ابن ملکا، هبةالله بن علی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - '↵↵|' به ' |') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class= | <div class="wikiInfo"> | ||
[[پرونده:NUR00756.jpg|بندانگشتی|ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی]] | [[پرونده:NUR00756.jpg|بندانگشتی|ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی]] | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
|- | |- | ||
! نام!! data-type= | ! نام!! data-type="authorName" |ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی | ||
|- | |- | ||
| | |نامهای دیگر | ||
|data-type= | | data-type="authorOtherNames" |ابوالبرکات هبةالله بن علي بن ملکا البغدادي | ||
|- | |- | ||
|نام پدر | |نام پدر | ||
|data-type= | | data-type="authorfatherName" |ملکا | ||
|- | |- | ||
|متولد | |متولد | ||
|data-type= | | data-type="authorbirthDate" | 454ق | ||
|- | |- | ||
|محل تولد | |محل تولد | ||
|data-type= | | data-type="authorBirthPlace" |شهر بلد عراق | ||
|- | |- | ||
|رحلت | |رحلت | ||
|data-type= | | data-type="authorDeathDate" | 547ق | ||
|- | |- | ||
|اساتید | |اساتید | ||
|data-type= | | data-type="authorTeachers" |شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله | ||
|- | |- | ||
|برخی آثار | |برخی آثار | ||
|data-type= | | data-type="authorWritings" |[[المعتبر في الحكمة]] | ||
|- class="articleCode" | |||
|کد مؤلف | |||
|-class= | | data-type="authorCode" |AUTHORCODE00756AUTHORCODE | ||
|کد | |||
|data-type= | |||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی'''، از دانشمندان و فیلسوفان اسلامی است. وی یهودی بود و سپس به اسلام گرایید. او به خدمت برخی از سلاطین عباسی و عجم در آمد. وی خودش را در فلسفه همرتبه ارسطو میدانست. مشهورترین کتاب وی | |||
'''ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی'''، از دانشمندان و فیلسوفان اسلامی است. وی یهودی بود و سپس به اسلام گرایید. او به خدمت برخی از سلاطین عباسی و عجم در آمد. وی خودش را در فلسفه همرتبه ارسطو میدانست. مشهورترین کتاب وی «[[المعتبر في الحكمة]]» و معروفترین استاد او «شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله» است. | |||
==اطلاعات شناسنامهای== | ==اطلاعات شناسنامهای== | ||
خط ۴۳: | خط ۴۱: | ||
==در خدمت پادشاهان== | ==در خدمت پادشاهان== | ||
او از میان ملوک و پادشاهان به خدمت سلطان محمد بن ملک شاه (498-511) و پسرش سلطان محمود (511-525) و سلطان مسعود (548-547) درآمد و از میان خلفا، المسترشدبالله عباسی (512-529) را خدمت نمود و هنگامی که در سال 529، بین او و سلطان مسعود جنگ درگرفت، ابوالبرکات به اسیری گرفته شد، سپس آزاد گردید. ابن ابیاصیبعه از خدمت او به المستنجدبالله خبر داده است<ref>ر.ک: همان، ص236</ref>. | او از میان ملوک و پادشاهان به خدمت سلطان محمد بن ملک شاه (498-511) و پسرش سلطان محمود (511-525) و سلطان مسعود (548-547) درآمد و از میان خلفا، المسترشدبالله عباسی (512-529) را خدمت نمود و هنگامی که در سال 529، بین او و سلطان مسعود جنگ درگرفت، ابوالبرکات به اسیری گرفته شد، سپس آزاد گردید. ابن ابیاصیبعه از خدمت او به المستنجدبالله خبر داده است.<ref>ر.ک: همان، ص236</ref>. | ||
بیهقی درباره او نوشته: او فیلسوف عراقین (کوفه و بصره) و کسی بود که ادعا داشت به درجه ارسطو رسیده است. دارای طبع ظریفی بود و آثار فراوانی دارد مثل کتاب المعتبر و کتاب النفس و التفسير و... نود سال شمسی عمر کرد. به جذام دچار شد و خود را معالجه کرد و صحت یافت. در آخر عمرش نابینا شد. سلطان محمد بن ملک شاه او را به سوء علاج و سوء تدبیر متهم کرد و مدتی به زندان انداخت. در سال 547، سلطان مسعود بن محمد بن ملک شاه، پس از آنکه شیری به وی حمله کرد، به قولنج دچار شد و ابوالبرکات را از بغداد به همدان خواند. چون مردم از زنده ماندن سلطان ناامید شدند، ابوالبرکات بر جانش ترسید و چاشتگاهان از دنیا رفت و سلطان مسعود هم، عصر همان روز جان سپرد. تابوت ابوالبرکات بههمراه حجاج به بغداد حمل شد<ref>ر.ک: همان، ص237</ref>. | [[بیهقی، محمد بن حسین|بیهقی]] درباره او نوشته: او فیلسوف عراقین (کوفه و بصره) و کسی بود که ادعا داشت به درجه ارسطو رسیده است. دارای طبع ظریفی بود و آثار فراوانی دارد مثل کتاب المعتبر و کتاب النفس و التفسير و... نود سال شمسی عمر کرد. به جذام دچار شد و خود را معالجه کرد و صحت یافت. در آخر عمرش نابینا شد. سلطان محمد بن ملک شاه او را به سوء علاج و سوء تدبیر متهم کرد و مدتی به زندان انداخت. در سال 547، سلطان مسعود بن محمد بن ملک شاه، پس از آنکه شیری به وی حمله کرد، به قولنج دچار شد و ابوالبرکات را از بغداد به همدان خواند. چون مردم از زنده ماندن سلطان ناامید شدند، ابوالبرکات بر جانش ترسید و چاشتگاهان از دنیا رفت و سلطان مسعود هم، عصر همان روز جان سپرد. تابوت ابوالبرکات بههمراه حجاج به بغداد حمل شد<ref>ر.ک: همان، ص237</ref>. | ||
==اسلام آوردنش== | ==اسلام آوردنش== | ||
به روایت بیهقی، چون ابوالبرکات در مصاف المسترشدبالله و سلطان مسعود اسیر شد و او را نزد سلطان بردند، از یهودیت برگشت و اسلام آورد. سلطان نیز او را خلعت بخشید و مسلمان شدنش را تحسین نمود<ref>ر.ک: همان</ref>. | به روایت [[بیهقی، محمد بن حسین|بیهقی]]، چون ابوالبرکات در مصاف المسترشدبالله و سلطان مسعود اسیر شد و او را نزد سلطان بردند، از یهودیت برگشت و اسلام آورد. سلطان نیز او را خلعت بخشید و مسلمان شدنش را تحسین نمود<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
روایات دیگری هم درباره اسلام او هست؛ | روایات دیگری هم درباره اسلام او هست؛ مثلاً[[ابن ابیاصیبعه، احمد بن قاسم|ابن ابیاصیبعه]] نوشته است: روزی او بر خلیفه وارد شد و همه حاضران، جز قاضیالقضات به احترام او برخاستند. او فهمید که قاضیالقضات بهخاطر ذمی بودن وی برنخاست؛ لذا خطاب به خلیفه گفت: ای امیر مؤمنان! اگر قاضی بدان جهت که من بر غیر آئین او هستم، با گروه حاضران هماهنگ نشد، پس من در حضور مولایمان اسلام میآورم و نمیگذارم وی ذمی بودنم را بر من خرده بگیرد. وی آنگاه مسلمان شد. | ||
قاضی اکرم، نوشته: او برای معالجه یکی از سلاطین سلجوقی بر بالین وی حاضر شد و پس از موفقیت در درمان او، سلطان هدایای بسیاری به وی داد، ولی هنگامی که به عراق بازگشت، شخصی، او را بهخاطر یهودی بودنش هجو نمود. او دانست که جز با نعمت اسلام، بزرگ شمرده نخواهد شد؛ لذا عزم خود را جزم نمود... و سرانجام اسلام آورد. | قاضی اکرم، نوشته: او برای معالجه یکی از سلاطین سلجوقی بر بالین وی حاضر شد و پس از موفقیت در درمان او، سلطان هدایای بسیاری به وی داد، ولی هنگامی که به عراق بازگشت، شخصی، او را بهخاطر یهودی بودنش هجو نمود. او دانست که جز با نعمت اسلام، بزرگ شمرده نخواهد شد؛ لذا عزم خود را جزم نمود... و سرانجام اسلام آورد. | ||
روایت دیگری هم قفطی از قول ابن زاغونی آورده که: جزع شدید سلطان محمود در مرگ همسر و دختر عمویش، خاتون سبب اسلام آوردن ابوالبرکات شد. طبق این نقل، ابوالبرکات از ترس جانش اسلام آورد؛ زیرا او طبیب سلطان بود و یهودی هم بود و اگر به سلطان آسیبی میرسید، قطعا جانش در امان نبود<ref>ر.ک: همان، ص237-238</ref>. | |||
روایت دیگری هم [[قفطی، علی بن یوسف|قفطی]] از قول ابن زاغونی آورده که: جزع شدید سلطان محمود در مرگ همسر و دختر عمویش، خاتون سبب اسلام آوردن ابوالبرکات شد. طبق این نقل، ابوالبرکات از ترس جانش اسلام آورد؛ زیرا او طبیب سلطان بود و یهودی هم بود و اگر به سلطان آسیبی میرسید، قطعا جانش در امان نبود<ref>ر.ک: همان، ص237-238</ref>. | |||
==اساتید== | ==اساتید== | ||
شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله: به نقل شهرزوری، بااینکه شیخ، یهودیان را به شاگردی نمیپذیرفت، اما به علت سؤال و جوابی که بین شیخ و ابوالبرکات درگرفت و شیخ به لیاقت وی واقف شد، او را به شاگردی قبول کرد و وی از شاگردان خاص شیخ شد<ref>ر.ک: همان، ص235-236</ref>. | شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله: به نقل [[شهرزوری، محمد بن محمود|شهرزوری]]، بااینکه شیخ، یهودیان را به شاگردی نمیپذیرفت، اما به علت سؤال و جوابی که بین شیخ و ابوالبرکات درگرفت و شیخ به لیاقت وی واقف شد، او را به شاگردی قبول کرد و وی از شاگردان خاص شیخ شد<ref>ر.ک: همان، ص235-236</ref>. | ||
ابوالبرکات، کتاب «التلخيص | ابوالبرکات، کتاب «التلخيص النظامی» را بر او قرائت کرده و ظاهرا این امر در سی سالگی ابوالبرکات بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص237</ref>. | ||
==شاگردان== | ==شاگردان== | ||
خط ۶۴: | خط ۶۳: | ||
# ابن دهان منجم؛ | # ابن دهان منجم؛ | ||
# مهذب بن نقاش؛ | # مهذب بن نقاش؛ | ||
و... <ref>ر.ک: همان، ص238</ref>. | و...<ref>ر.ک: همان، ص238</ref>. | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
# المعتبر في الحكمة؛ | # المعتبر في الحكمة؛ | ||
#:مقالهای درباره پیدایی ستارگان در شب و پنهانیاشان در روز (که آن را برای سلطان غیاثالدین ابوشجاع محمد بن ملک شاه نوشته است)؛ | #: مقالهای درباره پیدایی ستارگان در شب و پنهانیاشان در روز (که آن را برای سلطان غیاثالدین ابوشجاع محمد بن ملک شاه نوشته است)؛ | ||
# اختصار التشريح (مختصری است از کلام جالینوس)؛ | # اختصار التشريح (مختصری است از کلام جالینوس)؛ | ||
# كتاب الأقراباذين؛ | # كتاب الأقراباذين؛ | ||
# مقالهای درباره دوایی به نام برشعثا؛ | # مقالهای درباره دوایی به نام برشعثا؛ | ||
# مقالهای در معجونی دیگر که ساخت خودش بوده و آن را | # مقالهای در معجونی دیگر که ساخت خودش بوده و آن را أمین الأرواح نامیده است؛ | ||
# رسالهای در ماهیت عقل؛ | # رسالهای در ماهیت عقل؛ | ||
و | و..<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references/> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
ابوالبرکات بغدادی، «المعتبر في الحكمة، گردآورنده: فتحعلی اکبری، دانشگاه اصفهان، 1373ش. | ابوالبرکات بغدادی، «المعتبر في الحكمة، گردآورنده: فتحعلی اکبری، دانشگاه اصفهان، 1373ش. | ||
==وابستهها== | |||
{{وابستهها}} | |||
[[المعتبر في الحكمة]] | |||
[[رسالتان في المنطق و الفلسفة: نهج التقديس و اسئلة و اجوبة]] | |||
[[کتب طبی انتزاعی]] | |||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۶
نام | ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی |
---|---|
نامهای دیگر | ابوالبرکات هبةالله بن علي بن ملکا البغدادي |
نام پدر | ملکا |
متولد | 454ق |
محل تولد | شهر بلد عراق |
رحلت | 547ق |
اساتید | شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله |
برخی آثار | المعتبر في الحكمة |
کد مؤلف | AUTHORCODE00756AUTHORCODE |
ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی، از دانشمندان و فیلسوفان اسلامی است. وی یهودی بود و سپس به اسلام گرایید. او به خدمت برخی از سلاطین عباسی و عجم در آمد. وی خودش را در فلسفه همرتبه ارسطو میدانست. مشهورترین کتاب وی «المعتبر في الحكمة» و معروفترین استاد او «شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله» است.
اطلاعات شناسنامهای
نام، لقب، کنیه، پدر، نسبت
نامش هبةالله، لقبش اوحدالزمان و کنیهاش ابوالبرکات است. نام پدرش ملکا است. اسرائیلی النحله بوده است. ابن ابیاصیبعة او را به علت اینکه محل سکونتش شهر بلد بوده، بلدیّ میخواند؛ البته بهخاطر سکونتش در بغداد به او بغدادی هم گفتهاند[۱].
تولد و وفات
تاریخ دقیق ولادتش مشخص نیست، اما بنا به گفته ظهیرالدین بیهقی در «تتمه...» که معاصر او بوده، او در سال 547 در روز وفات سلطان مسعود بن محمد بن ملک شاه (درحالیکه 90 سال شمسی عمر کرده بود) درگذشت. با این حساب اگر از تاریخ وفاتش 90 سال شمسی کم کنیم، سال شمسی تولد او برابر با 457 خواهد بود و در تبدیل شمسی به قمری سه سال به این سالها افزوده خواهد شد؛ یعنی سال تولدش برابر با 460ق، خواهد بود. البته اگر سخن قاضی قفطی را که گفته او هشتاد سال عمر کرد، بپذیریم، سال میلادش برابر خواهد بود با 467ش. این دو احتمال نیز در صورتی است که تاریخ وفات سلطان مسعود سلجوقی را که ابوالبرکات در روز وفات او از دنیا رفت، مانند بیهقی و ابن اثیر و دیگران از ثقات مورخان، سال 547 بدانیم، وگرنه اگر مانند راوندی قائل به وفاتش در رجب 546 باشیم، حساب جور دیگری درمیآید[۲].
در خدمت پادشاهان
او از میان ملوک و پادشاهان به خدمت سلطان محمد بن ملک شاه (498-511) و پسرش سلطان محمود (511-525) و سلطان مسعود (548-547) درآمد و از میان خلفا، المسترشدبالله عباسی (512-529) را خدمت نمود و هنگامی که در سال 529، بین او و سلطان مسعود جنگ درگرفت، ابوالبرکات به اسیری گرفته شد، سپس آزاد گردید. ابن ابیاصیبعه از خدمت او به المستنجدبالله خبر داده است.[۳].
بیهقی درباره او نوشته: او فیلسوف عراقین (کوفه و بصره) و کسی بود که ادعا داشت به درجه ارسطو رسیده است. دارای طبع ظریفی بود و آثار فراوانی دارد مثل کتاب المعتبر و کتاب النفس و التفسير و... نود سال شمسی عمر کرد. به جذام دچار شد و خود را معالجه کرد و صحت یافت. در آخر عمرش نابینا شد. سلطان محمد بن ملک شاه او را به سوء علاج و سوء تدبیر متهم کرد و مدتی به زندان انداخت. در سال 547، سلطان مسعود بن محمد بن ملک شاه، پس از آنکه شیری به وی حمله کرد، به قولنج دچار شد و ابوالبرکات را از بغداد به همدان خواند. چون مردم از زنده ماندن سلطان ناامید شدند، ابوالبرکات بر جانش ترسید و چاشتگاهان از دنیا رفت و سلطان مسعود هم، عصر همان روز جان سپرد. تابوت ابوالبرکات بههمراه حجاج به بغداد حمل شد[۴].
اسلام آوردنش
به روایت بیهقی، چون ابوالبرکات در مصاف المسترشدبالله و سلطان مسعود اسیر شد و او را نزد سلطان بردند، از یهودیت برگشت و اسلام آورد. سلطان نیز او را خلعت بخشید و مسلمان شدنش را تحسین نمود[۵].
روایات دیگری هم درباره اسلام او هست؛ مثلاًابن ابیاصیبعه نوشته است: روزی او بر خلیفه وارد شد و همه حاضران، جز قاضیالقضات به احترام او برخاستند. او فهمید که قاضیالقضات بهخاطر ذمی بودن وی برنخاست؛ لذا خطاب به خلیفه گفت: ای امیر مؤمنان! اگر قاضی بدان جهت که من بر غیر آئین او هستم، با گروه حاضران هماهنگ نشد، پس من در حضور مولایمان اسلام میآورم و نمیگذارم وی ذمی بودنم را بر من خرده بگیرد. وی آنگاه مسلمان شد. قاضی اکرم، نوشته: او برای معالجه یکی از سلاطین سلجوقی بر بالین وی حاضر شد و پس از موفقیت در درمان او، سلطان هدایای بسیاری به وی داد، ولی هنگامی که به عراق بازگشت، شخصی، او را بهخاطر یهودی بودنش هجو نمود. او دانست که جز با نعمت اسلام، بزرگ شمرده نخواهد شد؛ لذا عزم خود را جزم نمود... و سرانجام اسلام آورد.
روایت دیگری هم قفطی از قول ابن زاغونی آورده که: جزع شدید سلطان محمود در مرگ همسر و دختر عمویش، خاتون سبب اسلام آوردن ابوالبرکات شد. طبق این نقل، ابوالبرکات از ترس جانش اسلام آورد؛ زیرا او طبیب سلطان بود و یهودی هم بود و اگر به سلطان آسیبی میرسید، قطعا جانش در امان نبود[۶].
اساتید
شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله: به نقل شهرزوری، بااینکه شیخ، یهودیان را به شاگردی نمیپذیرفت، اما به علت سؤال و جوابی که بین شیخ و ابوالبرکات درگرفت و شیخ به لیاقت وی واقف شد، او را به شاگردی قبول کرد و وی از شاگردان خاص شیخ شد[۷].
ابوالبرکات، کتاب «التلخيص النظامی» را بر او قرائت کرده و ظاهرا این امر در سی سالگی ابوالبرکات بوده است.[۸].
شاگردان
- شیخ یوسف، پدر موفقالدین عبداللطیف بغدادی؛
- جمالالدین بن فضلان؛
- ابن دهان منجم؛
- مهذب بن نقاش؛
و...[۹].
آثار
- المعتبر في الحكمة؛
- مقالهای درباره پیدایی ستارگان در شب و پنهانیاشان در روز (که آن را برای سلطان غیاثالدین ابوشجاع محمد بن ملک شاه نوشته است)؛
- اختصار التشريح (مختصری است از کلام جالینوس)؛
- كتاب الأقراباذين؛
- مقالهای درباره دوایی به نام برشعثا؛
- مقالهای در معجونی دیگر که ساخت خودش بوده و آن را أمین الأرواح نامیده است؛
- رسالهای در ماهیت عقل؛
و..[۱۰].
پانویس
منابع مقاله
ابوالبرکات بغدادی، «المعتبر في الحكمة، گردآورنده: فتحعلی اکبری، دانشگاه اصفهان، 1373ش.