امام علی علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد'
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو')
جز (جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد')
خط ۴۱: خط ۴۱:
ابوطالب نام پدر ايشان بود و اين كنيه‌اى بود به جهت پسر بزرگترش كه طالب نام داشت و اين كنيه بر نام واقعى او كه عبدمناف بود غالب آمد و در تاريخ اسلام هيچگاه او را عبدمناف نخوانده‌اند و فقط با ابوطالب از او ياد كرده‌اند. مى‌گويند مادرش او را حيدر نام نهاده بود، اما پدرش ابوطالب نام او را به على تغيير داد. در رجزى كه به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خيبر در برابر مرحب خيبرى خوانده است تصريح به اين معنى است، زيرا حضرت در اين رجز فرموده است:«أنا الذى سمتنى أمى حيدرة» (من كسى هستم كه مادرم مرا حيدر ناميد).
ابوطالب نام پدر ايشان بود و اين كنيه‌اى بود به جهت پسر بزرگترش كه طالب نام داشت و اين كنيه بر نام واقعى او كه عبدمناف بود غالب آمد و در تاريخ اسلام هيچگاه او را عبدمناف نخوانده‌اند و فقط با ابوطالب از او ياد كرده‌اند. مى‌گويند مادرش او را حيدر نام نهاده بود، اما پدرش ابوطالب نام او را به على تغيير داد. در رجزى كه به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خيبر در برابر مرحب خيبرى خوانده است تصريح به اين معنى است، زيرا حضرت در اين رجز فرموده است:«أنا الذى سمتنى أمى حيدرة» (من كسى هستم كه مادرم مرا حيدر ناميد).


مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصى است و بنا به گفته علماى انساب نخستين زن هاشمى است كه به ازدواج يك مرد هاشمى (ابوطالب) درآمده است و صاحب فرزند شده است. اين بانو را يازدهمين كسى گفته‌اند كه اسلام آورده و حضرت رسول(ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود كه پس از ابوطالب هيچكس نسبت به من بيشتر از او نيكى نكرده است.  
مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بن قصى است و بنا به گفته علماى انساب نخستين زن هاشمى است كه به ازدواج يك مرد هاشمى (ابوطالب) درآمده است و صاحب فرزند شده است. اين بانو را يازدهمين كسى گفته‌اند كه اسلام آورده و حضرت رسول(ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود كه پس از ابوطالب هيچكس نسبت به من بيشتر از او نيكى نكرده است.  


== ولادت==
== ولادت==
خط ۹۰: خط ۹۰:
شجاعت و رشادت آنحضرت در همه غزوات معروف است و كتب سيره و حديث اهل سنت مشحون از شرح دلاورى‌هاى آنحضرت است. اگر به فهرست كشته‌شدگان مشركان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‌گردد كه در اين جنگ هشت تن از هفتاد تن مشرك مقتول بطور مسلّم به دست حضرت على(ع) كشته به درك واصل شده‌اند و اين عده بجز كسانى هستند كه در قتلشان اختلاف است كه آيا به دست امام علی (ع) كشته شده‌اند يا كسان ديگر و بجز كسانى هستند كه امام علی (ع) در قتل ايشان، با ديگران مشاركت داشته‌اند.
شجاعت و رشادت آنحضرت در همه غزوات معروف است و كتب سيره و حديث اهل سنت مشحون از شرح دلاورى‌هاى آنحضرت است. اگر به فهرست كشته‌شدگان مشركان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‌گردد كه در اين جنگ هشت تن از هفتاد تن مشرك مقتول بطور مسلّم به دست حضرت على(ع) كشته به درك واصل شده‌اند و اين عده بجز كسانى هستند كه در قتلشان اختلاف است كه آيا به دست امام علی (ع) كشته شده‌اند يا كسان ديگر و بجز كسانى هستند كه امام علی (ع) در قتل ايشان، با ديگران مشاركت داشته‌اند.


در جنگ احد هنگامى كه عده زيادى از اصحاب حضرت رسول(ص) از دور ايشان گريختند، امام على (ع) از جمله اشخاص معدودى بود كه پاى فشرد و خود را سپر آنحضرت كرد. در اين جنگ نيز عده‌اى از سران قريش به دست آنحضرت به قتل رسيدند. از آنجمله عبد اللّه بن عبدالعزى بن عثمان بن عبدالدار معروف به طلحة بن ابى طلحة از طايفه بنى عبدالدار بود كه لواى قريش به دست او بود. عبد اللّه بن حميد بن زهير از طايفه بنى اسد و ابوامية بن ابى حذيفة از طايفه بنى مخزوم نيز از جمله كسانى بودند كه در احد به دست حضرت امير(ع) كشته شدند.
در جنگ احد هنگامى كه عده زيادى از اصحاب حضرت رسول(ص) از دور ايشان گريختند، امام على (ع) از جمله اشخاص معدودى بود كه پاى فشرد و خود را سپر آنحضرت كرد. در اين جنگ نيز عده‌اى از سران قريش به دست آنحضرت به قتل رسيدند. از آنجمله عبداللّه بن عبدالعزى بن عثمان بن عبدالدار معروف به طلحة بن ابى طلحة از طايفه بنى عبدالدار بود كه لواى قريش به دست او بود. عبداللّه بن حميد بن زهير از طايفه بنى اسد و ابوامية بن ابى حذيفة از طايفه بنى مخزوم نيز از جمله كسانى بودند كه در احد به دست حضرت امير(ع) كشته شدند.


قتل عمرو بن عبدود، در غزوه خندق، به دست آنحضرت سخت مشهور است. در جنگ خيبر حضرت رسول(ص) علم سفيد خود را به ابوبكر داد و او را براى گرفتن يكى از قلاع خيبر فرستاد. ابوبكر بى‌آنكه كارى انجام دهد بازگشت. حضرت فرداى آن روز عمر بن خطاب را مأمور آن مهم كرد و او نيز نتوانست كارى انجام دهد. آنگاه حضرت فرمود كه من فردا علم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و گريز پا نيست و خداوند اين قلعه را به دست او خواهد گشود. آنگاه امام علی (ع) را فرا خواند و علم را به دست او داد و فرمود اين علم را پيش ببر تا خداوند فتح اين قلعه را به دست تو ممكن گرداند.
قتل عمرو بن عبدود، در غزوه خندق، به دست آنحضرت سخت مشهور است. در جنگ خيبر حضرت رسول(ص) علم سفيد خود را به ابوبكر داد و او را براى گرفتن يكى از قلاع خيبر فرستاد. ابوبكر بى‌آنكه كارى انجام دهد بازگشت. حضرت فرداى آن روز عمر بن خطاب را مأمور آن مهم كرد و او نيز نتوانست كارى انجام دهد. آنگاه حضرت فرمود كه من فردا علم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و گريز پا نيست و خداوند اين قلعه را به دست او خواهد گشود. آنگاه امام علی (ع) را فرا خواند و علم را به دست او داد و فرمود اين علم را پيش ببر تا خداوند فتح اين قلعه را به دست تو ممكن گرداند.
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:
عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را ميان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) كه به قول خودش حضرت از ايشان راضى بود به شورى گذاشت و ابوطلحه انصارى را با پنجاه تن بر ايشان بگماشت و سه روز به ايشان مهلت داد تا يكى را از ميان خود برگزينند و اگر پنج تن يكى را برگزيدند و ششمى رأى ايشان را نپذيرفت كشته شود و اگر چهار تن بر يكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر يكى و سه تن بر ديگرى اتفاق كردند عبداللّه بن عمر يكى را از آن دو برگزيند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در ميانشان عبدالرحمن بن عوف باشد قولشان ترجيح دارد و اگر آن سه تن ديگر نپذيرفتند كشته شوند.
عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را ميان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) كه به قول خودش حضرت از ايشان راضى بود به شورى گذاشت و ابوطلحه انصارى را با پنجاه تن بر ايشان بگماشت و سه روز به ايشان مهلت داد تا يكى را از ميان خود برگزينند و اگر پنج تن يكى را برگزيدند و ششمى رأى ايشان را نپذيرفت كشته شود و اگر چهار تن بر يكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر يكى و سه تن بر ديگرى اتفاق كردند عبداللّه بن عمر يكى را از آن دو برگزيند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در ميانشان عبدالرحمن بن عوف باشد قولشان ترجيح دارد و اگر آن سه تن ديگر نپذيرفتند كشته شوند.


اين تركيب و ترتيب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امير(ع) از همان آغاز، اين امر را پيش‌بينى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زيرا عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعاً جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى‌وقاص مانند عبدالرحمن از قبيله بنى‌زهره بود و در هر جانب كه عبدالرحمن بن عوف بود مى‌ايستاد و چون عمر گفته بود كه عبدالرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجيح دارد، يقين بود كه آراء اين سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن ديگر (يعنى طلحه و زبير) براى او فايده‌اى نخواهد داشت. اكنون بايد ديد كه اگر عمر اين شش تن را به يك چشم مى‌نگريست چرا رأى عبدالرحمن بن عوف را بر آراء ديگران ترجيح داده بود و چرا اين مقام را به ديگران نداده بود. پاسخ شايد اين باشد كه او مى‌دانست رقابت واقعى ميان امام علی (ع) و عثمان خواهد بود، پس امام علی (ع) در يك سوى و عثمان در سوى ديگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام علی (ع) نخواهد بود، زيرا طلحه از طايفه تيم بود كه ابوبكر از آن طايفه بود و امام علی (ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همين جهت طايفه تيم، طايفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نيز عبد الرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبيله او، با او خواهد بود و عبدالرحمن جانب خويشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سياست و تدبير خود تركيب و ترتيب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئوليت خلافت عثمان و پيامدهاى آن را از خود سلب كند. بدين ترتيب بار ديگر رعايت مصالح سياسى و سياست قبيله‌اى و عشيره‌اى، بر رعايت جانب حق غالب آمد و با اين همه اين عمل در زير پوشش ظريف دين و حمايت از دين انجام گرفت.  
اين تركيب و ترتيب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امير(ع) از همان آغاز، اين امر را پيش‌بينى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زيرا عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعاً جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى‌وقاص مانند عبدالرحمن از قبيله بنى‌زهره بود و در هر جانب كه عبدالرحمن بن عوف بود مى‌ايستاد و چون عمر گفته بود كه عبدالرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجيح دارد، يقين بود كه آراء اين سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن ديگر (يعنى طلحه و زبير) براى او فايده‌اى نخواهد داشت. اكنون بايد ديد كه اگر عمر اين شش تن را به يك چشم مى‌نگريست چرا رأى عبدالرحمن بن عوف را بر آراء ديگران ترجيح داده بود و چرا اين مقام را به ديگران نداده بود. پاسخ شايد اين باشد كه او مى‌دانست رقابت واقعى ميان امام علی (ع) و عثمان خواهد بود، پس امام علی (ع) در يك سوى و عثمان در سوى ديگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام علی (ع) نخواهد بود، زيرا طلحه از طايفه تيم بود كه ابوبكر از آن طايفه بود و امام علی (ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همين جهت طايفه تيم، طايفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نيز عبدالرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبيله او، با او خواهد بود و عبدالرحمن جانب خويشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سياست و تدبير خود تركيب و ترتيب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئوليت خلافت عثمان و پيامدهاى آن را از خود سلب كند. بدين ترتيب بار ديگر رعايت مصالح سياسى و سياست قبيله‌اى و عشيره‌اى، بر رعايت جانب حق غالب آمد و با اين همه اين عمل در زير پوشش ظريف دين و حمايت از دين انجام گرفت.  


== خلافت==
== خلافت==
خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:




جنگ جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الاولى سال 36ق اتفاق افتاد. پس از جنگ جمل امام علی (ع) عبد اللّه بن عباس را بر بصره بگماشت و خود روى به كوفه نهاد و در دوازدهم رجب سال 36 وارد كوفه شد و نامه‌اى به معاويه نوشت و او را به اطاعت خود فراخواند. معاويه كه از سالها پيش طرح حكومت خود را ريخته و موقعيت خود را در شام استوار ساخته بود به بهانه اينكه عثمان مظلوم كشته شده است و او ولى خون عثمان است و مى‌خواهد قاتلان عثمان را كه اطراف امام علی (ع) هستند به قصاص برساند از اطاعت حضرت سر باز زد و بدينگونه امر ميان امام علی (ع) و معاويه به جنگ منتهى شد. معاويه براى اينكه از پشت سر خود مطمئن باشد با امپراطور بيزانس آشتى كرد و اين آشتى را با پرداخت مبلغى به او تأمين نمود. امام علی (ع) در پنجم شوال سال 36 از كوفه خارج شد و روى به شام نهاد. سپاه او را در اين سفر نود هزار تن گفته‌اند. او از كوفه از راه مداين به انبار رفت و از آنجا به رقه در كنار رود فرات رسيد و فرمود تا پلى بر روى رود فرات بستند و از روى آن گذشتند و به بلاد شام رسيدند. معاويه نيز با لشكريان خود كه در حدود هشتادوپنج هزار تن بودند به حركت درآمد و به صفين واقع در كنار فرات رسيد و محلى را كه براى ورود به آب و برداشتن آب براى چهارپايان بود اشغال كرد و سپاهيان امام علی (ع) را از آب باز داشت. سپاهيان امام علی (ع) به فرموده او لشكريان معاويه را از كنار آب دور كردند اما فرمود تا مانع ايشان از آب نشوند. چون ماه ذى الحجه بود و جنگ در آن ماه و ماه محرم در شرع اسلام ممنوع و حرام است هر دو طرف موافقت كردند كه تا آخر محرم سال 37 جنگ نكنند. پس از انقضاى محرم جنگ سختى درگرفت كه روزها طول كشيد و در آن عده‌اى از بزرگان طرفين كشته شدند. مشهورترين شخصى كه از سپاه امام علی (ع) به شهادت رسيد عمار ياسر بود كه از بزرگان اصحاب حضرت رسول (ص) نيز بود. قتل او سبب وهنى براى معاويه گرديد، زيرا مشهور بود كه حضرت رسول (ص) درباره عمار فرموده بود: «تقتلك الفئة الباغية» (ترا گروهى سركش و ستمكار خواهند كشت). ولى معاويه با تدبير و زرنگى از نادانى و اطاعت كوركورانه سپاهيان خود استفاده كرد و گفت او را ما نكشتيم بلكه آن كسى كشت كه او را به جنگ ما آورد. و امام علی (ع) پاسخ داد:پس حمزه را نيز پيامبر(ص) كشته چون او حمزه را به ميدان نبرد آورده بود. پس از چند روز جنگهاى سخت و خونين كه نزديك بود شكست را نصيب سپاه معاويه سازد، معاويه با ابتكار عمرو بن عاص تدبيرى انديشيد و تفرقه و نفاق در ميان سپاهيان امام علی (ع) افكند. او گفت تا قرآنها بر بالاى نيزه كردند و ياران امام علی (ع) را به پيروى از قرآن و حَكَم قرار دادن آن خواندند. اين تدبير سخت مؤثر افتاد و عده‌اى از اصحاب حضرت امير (ع) كه در رأس ايشان اشعث بن قيس كندى بود آن حضرت را ناگزير به ترك مخاصمه و آغاز مذاكره ساختند. علت اتحاد و يكپارچگى سپاه معاويه و پراكندگى و اختلاف سپاه امام علی (ع) را بايد در اين نكته دانست كه سپاهيان معاويه ساليان دراز از مدينه و مراكز سياسى و محل اجتماع اصحاب رسول خدا (ص) دور بودند و براى خود سردار و رهبرى جز معاويه نمى‌شناختند. معاويه با بذل و بخشش و با شكيبايى كه خاص او و خلق ذاتى او بود توانسته بود در ميان سپاهيان خود رهبرى بلامنازع شناخته شود. شام يكى از مراكز بزرگ تجمع سپاهيان اسلام بود، زيرا در برابر دولت بيزانس قرار داشت و خلفا ناگزير بودند كه در شام براى دفاع در برابر آن همواره نيروى مهم و ورزيده داشته باشند. اما شهرهاى كوفه و بصره كه به مركز خلافت اسلامى يعنى مدينه نزديك بودند در زمان عمر و عثمان محل اقامت اصحاب بزرگ حضرت رسول(ص) بودند و اين اصحاب مرجع خاص و عام و مورد احترام بودند، بنابراين در اين دو شهر اشخاص گوناگون با آرا و عقايد و سليقه‌هاى مختلف وجود داشتند كه هر يك خود را از ديگرى كمتر نمى‌ديد و مدعى بود كه احكام اسلام را بهتر مى‌داند و به اصطلاح خود را مجتهد و صاحب رأى و نظر مى‌شناخت. اگر چه شخصيت ممتاز امام علی (ع) بالاتر از ايشان بود و اين افراد موقتاً تحت رهبرى ايشان درآمده بودند، اما اين اتحاد و اتفاق ظاهرى، شكننده بود و با اندك تحريك و دسيسه‌اى مى‌توانست بر هم بخورد. معاويه اين را مى‌دانست و عزم ايشان را در همراهى با امام علی (ع) با تطميع و وعده‌هاى دنيوى و هداياى مالى سست كرده بود و به همين جهت توانست با طرحى ماهرانه در بحبوحه جنگ نيت خود را عملى سازد.
جنگ جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الاولى سال 36ق اتفاق افتاد. پس از جنگ جمل امام علی (ع) عبداللّه بن عباس را بر بصره بگماشت و خود روى به كوفه نهاد و در دوازدهم رجب سال 36 وارد كوفه شد و نامه‌اى به معاويه نوشت و او را به اطاعت خود فراخواند. معاويه كه از سالها پيش طرح حكومت خود را ريخته و موقعيت خود را در شام استوار ساخته بود به بهانه اينكه عثمان مظلوم كشته شده است و او ولى خون عثمان است و مى‌خواهد قاتلان عثمان را كه اطراف امام علی (ع) هستند به قصاص برساند از اطاعت حضرت سر باز زد و بدينگونه امر ميان امام علی (ع) و معاويه به جنگ منتهى شد. معاويه براى اينكه از پشت سر خود مطمئن باشد با امپراطور بيزانس آشتى كرد و اين آشتى را با پرداخت مبلغى به او تأمين نمود. امام علی (ع) در پنجم شوال سال 36 از كوفه خارج شد و روى به شام نهاد. سپاه او را در اين سفر نود هزار تن گفته‌اند. او از كوفه از راه مداين به انبار رفت و از آنجا به رقه در كنار رود فرات رسيد و فرمود تا پلى بر روى رود فرات بستند و از روى آن گذشتند و به بلاد شام رسيدند. معاويه نيز با لشكريان خود كه در حدود هشتادوپنج هزار تن بودند به حركت درآمد و به صفين واقع در كنار فرات رسيد و محلى را كه براى ورود به آب و برداشتن آب براى چهارپايان بود اشغال كرد و سپاهيان امام علی (ع) را از آب باز داشت. سپاهيان امام علی (ع) به فرموده او لشكريان معاويه را از كنار آب دور كردند اما فرمود تا مانع ايشان از آب نشوند. چون ماه ذى الحجه بود و جنگ در آن ماه و ماه محرم در شرع اسلام ممنوع و حرام است هر دو طرف موافقت كردند كه تا آخر محرم سال 37 جنگ نكنند. پس از انقضاى محرم جنگ سختى درگرفت كه روزها طول كشيد و در آن عده‌اى از بزرگان طرفين كشته شدند. مشهورترين شخصى كه از سپاه امام علی (ع) به شهادت رسيد عمار ياسر بود كه از بزرگان اصحاب حضرت رسول (ص) نيز بود. قتل او سبب وهنى براى معاويه گرديد، زيرا مشهور بود كه حضرت رسول (ص) درباره عمار فرموده بود: «تقتلك الفئة الباغية» (ترا گروهى سركش و ستمكار خواهند كشت). ولى معاويه با تدبير و زرنگى از نادانى و اطاعت كوركورانه سپاهيان خود استفاده كرد و گفت او را ما نكشتيم بلكه آن كسى كشت كه او را به جنگ ما آورد. و امام علی (ع) پاسخ داد:پس حمزه را نيز پيامبر(ص) كشته چون او حمزه را به ميدان نبرد آورده بود. پس از چند روز جنگهاى سخت و خونين كه نزديك بود شكست را نصيب سپاه معاويه سازد، معاويه با ابتكار عمرو بن عاص تدبيرى انديشيد و تفرقه و نفاق در ميان سپاهيان امام علی (ع) افكند. او گفت تا قرآنها بر بالاى نيزه كردند و ياران امام علی (ع) را به پيروى از قرآن و حَكَم قرار دادن آن خواندند. اين تدبير سخت مؤثر افتاد و عده‌اى از اصحاب حضرت امير (ع) كه در رأس ايشان اشعث بن قيس كندى بود آن حضرت را ناگزير به ترك مخاصمه و آغاز مذاكره ساختند. علت اتحاد و يكپارچگى سپاه معاويه و پراكندگى و اختلاف سپاه امام علی (ع) را بايد در اين نكته دانست كه سپاهيان معاويه ساليان دراز از مدينه و مراكز سياسى و محل اجتماع اصحاب رسول خدا (ص) دور بودند و براى خود سردار و رهبرى جز معاويه نمى‌شناختند. معاويه با بذل و بخشش و با شكيبايى كه خاص او و خلق ذاتى او بود توانسته بود در ميان سپاهيان خود رهبرى بلامنازع شناخته شود. شام يكى از مراكز بزرگ تجمع سپاهيان اسلام بود، زيرا در برابر دولت بيزانس قرار داشت و خلفا ناگزير بودند كه در شام براى دفاع در برابر آن همواره نيروى مهم و ورزيده داشته باشند. اما شهرهاى كوفه و بصره كه به مركز خلافت اسلامى يعنى مدينه نزديك بودند در زمان عمر و عثمان محل اقامت اصحاب بزرگ حضرت رسول(ص) بودند و اين اصحاب مرجع خاص و عام و مورد احترام بودند، بنابراين در اين دو شهر اشخاص گوناگون با آرا و عقايد و سليقه‌هاى مختلف وجود داشتند كه هر يك خود را از ديگرى كمتر نمى‌ديد و مدعى بود كه احكام اسلام را بهتر مى‌داند و به اصطلاح خود را مجتهد و صاحب رأى و نظر مى‌شناخت. اگر چه شخصيت ممتاز امام علی (ع) بالاتر از ايشان بود و اين افراد موقتاً تحت رهبرى ايشان درآمده بودند، اما اين اتحاد و اتفاق ظاهرى، شكننده بود و با اندك تحريك و دسيسه‌اى مى‌توانست بر هم بخورد. معاويه اين را مى‌دانست و عزم ايشان را در همراهى با امام علی (ع) با تطميع و وعده‌هاى دنيوى و هداياى مالى سست كرده بود و به همين جهت توانست با طرحى ماهرانه در بحبوحه جنگ نيت خود را عملى سازد.


== حكميت==
== حكميت==
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:




امام علی (ع) محزون و دلسرد از ياران ناموافق به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاويه، او و اطرافيان او را آرام نمى‌گذاشت و دسته‌هايى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‌فرستاد. حملات اين دسته‌ها كه در تاريخ به نام «الغارات»معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام علی (ع) از غايت دلتنگى فرمود:«إن هى إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (ديگر چيزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‌گيرم و رها مى‌كنم، يا مى‌نوردم و پهن مى‌كنم) . خوارج نيز كه زخم خورده بودند به تبليغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‌دادند و اين تبليغات و كينه‌جويى‌ها سرانجام به توطئه‌اى منتهى شد كه موجب شهادت آنحضرت گرديد. بنا بر روايات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام علی (ع) و معاويه و عبداللّه بن عاص را يك شب بكشند. آنكه قتل امام علی (ع) را به عهده گرفته بود عبد الرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبيله تيم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زيبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را يك بنده و يك كنيز و سه هزار درهم و كشتن امام علی (ع) تعيين كرد. ابن ملجم كه خود براى اين كار آمده بود پذيرفت و دو تن ديگر به نام وردان و شبيب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال 40ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشير بر فرق ايشان زد. اين شمشير كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آنحضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسيد. شهادت ايشان روز بيست‌ويكم ماه رمضان بود. آنحضرت وصيت فرموده بود كه قاتل او را بيش از يك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذايى كه خودشان مى‌خورند، به او بدهند. قبر آنحضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ايشان از آن محل كسى آگاه نبود و اين قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زيارتگاه مسلمانان و مطاف شيعيان جهان است.  
امام علی (ع) محزون و دلسرد از ياران ناموافق به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاويه، او و اطرافيان او را آرام نمى‌گذاشت و دسته‌هايى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‌فرستاد. حملات اين دسته‌ها كه در تاريخ به نام «الغارات»معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام علی (ع) از غايت دلتنگى فرمود:«إن هى إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (ديگر چيزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‌گيرم و رها مى‌كنم، يا مى‌نوردم و پهن مى‌كنم) . خوارج نيز كه زخم خورده بودند به تبليغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‌دادند و اين تبليغات و كينه‌جويى‌ها سرانجام به توطئه‌اى منتهى شد كه موجب شهادت آنحضرت گرديد. بنا بر روايات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام علی (ع) و معاويه و عبداللّه بن عاص را يك شب بكشند. آنكه قتل امام علی (ع) را به عهده گرفته بود عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبيله تيم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زيبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را يك بنده و يك كنيز و سه هزار درهم و كشتن امام علی (ع) تعيين كرد. ابن ملجم كه خود براى اين كار آمده بود پذيرفت و دو تن ديگر به نام وردان و شبيب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال 40ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشير بر فرق ايشان زد. اين شمشير كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آنحضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسيد. شهادت ايشان روز بيست‌ويكم ماه رمضان بود. آنحضرت وصيت فرموده بود كه قاتل او را بيش از يك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذايى كه خودشان مى‌خورند، به او بدهند. قبر آنحضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ايشان از آن محل كسى آگاه نبود و اين قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زيارتگاه مسلمانان و مطاف شيعيان جهان است.  


== شخصيت و صفات==
== شخصيت و صفات==
خط ۲۹۸: خط ۲۹۸:
[[سخنان علی علیه السلام از نهج البلاغه (کمپانی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[سخنان علی علیه السلام از نهج البلاغه (کمپانی)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده


[[شرح علی المائة کلمة لأمیر المومنین علی بن أبی طالب علیه السلام (ابن میثم - عبد الوهاب -وطواط)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح علی المائة کلمة لأمیر المومنین علی بن أبی طالب علیه السلام (ابن میثم - عبدالوهاب -وطواط)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده


[[شرح نهج البلاغة (ابن میثم)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
[[شرح نهج البلاغة (ابن میثم)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
۶۱٬۱۸۹

ویرایش