قصص الأنبياء (قطب راوندي): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)'
جز (جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد')
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)')
خط ۶۰: خط ۶۰:
#هرچند مصحح، روايات و حكايات كتاب حاضر را شماره‌گذارى كرده و شماره‌ها را به‌صورت مسلسل آورده، ولى گفتنى است كه بر اساس شمارش ايشان در اين كتاب در مجموع 521 روايت و حكايت آمده <ref>متن كتاب، ج2، ص301</ref>، ولى همين كتاب به‌صورتى ديگر با تصحيح غلامرضا عرفانيان يزدى خراسانى، در يك جلد منتشر شده و در آن تعداد روايات و حكايات 450 عدد شمرده شده است <ref>قصص الأنبياء، ص372</ref>.
#هرچند مصحح، روايات و حكايات كتاب حاضر را شماره‌گذارى كرده و شماره‌ها را به‌صورت مسلسل آورده، ولى گفتنى است كه بر اساس شمارش ايشان در اين كتاب در مجموع 521 روايت و حكايت آمده <ref>متن كتاب، ج2، ص301</ref>، ولى همين كتاب به‌صورتى ديگر با تصحيح غلامرضا عرفانيان يزدى خراسانى، در يك جلد منتشر شده و در آن تعداد روايات و حكايات 450 عدد شمرده شده است <ref>قصص الأنبياء، ص372</ref>.
#نويسنده، در پايان كتاب چند روايت ذكر كرده است كه بر اساس آن، پيشوايان بعد از پيامبر(ص) دوازده نفرند <ref>متن كتاب، ج2، ص297-301</ref>.
#نويسنده، در پايان كتاب چند روايت ذكر كرده است كه بر اساس آن، پيشوايان بعد از پيامبر(ص) دوازده نفرند <ref>متن كتاب، ج2، ص297-301</ref>.
#نويسنده در بحثى تحت عنوان چگونگى تناسل و ادامه نسل حضرت آدم(ع)، چنين نوشته است: ابن بابويه از زراره نقل كرده است كه از [[امام جعفر صادق (ع)|امام صادق (ع)]] پرسيده شد كه نسل حضرت آدم(ع) چگونه آغاز شد؟ كسانى مى‌گويند كه خداى تعالى وحى كرد به آدم كه دخترانش را با پسرانش تزويج كند و مردم همگى اصلشان از برادر و خواهر است. حضرت [[امام جعفر صادق (ع)|امام صادق (ع)]] اين مطلب را رد كرد و در روايتى مفصل بيان كرد: بعد از آنكه حضرت آدم با توسل به حقّ پنج تن مقدس (حضرت محمد(ص)، [[امام على (ع)]]، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) توبه كرد... وقتى كه شيث و يافث فرزندان آدم به سن رشد رسيدند و آماده ازدواج شدند، خداى تعالى از بهشت حوريه‌اى به نام «نزله» نازل كرد و دستور داد تا با شيث ازدواج كند و حوريه ديگرى به نام «منزله» نازل كرد و دستور داد با «يافث» ازدواج كند؛ پس آنان ازدواج كردند و براى شيث، پسرى و براى يافث دخترى زاده شد و خداى تعالى امر كرد كه وقتى رشيد شدند، پسر شيث با دختر يافث ازدواج كند، پس چنان كردند و از نسل آنان پيامبران و رسولان برگزيده متولد شدند و... <ref>ر.ك: همان، ج1، ص207-208</ref>.
#نويسنده در بحثى تحت عنوان چگونگى تناسل و ادامه نسل حضرت آدم(ع)، چنين نوشته است: ابن بابويه از زراره نقل كرده است كه از [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] پرسيده شد كه نسل حضرت آدم(ع) چگونه آغاز شد؟ كسانى مى‌گويند كه خداى تعالى وحى كرد به آدم كه دخترانش را با پسرانش تزويج كند و مردم همگى اصلشان از برادر و خواهر است. حضرت [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] اين مطلب را رد كرد و در روايتى مفصل بيان كرد: بعد از آنكه حضرت آدم با توسل به حقّ پنج تن مقدس (حضرت محمد(ص)، [[امام على(ع)]]، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) توبه كرد... وقتى كه شيث و يافث فرزندان آدم به سن رشد رسيدند و آماده ازدواج شدند، خداى تعالى از بهشت حوريه‌اى به نام «نزله» نازل كرد و دستور داد تا با شيث ازدواج كند و حوريه ديگرى به نام «منزله» نازل كرد و دستور داد با «يافث» ازدواج كند؛ پس آنان ازدواج كردند و براى شيث، پسرى و براى يافث دخترى زاده شد و خداى تعالى امر كرد كه وقتى رشيد شدند، پسر شيث با دختر يافث ازدواج كند، پس چنان كردند و از نسل آنان پيامبران و رسولان برگزيده متولد شدند و... <ref>ر.ك: همان، ج1، ص207-208</ref>.
#نويسنده در بحثى تحت عنوان «ملك ما بيشتر از ملك سليمان است»، چنين آورده است: على بن يقطين گفت: به ابوالحسن موسى(ع) گفتم آيا جايز است كه پيامبر خدا بخيل باشد؟ گفت: نه. گفتم: پس قول سليمان ''' «هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» ''' چه صورتى دارد؟! گفت: ملك دو گونه است: ملك با غلبه و ملكى كه از جانب خداى تعالى گرفته شده است؛ پس سليمان گفت: به من ملكى بده كه شايسته نباشد براى كسى بعد از من كه بگويد آن با قهر و غلبه گرفته شده است. گفتم: قول رسول خدا(ص): «رحم اللّه أخي سليمان ما كان أبخله»، يعنى چه؟ گفت: براى قول ايشان دو وجه است: يكى اينكه چقدر نسبت به آبروى خويش و اينكه درباره آن بدگويى شود، بخيل است؛ دومى: چقدر نسبت به اراده نمودن آنچه جاهلان مى‌پندارند، بخيل است. سپس امام(ع) گفت: به ما عطا شده هر آنچه به سليمان عطا شده و آنچه به احدى از مردم عطا نشده است <ref>همان، ج2، ص49-50</ref>.
#نويسنده در بحثى تحت عنوان «ملك ما بيشتر از ملك سليمان است»، چنين آورده است: على بن يقطين گفت: به ابوالحسن موسى(ع) گفتم آيا جايز است كه پيامبر خدا بخيل باشد؟ گفت: نه. گفتم: پس قول سليمان ''' «هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» ''' چه صورتى دارد؟! گفت: ملك دو گونه است: ملك با غلبه و ملكى كه از جانب خداى تعالى گرفته شده است؛ پس سليمان گفت: به من ملكى بده كه شايسته نباشد براى كسى بعد از من كه بگويد آن با قهر و غلبه گرفته شده است. گفتم: قول رسول خدا(ص): «رحم اللّه أخي سليمان ما كان أبخله»، يعنى چه؟ گفت: براى قول ايشان دو وجه است: يكى اينكه چقدر نسبت به آبروى خويش و اينكه درباره آن بدگويى شود، بخيل است؛ دومى: چقدر نسبت به اراده نمودن آنچه جاهلان مى‌پندارند، بخيل است. سپس امام(ع) گفت: به ما عطا شده هر آنچه به سليمان عطا شده و آنچه به احدى از مردم عطا نشده است <ref>همان، ج2، ص49-50</ref>.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش