الرواشح السماوية في شرح الأحادیث الإمامية: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو'
جز (جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد')
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو')
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
راشحه بيست و دوم: در اين راشحه به بحث از اعمش كوفى (كسى كه شيعه و سنى او را به عنوان يك فرد ثقه مى شناسند) پرداخته اند؛ ولى در كتب رجال، بحث درباره او مسكوت گذاشته شده است.
راشحه بيست و دوم: در اين راشحه به بحث از اعمش كوفى (كسى كه شيعه و سنى او را به عنوان يك فرد ثقه مى شناسند) پرداخته اند؛ ولى در كتب رجال، بحث درباره او مسكوت گذاشته شده است.


راشحه بيست و سوم: بحث درباره حسين بن على بن سفيان بن خالد بن سفيان (معروف به ابو عبداللّه البزوفرى) است.
راشحه بيست و سوم: بحث درباره حسين بن على بن سفيان بن خالد بن سفيان (معروف به ابوعبداللّه البزوفرى) است.


راشحه بيست و چهارم: در اين راشحه، واژ ه‌هاى سعى، غى و رشد معنا مى شود.
راشحه بيست و چهارم: در اين راشحه، واژ ه‌هاى سعى، غى و رشد معنا مى شود.
خط ۱۸۵: خط ۱۸۵:
1) احاديثى كه توسط منسوبان به زهد و راستى ساخته شده است كه بيش از بقيه اقسام احاديث ساختگى، ضرر داشته است. آنها اين احاديث را قربة الى اللّه و (به گمان باطل خويش) براى آنكه دل‍ مردم را متوجّه خداوند متعال كنند ساختند؛ سخنان زيادى از آنها مورد پذيرش واقع شد؛ چون مردم به اين افراد اعتماد داشتند. احاديث آنها در باب موعظه، فضيلت ذكر، ورد، مستحبات، عبادات، مناقب و كمالات گروه‌ها و اقوام و نسبت دادن كار خارق العاده به اولياست (به نحوى كه انسان آگاه، يقين مى كند كه اينها ساختگى هستند؛ اگرچه كرامت اوليا فى حد نفسه ممكن است).
1) احاديثى كه توسط منسوبان به زهد و راستى ساخته شده است كه بيش از بقيه اقسام احاديث ساختگى، ضرر داشته است. آنها اين احاديث را قربة الى اللّه و (به گمان باطل خويش) براى آنكه دل‍ مردم را متوجّه خداوند متعال كنند ساختند؛ سخنان زيادى از آنها مورد پذيرش واقع شد؛ چون مردم به اين افراد اعتماد داشتند. احاديث آنها در باب موعظه، فضيلت ذكر، ورد، مستحبات، عبادات، مناقب و كمالات گروه‌ها و اقوام و نسبت دادن كار خارق العاده به اولياست (به نحوى كه انسان آگاه، يقين مى كند كه اينها ساختگى هستند؛ اگرچه كرامت اوليا فى حد نفسه ممكن است).


مؤلف، در ادامه اين بخش، ديدگاه عده اى از متفكران اهل سنّت را در اين باب يادآور مى شود؛ از بيضاوى شارح كتاب «منهاج الأصول» نقل مى كند كه حديث «اقتدوا بالذين من بعدى أبوبكر و عمر» ساختگى است و همچنين از طيبى نقل مى كند كه به نوح بن ابى مريم گفته شد «اين احاديثى كه درباره فضائل سوره ها به ابن عباس نسبت مى‌دهى، در بين خود اصحاب ابن عباس وجود ندارد». او جواب داد: «چون ديدم مردم از قرآن روى گردانده‌اند و به فقه ابو حنيفه روى آورده اند، اين احاديث را ساختم».
مؤلف، در ادامه اين بخش، ديدگاه عده اى از متفكران اهل سنّت را در اين باب يادآور مى شود؛ از بيضاوى شارح كتاب «منهاج الأصول» نقل مى كند كه حديث «اقتدوا بالذين من بعدى أبوبكر و عمر» ساختگى است و همچنين از طيبى نقل مى كند كه به نوح بن ابى مريم گفته شد «اين احاديثى كه درباره فضائل سوره ها به ابن عباس نسبت مى‌دهى، در بين خود اصحاب ابن عباس وجود ندارد». او جواب داد: «چون ديدم مردم از قرآن روى گردانده‌اند و به فقه ابوحنيفه روى آورده اند، اين احاديث را ساختم».


ابن حيان درباره ابو عصمه مى گويد كه «جمع كل شىء الا الصدق» و همچنين از ابو مهدى نقل مى كند كه به مسيرة بن عبدربه گفت «اين احاديث را از كجا آورده اى كه هر كسى فلان سوره را بخواند، اين مقدار ثواب مى برد؟». او پاسخ داد: «آنها را جعل كردم تا مردم را بدان سوره ها ترغيب كنم».
ابن حيان درباره ابوعصمه مى گويد كه «جمع كل شىء الا الصدق» و همچنين از ابومهدى نقل مى كند كه به مسيرة بن عبدربه گفت «اين احاديث را از كجا آورده اى كه هر كسى فلان سوره را بخواند، اين مقدار ثواب مى برد؟». او پاسخ داد: «آنها را جعل كردم تا مردم را بدان سوره ها ترغيب كنم».


وهمچنين، كسى از مؤمل بن اسماعيل پرسيد كه فلان روايت را از چه كسى نقل مى كند. پاسخ داد كه از فلان شيخ. سائل، از آن شيخ پرسيد كه از چه كسى نقل مى كند... و به همين ترتيب ادامه داد تا به آخرين شيخ. از او پرسيد كه از چه كسى نقل مى كند. او دست سائل را گرفت و به درون منزلى برد كه عده اى از متصوفه در آنجا بودند و اشاره كرد كه از اين شيخ نقل مى كنم. سائل، از شيخ صوفى پرسيد كه وى از كجا اين روايت را نقل مى كند؛ پاسخ داد كه «ما ديديم مردم از قرآن روى گردان شده اند؛ لذا احاديثى را ساختيم تا دل‍ مردم را متوجه قرآن كنيم».
وهمچنين، كسى از مؤمل بن اسماعيل پرسيد كه فلان روايت را از چه كسى نقل مى كند. پاسخ داد كه از فلان شيخ. سائل، از آن شيخ پرسيد كه از چه كسى نقل مى كند... و به همين ترتيب ادامه داد تا به آخرين شيخ. از او پرسيد كه از چه كسى نقل مى كند. او دست سائل را گرفت و به درون منزلى برد كه عده اى از متصوفه در آنجا بودند و اشاره كرد كه از اين شيخ نقل مى كنم. سائل، از شيخ صوفى پرسيد كه وى از كجا اين روايت را نقل مى كند؛ پاسخ داد كه «ما ديديم مردم از قرآن روى گردان شده اند؛ لذا احاديثى را ساختيم تا دل‍ مردم را متوجه قرآن كنيم».
خط ۱۹۹: خط ۱۹۹:
4) دسته ديگر، كسانى بودند كه براى به دست آوردن نان، حديث ساختند و شاهد مدعا اين داستان معروف است كه كسى در بغداد از [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] و يحيى بن معين حديث نقل مى كرد و هر دو حاضر بودند. به او گفتند: ما كى چنين چيزى گفتيم؟ گفت: مگر در دنيا فقط شما دوتا [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] و يحيى بن معين هستيد؟ من از هفده [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] مطلب نوشته ام.
4) دسته ديگر، كسانى بودند كه براى به دست آوردن نان، حديث ساختند و شاهد مدعا اين داستان معروف است كه كسى در بغداد از [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] و يحيى بن معين حديث نقل مى كرد و هر دو حاضر بودند. به او گفتند: ما كى چنين چيزى گفتيم؟ گفت: مگر در دنيا فقط شما دوتا [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] و يحيى بن معين هستيد؟ من از هفده [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] مطلب نوشته ام.


[[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، سپس جريانى را كه بين عايشه و ابو هريره اتفاق افتاده را نقل مى كند كه ابوهريره روايتى از پيامبر نقل كرد. عايشه به او گفت: كى پيامبر چنين چيزى فرمود؟ گفت: هنگامى كه پدرت را به خلافت نصب كرد!
[[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، سپس جريانى را كه بين عايشه و ابوهريره اتفاق افتاده را نقل مى كند كه ابوهريره روايتى از پيامبر نقل كرد. عايشه به او گفت: كى پيامبر چنين چيزى فرمود؟ گفت: هنگامى كه پدرت را به خلافت نصب كرد!


مؤلف، بعد از شرح اقسام چند گانه، مى پردازد به تصحيف‍ ديگرى كه اتفاق افتاده است، چه عمدا و چه سهوا. راوى، گا كلام خود را مسندا نقل مى كند و گا كلمات حكما را به پيامبر نسبت مى دهد[6] گا كلامى را مى شنود و در آنها يك جمله (كه ربطى به حديث ندارد)، خيال مى كند كه جزو حديث است؛ بعد آن را به عنوان حديث نقل مى كند. نكته اى كه در اين بخش قابل تأمل است، اين است كه [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]] در اين بخش، بيان مى كند كه يكى از كار جاعلان حديث، اين بوده كه حديث ضعيف السند را با سند صحيح نقل مى كردند كه اگر چنين كارى صورت پذيرفته باشد، براى سند صحيح هم مشكل ايجاد مى شود و بايد به سراغ راه ديگرى جهت پذيرش روايات رفت.[7]
مؤلف، بعد از شرح اقسام چند گانه، مى پردازد به تصحيف‍ ديگرى كه اتفاق افتاده است، چه عمدا و چه سهوا. راوى، گا كلام خود را مسندا نقل مى كند و گا كلمات حكما را به پيامبر نسبت مى دهد[6] گا كلامى را مى شنود و در آنها يك جمله (كه ربطى به حديث ندارد)، خيال مى كند كه جزو حديث است؛ بعد آن را به عنوان حديث نقل مى كند. نكته اى كه در اين بخش قابل تأمل است، اين است كه [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]] در اين بخش، بيان مى كند كه يكى از كار جاعلان حديث، اين بوده كه حديث ضعيف السند را با سند صحيح نقل مى كردند كه اگر چنين كارى صورت پذيرفته باشد، براى سند صحيح هم مشكل ايجاد مى شود و بايد به سراغ راه ديگرى جهت پذيرش روايات رفت.[7]
خط ۲۰۵: خط ۲۰۵:
در ادامه كتاب، مؤلف به نقل نظريه اى مى پردازد كه عده اى معتقدند كه اصلا جعل حديث، هنگامى كه نفعى بر آن مترتب شود، جايز است (مثلا مردم ترغيب به دين شوند يا باعث پرهيز مردم از گناه شود) و استدلالشان هم به اين روايت پيامبر است كه فرمود: «من كذب علىّ متعمدا ليضلّ به الناس، فليتبوّأ مقعده من النار» و تحليلشان اين است كه پيامبر فرموده است: «من كذب علىّ»؛ امّا ما كه دروغ عليه پيامبر نمى سازيم؛ بلكه حديث براى عزت پيامبر و رونق دين او مى سازيم.
در ادامه كتاب، مؤلف به نقل نظريه اى مى پردازد كه عده اى معتقدند كه اصلا جعل حديث، هنگامى كه نفعى بر آن مترتب شود، جايز است (مثلا مردم ترغيب به دين شوند يا باعث پرهيز مردم از گناه شود) و استدلالشان هم به اين روايت پيامبر است كه فرمود: «من كذب علىّ متعمدا ليضلّ به الناس، فليتبوّأ مقعده من النار» و تحليلشان اين است كه پيامبر فرموده است: «من كذب علىّ»؛ امّا ما كه دروغ عليه پيامبر نمى سازيم؛ بلكه حديث براى عزت پيامبر و رونق دين او مى سازيم.


مؤلف، در پايان اين بخش به كتابهايى كه در زمينه احاديث جعلى نوشته شده، اشاره مى كند و مى گويد: بهترين كتابى كه در اين زمينه نوشته شده است، كتاب «الملتقط فى تبيين الغلط» نوشته حسن بن محمد صنعانى است و در رتبه بعد از آن، كتاب ابو الفرج ابن جوزى است. البته در اين كتابها گا عده اى از روايات را جزو روايات جعلى ذكر كرده‌اند كه جعلى نيستند. مؤلف، سپس چند حديث از اين احاديث را نقل مى كند و مى فرمايد كه اكثر اين روايات، جعلى نيستند.
مؤلف، در پايان اين بخش به كتابهايى كه در زمينه احاديث جعلى نوشته شده، اشاره مى كند و مى گويد: بهترين كتابى كه در اين زمينه نوشته شده است، كتاب «الملتقط فى تبيين الغلط» نوشته حسن بن محمد صنعانى است و در رتبه بعد از آن، كتاب ابوالفرج ابن جوزى است. البته در اين كتابها گا عده اى از روايات را جزو روايات جعلى ذكر كرده‌اند كه جعلى نيستند. مؤلف، سپس چند حديث از اين احاديث را نقل مى كند و مى فرمايد كه اكثر اين روايات، جعلى نيستند.


مرحوم مير، در بخش پايانى با اشاره به وضعيّتى كه در عصر امويان و عباسيان به وجود آمد، معتقد است كه در اين عصر، احاديثى ساخته شد و اين احاديث به صحاح راه پيدا كرد كه آثار «جعل» در آنها مشهود است و در عين حال، نقل مى شوند و هيچ تعرضى هم نسبت به آنها نمى شود.[8]
مرحوم مير، در بخش پايانى با اشاره به وضعيّتى كه در عصر امويان و عباسيان به وجود آمد، معتقد است كه در اين عصر، احاديثى ساخته شد و اين احاديث به صحاح راه پيدا كرد كه آثار «جعل» در آنها مشهود است و در عين حال، نقل مى شوند و هيچ تعرضى هم نسبت به آنها نمى شود.[8]
۶۱٬۱۸۹

ویرایش