قرة العيون: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ نوامبر ۲۰۱۶
جز
جایگزینی متن - 'صدرالمتألهين' به 'صدرالمتألهين '
جز (جایگزینی متن - 'سيد جلال‌الدين آشتيانى' به 'سيد جلال‌الدين آشتيانى ')
جز (جایگزینی متن - 'صدرالمتألهين' به 'صدرالمتألهين ')
خط ۸۴: خط ۸۴:


#استاد آشتيانى در مقدمه‌اش يادآور شده است كه يكى از آثار نفيس نراقى در حكمت الهى، كتاب مختصر او به نام «قرة العيون» است كه آن را براى تدريس در دانشكده انتخاب كرده‌ام و با تحرير و تقرير مسائل كتاب به زبان فارسى و تشريح بعضى از مشكلات و تذكر برخى از نكات لازم، كار را قدرى بر دانشجوى دوره ليسانس و مراحل بعد از ليسانس آسان كرده و كليه مآخذ رساله را نشان داده و نيز در نحوه سير افكار فلسفى و عرفانى مطالبى نوشته‌ام، تا سهم متأخران و روش و ارزش افكار علمى و زحماتى كه در تحرير و ترويج مبانى علمى متحمل شده‌اند معلوم و مشهور گردد. علامه نراقى از مجتهدين بزرگ عصر خود و از مراجع و زعماى دين و داراى محضر ترافع و قضا بود. مؤلفين كتب فقهى به آثار او توجه نموده‌اند. با اين وصف در حكمت و فلسفه الهى نيز داراى مقام شامخى است و اين رساله را بايد با ترجمه و شرح مختصر به فارسى در دسترس دانشجو قرار داد و آن را وسيله و مدخل قرار داد جهت رجوع به كتب مفصله <ref>قرة العيون، ص 54 - 55</ref>.
#استاد آشتيانى در مقدمه‌اش يادآور شده است كه يكى از آثار نفيس نراقى در حكمت الهى، كتاب مختصر او به نام «قرة العيون» است كه آن را براى تدريس در دانشكده انتخاب كرده‌ام و با تحرير و تقرير مسائل كتاب به زبان فارسى و تشريح بعضى از مشكلات و تذكر برخى از نكات لازم، كار را قدرى بر دانشجوى دوره ليسانس و مراحل بعد از ليسانس آسان كرده و كليه مآخذ رساله را نشان داده و نيز در نحوه سير افكار فلسفى و عرفانى مطالبى نوشته‌ام، تا سهم متأخران و روش و ارزش افكار علمى و زحماتى كه در تحرير و ترويج مبانى علمى متحمل شده‌اند معلوم و مشهور گردد. علامه نراقى از مجتهدين بزرگ عصر خود و از مراجع و زعماى دين و داراى محضر ترافع و قضا بود. مؤلفين كتب فقهى به آثار او توجه نموده‌اند. با اين وصف در حكمت و فلسفه الهى نيز داراى مقام شامخى است و اين رساله را بايد با ترجمه و شرح مختصر به فارسى در دسترس دانشجو قرار داد و آن را وسيله و مدخل قرار داد جهت رجوع به كتب مفصله <ref>قرة العيون، ص 54 - 55</ref>.
#استاد آشتيانى در انتقاد بر مطلب مؤلف در باره فناء نوشته است: مصنف علامه از فناء، علمى از كلمات محققان فهميده‌اند؛ در حالتى كه اصل وجود به حق راجع و قائم است و مراتب وجودى، امرى جز تشأن حق نيست و جان كلام در اينجاست كه وجود واحد شخصى است و مراتب مطلقا ندارد و از تفنن در تجليات حق توهم شده است كه مظاهر وجودى داراى حقيقت و واقعيتند جدا از جلوه حق و گمان شده است كه وجود امكانى اگرچه از ناحيه علت كل باشد، داراى مرتبه از وجودست و صدرالمتألهين نيز در اين مقام گاهى جانب مراتب را تقويت كرده است و گاهى به تشكيك مظاهر متمايل شده است و آن جناب در مقام شهود، كثرت را اعتبارى ديده است، ولى در مقام اثبات آن با برهان در تنگنا افتاده است... <ref>همان، ص 123 - 124، پاورقى 1</ref>.
#استاد آشتيانى در انتقاد بر مطلب مؤلف در باره فناء نوشته است: مصنف علامه از فناء، علمى از كلمات محققان فهميده‌اند؛ در حالتى كه اصل وجود به حق راجع و قائم است و مراتب وجودى، امرى جز تشأن حق نيست و جان كلام در اينجاست كه وجود واحد شخصى است و مراتب مطلقا ندارد و از تفنن در تجليات حق توهم شده است كه مظاهر وجودى داراى حقيقت و واقعيتند جدا از جلوه حق و گمان شده است كه وجود امكانى اگرچه از ناحيه علت كل باشد، داراى مرتبه از وجودست و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين]]  نيز در اين مقام گاهى جانب مراتب را تقويت كرده است و گاهى به تشكيك مظاهر متمايل شده است و آن جناب در مقام شهود، كثرت را اعتبارى ديده است، ولى در مقام اثبات آن با برهان در تنگنا افتاده است... <ref>همان، ص 123 - 124، پاورقى 1</ref>.
#استاد آشتيانى با انتقاد از برخى از متكلمان كه در تفسير آيه كريمه ''' «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» '''، دچار تكلف شده و به‌واسطه غفلت از سرّ حقيقت احاطه قيومى حق، گفته‌اند: «مراد از معيت واجب با ممكنات، معيت علمى است نه معيت عينى و خارجى»، افزوده است كه: «آنان خيال كرده‌اند، احاطه حق و معيت وجود مطلق با ممكنات، مستلزم حلول و اتحاد اوست با ممكنات، درحالى‌كه حق اول به حسب وجود مقوم اشياست و به‌واسطه غفلت از سر اين امر و عدم تعقل توحيد وجودى و عدم درك آن از راه ذوق سليم و نرسيدن به حقيقت آن از طريق كشف تام و صحيح به ارشاد مرشد معصوم منصوص از ولى كامل و يا نبى خاتم، جمع كثيرى از اهل نظر و بهرى از مدعيان كشف، به هلاك ابدى و شقاء دائمى گرفتار شده و بعضى در ورطه اباحه افتاده‌اند؛ چون به زعم خود، وجود را واحد ديده و از سرّ وحدت اطلاقى جامع ظاهر و مظهر غافل مانده‌اند... موحد حقيقى بايد جامع بين جمع و فرق باشد...» <ref>همان، 153 - 155، پاورقى 2</ref>.
#استاد آشتيانى با انتقاد از برخى از متكلمان كه در تفسير آيه كريمه ''' «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» '''، دچار تكلف شده و به‌واسطه غفلت از سرّ حقيقت احاطه قيومى حق، گفته‌اند: «مراد از معيت واجب با ممكنات، معيت علمى است نه معيت عينى و خارجى»، افزوده است كه: «آنان خيال كرده‌اند، احاطه حق و معيت وجود مطلق با ممكنات، مستلزم حلول و اتحاد اوست با ممكنات، درحالى‌كه حق اول به حسب وجود مقوم اشياست و به‌واسطه غفلت از سر اين امر و عدم تعقل توحيد وجودى و عدم درك آن از راه ذوق سليم و نرسيدن به حقيقت آن از طريق كشف تام و صحيح به ارشاد مرشد معصوم منصوص از ولى كامل و يا نبى خاتم، جمع كثيرى از اهل نظر و بهرى از مدعيان كشف، به هلاك ابدى و شقاء دائمى گرفتار شده و بعضى در ورطه اباحه افتاده‌اند؛ چون به زعم خود، وجود را واحد ديده و از سرّ وحدت اطلاقى جامع ظاهر و مظهر غافل مانده‌اند... موحد حقيقى بايد جامع بين جمع و فرق باشد...» <ref>همان، 153 - 155، پاورقى 2</ref>.
#استاد آشتيانى يادآور شده است كه مقصود عارفان از عدم تغاير بالذات، نفى تباين عزلى است از مراتب وجود، نه نفى تحقق خلق بالمره، چون كثرت در ذات وجود و تباين در اصل هستى محال است و از طرفى بالضروره تعدد نيز ثابت است، ناچار بين اصل وجود و مظاهر آن، تباين وصفى است و... مراد آن است كه اعتبار جهت خلقى ناشى از تجلى اصل است در كسوت فرع و اصل و فرع به يك وجود و بلكه به وجودى واحد متحققند كه اين وجود در مقام غيب حق و به اعتبار تنزل و ظهور حق است و چون وحدت وجود اطلاقى است منافات با كثرت ندارد و نفى كثرت على الاطلاق عين نفى حق واجب است... و مراد آن است كه، ظاهر حق باطن است و مظهر نيز از خارج به آن منضم نشده است تا غير حق مؤثر در وجود باشد، بلكه مظهر از نفس اظهار و ايجاد حق به لحاظ حصول اضافه اشراقى از نور الأنوار حاصل شده است... <ref>ص 182، پاورقى 2</ref>.
#استاد آشتيانى يادآور شده است كه مقصود عارفان از عدم تغاير بالذات، نفى تباين عزلى است از مراتب وجود، نه نفى تحقق خلق بالمره، چون كثرت در ذات وجود و تباين در اصل هستى محال است و از طرفى بالضروره تعدد نيز ثابت است، ناچار بين اصل وجود و مظاهر آن، تباين وصفى است و... مراد آن است كه اعتبار جهت خلقى ناشى از تجلى اصل است در كسوت فرع و اصل و فرع به يك وجود و بلكه به وجودى واحد متحققند كه اين وجود در مقام غيب حق و به اعتبار تنزل و ظهور حق است و چون وحدت وجود اطلاقى است منافات با كثرت ندارد و نفى كثرت على الاطلاق عين نفى حق واجب است... و مراد آن است كه، ظاهر حق باطن است و مظهر نيز از خارج به آن منضم نشده است تا غير حق مؤثر در وجود باشد، بلكه مظهر از نفس اظهار و ايجاد حق به لحاظ حصول اضافه اشراقى از نور الأنوار حاصل شده است... <ref>ص 182، پاورقى 2</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش