شهرستانی، سید هبةالدین: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'معليه‌السلام' به 'م‌عليه‌السلام')
    جز (جایگزینی متن - 'شهرستانی (ابهام زدایی)' به 'شهرستانی (ابهام‌زدایی)')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
     
    (۸۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class='wikiInfo'>
    <div class="wikiInfo">
    [[پرونده:NUR00228.jpg|بندانگشتی|شهرستانی، هبه‌الدین]]
    [[پرونده:NUR00228.jpg|بندانگشتی|شهرستانی، سید هبةالدین]]
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    |-
    |-
    ! نام!! data-type='authorName'|شهرستانی، هبه‌الدین
    ! نام!! data-type="authorName" |شهرستانی، سید هبةالدین
    |-
    |-
    |نام های دیگر  
    |نام‎های دیگر  
    |data-type='authorOtherNames'| ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، ه‍ب‍ه‌ ال‍دی‍ن‌
    | data-type="authorOtherNames" | ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، هبةالدین


    ح‍ائ‍ری‌ ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی
    ح‍ائ‍ری‌ ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی
    خط ۱۴: خط ۱۴:
    ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، ه‍ب‍ه‌ال‍دی‍ن‌ م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ی‍ن‌
    ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، ه‍ب‍ه‌ال‍دی‍ن‌ م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ی‍ن‌


    ه‍ب‍ه‌ ال‍دی‍ن‌ ال‍ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ال‍ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌
    هبةالدین ال‍ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ال‍ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌


    ه‍ب‍ه ‌ال‍دی‍ن‌ ال‍ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌
    هبةالدین ال‍ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌
    |-
    |-
    |نام پدر  
    |نام پدر  
    |data-type='authorfatherName'|
    | data-type="authorfatherName" |سید حسین
    |-
    |-
    |متولد  
    |متولد  
    |data-type='authorbirthDate'|1263 هـ.ش یا 1884 م
    | data-type="authorbirthDate" |1263 ش یا 1884 م
    |-
    |-
    |محل تولد
    |محل تولد
    |data-type='authorBirthPlace'|
    | data-type="authorBirthPlace" |سامرا
    |-
    |-
    |رحلت  
    |رحلت  
    |data-type='authorDeathDate'|1345 هـ.ش یا 1386 هـ.ق یا 1967 م
    | data-type="authorDeathDate" |1345 ش یا 1386 ق یا 1967 م
    |-
    |-
    |اساتید
    |اساتید
    |data-type='authorTeachers'|
    | data-type="authorTeachers" |[[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|شیخ محمدکاظم خرسانى]]
     
    [[یزدی، سید محمدکاظم بن عبدالعظیم|سید کاظم یزدى]]
     
    [[شریعت اصفهانی، فتح‌الله|شریعت اصفهانى]]
    |-
    |-
    |برخی آثار
    |برخی آثار
    |data-type='authorWritings'|[[اسلام و هیئت]]  
    | data-type="authorWritings" |[[در پیرامون نهج‌البلاغه (ط. جامعه مدرسین)]]
     
    [[اسلام و هییت]]
    [[تصحیح الاعتقاد بصواب الانتقاد، او، شرح عقائد الصدوق]]
     
    [[‏در پیرامون نهج‌البلاغه]]  


    [[‏نهضت امام حسین(ع)]]
    نبذه من رساله صلاة الجمعه
    |-class='articleCode'
    |- class="articleCode"
    |کد مولف
    |کد مؤلف
    |data-type='authorCode'|AUTHORCODE228AUTHORCODE
    | data-type="authorCode" |AUTHORCODE00228AUTHORCODE
    |}
    |}
    </div>
    </div>
    {{کاربردهای دیگر|شهرستانی (ابهام‌زدایی)}}


    '''سید محمدعلی حسینی شهرستانی''' (1263-1345ش)، معروف به سید هبةالدین شهرستانی، عالم، مجتهد، فقیه، مفسر، روزنامه نگار مصلح و مجاهد مفسر قرآن، دانشور مصلح جهان اسلام


    ==ولادت==
    == ولادت ==
    سید محمدعلی هِبَة‌الدین فرزند سید حسین عابد، از خاندان معروف شهرستانی بود و نیاکانش از محسن صراف تا زید، فرزند گرانقدر [[امام سجاد علیه‌السلام|امام على بن الحسین‌ علیه‌السلام]] همه در شمار نیکان جاى داشتند و با سی واسطه به زید بن علی بن الحسین می‌رسد.


    سيد حسين عابد از تبار آسمانيان بود. نياكانش از محسن صراف تازيد، فرزند گرانقدر امام على بن الحسين‌عليه‌السلام همه در شمار نيكان جاى داشتند. او با اين پيشينه سپيد دل به مهر خاندانى بست كه از پشتوانه‌هاى افسانه‌اى بهره مى بردند.
    وی در روز  سه شنبه ۲۴ رجب ۱۳۰۱ ق در سامرا به دنیا آمد و زیر نظر پدرش پرورش یافت. مادرش، سیده مریم، بانوی پرهیزگاری بود که در ریاضیات، تاریخ جهان، شعر، ادب و علم الانساب، سرآمد زنان روزگار خود بود.


    ==خاندان==
    ==تحصیلات==


    دودمان شهرستانى در مناطق كربلا، نجف، كاظمين، کرمانشاه، همدان و اصفهان پراكنده بودند و از پارسايان نيك اختر به شمار مى آمدند. ستارگان فروزان اين خاندان، كه ريشه در آسمان عصمت اهل بيتعليه‌السلام داشتند، يكى پس از ديگرى جهان را از پرتو اكسيرى دانش و ايمان سرشار ساخته بودند. اينك مريم دختر دانشور و نيك نهاد دودمان مقدس شهرستانى به همسرى سيد حسين بن سيد محسن صراف در مى آمد تا مقدمات ميلاد يكى از بزرگترين بيدارگران خاور زخم خورده فراهم آيد.
    آموزش رسمى هبةالدین از ده سالگى آغاز شد. او در مدتى کوتاه، صرف، نحو، معانى، بیان، بدیع، حدیث، درایه، رجال، فقه و اصول سطح متوسط، تاریخ، هیئت، حساب و هندسه را در کربلا به پایان رساند.


    اندك اندك رجب 1301ق فرا رسيد در بامداد سه شنبه بيست و چهارم اين ماه ميرزا على شهرستانى، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سيد حسين عابد شتافته، وى را از رازى سترگ آگاه ساخت. سخن ميرزا على كوتاه و روشن بود:
    اما نیمه ذى قعده 1319ق فرارسید و پدرش سید حسین  در 73 سالگى چشم از جهان فرو بست.


    ديشب طنين مهرآميز آوايى، سكوت سنگين رويايم را شكست و گفت: فردا نوزاد مريم پاى به گيتى مى دهد او را محمد على بخوانيد و هبةالدين لقب نهيد.
    اندکى پس از تدفین پیکر سید حسین در حریم امام کاظم‌ علیه‌السلام دانشمند برجسته نجف، [[سید مرتضى کشمیرى]]، که با پدر سید محمدعلی آشنایی دیرین  داشت، در کربلا به دیدار سید محمد على شتافته، ضمن تسلیت مرگ پدر، از وى خواست براى ادامه تحصیل رهسپار حریم [[امام علی علیه‌السلام|امیرمؤمنان‌ علیه‌السلام]] شود. ولى فرزند مریم نمى توانست بدین پیشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان کوچیدن، شیوه نامعلوم زندگى در آن دیار و از سوى دیگر هواى بهره‌گیرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در تردید افکنده بود. سید کشمیرى با مشاهده دودلى فرزند سید حسین گفت: شایسته است به کتاب خداوند روى آوریم. آنگاه قرآن گرفته، با آفریدگار به رایزنى پرداخت. کلام الهى چنین آشکار بود که نه تنها هبةالدین بلکه میهمانش را نیز در شگفتى فرو برد:


    نيمروز فرزند مريم چشم به جهان گشود و بر درستى روياى دوشين ميرزا على گواهى داد.
    «و جعلنا ابن مریم و أمه آیة و آویناهما إلى ربوة ذات قرار و معین» (مؤمنون، 50)


    ==زندگينامه==
    فرزند بانوى پاک نهاد شهرستانى با شنیدن پیام روشن پروردگار، همه تردیدها را کنار نهاده، در 21 شعبان 1320ق رهسپار نجف شد.


    ===آغاز راه===
    ==سفر سبز==


    سيد حسين، كه عابد شهرت داشت، دانشورى پارسا و پژوهشگرى توانا بود. پژوهشگرى كه بيشتر وقتش را در تحقيق مسايل معنوى مى گذراند. كتابهايى مانند الفتوحات الغيبية فى الختوم و الاحراز و الادعيه و دموع الشمعة فى ادعية ليلة الجمعه، كه از آن بزرگمرد بر جاى مانده، نشانگر دانش، بينش و كردار عارف بيداردل سامراست.
    هبةالدین در حریم پاک امیرمؤمنان‌ علیه‌السلام از فقیهان نامور شیعه [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|شیخ محمدکاظم خرسانى]]، [[یزدی، سید محمدکاظم بن عبدالعظیم|سید کاظم یزدى]] و [[شریعت اصفهانی، فتح‌الله|شریعت اصفهانى]] فیض برد و در شمار مجتهدان شیعه جاى گرفت. او که بیش از هر چیز به بیدارى مسلمانان مى اندیشید با [[عبده، محمد|شیخ محمد عبده]]، مفتى مصر، [[سید محمد دانشور]] شهره جهان اسلام و صاحب مجله «النهار» و گردانندگان مجلات «المقتطف» و «الهلال» ارتباط بر قرار ساخته، میان مراکز فرهنگى شیعه و سنى در عراق، مصر و سوریه پیوندى ناگسستنى پدید آورد و با انتشار مقاله‌ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بیدارى و اتحاد مسلمانان را دنبال کرد. در این روزگار فریاد مشروطه‌خواهى در ایران بالا گرفت. فقیه بیدار سامرا به حمایت از این جنبش برخاسته، با شرکت در محافل آزادیخواهان، آنها را در گزینش شیوه‌هاى درست مبارزه یارى داد.


    همسرش مريم نيز در گروه دانشوران جاى داشت و در رياضيات، تاريخ ادبيات و شعر سرآمد بانوان روزگار بود.
    در 1328ق تلاشهاى خستگى ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینى، فلسفى و علمى «العلم» انتشار یافت. این ماهنامه دو سال منتشر شد ولى خبر پیوستن گروهى از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبةالدین را اندوهگین ساخته، سمت بحرین روانه کرد. بدین ترتیب دفتر مجله العلم براى همیشه بسته شد. فقیه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى به نامهاى «اصلاح» و «اسلام»، یک ساختمان ویژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانیها و نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسایان بحرین را پراکنده ساخته، مومنان آن سامان را قدرتى تازه بخشید.


    بى ترديد تعيين نخستين روزهاى آموزش براى فرزندى، كه از چنين پدر و مادرى بهره مى برد دشوار است. ولى مى توان گفت كه آموزش رسمى هبةالدين از ده سالگى آغاز شد. فرزند پير پارساى سامرا در مدتى كوتاه، صرف، نحو، معانى، بيان، بديع، حديث، درايه، رجال، فقه و اصول سطح متوسط، تاريخ، هيئت، حساب و هندسه را در كربلا به پايان رسانده، مى رفت تا در سايه عنايتهاى پروردگار بر قله‌هاى بلند دانش و معنويت فراز آيد كه نيمه ذى قعده 1319ق فرارسيد و عارف روشن بين سامرا در 73 سالگى چشم از جهان فرو بست.
    آنگاه راه هندوستان پیش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دین باوران هند و تشکیل انجمنهاى مذهبى، رهسپار ژاپن شود؛ ولى دیدار با [[سید جلال‌الدین مویدالاسلام حسینى کاشانى|سید جلال‌الدین مؤیدالاسلام حسینى کاشانى]]، نویسنده روزنامه حبل المتین، در کلکته مسیرش را دگرگون ساخت.  


    ===آيه روشن===
    [[مویدالاسلام]] در آن سالهاى بحرانى، که شمارش معکوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست. بنابراین هبةالدین راه یمن پیش گرفته، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمین‌ها به نجف بازگشت. او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبى سازمان داده، آنها را با انجمن مرکزى نجف به یکدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهاى پاکدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دین پاسدارى کنند. ولى دریغ که آتش نبرد جهانى همه کشته‌هایش را خاکستر ساخت.


    اندكى پس از تدفين پيكر سيد حسين در حريم امام كاظم‌عليه‌السلام دانشمند برجسته نجف، سيد مرتضى كشميرى، كه با عارف از دست رفته آشنايى ديرين داشت، در كربلا به ديدار سيد محمد على شتافته، ضمن تسليت مرگ پدر، از وى خواست براى ادامه تحصيل رهسپار حريم امير مؤمنانعليه‌السلام شود. ولى فرزند مريم نمى توانست بدين پيشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان كوچيدن، شيوه نامعلوم زندگى در آن ديار و از سوى ديگر هواى بهره‌گيرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در ترديد افكنده بود. سيد كشميرى با مشاهده دودلى فرزند سيد حسين گفت: شايسته است به كتاب خداوند روى آوريم. آنگاه قرآن گرفته، با آفريدگار به رايزنى پرداخت. كلام الهى چنين آشكار بود كه نه تنها هبةالدين بلكه ميهمانش را نيز در شگفتى فرو برد:
    ==سالهاى جهاد==


    «و جعلنا ابن مريم و أمه آية و آويناهما إلى ربوة ذات قرار و معين» (مؤمنون، 50)
    در سال 1332ق جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آینده را در ابهام فرو برد. شیخ‌الاسلام استانبول، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترین مقام دینى دولت عثمانى ضمن صدور اطلاعیه‌اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه، بریتانیا و روسیه فراخواند.


    فرزند بانوى پاك نهاد شهرستانى با شنيدن پيام روشن پروردگار، همه ترديدها را كنار نهاده، در 21 شعبان 1320ق رهسپار نجف شد.
    هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم 1333ق در همه مساجد بغداد خوانده شد ولى دانشمندان دینى دست پرورده عثمانیان نه تنها آن را تایید نکردند، بلکه با ارسال پیامهاى محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانى در تنگنایى تاریک گرفتار آمده بود. کسانى که در سایه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، یکباره پدر خوانده ترک خویش از یاد برده، پیک دوستى سمت بریتانیا گسیل می‎کردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در این موضع گیرى تنها نبودند، بلکه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقیان پرورش یافته در مدرسه‌هاى نظامى استانبول نیز از سلطان عثمانى روى گردانده، براى خدمت به ملکه بریتانیا به رقابت پرداختند.


    ===سفر سبز===
    در چنین شرایطى شیعیان، که همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مى آمدند، به پیروى از فقیهان نجف احساس مسؤولیت کرده، سرنوشت خویش را با سرنوشت دولت سست بنیاد عثمانى پیوند زدند. سید هبةالدین همراه روحانیان بزرگ چون [[شریعت اصفهانی، فتح‌‎الله بن محمدجواد|شیخ الشریعه اصفهانى]]، [[میرزا مهدى بن ملا کاظم خراسانى]] و [[سید مصطفى کاشانى]] رایت مقدس بارگاه [[امام علی علیه‌السلام|علی‌ علیه‌السلام]] برداشته، در میان شعارهاى پیوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در کوفه به سر برده، بامداد همراه سید محمد فرزند حضرت سید کاظم یزدى و سوارانى که بدانان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.


    هبةالدين در حريم پاك امير مؤمنانعليه‌السلام از فقيهان نامور شيعه شيخ محمد كاظم خرسانى، سيد كاظم يزدى و [[شریعت اصفهانی، فتح‌الله|شريعت اصفهانى]] فيض برد و در شمار مجتهدان شيعه جاى گرفت. او كه بيش از هر چيز به بيدارى مسلمانان مى انديشيد با شيخ محمد عبده، مفتى مصر، سيد محمد دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله «النهار» و گردانندگان مجلات «المقتطف» و «الهلال» ارتباط بر قرار ساخته، ميان مراكز فرهنگى شيعه و سنى در عراق، مصر و سوريه پيوندى ناگسستنى پديد آورد و با انتشار مقاله‌ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بيدارى و اتحاد مسلمانان را دنبال كرد. در اين روزگار فرياد مشروطه‌خواهى در ايران بالا گرفت. فقيه بيدار سامرا به حمايت از اين جنبش برخاسته، با شركت در محافل آزاديخواهان، آنها را در گزينش شيوه‌هاى درست مبارزه يارى داد.
    انبوه مجاهدان در 21 محرم 1334 به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همایشهاى وحدت بود. عصر جمعه، بیست و پنجم محرم، حضرت آیت‌الله [[شریعت اصفهانی، فتح‌‎الله بن محمدجواد|شیخ الشریعه اصفهانى]] همراه سید هبه‌الدین و دیگر دانشوران عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلى سراسر یگانگى، روشنى و دوستى شرکت جستند. هبةالدین که نمى توانست بدین مقدار، در وحدت شیعه و سنى، بسنده کند، در راستاى نزدیکى فزونتر نیروهاى فرهنگى مسلمان، دو روز بعد در یکشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدى الاسلام باز دید کرد و تلاش دست اندرکاران آن نشریه را ستود.


    در 1328ق تلاشهاى خستگى ناپذير دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستين شماره ماهنامه دينى، فلسفى و علمى «العلم» انتشار يافت. اين ماهنامه دو سال منتشر شد ولى خبر پيوستن گروهى از مسلمانان بحرين به آيين ترسايان هبةالدين را اندوهگين ساخته، سمت بحرين روانه كرد. بدين ترتيب دفتر مجله العلم براى هميشه بسته شد. فقيه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى به نامهاى «اصلاح» و «اسلام»، يك ساختمان ويژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانيها و نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسايان بحرين را پراكنده ساخته، مومنان آن سامان را قدرتى تازه بخشيد.
    سپاه ارادتمندان اهل‌بیت‌ علیه‌السلام سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهاى بریتانیا دلاورانه شرکت جست. توجه به یکى از تلگرافهاى فقیه سامرا از جبهه کوت مى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقویت روحیه مردم و رزمندگان باشد:


    آنگاه راه هندوستان پيش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دين باوران هند و تشكيل انجمنهاى مذهبى، رهسپار ژاپن شود؛ ولى ديدار با سيد جلال‌الدين مويدالاسلام حسينى كاشانى، نويسنده روزنامه حبل المتين، در كلكته مسيرش را دگرگون ساخت.  
    «در سوم شباط با پرچم شریف [[امام علی علیه‌السلام|علی‌ علیه‌السلام]]، همراه گروهى از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه کوت را زیارت کردیم. از صمیم قلب شجاعت سپاهیان دلیر و فداکاریهاى آنان را در بازپس گیرى سرزمینهاى غصب شده، سپاس گفتم، در حالى که فرمانده دلاور و بى باکشان، مرد کمیاب روزگار، فرمانده کل حضرت خلیل بک نیز در میان آنها بود. ما همه بر این باوریم که سپاه ما تا کنون هرگز در عراق چنین نظم و ترتیب نداشته، این گونه به حکم قانون الهى «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» آماده دفاع نبوده است. انتظار مى رود دشمنان، به یارى پروردگار بسرعت نابود شوند.»


    مويدالاسلام در آن سالهاى بحرانى، كه شمارش معكوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست. بنابراين هبةالدين راه يمن پيش گرفته، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمين‌ها به نجف بازگشت. او بر آن بود در هر شهر و ديار انجمن مذهبى سازمان داده، آنها را با انجمن مركزى نجف به يكديگر پيوند دهد تا به هنگام نياز نيروهاى پاكدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دين پاسدارى كنند. ولى دريغ كه آتش نبرد جهانى همه كشته‌هايش را خاكستر ساخت.
    ==ارمغان اشغالگران==


    ===سالهاى جهاد===
    تلاشهاى خستگى ناپذیر فقیهان نجف سرانجام در اثر بى کفایتى افسران و سربازان عثمانى و عدم تجربه و تجهیزات کافى مؤمنان رزمنده به ضعف گرایید و در 1336ق عراق زیر چکمه ارتشیان بریتانیا قرار گرفت. برق سرنیزه‌هاى انگلیسى زندگى را در کام فقیه آزاده سامرا ناگوار ساخته، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزه فراخواند. بدین ترتیب مجتهد دلاور شهرستانى یکباره در نیام خاموشى فرو رفت و سکوت را پوشش تلاشهاى فراوان خویش ساخت. کارگزاران لندن که خاموشى هبةالدین را دلیل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا با کشاندن او به صفوف انگلیسیان جاى پاى بریتانیا در عراق را استحکام بخشند. در این راستا محمد سرور خان نیابت فرماندار سیاسى کربلا در 1337ق از هبةالدین خواست تا با اختیارات کامل و بى هیچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گیرد. فقیه بیدار سامرا که با روشن بینى الهى خویش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذیرش این مقام سرباز زد.


    در سال 1332ق جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آينده را در ابهام فرو برد. شيخ الاسلام استانبول، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترين مقام دينى دولت عثمانى ضمن صدور اطلاعيه‌اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه، بريتانيا و روسيه فراخواند.
    اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازین جنگ، که خود را ناجى اعراب مى خواندند، از هیچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمی‎کردند. خاطره‌اى که عبدالعزیز قصاب، یکى از شهروندان آن روزگار عراق، به رشته نگارش کشیده، مى تواند تصویر روشنى از شیوه برخورد آنان با مردم ترسیم کند:


    هر چند اين فتوا در بيست و سوم محرم 1333ق در همه مساجد بغداد خوانده شد ولى دانشمندان دينى دست پرورده عثمانيان نه تنها آن را تاييد نكردند، بلكه با ارسال پيامهاى محرمانه دولت بريتانيا را مورد حمايت و تشويق قرار دادند. دولت عثمانى در تنگنايى تاريك گرفتار آمده بود. كسانى كه در سايه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، يكباره پدر خوانده ترك خويش از ياد برده، پيك دوستى سمت بريتانيا گسيل مى كردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در اين موضع گيرى تنها نبودند، بلكه نمايندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقيان پرورش يافته در مدرسه‌هاى نظامى استانبول نيز از سلطان عثمانى روى گردانده، براى خدمت به ملكه بريتانيا به رقابت پرداختند.
    آنها هر کس را که با نظام عبور و مرور در خیابانها و بویژه پل مخالفت می‎کرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خویش قرار مى دادند. روزى کاروانى از زایران ایرانى از پل می‌گذشت... همه کاروانیان چنانکه نیروهاى انگلیسى تصویب کرده بودند، از اسبها به زیر آمده، در حالى که چارپایان را یدک مى کشیدند، پیاده از پل می‌گذشتند. تنها یکى از مسافران به دلیل معلولیت همچنان سواره راه مى پیمود. سرباز بریتانیایى با مشاهده وى، خشمگینانه یورش برده، او را آماج ضربه‌هاى شدید عصاى زمخت خود قرار داد. مسافران بدان امید که سرباز از کردار ناپسندش دست بردارد، فریاد زدند: بیمار است، عاجز است. ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، که زایر معلول از استر به زیر افتاد. همراهانش ناگزیر وى را بر کتف نهاده، از پل عبور دادند.


    در چنين شرايطى شيعيان، كه همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مى آمدند، به پيروى از فقيهان نجف احساس مسؤوليت كرده، سرنوشت خويش را با سرنوشت دولت سست بنياد عثمانى پيوند زدند. سيد هبةالدين همراه روحانيان بزرگ چون [[شریعت اصفهانی، فتح‌‎الله بن محمدجواد|شيخ الشريعه اصفهانى]]، ميرزا مهدى بن ملا كاظم خراسانى و سيد مصطفى كاشانى رايت مقدس بارگاه علی‌عليه‌السلام برداشته، در ميان شعارهاى پيوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در كوفه به سر برده، بامداد همراه سيد محمد فرزند حضرت سيد كاظم يزدى و سوارانى كه بدانان پيوسته بودند، ادامه مسير دادند.
    خشونت بسیار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم روز به روز فزونى مى یافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگیرآماده مى ساخت. لندن با درک شرایط در 1336ق به سیاستى نوین روى آورد. سیاستى که حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تأمین سازد. بنابراین مسأله همه پرسى درباره آینده عراق را مطرح کردند. سید هبةالدین که از نقشه‌هاى استعمارگران آگاه بود. با همکارى شیخ محمدرضا شیرازى - فرزند [[شیرازی، محمدتقی بن محب‌علی|میرزا محمدتقى شیرازى]] مرجع عصر - و گروهى از مؤمنان انجمن سرى «الجمعیة الوطنیة الاسلامىة» را بنیاد نهاد. هدف این گروه استقلال کامل عراق بود. هدفى که با فتواى مشهور مرجع بزرگ روزگار [[شیرازی، محمدتقی بن محب‌علی|میرزا محمدتقى شیرازى]] مبنى بر اینکه هیچ مسلمانى حق ندارد غیر مسلمان را براى حکومت بر مسلمانان انتخاب کند، فراگیر شد و نقشه همه پرسى اشغالگران را با ناکامى روبرو ساخت.


    انبوه مجاهدان در 21 محرم 1334 به بغداد رسيدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همايشهاى وحدت بود. عصر جمعه، بيست و پنجم محرم، حضرت آیت‌الله [[شریعت اصفهانی، فتح‌‎الله بن محمدجواد|شيخ الشريعه اصفهانى]] همراه سيد هبهالدين و ديگر دانشوران عازم جبهه به ديدار انديشمندان اهل سنت در اعظميه شتافتند و در محفلى سراسر يگانگى، روشنى و دوستى شركت جستند. هبةالدين كه نمى توانست بدين مقدار، در وحدت شيعه و سنى، بسنده كند، در راستاى نزديكى فزونتر نيروهاى فرهنگى مسلمان، دو روز بعد در يكشنبه بيست و هفتم محرم از دفتر نشريه صدى الاسلام باز ديد كرد و تلاش دست اندركاران آن نشريه را ستود.
    ==در جبهه استقلال==


    سپاه ارادتمندان اهل بيتعليه‌السلام سرانجام به جبهه رسيد و در نبرد با نيروهاى بريتانيا دلاورانه شركت جست. توجه به يكى از تلگرافهاى فقيه سامرا از جبهه كوت مى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقويت روحيه مردم و رزمندگان باشد:
    تلاشهاى بسیار «الجمعیة الوطنیة الاسلامىة» سرانجام گردهمایى استقلال جویانه در بغداد و کاظمین را پى افکند. پیام مرجع بزرگ شیعه حضرت آیت‌الله شیرازى، درباره لزوم شرکت فراگیر مردم در تظاهرات و همایشهاى صلح آمیز استقلال، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله‌ور ساخت. در پى این پیام شوراى سرى رهبرى انقلاب که هبةالدین نیز در شمار اعضاى آن جاى داشت، زیر نظر آیت‌الله شیرازى تشکیل شد، تا خیزش مردمى را هدایت کند.


    «در سوم شباط با پرچم شريف علی‌عليه‌السلام، همراه گروهى از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه كوت را زيارت كرديم. از صميم قلب شجاعت سپاهيان دلير و فداكاريهاى آنان را در بازپس گيرى سرزمينهاى غصب شده، سپاس گفتم، در حالى كه فرمانده دلاور و بى باكشان، مرد كمياب روزگار، فرمانده كل حضرت خليل بك نيز در ميان آنها بود. ما همه بر اين باوريم كه سپاه ما تا كنون هرگز در عراق چنين نظم و ترتيب نداشته، اين گونه به حكم قانون الهى «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» آماده دفاع نبوده است. انتظار مى رود دشمنان، به يارى پروردگار بسرعت نابود شوند.»
    از سوى دیگر انگلیس، که هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را نادیده بگیرد، در برابر تظاهرات مسالمت آمیز مؤمنان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى که به یورش عشایر منطقه «رمیشه» به اشغالگران انجامید. این یورش هر چند آغازى پیروزمند داشت ولى اندک اندک به ضعف گرایید و آمار شهیدان و مجروحان فزونى یافت.


    ===ارمغان اشغالگران===
    مرجع بیدار شیعه، که از خونریزى و ناهماهنگى نیروها در رویارویى با اشغالگران بیمناک بود، سید هبةالدین و میرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهدید انگلستان به جهاد فراگیر مردمى، آنها را از خونریزى بیشتر باز دارند. ولى ویلسون، نماینده بریتانیا در عراق، از پذیرش پیشنهاد آتش بس خوددارى کرد. بدین ترتیب همه چیز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ [[شیرازی، محمدتقی بن محب‌علی|میرزا محمدتقى شیرازى]] زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.


    تلاشهاى خستگى ناپذير فقيهان نجف سرانجام در اثر بى كفايتى افسران و سربازان عثمانى و عدم تجربه و تجهيزات كافى مؤمنان رزمنده به ضعف گراييد و در 1336ق عراق زير چكمه ارتشيان بريتانيا قرار گرفت. برق سرنيزه‌هاى انگليسى زندگى را در كام فقيه آزاده سامرا ناگوار ساخته، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزه فراخواند. بدين ترتيب مجتهد دلاور شهرستانى يكباره در نيام خاموشى فرو رفت و سكوت را پوشش تلاشهاى فراوان خويش ساخت. كارگزاران لندن كه خاموشى هبةالدين را دليل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا با كشاندن او به صفوف انگليسيان جاى پاى بريتانيا در عراق را استحكام بخشند. در اين راستا محمد سرور خان نيابت فرماندار سياسى كربلا در 1337ق از هبةالدين خواست تا با اختيارات كامل و بى هيچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گيرد. فقيه بيدار سامرا كه با روشن بينى الهى خويش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذيرش اين مقام سرباز زد.
    هبةالدین در این خیزش همگانى نقشى ارزنده داشت. او از سوى مرجعیت شیعه به سران قبیله‌ها پیام مى فرستاد، از آنان درباره کردارشان توضیح مى خواست و آنها را در برآوردن نیازهایشان یارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود که فرماندهان وى را «هیبت‌الدین» مى خواندند.  


    اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازين جنگ، كه خود را ناجى اعراب مى خواندند، از هيچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمى كردند. خاطره‌اى كه عبدالعزيز قصاب، يكى از شهروندان آن روزگار عراق، به رشته نگارش كشيده، مى تواند تصوير روشنى از شيوه برخورد آنان با مردم ترسيم كند:
    در کشاکش این نبرد نابرابر مردم کربلا به ارگانهاى دولتى یورش برده، کنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملى تشکیل دادند. هبةالدین، سید ابوالقاسم کاشانى، سید حسین قزوینى و گروهى دیگر از روحانیان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند. وظیفه این مجلس گسترش انگیزه دینى انقلاب و رسیدگى به اختلافهاى مردم بود.


    آنها هر كس را كه با نظام عبور و مرور در خيابانها و بويژه پل مخالفت مى كرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خويش قرار مى دادند. روزى كاروانى از زايران ايرانى از پل مى گذشت... همه كاروانيان چنانكه نيروهاى انگليسى تصويب كرده بودند، از اسبها به زير آمده، در حالى كه چارپايان را يدك مى كشيدند، پياده از پل مى گذشتند. تنها يكى از مسافران به دليل معلوليت همچنان سواره راه مى پيمود. سرباز بريتانيايى با مشاهده وى، خشمگينانه يورش برده، او را آماج ضربه‌هاى شديد عصاى زمخت خود قرار داد. مسافران بدان اميد كه سرباز از كردار ناپسندش دست بردارد، فرياد زدند: بيمار است، عاجز است. ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، كه زاير معلول از استر به زير افتاد. همراهانش ناگزير وى را بر كتف نهاده، از پل عبور دادند.
    آتش انقلاب روز به روز شعله‌ورتر می‌شد و همه چیز براى پدید آمدن پیروزى همه جانبه مسلمانان آماده بود ولى دریغ که حادثه‌اى نگران کننده آینده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع کربلا به سراى جاودانگى شتافت. وظیفه سید هبةالدین به عنوان رکن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسیار سنگین شده بود. پیشگیرى از تضعیف روحیه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از این وظیفه الهى بود. پیام تسلیت آن بزرگمرد به فرماندهان نیروهاى مردمى مى‌تواند نشانگر گوشه‌اى از تلاشهاى وى در این باره باشد:


    خشونت بسيار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم روز به روز فزونى مى يافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگيرآماده مى ساخت. لندن با درك شرايط در 1336ق به سياستى نوين روى آورد. سياستى كه حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تأمين سازد. بنابراين مسأله همه پرسى درباره آينده عراق را مطرح كردند. سيد هبةالدين كه از نقشه‌هاى استعمارگران آگاه بود. با همكارى شيخ محمد رضا شيرازى - فرزند [[شیرازی، محمدتقی بن محب‌علی|ميرزا محمد تقى شيرازى]] مرجع عصر - و گروهى از مؤمنان انجمن سرى «الجمعية الوطنية الاسلامية» را بنياد نهاد. هدف اين گروه استقلال كامل عراق بود. هدفى كه با فتواى مشهور مرجع بزرگ روزگار [[شیرازی، محمدتقی بن محب‌علی|ميرزا محمد تقى شيرازى]] مبنى بر اينكه هيچ مسلمانى حق ندارد غير مسلمان را براى حكومت بر مسلمانان انتخاب كند، فراگير شد و نقشه همه پرسى اشغالگران را با ناكامى روبرو ساخت.
    «در گذشت حجت‌الاسلام و رئیس علماى اعلام، رکن نهضت عربى و روح خیزش اسلامى شیخ [[شیرازی، محمدتقی بن محب‌علی|میرزا محمدتقى شیرازى]] قدس‌الله‌روحه و نور ضریحه را به شما و همه جهان اسلام تسلیت می‌گوییم. خورشید زندگى قدسى او هنگام غروب خورشید سه شنبه، سوم ذى حجة 1338 پس از آنکه سى درجه از فلک عمر شریفش در زنده کردن علم و نابودى کافران سپرى شد، غروب کرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش را تسلى می‌دهد، توانمندى اهداف بلندش و پایدارى مردم در راه اوست.


    ===در جبهه استقلال===
    بى شک اسلام به وسیله سربازان و یارانش که پس از وى باقى مانده، راهش را مى پیمایند، زنده است پیوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستیم.


    تلاشهاى بسيار «الجمعية الوطنية الاسلامية» سرانجام گردهمايى استقلال جويانه در بغداد و كاظمين را پى افكند. پيام مرجع بزرگ شيعه حضرت آیت‌الله شيرازى، درباره لزوم شركت فراگير مردم در تظاهرات و همايشهاى صلح آميز استقلال، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله‌ور ساخت. در پى اين پيام شوراى سرى رهبرى انقلاب كه هبةالدين نيز در شمار اعضاى آن جاى داشت، زير نظر آیت‌الله شيرازى تشكيل شد، تا خيزش مردمى را هدايت كند.
    سوم ذى حجة 1338 خدمتگزار دین و دانش محمد على شهرستانى»


    از سوى ديگر انگليس، كه هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را ناديده بگيرد، در برابر تظاهرات مسالمت آميز مؤمنان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى كه به يورش عشاير منطقه «رميشه» به اشغالگران انجاميد. اين يورش هر چند آغازى پيروزمند داشت ولى اندك اندك به ضعف گراييد و آمار شهيدان و مجروحان فزونى يافت.
    هر چند سید هبةالدین در شعله‌ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان کرد، ولى اختلاف عشایر، توطئه‌هاى عوامل دشمن، طولانى شدن نبرد و بهره‌گیرى بریتانیا از سلاحهاى پیشرفته و تجربه‌هاى دیرین، سرانجام رزمندگان مؤمن را به ناتوانى کشاند. در این شرایط ورود نماینده جدید لندن به صحنه سیاست عراق و تبلیغات فراوان او در پذیرش خواستهاى انقلابیان از سوى انگلیس، بر تردید رزمندگان افزود و اندک اندک معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت. گروهى از کربلاییان شوریده، بر شوراى رهبرى انقلاب چیرگى یافتند و نمایندگانى را براى صلح به بغداد فرستادند. نمایندگان انگلیس با پنج شرط، پیشنهاد صلح را پذیرفتند؛ شرطهایى که نخستین آنها تسلیم هفده نفر به نیروهاى بریتانى، در مدت 24 ساعت بود. هبةالدین در شمار این هفده نفر جاى داشت.


    مرجع بيدار شيعه، كه از خونريزى و ناهماهنگى نيروها در رويارويى با اشغالگران بيمناك بود، سيد هبةالدين و ميرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهديد انگلستان به جهاد فراگير مردمى، آنها را از خونريزى بيشتر باز دارند. ولى ويلسون، نماينده بريتانيا در عراق، از پذيرش پيشنهاد آتش بس خوددارى كرد. بدين ترتيب همه چيز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ [[شیرازی، محمدتقی بن محب‌علی|ميرزا محمد تقى شيرازى]] زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.
    بدین ترتیب فقیه نستوه سامرا به زندان افکنده شد و اندکى بعد از سوى دادگاه ویژه نظامى به اعدام محکوم گردید.


    هبةالدين در اين خيزش همگانى نقشى ارزنده داشت. او از سوى مرجعيت شيعه به سران قبيله‌ها پيام مى فرستاد، از آنان درباره كردارشان توضيح مى خواست و آنها را در برآوردن نيازهايشان يارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود كه فرماندهان وى را «هيبتالدين» مى خواندند.  
    او در 1339 پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت و دیگر بار به عرصه مسؤولیتهاى خطیر گام نهاد.


    در كشاكش اين نبرد نابرابر مردم كربلا به ارگانهاى دولتى يورش برده، كنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملى تشكيل دادند. هبةالدين، سيد ابوالقاسم كاشانى، سيد حسين قزوينى و گروهى ديگر از روحانيان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند. وظيفه اين مجلس گسترش انگيزه دينى انقلاب و رسيدگى به اختلافهاى مردم بود.
    ==فرصتى طلایى==


    آتش انقلاب روز به روز شعله‌ورتر مى شد و همه چيز براى پديد آمدن پيروزى همه جانبه مسلمانان آماده بود ولى دريغ كه حادثه‌اى نگران كننده آينده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع كربلا به سراى جاودانگى شتافت. وظيفه سيد هبةالدين به عنوان ركن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسيار سنگين شده بود. پيشگيرى از تضعيف روحيه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از اين وظيفه الهى بود. پيام تسليت آن بزرگمرد به فرماندهان نيروهاى مردمى مى‌تواند نشانگر گوشه‌اى از تلاشهاى وى در اين باره باشد:
    در سال 1339ق سرانجام سیاستهاى نوین بریتانیا به بارنشست و نیروهاى اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیداى صحنه پناه برده، فرمانروایى متن را به ملک فیصل سپردند. فیصل که براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره‌اى جز گماردن برخى از خوشنامان در دستگاه اداره کشور نمى دید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد کرد.


    «در گذشت حجة الاسلام و رئيس علماى اعلام، ركن نهضت عربى و روح خيزش اسلامى شيخ [[شیرازی، محمدتقی بن محب‌علی|ميرزا محمد تقى شيرازى]] قدس الله روحه و نور ضريحه را به شما و همه جهان اسلام تسليت مى گوييم. خورشيد زندگى قدسى او هنگام غروب خورشيد سه شنبه، سوم ذى حجة 1338 پس از آنكه سى درجه از فلك عمر شريفش در زنده كردن علم و نابودى كافران سپرى شد، غروب كرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش را تسلى مى دهد، توانمندى اهداف بلندش و پايدارى مردم در راه اوست.
    هر چند سید هبةالدین پذیرش این پیشنهاد را نمى پسندید و آن را فرصتى براى بهره‌گیرى راز نام نیک مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنایان در استفاده از فرصتى‌که شاید دیگر هرگز تکرار نمى شد، وى را به پذیرش واداشت. او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایى و استادان خارجى را از کار برکنار کرد، مدرسه‌هاى ابتدایى و متوسطه بنیاد نهاد، عشایر را از مدارس سیار برخوردار ساخت، مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و براى نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین کشورهاى اسلامى مسأله تربیت دینى دانش آموزان و استادان را موارد تأکید قرار داد.


    بى شك اسلام به وسيله سربازان و يارانش كه پس از وى باقى مانده، راهش را مى پيمايند، زنده است پيوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستيم.
    پیروزیهاى فقیه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فرو برد. بنابراین چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند که ناگزیر در بیستم ذى حجة 1340ق استعفا داد.


    سوم ذى حجة 1338 خدمتگزار دين و دانش محمد على شهرستانى»
    مدتى بعد دیوان عالى تمییز احکام بر اساس مذهب جعفرى شکل گرفت و مسوولیت آن به سید هبةالدین سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس از تجربه وزارت معارف، شرکت در کارهاى اجرایى را شایسته نمى دانست، ولى دیگر بار به اصرار برخى از فقیهان شیعه مسوولیت پذیرفت. تلاش در سازماندهى دادگاه‌هاى شرعى و پیوند آنها با دیوان عالى، گزینش داوران شایسته، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسى بخشى از اقدامات فقیه بیدار سامرا در این مقام به شمار مى رود.


    هر چند سيد هبةالدين در شعله‌ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان كرد، ولى اختلاف عشاير، توطئه‌هاى عوامل دشمن، طولانى شدن نبرد و بهره‌گيرى بريتانيا از سلاحهاى پيشرفته و تجربه‌هاى ديرين، سرانجام رزمندگان مؤمن را به ناتوانى كشاند. در اين شرايط ورود نماينده جديد لندن به صحنه سياست عراق و تبليغات فراوان او در پذيرش خواستهاى انقلابيان از سوى انگليس، بر ترديد رزمندگان افزود و اندك اندك معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت. گروهى از كربلاييان شوريده، بر شوراى رهبرى انقلاب چيرگى يافتند و نمايندگانى را براى صلح به بغداد فرستادند. نمايندگان انگليس با پنج شرط، پيشنهاد صلح را پذيرفتند؛ شرطهايى كه نخستين آنها تسليم هفده نفر به نيروهاى بريتانى، در مدت 24 ساعت بود. هبةالدين در شمار اين هفده نفر جاى داشت.
    ==سالهاى بیمارى==


    بدين ترتيب فقيه نستوه سامرا به زندان افكنده شد و اندكى بعد از سوى دادگاه ويژه نظامى به اعدام محكوم گرديد.
    در 1342 همزمان با پذیرش مسؤولیت دیوان عالى تمییز، بیمارى چشم هبةالدین را در رنج فرو برد. بیمارى دشوارى که با جراحى سال 1345 اندکى بهبود یافت ولى هرگز ریشه کن نشد؛ حتى سفر


    او در 1339 پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت و ديگر بار به عرصه مسؤوليتهاى خطير گام نهاد.
    1349 به سوریه و بهره گیرى از تخصص پزشکان آن سامان نیز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت. البته بیمارى هرگز به معناى پایان کوششهاى معمول و گوشه‌گیرى فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال 1353 براى شرکت در انتخابات مجلس شوراى ملى از دیوان عالى تمییز احکام جعفرى کناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى که بیش از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذى حجه همان سال منحل شد.


    ===فرصتى طلايى===
    انحلال مجلس براى سید هبةالدین فرصتى طلایى بود. او هر چند از درد چشم و کاهش شدید بینایى رنج می‌برد، ولى مى توانست دیگر بار به پژوهشهاى ژرف خویش پردازد. بنابراین در صحن شریف امام کاظم‌ علیه‌السلام کتابخانه‌اى با عنوان «مکتبة الجوادین العامه» بنیاد نهاد، جایگاهى براى پذیرش میهمانان در آن پدید آورد تا ضمن دیدار با مردم و اندیشمندان، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقیه بیدار بدین مقدار بسنده نکرده، همه روزه به انبوه نامه‌هاى رسیده، پاسخ می‌گفت و مخاطبانش را با مسؤولیتهایشان آشنا مى ساخت.


    در سال 1339ق سرانجام سياستهاى نوين بريتانيا به بارنشست و نيروهاى اشغالگر هراسان از نفرت فزاينده مردم به حاشيه ناپيداى صحنه پناه برده، فرمانروايى متن را به ملك فيصل سپردند. فيصل كه براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره‌اى جز گماردن برخى از خوشنامان در دستگاه اداره كشور نمى ديد، پست وزارت معارف را به فقيه بيدار سامرا پيشنهاد كرد.
    سرانجام تیرگى بر دیدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سایه افکند و آن دانشور فرازانه را در نابینایى فرو برد. البته از دست دادن بینایى هرگز وى را از تحقیق و نگارش باز نداشت. هر روز کتاب‌هاى مورد نیاز را برایش مى خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله یا کتاب مى نوشت. او همواره می‌گفت: پروردگار لطف کرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنویسم.


    هر چند سيد هبةالدين پذيرش اين پيشنهاد را نمى پسنديد و آن را فرصتى براى بهره‌گيرى راز نام نيك مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنايان در استفاده از فرصتى‌كه شايد ديگر هرگز تكرار نمى شد، وى را به پذيرش واداشت. او در اين مقام نخست مستشاران بريتانيايى و استادان خارجى را از كار بركنار كرد، مدرسه‌هاى ابتدايى و متوسطه بنياد نهاد، عشاير را از مدارس سيار برخوردار ساخت، مدرسه صنايع بغداد را از انگليسيان باز پس گرفت و براى نخستين بار در تاريخ آموزش و پرورش نوين كشورهاى اسلامى مسأله تربيت دينى دانش آموزان و استادان را موارد تأكيد قرار داد.
    ==وفات==
     
    پيروزيهاى فقيه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فرو برد. بنابراين چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند كه ناگزير در بيستم ذى حجة 1340ق استعفا داد.
     
    مدتى بعد ديوان عالى تمييز احكام بر اساس مذهب جعفرى شكل گرفت و مسووليت آن به سيد هبةالدين سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس از تجربه وزارت معارف، شركت در كارهاى اجرايى را شايسته نمى دانست، ولى ديگر بار به اصرار برخى از فقيهان شيعه مسووليت پذيرفت. تلاش در سازماندهى دادگاه‌هاى شرعى و پيوند آنها با ديوان عالى، گزينش داوران شايسته، تبيين احكام و تنظيم قوانين لازم در شيوه دادرسى بخشى از اقدامات فقيه بيدار سامرا در اين مقام به شمار مى رود.
     
    ===سالهاى بيمارى===
     
    در 1342 همزمان با پذيرش مسؤوليت ديوان عالى تمييز، بيمارى چشم هبةالدين را در رنج فرو برد. بيمارى دشوارى كه با جراحى سال 1345 اندكى بهبود يافت ولى هرگز ريشه كن نشد؛ حتى سفر
     
    1349 به سوريه و بهره گيرى از تخصص پزشكان آن سامان نيز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت. البته بيمارى هرگز به معناى پايان كوششهاى معمول و گوشه‌گيرى فقيه بيدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال 1353 براى شركت در انتخابات مجلس شوراى ملى از ديوان عالى تمييز احكام جعفرى كناره گرفت و به عنوان نماينده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى كه بيش از چند ماه دوام نياورد و سرانجام در ذى حجه همان سال منحل شد.


    انحلال مجلس براى سيد هبةالدين فرصتى طلايى بود. او هر چند از درد چشم و كاهش شديد بينايى رنج مى برد، ولى مى توانست ديگر بار به پژوهشهاى ژرف خويش پردازد. بنابراين در صحن شريف امام كاظم‌عليه‌السلام كتابخانه‌اى با عنوان «مكتبة الجوادين العامه» بنياد نهاد، جايگاهى براى پذيرش ميهمانان در آن پديد آورد تا ضمن ديدار با مردم و انديشمندان، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقيه بيدار بدين مقدار بسنده نكرده، همه روزه به انبوه نامه‌هاى رسيده، پاسخ مى گفت و مخاطبانش را با مسؤوليتهايشان آشنا مى ساخت.
    سرانجام این عالم بزرگ در شب دوشنبه بیست و ششم شوال 1386ق در سن 85 سالگی در بغداد درگذشت و در حریم پاک امام کاظم‌ علیه‌السلام به خاک سپرده شد،.  


    سرانجام تيرگى بر ديدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سايه افكند و آن دانشور فرازانه را در نابينايى فرو برد. البته از دست دادن بينايى هرگز وى را از تحقيق و نگارش باز نداشت. هر روز كتابهاى مورد نياز را برايش مى خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله يا كتاب مى نوشت. او همواره مى گفت: پروردگار لطف كرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنويسم.
    ==آثار==


    ==تأليفات==
    از آن بزرگمرد، بیش از 109 کتاب و رساله به یادگار مانده است.


    از آن بزرگمرد، بيش از 109 كتاب و رساله به يادگار مانده است.
    # المحیط فى تفسیر القرآن
     
    # فیض البارى یا اصلاح منظومه سبزوارى
    # المحيط فى تفسير القرآن
    # الهیئة و الاسلام
    # فيض البارى يا اصلاح منظومه سبزوارى
    # الشریعة و الطبیعة
    # الهيئة و الاسلام
    # الشريعة و الطبيعة
    # الدلائل و المسائل
    # الدلائل و المسائل
    # التوت و الملكوت
    # التوت و الملکوت
    # نور الناظر فى علم الرؤيا و المناظر
    # نور الناظر فى علم الرؤیا و المناظر


    بخشى كوچك از گنجينه بزرگ آثار آن دانشور سخت كوش شمرده مى شود.
    بخشى کوچک از گنجینه بزرگ آثار آن دانشور سخت کوش شمرده می‌شود.  


    ==وفات==
    ==منابع مقاله==
    # - هبةالدین شهرستانى: سید محمد مهدى علوى، ص 4، 5، 6، 7، 8، 10، 11، 14، 19، 20، 22
    # - اسلام و هیئت: هبةالدین شهرستانى، ترجمه اسماعیل فردوسى فراهانى، ص 52، 53، 55، 58، 59، 60، 61
    # - نقباء البشر فى القرن الرابع عشر: [[آقا بزرگ تهرانى]]، ج 3، ص 64، 639، ج 4، ص 1416، 1417
    # - ثورة النجف على الانکلیز: حسن الاسدى، ص 62
    # - الشیعه و الحکومة القومیة فى العراق: حسن العلوى، ص 62 - 73
    # - لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث: على الوردى، ج 4، ص 236 - 242، ج 5، ق 1، ص 19، 20، 76 - 90، 109 - 112، 233، 234، 299، ج 5، ق 2، ص 114، 115
    # - سنوات الجمر: على المومن، ص 20، 21، 294
    # - فقهاى نامدار شیعه: عقیقى بخشایشى، ص 386، 389
    # - از تکریت تا کوت: جودیت میلرولورى میل روا، حسن تقى زاده میلانى، ص 96
    # - ریحانه الادب: على مدرس تبریزى، ج 6، ص 351
    # - گلشن ابرار: ج 2، ص 687
    {{الگو:مفسران شیعه}}


    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}


    اندك اندك بيمارى بر پيك مصلح كهنسال سامرا پنجه افكند و انديشه والايش در ناتوانى فرو رفت، به گونه‌اى كه ديگر حتى دوستانش را نيز به خاطر نمى آورد. اين امر بر آشنايان نزديكش گران آمد، بنابراين زيارتش را محدود ساختند، براى نخستين بار پس از 85 سال هبةالدين با خاموشى پيوند خورد. سكوتى كه چيزى جز آرامش پيش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزيدن گرفت و در شب دوشنبه بيست و ششم شوال 1386ق ريشه‌هاى يكى از كهنسال ترين درختان حوزه‌هاى علميه را از خاكهاى ماديت برون آورده، به جهان ناپيداى جاودانگى برد و در حريم پاك امام كاظم‌عليه‌السلام به خاك سپرده شد،.  
    [[در پیرامون نهج‌البلاغه (ط. جامعه مدرسین)]]


    ==منابع==
    [[اسلام و هییت]]
     
     
    - هبةالدين شهرستانى: سيد محمد مهدى علوى، ص 4، 5، 6، 7، 8، 10، 11، 14، 19، 20، 22
     
    - اسلام و هيئت: هبةالدين شهرستانى، ترجمه اسماعيل فردوسى فراهانى، ص 52، 53، 55، 58، 59، 60، 61


    - نقباء البشر فى القرن الرابع عشر: [[آقا بزرگ تهرانى]]، ج 3، ص 64، 639، ج 4، ص 1416، 1417
    [[الهیئة و الإسلام]]


    - ثورة النجف على الانكليز: حسن الاسدى، ص 62
    [[نهضة الحسين]]


    - الشيعه و الحكومة القومية فى العراق: حسن العلوى، ص 62 - 73
    [[الحسين في طريقه الی الشهادة]]


    - لمحات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث: على الوردى، ج 4، ص 236 - 242، ج 5،ق 1، ص 19، 20، 76 - 90، 109 - 112، 233، 234، 299، ج 5،ق 2، ص 114، 115
    [[دعا و تهلیلات قرآن]]


    - سنوات الجمر: على المومن، ص 20، 21، 294
    [[راهنمای یهود و نصاری یا بیبلها]]


    - فقهاى نامدار شيعه: عقيقى بخشايشى، ص 386، 389
    [[نبذه من رساله صلاة الجمعه]]  
     
    - از تكريت تا كوت: جوديت ميلرولورى ميل روا، حسن تقى زاده ميلانى، ص 96
     
    - ريحانه الادب: على مدرس تبريزى، ج 6، ص 351
     
    - گلشن ابرار: ج 2، ص 687
     
    == وابسته‌ها ==
    [[نبذه من رساله صلاه الجمعه]]
     
    [[در پیرامون نهج البلاغه (جامعه مدرسین)]]  


    [[نهضت امام حسين(ع)]]  
    [[نهضت امام حسين(ع)]]  


    [[مقالاتی پیرامون نهج البلاغه و گردآورنده آن]]
    [[مقالاتی پیرامون نهج‌البلاغة و گردآورنده آن]]  
     
    [[اسلام و هییت]]  


    [[تصحيح الإعتقاد بصواب الإنتقاد]]  
    [[تصحيح الإعتقاد بصواب الإنتقاد]]  


    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:مفسران شیعه]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۰۲

    شهرستانی، سید هبةالدین
    نام شهرستانی، سید هبةالدین
    نام‎های دیگر ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، هبةالدین

    ح‍ائ‍ری‌ ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی

    ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ی‍ن‌

    ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌، ه‍ب‍ه‌ال‍دی‍ن‌ م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ی‍ن‌

    هبةالدین ال‍ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ال‍ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌

    هبةالدین ال‍ش‍ه‍رس‍ت‍ان‍ی‌

    نام پدر سید حسین
    متولد 1263 ش یا 1884 م
    محل تولد سامرا
    رحلت 1345 ش یا 1386 ق یا 1967 م
    اساتید شیخ محمدکاظم خرسانى

    سید کاظم یزدى

    شریعت اصفهانى

    برخی آثار در پیرامون نهج‌البلاغه (ط. جامعه مدرسین)

    اسلام و هییت

    نبذه من رساله صلاة الجمعه

    کد مؤلف AUTHORCODE00228AUTHORCODE

    سید محمدعلی حسینی شهرستانی (1263-1345ش)، معروف به سید هبةالدین شهرستانی، عالم، مجتهد، فقیه، مفسر، روزنامه نگار مصلح و مجاهد مفسر قرآن، دانشور مصلح جهان اسلام

    ولادت

    سید محمدعلی هِبَة‌الدین فرزند سید حسین عابد، از خاندان معروف شهرستانی بود و نیاکانش از محسن صراف تا زید، فرزند گرانقدر امام على بن الحسین‌ علیه‌السلام همه در شمار نیکان جاى داشتند و با سی واسطه به زید بن علی بن الحسین می‌رسد.

    وی در روز سه شنبه ۲۴ رجب ۱۳۰۱ ق در سامرا به دنیا آمد و زیر نظر پدرش پرورش یافت. مادرش، سیده مریم، بانوی پرهیزگاری بود که در ریاضیات، تاریخ جهان، شعر، ادب و علم الانساب، سرآمد زنان روزگار خود بود.

    تحصیلات

    آموزش رسمى هبةالدین از ده سالگى آغاز شد. او در مدتى کوتاه، صرف، نحو، معانى، بیان، بدیع، حدیث، درایه، رجال، فقه و اصول سطح متوسط، تاریخ، هیئت، حساب و هندسه را در کربلا به پایان رساند.

    اما نیمه ذى قعده 1319ق فرارسید و پدرش سید حسین در 73 سالگى چشم از جهان فرو بست.

    اندکى پس از تدفین پیکر سید حسین در حریم امام کاظم‌ علیه‌السلام دانشمند برجسته نجف، سید مرتضى کشمیرى، که با پدر سید محمدعلی آشنایی دیرین داشت، در کربلا به دیدار سید محمد على شتافته، ضمن تسلیت مرگ پدر، از وى خواست براى ادامه تحصیل رهسپار حریم امیرمؤمنان‌ علیه‌السلام شود. ولى فرزند مریم نمى توانست بدین پیشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان کوچیدن، شیوه نامعلوم زندگى در آن دیار و از سوى دیگر هواى بهره‌گیرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در تردید افکنده بود. سید کشمیرى با مشاهده دودلى فرزند سید حسین گفت: شایسته است به کتاب خداوند روى آوریم. آنگاه قرآن گرفته، با آفریدگار به رایزنى پرداخت. کلام الهى چنین آشکار بود که نه تنها هبةالدین بلکه میهمانش را نیز در شگفتى فرو برد:

    «و جعلنا ابن مریم و أمه آیة و آویناهما إلى ربوة ذات قرار و معین» (مؤمنون، 50)

    فرزند بانوى پاک نهاد شهرستانى با شنیدن پیام روشن پروردگار، همه تردیدها را کنار نهاده، در 21 شعبان 1320ق رهسپار نجف شد.

    سفر سبز

    هبةالدین در حریم پاک امیرمؤمنان‌ علیه‌السلام از فقیهان نامور شیعه شیخ محمدکاظم خرسانى، سید کاظم یزدى و شریعت اصفهانى فیض برد و در شمار مجتهدان شیعه جاى گرفت. او که بیش از هر چیز به بیدارى مسلمانان مى اندیشید با شیخ محمد عبده، مفتى مصر، سید محمد دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله «النهار» و گردانندگان مجلات «المقتطف» و «الهلال» ارتباط بر قرار ساخته، میان مراکز فرهنگى شیعه و سنى در عراق، مصر و سوریه پیوندى ناگسستنى پدید آورد و با انتشار مقاله‌ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بیدارى و اتحاد مسلمانان را دنبال کرد. در این روزگار فریاد مشروطه‌خواهى در ایران بالا گرفت. فقیه بیدار سامرا به حمایت از این جنبش برخاسته، با شرکت در محافل آزادیخواهان، آنها را در گزینش شیوه‌هاى درست مبارزه یارى داد.

    در 1328ق تلاشهاى خستگى ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینى، فلسفى و علمى «العلم» انتشار یافت. این ماهنامه دو سال منتشر شد ولى خبر پیوستن گروهى از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبةالدین را اندوهگین ساخته، سمت بحرین روانه کرد. بدین ترتیب دفتر مجله العلم براى همیشه بسته شد. فقیه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى به نامهاى «اصلاح» و «اسلام»، یک ساختمان ویژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانیها و نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسایان بحرین را پراکنده ساخته، مومنان آن سامان را قدرتى تازه بخشید.

    آنگاه راه هندوستان پیش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دین باوران هند و تشکیل انجمنهاى مذهبى، رهسپار ژاپن شود؛ ولى دیدار با سید جلال‌الدین مؤیدالاسلام حسینى کاشانى، نویسنده روزنامه حبل المتین، در کلکته مسیرش را دگرگون ساخت.

    مویدالاسلام در آن سالهاى بحرانى، که شمارش معکوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست. بنابراین هبةالدین راه یمن پیش گرفته، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمین‌ها به نجف بازگشت. او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبى سازمان داده، آنها را با انجمن مرکزى نجف به یکدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهاى پاکدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دین پاسدارى کنند. ولى دریغ که آتش نبرد جهانى همه کشته‌هایش را خاکستر ساخت.

    سالهاى جهاد

    در سال 1332ق جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آینده را در ابهام فرو برد. شیخ‌الاسلام استانبول، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترین مقام دینى دولت عثمانى ضمن صدور اطلاعیه‌اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه، بریتانیا و روسیه فراخواند.

    هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم 1333ق در همه مساجد بغداد خوانده شد ولى دانشمندان دینى دست پرورده عثمانیان نه تنها آن را تایید نکردند، بلکه با ارسال پیامهاى محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانى در تنگنایى تاریک گرفتار آمده بود. کسانى که در سایه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، یکباره پدر خوانده ترک خویش از یاد برده، پیک دوستى سمت بریتانیا گسیل می‎کردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در این موضع گیرى تنها نبودند، بلکه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقیان پرورش یافته در مدرسه‌هاى نظامى استانبول نیز از سلطان عثمانى روى گردانده، براى خدمت به ملکه بریتانیا به رقابت پرداختند.

    در چنین شرایطى شیعیان، که همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مى آمدند، به پیروى از فقیهان نجف احساس مسؤولیت کرده، سرنوشت خویش را با سرنوشت دولت سست بنیاد عثمانى پیوند زدند. سید هبةالدین همراه روحانیان بزرگ چون شیخ الشریعه اصفهانى، میرزا مهدى بن ملا کاظم خراسانى و سید مصطفى کاشانى رایت مقدس بارگاه علی‌ علیه‌السلام برداشته، در میان شعارهاى پیوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در کوفه به سر برده، بامداد همراه سید محمد فرزند حضرت سید کاظم یزدى و سوارانى که بدانان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.

    انبوه مجاهدان در 21 محرم 1334 به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همایشهاى وحدت بود. عصر جمعه، بیست و پنجم محرم، حضرت آیت‌الله شیخ الشریعه اصفهانى همراه سید هبه‌الدین و دیگر دانشوران عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلى سراسر یگانگى، روشنى و دوستى شرکت جستند. هبةالدین که نمى توانست بدین مقدار، در وحدت شیعه و سنى، بسنده کند، در راستاى نزدیکى فزونتر نیروهاى فرهنگى مسلمان، دو روز بعد در یکشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدى الاسلام باز دید کرد و تلاش دست اندرکاران آن نشریه را ستود.

    سپاه ارادتمندان اهل‌بیت‌ علیه‌السلام سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهاى بریتانیا دلاورانه شرکت جست. توجه به یکى از تلگرافهاى فقیه سامرا از جبهه کوت مى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقویت روحیه مردم و رزمندگان باشد:

    «در سوم شباط با پرچم شریف علی‌ علیه‌السلام، همراه گروهى از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه کوت را زیارت کردیم. از صمیم قلب شجاعت سپاهیان دلیر و فداکاریهاى آنان را در بازپس گیرى سرزمینهاى غصب شده، سپاس گفتم، در حالى که فرمانده دلاور و بى باکشان، مرد کمیاب روزگار، فرمانده کل حضرت خلیل بک نیز در میان آنها بود. ما همه بر این باوریم که سپاه ما تا کنون هرگز در عراق چنین نظم و ترتیب نداشته، این گونه به حکم قانون الهى «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» آماده دفاع نبوده است. انتظار مى رود دشمنان، به یارى پروردگار بسرعت نابود شوند.»

    ارمغان اشغالگران

    تلاشهاى خستگى ناپذیر فقیهان نجف سرانجام در اثر بى کفایتى افسران و سربازان عثمانى و عدم تجربه و تجهیزات کافى مؤمنان رزمنده به ضعف گرایید و در 1336ق عراق زیر چکمه ارتشیان بریتانیا قرار گرفت. برق سرنیزه‌هاى انگلیسى زندگى را در کام فقیه آزاده سامرا ناگوار ساخته، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزه فراخواند. بدین ترتیب مجتهد دلاور شهرستانى یکباره در نیام خاموشى فرو رفت و سکوت را پوشش تلاشهاى فراوان خویش ساخت. کارگزاران لندن که خاموشى هبةالدین را دلیل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا با کشاندن او به صفوف انگلیسیان جاى پاى بریتانیا در عراق را استحکام بخشند. در این راستا محمد سرور خان نیابت فرماندار سیاسى کربلا در 1337ق از هبةالدین خواست تا با اختیارات کامل و بى هیچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گیرد. فقیه بیدار سامرا که با روشن بینى الهى خویش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذیرش این مقام سرباز زد.

    اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازین جنگ، که خود را ناجى اعراب مى خواندند، از هیچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمی‎کردند. خاطره‌اى که عبدالعزیز قصاب، یکى از شهروندان آن روزگار عراق، به رشته نگارش کشیده، مى تواند تصویر روشنى از شیوه برخورد آنان با مردم ترسیم کند:

    آنها هر کس را که با نظام عبور و مرور در خیابانها و بویژه پل مخالفت می‎کرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خویش قرار مى دادند. روزى کاروانى از زایران ایرانى از پل می‌گذشت... همه کاروانیان چنانکه نیروهاى انگلیسى تصویب کرده بودند، از اسبها به زیر آمده، در حالى که چارپایان را یدک مى کشیدند، پیاده از پل می‌گذشتند. تنها یکى از مسافران به دلیل معلولیت همچنان سواره راه مى پیمود. سرباز بریتانیایى با مشاهده وى، خشمگینانه یورش برده، او را آماج ضربه‌هاى شدید عصاى زمخت خود قرار داد. مسافران بدان امید که سرباز از کردار ناپسندش دست بردارد، فریاد زدند: بیمار است، عاجز است. ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، که زایر معلول از استر به زیر افتاد. همراهانش ناگزیر وى را بر کتف نهاده، از پل عبور دادند.

    خشونت بسیار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم روز به روز فزونى مى یافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگیرآماده مى ساخت. لندن با درک شرایط در 1336ق به سیاستى نوین روى آورد. سیاستى که حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تأمین سازد. بنابراین مسأله همه پرسى درباره آینده عراق را مطرح کردند. سید هبةالدین که از نقشه‌هاى استعمارگران آگاه بود. با همکارى شیخ محمدرضا شیرازى - فرزند میرزا محمدتقى شیرازى مرجع عصر - و گروهى از مؤمنان انجمن سرى «الجمعیة الوطنیة الاسلامىة» را بنیاد نهاد. هدف این گروه استقلال کامل عراق بود. هدفى که با فتواى مشهور مرجع بزرگ روزگار میرزا محمدتقى شیرازى مبنى بر اینکه هیچ مسلمانى حق ندارد غیر مسلمان را براى حکومت بر مسلمانان انتخاب کند، فراگیر شد و نقشه همه پرسى اشغالگران را با ناکامى روبرو ساخت.

    در جبهه استقلال

    تلاشهاى بسیار «الجمعیة الوطنیة الاسلامىة» سرانجام گردهمایى استقلال جویانه در بغداد و کاظمین را پى افکند. پیام مرجع بزرگ شیعه حضرت آیت‌الله شیرازى، درباره لزوم شرکت فراگیر مردم در تظاهرات و همایشهاى صلح آمیز استقلال، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله‌ور ساخت. در پى این پیام شوراى سرى رهبرى انقلاب که هبةالدین نیز در شمار اعضاى آن جاى داشت، زیر نظر آیت‌الله شیرازى تشکیل شد، تا خیزش مردمى را هدایت کند.

    از سوى دیگر انگلیس، که هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را نادیده بگیرد، در برابر تظاهرات مسالمت آمیز مؤمنان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى که به یورش عشایر منطقه «رمیشه» به اشغالگران انجامید. این یورش هر چند آغازى پیروزمند داشت ولى اندک اندک به ضعف گرایید و آمار شهیدان و مجروحان فزونى یافت.

    مرجع بیدار شیعه، که از خونریزى و ناهماهنگى نیروها در رویارویى با اشغالگران بیمناک بود، سید هبةالدین و میرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهدید انگلستان به جهاد فراگیر مردمى، آنها را از خونریزى بیشتر باز دارند. ولى ویلسون، نماینده بریتانیا در عراق، از پذیرش پیشنهاد آتش بس خوددارى کرد. بدین ترتیب همه چیز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ میرزا محمدتقى شیرازى زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.

    هبةالدین در این خیزش همگانى نقشى ارزنده داشت. او از سوى مرجعیت شیعه به سران قبیله‌ها پیام مى فرستاد، از آنان درباره کردارشان توضیح مى خواست و آنها را در برآوردن نیازهایشان یارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود که فرماندهان وى را «هیبت‌الدین» مى خواندند.

    در کشاکش این نبرد نابرابر مردم کربلا به ارگانهاى دولتى یورش برده، کنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملى تشکیل دادند. هبةالدین، سید ابوالقاسم کاشانى، سید حسین قزوینى و گروهى دیگر از روحانیان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند. وظیفه این مجلس گسترش انگیزه دینى انقلاب و رسیدگى به اختلافهاى مردم بود.

    آتش انقلاب روز به روز شعله‌ورتر می‌شد و همه چیز براى پدید آمدن پیروزى همه جانبه مسلمانان آماده بود ولى دریغ که حادثه‌اى نگران کننده آینده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع کربلا به سراى جاودانگى شتافت. وظیفه سید هبةالدین به عنوان رکن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسیار سنگین شده بود. پیشگیرى از تضعیف روحیه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از این وظیفه الهى بود. پیام تسلیت آن بزرگمرد به فرماندهان نیروهاى مردمى مى‌تواند نشانگر گوشه‌اى از تلاشهاى وى در این باره باشد:

    «در گذشت حجت‌الاسلام و رئیس علماى اعلام، رکن نهضت عربى و روح خیزش اسلامى شیخ میرزا محمدتقى شیرازى قدس‌الله‌روحه و نور ضریحه را به شما و همه جهان اسلام تسلیت می‌گوییم. خورشید زندگى قدسى او هنگام غروب خورشید سه شنبه، سوم ذى حجة 1338 پس از آنکه سى درجه از فلک عمر شریفش در زنده کردن علم و نابودى کافران سپرى شد، غروب کرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش را تسلى می‌دهد، توانمندى اهداف بلندش و پایدارى مردم در راه اوست.

    بى شک اسلام به وسیله سربازان و یارانش که پس از وى باقى مانده، راهش را مى پیمایند، زنده است پیوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستیم.

    سوم ذى حجة 1338 خدمتگزار دین و دانش محمد على شهرستانى»

    هر چند سید هبةالدین در شعله‌ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان کرد، ولى اختلاف عشایر، توطئه‌هاى عوامل دشمن، طولانى شدن نبرد و بهره‌گیرى بریتانیا از سلاحهاى پیشرفته و تجربه‌هاى دیرین، سرانجام رزمندگان مؤمن را به ناتوانى کشاند. در این شرایط ورود نماینده جدید لندن به صحنه سیاست عراق و تبلیغات فراوان او در پذیرش خواستهاى انقلابیان از سوى انگلیس، بر تردید رزمندگان افزود و اندک اندک معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت. گروهى از کربلاییان شوریده، بر شوراى رهبرى انقلاب چیرگى یافتند و نمایندگانى را براى صلح به بغداد فرستادند. نمایندگان انگلیس با پنج شرط، پیشنهاد صلح را پذیرفتند؛ شرطهایى که نخستین آنها تسلیم هفده نفر به نیروهاى بریتانى، در مدت 24 ساعت بود. هبةالدین در شمار این هفده نفر جاى داشت.

    بدین ترتیب فقیه نستوه سامرا به زندان افکنده شد و اندکى بعد از سوى دادگاه ویژه نظامى به اعدام محکوم گردید.

    او در 1339 پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت و دیگر بار به عرصه مسؤولیتهاى خطیر گام نهاد.

    فرصتى طلایى

    در سال 1339ق سرانجام سیاستهاى نوین بریتانیا به بارنشست و نیروهاى اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیداى صحنه پناه برده، فرمانروایى متن را به ملک فیصل سپردند. فیصل که براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره‌اى جز گماردن برخى از خوشنامان در دستگاه اداره کشور نمى دید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد کرد.

    هر چند سید هبةالدین پذیرش این پیشنهاد را نمى پسندید و آن را فرصتى براى بهره‌گیرى راز نام نیک مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنایان در استفاده از فرصتى‌که شاید دیگر هرگز تکرار نمى شد، وى را به پذیرش واداشت. او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایى و استادان خارجى را از کار برکنار کرد، مدرسه‌هاى ابتدایى و متوسطه بنیاد نهاد، عشایر را از مدارس سیار برخوردار ساخت، مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و براى نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین کشورهاى اسلامى مسأله تربیت دینى دانش آموزان و استادان را موارد تأکید قرار داد.

    پیروزیهاى فقیه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فرو برد. بنابراین چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند که ناگزیر در بیستم ذى حجة 1340ق استعفا داد.

    مدتى بعد دیوان عالى تمییز احکام بر اساس مذهب جعفرى شکل گرفت و مسوولیت آن به سید هبةالدین سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس از تجربه وزارت معارف، شرکت در کارهاى اجرایى را شایسته نمى دانست، ولى دیگر بار به اصرار برخى از فقیهان شیعه مسوولیت پذیرفت. تلاش در سازماندهى دادگاه‌هاى شرعى و پیوند آنها با دیوان عالى، گزینش داوران شایسته، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسى بخشى از اقدامات فقیه بیدار سامرا در این مقام به شمار مى رود.

    سالهاى بیمارى

    در 1342 همزمان با پذیرش مسؤولیت دیوان عالى تمییز، بیمارى چشم هبةالدین را در رنج فرو برد. بیمارى دشوارى که با جراحى سال 1345 اندکى بهبود یافت ولى هرگز ریشه کن نشد؛ حتى سفر

    1349 به سوریه و بهره گیرى از تخصص پزشکان آن سامان نیز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت. البته بیمارى هرگز به معناى پایان کوششهاى معمول و گوشه‌گیرى فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال 1353 براى شرکت در انتخابات مجلس شوراى ملى از دیوان عالى تمییز احکام جعفرى کناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى که بیش از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذى حجه همان سال منحل شد.

    انحلال مجلس براى سید هبةالدین فرصتى طلایى بود. او هر چند از درد چشم و کاهش شدید بینایى رنج می‌برد، ولى مى توانست دیگر بار به پژوهشهاى ژرف خویش پردازد. بنابراین در صحن شریف امام کاظم‌ علیه‌السلام کتابخانه‌اى با عنوان «مکتبة الجوادین العامه» بنیاد نهاد، جایگاهى براى پذیرش میهمانان در آن پدید آورد تا ضمن دیدار با مردم و اندیشمندان، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقیه بیدار بدین مقدار بسنده نکرده، همه روزه به انبوه نامه‌هاى رسیده، پاسخ می‌گفت و مخاطبانش را با مسؤولیتهایشان آشنا مى ساخت.

    سرانجام تیرگى بر دیدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سایه افکند و آن دانشور فرازانه را در نابینایى فرو برد. البته از دست دادن بینایى هرگز وى را از تحقیق و نگارش باز نداشت. هر روز کتاب‌هاى مورد نیاز را برایش مى خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله یا کتاب مى نوشت. او همواره می‌گفت: پروردگار لطف کرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنویسم.

    وفات

    سرانجام این عالم بزرگ در شب دوشنبه بیست و ششم شوال 1386ق در سن 85 سالگی در بغداد درگذشت و در حریم پاک امام کاظم‌ علیه‌السلام به خاک سپرده شد،.

    آثار

    از آن بزرگمرد، بیش از 109 کتاب و رساله به یادگار مانده است.

    1. المحیط فى تفسیر القرآن
    2. فیض البارى یا اصلاح منظومه سبزوارى
    3. الهیئة و الاسلام
    4. الشریعة و الطبیعة
    5. الدلائل و المسائل
    6. التوت و الملکوت
    7. نور الناظر فى علم الرؤیا و المناظر

    بخشى کوچک از گنجینه بزرگ آثار آن دانشور سخت کوش شمرده می‌شود.

    منابع مقاله

    1. - هبةالدین شهرستانى: سید محمد مهدى علوى، ص 4، 5، 6، 7، 8، 10، 11، 14، 19، 20، 22
    2. - اسلام و هیئت: هبةالدین شهرستانى، ترجمه اسماعیل فردوسى فراهانى، ص 52، 53، 55، 58، 59، 60، 61
    3. - نقباء البشر فى القرن الرابع عشر: آقا بزرگ تهرانى، ج 3، ص 64، 639، ج 4، ص 1416، 1417
    4. - ثورة النجف على الانکلیز: حسن الاسدى، ص 62
    5. - الشیعه و الحکومة القومیة فى العراق: حسن العلوى، ص 62 - 73
    6. - لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث: على الوردى، ج 4، ص 236 - 242، ج 5، ق 1، ص 19، 20، 76 - 90، 109 - 112، 233، 234، 299، ج 5، ق 2، ص 114، 115
    7. - سنوات الجمر: على المومن، ص 20، 21، 294
    8. - فقهاى نامدار شیعه: عقیقى بخشایشى، ص 386، 389
    9. - از تکریت تا کوت: جودیت میلرولورى میل روا، حسن تقى زاده میلانى، ص 96
    10. - ریحانه الادب: على مدرس تبریزى، ج 6، ص 351
    11. - گلشن ابرار: ج 2، ص 687

    وابسته‌ها