌گاه طعامى در تنهایى نخورد و پیوسته در پى گرشایى از مشکلات مردم و رفع نیاز این و آن بود. در نظر مردم جلالت و ابهت خاصى داشت و بعضى از قضات از فرط وثوق و اعتماد به دیانت و صداقت وى، شهادتش را به تنهایى به‌جاى دو گواه مى‌پذیرفتند.


    به هنگام تحليل مسائل نحوى هميشه با زبان عاميانه اهل حلب سخن مى‌گفت و اِعراب را هرگز مراعات نمى‌كرد. همواره در حجره‌اش گروهى از دوستان و شاگردان حضور داشتند؛ آزادانه، با وى مى‌نشستند و برمى‌خاستند، تنى چند شطرنج‌بازى مى‌كردند و جمعى به مطالعه مشغول مى‌شدند، اما همين‌كه درس آغاز مى‌گرديد، وى نيز جدى و سخت‌گير مى‌شد.
    ابن نحاس، بسیار فروتن، بى‌پیرایه و بى‌آلایش بود. همواره به همان عمامه کوچکى که زىّ مردم عادى حلب بود، اکتفا مى‌کرد و از بستن عمامه بزرگ که نشان دانشمندان بود، پرهیز داشت. یک بار امیرى به وى اشارت کرد که برای شرکت در مراسم افتتاح مدرسه منصوریه در حضور ملک منصور قلاوون، عمامه بزرگ‌ترى بر سر نهد، او بر سخن امیر وقعى ننهاد و با همان عمامه کوچک و لباس ساده در مراسم حضور یافت و از قضا در جمع علما و ادبا و شعرا تنها وى مورد تجلیل ملک منصور قرار گرفت.


    ابن نحاس تا 71 سالگى كه از دنيا رفت، پيوسته در حجره مدرسه بسر مى‌برد و هيچ‌گاه همسرى اختيار نكرد. بيشتر منابع، دو بيت از اشعار او را كه ظاهراً بسيار تكرار مى‌كرده و نشان از خصلت عارفانه و زندگانى سالكانه او دارد، نقل كرده‌اند كه مضمون آن چنين است: «من دنيا را به اهل دنيا واگذار كرده و در انتظار مرگ نشسته‌ام. همه رشته‌هاى زندگى دنيوى را بريده‌ام؛ نه فرزندى دارم كه بميرد و نه خانه و باغ و ملكى دارم كه ويران گردد».
    به هنگام تحلیل مسائل نحوى همیشه با زبان عامیانه اهل حلب سخن مى‌گفت و اِعراب را هرگز مراعات نمى‌کرد. همواره در حجره‌اش گروهى از دوستان و شاگردان حضور داشتند؛ آزادانه، با وى مى‌نشستند و برمى‌خاستند، تنى چند شطرنج‌بازى مى‌کردند و جمعى به مطالعه مشغول مى‌شدند، اما همین‌که درس آغاز مى‌گردید، وى نیز جدى و سخت‌گیر مى‌شد.


    در پارسايى او گفته‌اند كه با همه ميلى كه به انگور داشت، به آرزوى بهشت از خوردن آن پرهيز مى‌كرد. او تنها به اين دل‌خوش بود كه کتابخانه نفيسى به ارزش 1000 دينار فراهم آورده است و باز همه‌روزه در بازار کتاب‌فروشان، کتاب‌هاى تازه مى‌جست. شب‌ها با پيرهنى بر تن و دستارى بر سر از مدرسه بيرون مى‌آمد و چندى راه مى‌رفت. هرگاه در محيط مدرسه احساس دلتنگى مى‌كرد، طلاب را با خود همراه مى‌ساخت و در حال قدم زدن در كوچه‌هاى مجاور مدرسه برايشان درس مى‌گفت.
    ابن نحاس تا 71 سالگى که از دنیا رفت، پیوسته در حجره مدرسه بسر مى‌برد و هیچ‌گاه همسرى اختیار نکرد. بیشتر منابع، دو بیت از اشعار او را که ظاهراً بسیار تکرار مى‌کرده و نشان از خصلت عارفانه و زندگانى سالکانه او دارد، نقل کرده‌اند که مضمون آن چنین است: «من دنیا را به اهل دنیا واگذار کرده و در انتظار مرگ نشسته‌ام. همه رشته‌هاى زندگى دنیوى را بریده‌ام؛ نه فرزندى دارم که بمیرد و نه خانه و باغ و ملکى دارم که ویران گردد».


    وى در باب اعتقادات، نظرى عرفانى داشت و مردم را از بحث و مجادله در اصول دين و معتقدات مذهبى نهى مى‌كرد. ابن نحاس، به سبب همين سجاياى اخلاقى، سراسر عمر در نهايت عزّت و حرمت زيست و چون وفات يافت، جنازه‌اش را به آيينى رسمى تشييع كردند و در قرافه در جوار آرامگاه ملك منصور لاچين كه در همان سال (698ق) درگذشته بود، به خاك سپردند.
    در پارسایى او گفته‌اند که با همه میلى که به انگور داشت، به آرزوى بهشت از خوردن آن پرهیز مى‌کرد. او تنها به این دل‌خوش بود که کتابخانه نفیسى به ارزش 1000 دینار فراهم آورده است و باز همه‌روزه در بازار کتاب‌فروشان، کتاب‌هاى تازه مى‌جست. شب‌ها با پیرهنى بر تن و دستارى بر سر از مدرسه بیرون مى‌آمد و چندى راه مى‌رفت. هرگاه در محیط مدرسه احساس دلتنگى مى‌کرد، طلاب را با خود همراه مى‌ساخت و در حال قدم زدن در کوچه‌هاى مجاور مدرسه برایشان درس مى‌گفت.


    == آثار==
    وى در باب اعتقادات، نظرى عرفانى داشت و مردم را از بحث و مجادله در اصول دین و معتقدات مذهبى نهى مى‌کرد. ابن نحاس، به سبب همین سجایاى اخلاقى، سراسر عمر در نهایت عزّت و حرمت زیست و چون وفات یافت، جنازه‌اش را به آیینى رسمى تشییع کردند و در قرافه در جوار آرامگاه ملک منصور لاچین که در همان سال (698ق) درگذشته بود، به خاک سپردند.


    # التعليقة (شرحى بر ديوان امرؤالقيس)؛
    ==آثار==
    # مهاة الكلتين و ذات الحلتين؛
    # شرح المُقرب (شرحى بر کتاب المقرب [[ابن عصفور، علی بن مؤمن|ابن عصفور]] تا حدود «باب الوقف» آن)<ref>لسانی فشارکی، محمدعلی، ج5، ص39</ref>.


    # التعلیقة (شرحى بر دیوان امرؤالقیس)؛
    # مهاة الکلتین و ذات الحلتین؛
    # شرح المُقرب (شرحى بر کتاب المقرب [[ابن عصفور، علی بن مؤمن|ابن عصفور]] تا حدود «باب الوقف» آن)<ref>[https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/5043 لسانی فشارکی، محمدعلی، ج5، ص39]</ref>.


    ==پانویس==
    ==پانویس==
    <references />
    <references/>


    == منابع مقاله ==
    ==منابع مقاله==


    لسانی فشارکی، محمدعلی،دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1378
    [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/5043 لسانی فشارکی، محمدعلی، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1378]


    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}


    == وابسته‌ها ==
    {{وابسته‌ها}}


    [[مهاة الکلتين و ذات الحلتين]]  
    [[مهاة الکلتین و ذات الحلتین]]  


    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۱:۰۱

    ابن نحاس، محمد بن ابراهیم
    نام ابن نحاس، محمد بن ابراهیم
    نام‌های دیگر
    نام پدر ابواسحاق ابراهیم
    متولد 627ق
    محل تولد حلب سوریه
    رحلت 698 ق
    اساتید ابن یعیش

    ابن عمرون

    ابن رواحه

    قاسم بن احمد بن موفق اندلسى

    برخی آثار مهاة الکلتین و ذات الحلتین
    کد مؤلف AUTHORCODE13505AUTHORCODE

    ابن نحاس، ابوعبدالله بهاءالدین محمد بن ابراهیم بن محمد حلبى (627-698ق)، نحوى بزرگ مصر و شام.

    ولادت

    ابن نحاس در شهر حلب که در آن روزگار یکى از مراکز علمى مهم و داراى مدارس متعدد بود، در سال 627ق، به دنیا آمد.

    تحصیلات

    پدرش، ابواسحاق ابراهیم از محدثان بنام حلب بود؛ ازاین‌رو، ابن نحاس بایستى از اوان کودکى، قرآن و حدیث و مقدمات علوم و فنون مرسوم آن زمان را نزد پدر و دیگر دانشمندان حلب فراگرفته باشد.

    در روزگار نوجوانى، حوزه درس ابن یعیش، نحوى بزرگ حلب را در واپسین سال‌هاى عمر وى درک کرد و سپس نزد شاگرد او ابن عمرون، دانش خود را در نحو کمال بخشید و ظاهراً پس از وفات ابن عمرون، خود به تدریس نحو پرداخت. از دیگر استادان و مشایخ حدیث وى در حلب، ابن لتّى، ابن رواحه، قاسم بن احمد بن موفق اندلسى، یوسف بن خلیل و پدر او، علم‌الدین ارضى و ابن مالک، نحوى معروف را نام برده‌اند. علاوه بر اهل علم، وزیران و امیران و صاحب‌منصبان نیز نزد او رفت و آمد مى‌کردند و درس مى‌گرفتند؛ چنان‌که یکى از آثار وى بر یکى از همان امیران املا شده است.

    بااین‌همه به نظر مى‌آید که ابن نحاس در زمینه نحو، از دایره عقاید گذشتگان پا فراتر نمى‌نهاده و شاید به همین جهت بوده که ظاهراً هیچ‌گاه دست به تألیف کتابى در این باب نزده است. از قول او تنها یک نظر نحوى خاص نقل شده است؛ از این قرار که عامه نحویان، برای حروف معناى مستقلى قائل نیستند، بلکه معنى آنها را در پیوند با دیگر اجزاى کلام جستجو مى‌کنند، حال آنکه او به استقلال معنایى حروف معتقد بوده است.

    ابن نحاس گذشته از نحو، در فقه و حدیث و تفسیر نیز تبحر داشت و در زادگاه خود به بحث و تدریس قرائات و فقه مى‌پرداخت. در مصر نیز در اواخر عمر، در جامع ابن طولون و قبه منصوریه مسند تدریس تفسیر به وى تفویض شد. در همان حال، ریاست جامع اَقْمَر و بعضى دیگر از مدارس بزرگ مصر را نیز عهده‌دار بود.

    ابن نحاس، منطق و هندسه نیز مى‌دانست و طبع شعر هم داشت. هرگاه اراده مى‌کرد، بالبداهه اشعارى مى‌سرود. مرثیه‌اى که وى در سوگ استادش ابن مالک سروده، از مشهورترین سروده‌هاى اوست. برخى از اشعار وى تا سده 11ق، میان مردم رایج بوده است.

    خط خوش و زیباى ابن نحاس را صفدى تحسین کرده و در وصف آن گفته است که بر دست‌باف‌هاى منقش و لوح زرین طعنه مى‌زند.

    ابن نحاس، مردى دین‌دار، پارسا و وارسته و پایبند دعا و ذکر بود. بسیار قرآن تلاوت مى‌کرد و بسیار نماز مى‌خواند. طبعى بلند، رویى گشاده و دستى دهنده داشت و هیچ‌گاه طعامى در تنهایى نخورد و پیوسته در پى گرشایى از مشکلات مردم و رفع نیاز این و آن بود. در نظر مردم جلالت و ابهت خاصى داشت و بعضى از قضات از فرط وثوق و اعتماد به دیانت و صداقت وى، شهادتش را به تنهایى به‌جاى دو گواه مى‌پذیرفتند.

    ابن نحاس، بسیار فروتن، بى‌پیرایه و بى‌آلایش بود. همواره به همان عمامه کوچکى که زىّ مردم عادى حلب بود، اکتفا مى‌کرد و از بستن عمامه بزرگ که نشان دانشمندان بود، پرهیز داشت. یک بار امیرى به وى اشارت کرد که برای شرکت در مراسم افتتاح مدرسه منصوریه در حضور ملک منصور قلاوون، عمامه بزرگ‌ترى بر سر نهد، او بر سخن امیر وقعى ننهاد و با همان عمامه کوچک و لباس ساده در مراسم حضور یافت و از قضا در جمع علما و ادبا و شعرا تنها وى مورد تجلیل ملک منصور قرار گرفت.

    به هنگام تحلیل مسائل نحوى همیشه با زبان عامیانه اهل حلب سخن مى‌گفت و اِعراب را هرگز مراعات نمى‌کرد. همواره در حجره‌اش گروهى از دوستان و شاگردان حضور داشتند؛ آزادانه، با وى مى‌نشستند و برمى‌خاستند، تنى چند شطرنج‌بازى مى‌کردند و جمعى به مطالعه مشغول مى‌شدند، اما همین‌که درس آغاز مى‌گردید، وى نیز جدى و سخت‌گیر مى‌شد.

    ابن نحاس تا 71 سالگى که از دنیا رفت، پیوسته در حجره مدرسه بسر مى‌برد و هیچ‌گاه همسرى اختیار نکرد. بیشتر منابع، دو بیت از اشعار او را که ظاهراً بسیار تکرار مى‌کرده و نشان از خصلت عارفانه و زندگانى سالکانه او دارد، نقل کرده‌اند که مضمون آن چنین است: «من دنیا را به اهل دنیا واگذار کرده و در انتظار مرگ نشسته‌ام. همه رشته‌هاى زندگى دنیوى را بریده‌ام؛ نه فرزندى دارم که بمیرد و نه خانه و باغ و ملکى دارم که ویران گردد».

    در پارسایى او گفته‌اند که با همه میلى که به انگور داشت، به آرزوى بهشت از خوردن آن پرهیز مى‌کرد. او تنها به این دل‌خوش بود که کتابخانه نفیسى به ارزش 1000 دینار فراهم آورده است و باز همه‌روزه در بازار کتاب‌فروشان، کتاب‌هاى تازه مى‌جست. شب‌ها با پیرهنى بر تن و دستارى بر سر از مدرسه بیرون مى‌آمد و چندى راه مى‌رفت. هرگاه در محیط مدرسه احساس دلتنگى مى‌کرد، طلاب را با خود همراه مى‌ساخت و در حال قدم زدن در کوچه‌هاى مجاور مدرسه برایشان درس مى‌گفت.

    وى در باب اعتقادات، نظرى عرفانى داشت و مردم را از بحث و مجادله در اصول دین و معتقدات مذهبى نهى مى‌کرد. ابن نحاس، به سبب همین سجایاى اخلاقى، سراسر عمر در نهایت عزّت و حرمت زیست و چون وفات یافت، جنازه‌اش را به آیینى رسمى تشییع کردند و در قرافه در جوار آرامگاه ملک منصور لاچین که در همان سال (698ق) درگذشته بود، به خاک سپردند.

    آثار

    1. التعلیقة (شرحى بر دیوان امرؤالقیس)؛
    2. مهاة الکلتین و ذات الحلتین؛
    3. شرح المُقرب (شرحى بر کتاب المقرب ابن عصفور تا حدود «باب الوقف» آن)[۱].

    پانویس

    منابع مقاله

    لسانی فشارکی، محمدعلی، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1378

    وابسته‌ها