تفسیر سورة الفاتحة: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - ' الدين' به '‌الدين')
    جز (جایگزینی متن - 'تفسیر سوره حمد (ابهام زدایی)' به 'تفسیر سوره حمد (ابهام‌زدایی)')
     
    (۲۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class='wikiInfo'>
    {{جعبه اطلاعات کتاب
    [[پرونده:NUR11665J1.jpg|بندانگشتی|تفسیر سورة الفاتحة]]
    | تصویر =NUR11665J1.jpg
    {| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right"
    | عنوان =تفسیر سورة الفاتحة
    |+ |
    | عنوان‌های دیگر =
    |-
    | پدیدآوران =  
    ! نام کتاب!! data-type='bookName'|تفسیر سورة الفاتحة
    [[عاملی، جعفر مرتضی]] (نویسنده)
    |-
    | زبان =عربی
    |نام های دیگر کتاب
    | کد کنگره =‏BP‎‏ ‎‏10‎‏2‎‏/‎‏12‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏2‎‏ت‎‏7
    |data-type='otherBookNames'|
    | موضوع =
    |-
    تفاسیر (سوره فاتحه)
    |پدیدآورندگان
    |data-type='authors'|[[عاملی، جعفر مرتضی]] (نويسنده)
    |-
    |زبان  
    |data-type='language'|عربی
    |-
    |کد کنگره  
    |data-type='congeressCode' style='direction:ltr'|‏BP‎‏ ‎‏10‎‏2‎‏/‎‏12‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏2‎‏ت‎‏7
    |-
    |موضوع  
    |data-type='subject'|تفاسیر (سوره فاتحه)


    تفاسیر شیعه - قرن ۱۴
    تفاسیر شیعه - قرن ۱۴
    |-
    | ناشر =
    |ناشر  
    المرکز الإسلامي للدراسات
    |data-type='publisher'|المرکز الإسلامي للدراسات
    | مکان نشر =بیروت - لبنان
    |-
    | سال نشر = 1420 ق یا 1999 م
    |مکان نشر  
    |data-type='publishPlace'|بیروت - لبنان
    |-
    |سال نشر  
    |data-type='publishYear'| 1420 هـ.ق یا 1999 م
    |-class='articleCode'
    |کد اتوماسیون
    |data-type='automationCode'|AUTOMATIONCODE11665AUTOMATIONCODE
    |}
    </div>


     
    | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE11665AUTOMATIONCODE
    == معرفى اجمالى ==
    | چاپ =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =11665
    | کتابخوان همراه نور =11665
    | کد پدیدآور =
    | پس از =
    | پیش از =
    }}
    {{کاربردهای دیگر| تفسیر سوره حمد (ابهام‌زدایی)}} 
    '''تفسير سورة الفاتحة'''، صورت مكتوب درس‌هاى هفتگى [[عاملی، جعفر مرتضی|سيد جعفر مرتضى عاملى]] (متولد 1364ق) درباره تفسير سوره حمد است كه در شهر عدشيت (جنوب لبنان) ارائه شده است.
    '''تفسير سورة الفاتحة'''، صورت مكتوب درس‌هاى هفتگى [[عاملی، جعفر مرتضی|سيد جعفر مرتضى عاملى]] (متولد 1364ق) درباره تفسير سوره حمد است كه در شهر عدشيت (جنوب لبنان) ارائه شده است.


    == ساختار ==
    == ساختار ==
    اين كتاب، تفسير ترتيبى است و در آن به ترتيب هريك از هفت آيه سوره حمد توضيح داده مى‌شود.
    اين كتاب، تفسير ترتيبى است و در آن به ترتيب هريك از هفت آيه سوره حمد توضيح داده مى‌شود.


    روش تفسيرى نويسنده در اين كتاب، بنا بر تعبير خودش «استنطاقى» است؛ يعنى كوشش مى‌شود با استفاده از پرسش و استفهام از قرآن كريم و با بهره‌گيرى از دقت‌هاى لغوى و ادبى در يكايك كلمات و بررسى سياق هر آيه، برداشت‌هايى از قرآن و استنباطاتى از آن، فراهم و عرضه شود.
    روش تفسيرى نویسنده در اين كتاب، بنا بر تعبير خودش «استنطاقى» است؛ يعنى كوشش مى‌شود با استفاده از پرسش و استفهام از قرآن كريم و با بهره‌گيرى از دقت‌هاى لغوى و ادبى در يكايك كلمات و بررسى سياق هر آيه، برداشت‌هايى از قرآن و استنباطاتى از آن، فراهم و عرضه شود.


    == گزارش محتوا ==
    == گزارش محتوا ==
    اين كتاب، اثرى تحقيقى و سرشار از تحليل‌ها و تفسيرهاى سودمند است و نكته‌هاى خواندنى روشى و محتوايى، در آن بسيار است؛ از جمله:
    اين كتاب، اثرى تحقيقى و سرشار از تحليل‌ها و تفسيرهاى سودمند است و نكته‌هاى خواندنى روشى و محتوايى، در آن بسيار است؛ از جمله:


    #در مقدمه، مؤلف يادآورى كرده كه در اين اثر از كتاب‌هاى تفاسير كمتر استفاده شده؛ بنابراين، كسانى كه به دنبال آشنايى با نظرات مفسران ديگر هستند، در اين كتاب مقصود خود را نخواهند يافت ...<ref>تفسير سورة الفاتحة، ص 9 - 10</ref>
    #در مقدمه، مؤلف يادآورى كرده كه در اين اثر از كتاب‌هاى تفاسير كمتر استفاده شده؛ بنابراین، كسانى كه به دنبال آشنايى با نظرات مفسران ديگر هستند، در اين كتاب مقصود خود را نخواهند يافت..<ref>تفسير سورة الفاتحة، ص9 - 10</ref>
    #نويسنده تأكيد كرده كه مراجعه به كتب لغت براى آشنايى با كاربردها و تركيب‌هاى آن واژه بوده است تا قلمرو معانى و اشارات و لوازم آن شناخته شود؛ زيرا اين مطلب براى فهم معانى قرآنى مهم است ...<ref>همان، ص 19</ref>
    #نویسنده تأكيد كرده كه مراجعه به كتب لغت براى آشنايى با كاربردها و تركيب‌هاى آن واژه بوده است تا قلمرو معانى و اشارات و لوازم آن شناخته شود؛ زيرا اين مطلب براى فهم معانى قرآنى مهم است..<ref>همان، ص19</ref>
    #نويسنده در تفسير ''' «بسم الله الرحمن الرحيم» '''، اين پرسش را مطرح كرده است كه چرا در قرآن بر روى «اسم» تمركز شده است؟ و در مقام پاسخ، اين پرسش را مطرح كرده كه آيا ما مى‌توانيم كنه ذات الهى را بشناسيم؟ چون روشن است كه انسان توانايى ادراك حقيقت ذات خدا را ندارد و ما از سوى اهل‌بيت(ع) مأمور شده‌ايم كه در ذات الهى تفكر نكنيم؛ زيرا آن ذات، مافوق عقل است؛ پس براى آدمى هيچ چاره‌اى نيست جز آنكه به اسم او توجه كند و از اسماى الهى براى دعا و نيايش استمداد جويد ...<ref>همان، ص 36 - 37</ref>
    #نویسنده در تفسير''' «بسم الله الرحمن الرحيم»'''، اين پرسش را مطرح كرده است كه چرا در قرآن بر روى «اسم» تمركز شده است؟ و در مقام پاسخ، اين پرسش را مطرح كرده كه آيا ما مى‌توانيم كنه ذات الهى را بشناسیم؟ چون روشن است كه انسان توانايى ادراك حقيقت ذات خدا را ندارد و ما از سوى اهل‌بيت(ع) مأمور شده‌ايم كه در ذات الهى تفكر نكنيم؛ زيرا آن ذات، مافوق عقل است؛ پس براى آدمى هيچ چاره‌اى نيست جز آنكه به اسم او توجه كند و از اسماى الهى براى دعا و نيايش استمداد جويد..<ref>همان، ص36 - 37</ref>
    #نويسنده در تفسير ''' «بسم الله الرحمن الرحيم» ''' اين بحث را مطرح كرده كه آيا «رحمان» علم است يا صفت؟ و در پاسخ تأكيد كرده است كه خداوند متعال رحمان را صفت براى الله قرار داده است؛ درحالى‌كه برخى ادعا كرده‌اند كه رحمان، «عَلَم بالغلبه» است. اگر چنين باشد چگونه مى‌توان عَلم را با عَلم وصف كرد؟ وى افزوده است كه به نظر مى‌رسد كه «عَلَم بالغلبه» شدنِ «رحمان» ظاهر نيست و ثابت نشده است و همين كه در قرآن، رحمان وصف براى الله قرار گرفته است دليل بر اين است كه وصف بودن رحمان همچنان باقى است و آيه ''' «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى...» ''' ...<ref>اسراء / 110</ref>، نيز دلالتى بر عَلم‌بودن رحمان ندارد؛ زيرا همان‌طور كه مى‌توان در مقام دعا، الله را خواند، همچنين كريم، رحيم، تواب، شافى، ستارالعيوب و غفارالذنوب و... را نيز مى‌توان مورد خطاب قرار داد و گفتن يا رحمان و يا رحيم باعث عَلم شدن نمى‌شود. نويسنده سرانجام تأكيد كرده است كه اگر كسى را كريم بنامى و عَلميت آن را در نظر بگيرى، نمى‌توان آن را وصف قرار داد و اگر وصف بودنش را ملاحظه كنى در اين صورت مى‌توان آن را وصف قرار داد. در بحث رحمان نيز قضيه همين گونه است ...<ref>همان، ص 50 - 51</ref>
    #نویسنده در تفسير''' «بسم الله الرحمن الرحيم»''' اين بحث را مطرح كرده كه آيا «رحمان» علم است يا صفت؟ و در پاسخ تأكيد كرده است كه خداوند متعال رحمان را صفت براى الله قرار داده است؛ درحالى‌كه برخى ادعا كرده‌اند كه رحمان، «عَلَم بالغلبه» است. اگر چنين باشد چگونه مى‌توان عَلم را با عَلم وصف كرد؟ وى افزوده است كه به نظر مى‌رسد كه «عَلَم بالغلبه» شدنِ «رحمان» ظاهر نيست و ثابت نشده است و همين كه در قرآن، رحمان وصف براى الله قرار گرفته است دليل بر اين است كه وصف بودن رحمان همچنان باقى است و آيه''' «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى...»'''..<ref>اسراء / 110</ref>، نيز دلالتى بر عَلم‌بودن رحمان ندارد؛ زيرا همان‌طور كه مى‌توان در مقام دعا، الله را خواند، همچنين كريم، رحيم، تواب، شافى، ستارالعيوب و غفارالذنوب و... را نيز مى‌توان مورد خطاب قرار داد و گفتن يا رحمان و يا رحيم باعث عَلم شدن نمى‌شود. نویسنده سرانجام تأكيد كرده است كه اگر كسى را كريم بنامى و عَلميت آن را در نظر بگيرى، نمى‌توان آن را وصف قرار داد و اگر وصف بودنش را ملاحظه كنى در اين صورت مى‌توان آن را وصف قرار داد. در بحث رحمان نيز قضيه همين گونه است..<ref>همان، ص50 - 51</ref>
    #نويسنده در تفسير آيه ''' «الحمد لله رب العالمين» '''، در توضيح معناى عالمين، با طرح اين پرسش‌ها كه آيا عالمين شامل همه موجودات و مخلوقات مى‌شود و يا اختصاص به نوع خاصى از آنان دارد؟ و آيا اين كلمه شامل جنّ و ملائكه هم مى‌شود؟ بر اين نكته تأكيد كرده است كه مقصود از عالمين معنايى متناسب با تربيت و انتقال از حالت نقص به حال كمال است؛ چون چيزى كه قابليت تحول ندارد، تربيت‌پذير نيست. سپس نويسنده تأكيد كرده است كه اگر ما آيات قرآن را مورد بحث و بررسى قرار دهيم، خواهيم يافت كه كلمه عالمين غالبا در خصوص انسان عاقل استعمال مى‌شود. او آنگاه اين پرسش را طرح كرده كه چرا اين آيه به‌صورت ''' «الحمد لله رب العالمين» ''' آمده و به شكل «الحمد لله ربي» و يا «الحمد لله ربنا» نيامده؟ و چنين پاسخ داده كه چون خداى تعالى مى‌خواهد كه ما به‌صورت اجتماعى زندگى كنيم و تكامل فردى و شخصى كافى نيست ...<ref>همان، ص 76 - 83</ref>
    #نویسنده در تفسير آيه''' «الحمد لله رب العالمين»'''، در توضيح معناى عالمين، با طرح اين پرسش‌ها كه آيا عالمين شامل همه موجودات و مخلوقات مى‌شود و يا اختصاص به نوع خاصى از آنان دارد؟ و آيا اين كلمه شامل جنّ و ملائكه هم مى‌شود؟ بر اين نكته تأكيد كرده است كه مقصود از عالمين معنايى متناسب با تربيت و انتقال از حالت نقص به حال كمال است؛ چون چيزى كه قابليت تحول ندارد، تربيت‌پذير نيست. سپس نویسنده تأكيد كرده است كه اگر ما آيات قرآن را مورد بحث و بررسى قرار دهيم، خواهيم يافت كه كلمه عالمين غالباً  در خصوص انسان عاقل استعمال مى‌شود. او آنگاه اين پرسش را طرح كرده كه چرا اين آيه به‌صورت''' «الحمد لله رب العالمين»''' آمده و به شكل «الحمد لله ربي» و يا «الحمد لله ربنا» نيامده؟ و چنين پاسخ داده كه چون خداى تعالى مى‌خواهد كه ما به‌صورت اجتماعى زندگى كنيم و تكامل فردى و شخصى كافى نيست..<ref>همان، ص76 - 83</ref>
    #نويسنده در تفسير ''' «مالك يوم‌الدين» ''' اين بحث را مطرح كرده است كه خداى تعالى كدام نوع مالكيت را داراست؟ و در جواب به بررسى انواع مالكيت‌ها پرداخته و از جمله به مالكيت اعتبارى اشاره كرده و بعد مالكيت طبيعى را مهم‌تر از آن دانسته است و سرانجام تأكيد كرده است كه مالكيت الهى كه در آيه مالك يوم‌الدين آمده عبارت از مالكيت حقيقى است كه ثابت و راسخ است و هيچ ضعفى به آن نمى‌رسد و ازبين‌رفتنى نيست و هيچ محدوديت و قيدى ندارد و آن، همان مالكيتى است كه از الوهيت و ربوبيت و خالقيت او سرچشمه گرفته است ...<ref>همان، ص 106 - 108</ref>
    #نویسنده در تفسير''' «مالك يوم‌الدين»''' اين بحث را مطرح كرده است كه خداى تعالى كدام نوع مالكيت را داراست؟ و در جواب به بررسى انواع مالكيت‌ها پرداخته و از جمله به مالكيت اعتبارى اشاره كرده و بعد مالكيت طبيعى را مهم‌تر از آن دانسته است و سرانجام تأكيد كرده است كه مالكيت الهى كه در آيه مالك يوم‌الدين آمده عبارت از مالكيت حقيقى است كه ثابت و راسخ است و هيچ ضعفى به آن نمى‌رسد و ازبين‌رفتنى نيست و هيچ محدوديت و قيدى ندارد و آن، همان مالكيتى است كه از الوهيت و ربوبيت و خالقيت او سرچشمه گرفته است..<ref>همان، ص106 - 108</ref>
    #نويسنده در تفسير آيه ''' «إياك نعبد» '''، نخست تأكيد كرده كه با توجه به آياتى مانند ''' «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» ''' ...<ref>الذاريات / 56</ref>و ''' «وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاَة وَ يُؤْتُوا الزَّكَاة وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَة» ''' ...<ref>البينة / 5</ref>، هدف از خلقت انسان، عبادت خداى تعالى است و بعد پرسيده است كه مقصود از عبادت چيست؟ و چنين پاسخ داده كه مقصود از اين عبادت، عبارت از انقياد و پيروى مطلق از اراده الهى در اوامر و نواهى اوست ...<ref>همان، ص 129</ref>
    #نویسنده در تفسير آيه''' «إياك نعبد»'''، نخست تأكيد كرده كه با توجه به آياتى مانند''' «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»'''..<ref>الذاريات / 56</ref>و''' «وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاَة وَ يُؤْتُوا الزَّكَاة وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَة»'''..<ref>البينة / 5</ref>، هدف از خلقت انسان، عبادت خداى تعالى است و بعد پرسيده است كه مقصود از عبادت چيست؟ و چنين پاسخ داده كه مقصود از اين عبادت، عبارت از انقياد و پيروى مطلق از اراده الهى در اوامر و نواهى اوست..<ref>همان، ص129</ref>
    #نويسنده در تفسير ''' «و إياك نستعين» '''، از جمله اين بحث را طرح كرده است كه براى برخى شيرين و جالب است كه بگويند ما در آنچه عمل مى‌كنيم، هيچ استقلالى نداريم و در اعمال خودمان نمى‌توانيم هيچ اثرى بگذاريم و جز ابزارى بى‌اراده در دست خدا نيستيم و همه چيز به خدا نسبت داده مى‌شود و ما هيچ نقشى در فعاليت‌هايمان نداريم. نويسنده افزوده است، ولى چنين مطلبى صحيح نيست و عبارتى كه خداى تعالى در اين مورد استعمال كرده است نيز اختيار انسان را تأييد مى‌كند؛ زيرا به‌صورت صيغه متكلم مع الغير ''' «نعبد» ''' و ''' «نستعين» ''' تعبير كرده است كه دلالت بر اين مطلب مى‌كند كه خداى تعالى از ما مى‌خواهد كه با اراده و اختيار خودمان فعاليت كنيم ...<ref>همان، ص 139 - 140</ref>
    #نویسنده در تفسير''' «و إياك نستعين»'''، از جمله اين بحث را طرح كرده است كه براى برخى شيرين و جالب است كه بگويند ما در آنچه عمل مى‌كنيم، هيچ استقلالى نداريم و در اعمال خودمان نمى‌توانيم هيچ اثرى بگذاریم و جز ابزارى بى‌اراده در دست خدا نيستيم و همه چيز به خدا نسبت داده مى‌شود و ما هيچ نقشى در فعاليت‌هايمان نداريم. نویسنده افزوده است، ولى چنين مطلبى صحيح نيست و عبارتى كه خداى تعالى در اين مورد استعمال كرده است نيز اختيار انسان را تأييد مى‌كند؛ زيرا به‌صورت صيغه متكلم مع الغير''' «نعبد»''' و''' «نستعين»''' تعبير كرده است كه دلالت بر اين مطلب مى‌كند كه خداى تعالى از ما مى‌خواهد كه با اراده و اختيار خودمان فعاليت كنيم..<ref>همان، ص139 - 140</ref>
    #مقصود از «صراط مستقيم» چيست؟ در برخى روايات، «اسلام»، در برخى ديگر، «[[علی بن ابی‎طالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]]» و در بعضى، «ائمه اطهار (ع)» شمرده شده است. چرا اين اختلافات وجود دارد؟ و آيا اين تناقض نيست؟ جواب نويسنده اين است كه هيچ تضادى در ميان نيست؛ زيرا وقتى ما به اسلام هدايت شديم، همان اسلام ما را به امامت [[علی بن ابی‎طالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] و همه ائمه اطهار(ع)فرامى‌خواند و همچنين اگر ما امامت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين (ع)]] و امامان معصوم(ع) را پذيرفتيم، آنان ما را به‌سوى اسلام دعوت مى‌كنند ...<ref>همان، ص 161 - 162</ref>
    #مقصود از «صراط مستقيم» چيست؟ در برخى روايات، «اسلام»، در برخى ديگر، «[[علی بن ابی‎طالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]]» و در بعضى، «ائمه اطهار(ع)» شمرده شده است. چرا اين اختلافات وجود دارد؟ و آيا اين تناقض نيست؟ جواب نویسنده اين است كه هيچ تضادى در ميان نيست؛ زيرا وقتى ما به اسلام هدايت شديم، همان اسلام ما را به امامت [[علی بن ابی‎طالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] و همه ائمه اطهار(ع) فرامى‌خواند و همچنين اگر ما امامت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] و امامان معصوم(ع) را پذيرفتيم، آنان ما را به‌سوى اسلام دعوت مى‌كنند..<ref>همان، ص161 - 162</ref>
    #نويسنده با طرح اين پرسش كه مقصود از ''' «غير المغضوب عليهم و لا الضالين» '''، چه كسانى هستند؟ اين گونه پاسخ داده است كه برخى گفته‌اند و در روايات هم آمده كسانى كه خدا بر آنان غضب كرده، يهود و گمراهان نيز نصارى هستند، ولى نويسنده اظهار نظر كرده كه ظاهراً اين روايات از باب انطباق است و اين دو عنوان شامل ديگران نيز مى‌شود؛ زيرا عنوان‌هاى مذكور عامّ هستند و شايستگى آن را دارند كه مصداق‌هاى ديگر را نيز در بر بگيرند و در قرآن هم مواردى داريم كه اين عنوان‌ها بر ديگران اطلاق شده است ...<ref>همان، ص 192 - 193</ref>
    #نویسنده با طرح اين پرسش كه مقصود از''' «غير المغضوب عليهم و لا الضالين»'''، چه كسانى هستند؟ اين گونه پاسخ داده است كه برخى گفته‌اند و در روايات هم آمده كسانى كه خدا بر آنان غضب كرده، يهود و گمراهان نيز نصارى هستند، ولى نویسنده اظهار نظر كرده كه ظاهراً اين روايات از باب انطباق است و اين دو عنوان شامل ديگران نيز مى‌شود؛ زيرا عنوان‌هاى مذكور عامّ هستند و شايستگى آن را دارند كه مصداق‌هاى ديگر را نيز در بر بگيرند و در قرآن هم مواردى داريم كه اين عنوان‌ها بر ديگران اطلاق شده است..<ref>همان، ص192 - 193</ref>


    == وضعيت كتاب ==
    == وضعيت كتاب ==
    نسخه حاضر چاپ دوم كتاب است كه در بيروت منتشر شده و نسبت به چاپ اول كه در قم منتشر شده، امتيازاتى دارد؛ زيرا اشتباهاتش تصحيح شده و اضافاتى نيز در آن صورت گرفته است.
    نسخه حاضر چاپ دوم كتاب است كه در بيروت منتشر شده و نسبت به چاپ اول كه در قم منتشر شده، امتيازاتى دارد؛ زيرا اشتباهاتش تصحيح شده و اضافاتى نيز در آن صورت گرفته است.


    ==پانويس ==
    ==پانويس ==
    <references />
    <references/>
    == منابع مقاله ==
    == منابع مقاله ==
    مقدمه و متن كتاب.
    مقدمه و متن كتاب.


    {{تفاسیر}}
    {{تفاسیر}}


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}






    == پیوندها ==
    [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/19147 مطالعه کتاب تفسیر سورة الفاتحة در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:اسلام، عرفان، غیره]]
    [[رده:اسلام، عرفان، غیره]]
    [[رده: تفسیر]]
    [[رده: تفسیر]]
    [[رده: تفاسیر سور و آیات]]
    [[رده: تفاسیر سور و آیات]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۰۷

    تفسیر سورة الفاتحة
    تفسیر سورة الفاتحة
    پدیدآورانعاملی، جعفر مرتضی (نویسنده)
    ناشرالمرکز الإسلامي للدراسات
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1420 ق یا 1999 م
    چاپ1
    موضوعتفاسیر (سوره فاتحه) تفاسیر شیعه - قرن ۱۴
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏10‎‏2‎‏/‎‏12‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏2‎‏ت‎‏7
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تفسير سورة الفاتحة، صورت مكتوب درس‌هاى هفتگى سيد جعفر مرتضى عاملى (متولد 1364ق) درباره تفسير سوره حمد است كه در شهر عدشيت (جنوب لبنان) ارائه شده است.

    ساختار

    اين كتاب، تفسير ترتيبى است و در آن به ترتيب هريك از هفت آيه سوره حمد توضيح داده مى‌شود.

    روش تفسيرى نویسنده در اين كتاب، بنا بر تعبير خودش «استنطاقى» است؛ يعنى كوشش مى‌شود با استفاده از پرسش و استفهام از قرآن كريم و با بهره‌گيرى از دقت‌هاى لغوى و ادبى در يكايك كلمات و بررسى سياق هر آيه، برداشت‌هايى از قرآن و استنباطاتى از آن، فراهم و عرضه شود.

    گزارش محتوا

    اين كتاب، اثرى تحقيقى و سرشار از تحليل‌ها و تفسيرهاى سودمند است و نكته‌هاى خواندنى روشى و محتوايى، در آن بسيار است؛ از جمله:

    1. در مقدمه، مؤلف يادآورى كرده كه در اين اثر از كتاب‌هاى تفاسير كمتر استفاده شده؛ بنابراین، كسانى كه به دنبال آشنايى با نظرات مفسران ديگر هستند، در اين كتاب مقصود خود را نخواهند يافت..[۱]
    2. نویسنده تأكيد كرده كه مراجعه به كتب لغت براى آشنايى با كاربردها و تركيب‌هاى آن واژه بوده است تا قلمرو معانى و اشارات و لوازم آن شناخته شود؛ زيرا اين مطلب براى فهم معانى قرآنى مهم است..[۲]
    3. نویسنده در تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم»، اين پرسش را مطرح كرده است كه چرا در قرآن بر روى «اسم» تمركز شده است؟ و در مقام پاسخ، اين پرسش را مطرح كرده كه آيا ما مى‌توانيم كنه ذات الهى را بشناسیم؟ چون روشن است كه انسان توانايى ادراك حقيقت ذات خدا را ندارد و ما از سوى اهل‌بيت(ع) مأمور شده‌ايم كه در ذات الهى تفكر نكنيم؛ زيرا آن ذات، مافوق عقل است؛ پس براى آدمى هيچ چاره‌اى نيست جز آنكه به اسم او توجه كند و از اسماى الهى براى دعا و نيايش استمداد جويد..[۳]
    4. نویسنده در تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم» اين بحث را مطرح كرده كه آيا «رحمان» علم است يا صفت؟ و در پاسخ تأكيد كرده است كه خداوند متعال رحمان را صفت براى الله قرار داده است؛ درحالى‌كه برخى ادعا كرده‌اند كه رحمان، «عَلَم بالغلبه» است. اگر چنين باشد چگونه مى‌توان عَلم را با عَلم وصف كرد؟ وى افزوده است كه به نظر مى‌رسد كه «عَلَم بالغلبه» شدنِ «رحمان» ظاهر نيست و ثابت نشده است و همين كه در قرآن، رحمان وصف براى الله قرار گرفته است دليل بر اين است كه وصف بودن رحمان همچنان باقى است و آيه «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى...»..[۴]، نيز دلالتى بر عَلم‌بودن رحمان ندارد؛ زيرا همان‌طور كه مى‌توان در مقام دعا، الله را خواند، همچنين كريم، رحيم، تواب، شافى، ستارالعيوب و غفارالذنوب و... را نيز مى‌توان مورد خطاب قرار داد و گفتن يا رحمان و يا رحيم باعث عَلم شدن نمى‌شود. نویسنده سرانجام تأكيد كرده است كه اگر كسى را كريم بنامى و عَلميت آن را در نظر بگيرى، نمى‌توان آن را وصف قرار داد و اگر وصف بودنش را ملاحظه كنى در اين صورت مى‌توان آن را وصف قرار داد. در بحث رحمان نيز قضيه همين گونه است..[۵]
    5. نویسنده در تفسير آيه «الحمد لله رب العالمين»، در توضيح معناى عالمين، با طرح اين پرسش‌ها كه آيا عالمين شامل همه موجودات و مخلوقات مى‌شود و يا اختصاص به نوع خاصى از آنان دارد؟ و آيا اين كلمه شامل جنّ و ملائكه هم مى‌شود؟ بر اين نكته تأكيد كرده است كه مقصود از عالمين معنايى متناسب با تربيت و انتقال از حالت نقص به حال كمال است؛ چون چيزى كه قابليت تحول ندارد، تربيت‌پذير نيست. سپس نویسنده تأكيد كرده است كه اگر ما آيات قرآن را مورد بحث و بررسى قرار دهيم، خواهيم يافت كه كلمه عالمين غالباً در خصوص انسان عاقل استعمال مى‌شود. او آنگاه اين پرسش را طرح كرده كه چرا اين آيه به‌صورت «الحمد لله رب العالمين» آمده و به شكل «الحمد لله ربي» و يا «الحمد لله ربنا» نيامده؟ و چنين پاسخ داده كه چون خداى تعالى مى‌خواهد كه ما به‌صورت اجتماعى زندگى كنيم و تكامل فردى و شخصى كافى نيست..[۶]
    6. نویسنده در تفسير «مالك يوم‌الدين» اين بحث را مطرح كرده است كه خداى تعالى كدام نوع مالكيت را داراست؟ و در جواب به بررسى انواع مالكيت‌ها پرداخته و از جمله به مالكيت اعتبارى اشاره كرده و بعد مالكيت طبيعى را مهم‌تر از آن دانسته است و سرانجام تأكيد كرده است كه مالكيت الهى كه در آيه مالك يوم‌الدين آمده عبارت از مالكيت حقيقى است كه ثابت و راسخ است و هيچ ضعفى به آن نمى‌رسد و ازبين‌رفتنى نيست و هيچ محدوديت و قيدى ندارد و آن، همان مالكيتى است كه از الوهيت و ربوبيت و خالقيت او سرچشمه گرفته است..[۷]
    7. نویسنده در تفسير آيه «إياك نعبد»، نخست تأكيد كرده كه با توجه به آياتى مانند «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»..[۸]و «وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاَة وَ يُؤْتُوا الزَّكَاة وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَة»..[۹]، هدف از خلقت انسان، عبادت خداى تعالى است و بعد پرسيده است كه مقصود از عبادت چيست؟ و چنين پاسخ داده كه مقصود از اين عبادت، عبارت از انقياد و پيروى مطلق از اراده الهى در اوامر و نواهى اوست..[۱۰]
    8. نویسنده در تفسير «و إياك نستعين»، از جمله اين بحث را طرح كرده است كه براى برخى شيرين و جالب است كه بگويند ما در آنچه عمل مى‌كنيم، هيچ استقلالى نداريم و در اعمال خودمان نمى‌توانيم هيچ اثرى بگذاریم و جز ابزارى بى‌اراده در دست خدا نيستيم و همه چيز به خدا نسبت داده مى‌شود و ما هيچ نقشى در فعاليت‌هايمان نداريم. نویسنده افزوده است، ولى چنين مطلبى صحيح نيست و عبارتى كه خداى تعالى در اين مورد استعمال كرده است نيز اختيار انسان را تأييد مى‌كند؛ زيرا به‌صورت صيغه متكلم مع الغير «نعبد» و «نستعين» تعبير كرده است كه دلالت بر اين مطلب مى‌كند كه خداى تعالى از ما مى‌خواهد كه با اراده و اختيار خودمان فعاليت كنيم..[۱۱]
    9. مقصود از «صراط مستقيم» چيست؟ در برخى روايات، «اسلام»، در برخى ديگر، «حضرت على(ع)» و در بعضى، «ائمه اطهار(ع)» شمرده شده است. چرا اين اختلافات وجود دارد؟ و آيا اين تناقض نيست؟ جواب نویسنده اين است كه هيچ تضادى در ميان نيست؛ زيرا وقتى ما به اسلام هدايت شديم، همان اسلام ما را به امامت حضرت على(ع) و همه ائمه اطهار(ع) فرامى‌خواند و همچنين اگر ما امامت اميرالمؤمنين(ع) و امامان معصوم(ع) را پذيرفتيم، آنان ما را به‌سوى اسلام دعوت مى‌كنند..[۱۲]
    10. نویسنده با طرح اين پرسش كه مقصود از «غير المغضوب عليهم و لا الضالين»، چه كسانى هستند؟ اين گونه پاسخ داده است كه برخى گفته‌اند و در روايات هم آمده كسانى كه خدا بر آنان غضب كرده، يهود و گمراهان نيز نصارى هستند، ولى نویسنده اظهار نظر كرده كه ظاهراً اين روايات از باب انطباق است و اين دو عنوان شامل ديگران نيز مى‌شود؛ زيرا عنوان‌هاى مذكور عامّ هستند و شايستگى آن را دارند كه مصداق‌هاى ديگر را نيز در بر بگيرند و در قرآن هم مواردى داريم كه اين عنوان‌ها بر ديگران اطلاق شده است..[۱۳]

    وضعيت كتاب

    نسخه حاضر چاپ دوم كتاب است كه در بيروت منتشر شده و نسبت به چاپ اول كه در قم منتشر شده، امتيازاتى دارد؛ زيرا اشتباهاتش تصحيح شده و اضافاتى نيز در آن صورت گرفته است.

    پانويس

    1. تفسير سورة الفاتحة، ص9 - 10
    2. همان، ص19
    3. همان، ص36 - 37
    4. اسراء / 110
    5. همان، ص50 - 51
    6. همان، ص76 - 83
    7. همان، ص106 - 108
    8. الذاريات / 56
    9. البينة / 5
    10. همان، ص129
    11. همان، ص139 - 140
    12. همان، ص161 - 162
    13. همان، ص192 - 193

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.

    وابسته‌ها