۱۴۴٬۵۹۹
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (Hbaghizadeh صفحهٔ حکمای اسماعیلیه را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به حکمای اسماعیلیه: ابویعقوب سجستانی و ناصرخسرو منتقل کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''حکمای اسماعیلیه'''، عنوان کامل کتاب «حکمای اسماعیلیه، ابویعقوب سجستانی و | '''حکمای اسماعیلیه'''، عنوان کامل کتاب «حکمای اسماعیلیه، [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] و [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]]، دیدگاههای فلسفی استاد [[ابراهیمی دینانی، غلامحسین|غلامحسین ابراهیمی دینانی]]» است. این اثر دفتر چهارم از گفتگوهایی است که [[ابراهیمی دینانی، غلامحسین|غلامحسین ابراهیمی دینانی]](متولد 1313ش) در برنامه تلویزیونی معرفت با اجرای [[منصوری لاریجانی، اسماعیل|اسماعیل منصوری لاریجانی]](زادروز 1337ش) دیدگاههای خود را بیان کرده است. تحقیق و تدوین این اثر به دست مجری انجام یافته است. | ||
==انگیزه== | ==انگیزه== | ||
| خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
در نگارش مطالب ضمن امانتداری، حالت صمیمی گفتار و دوری از تکلف نوشتاری رعایت شده است. <ref>سخن ناشر ، ص12</ref> | در نگارش مطالب ضمن امانتداری، حالت صمیمی گفتار و دوری از تکلف نوشتاری رعایت شده است. <ref>سخن ناشر ، ص12</ref> | ||
کتاب دارای دو بخش و شش گفتگو است و دینانی آرا و اندیشههای حکمای اسماعیلیه در حوزه حکمت و عرفان را بررسی و تحلیل میکند. | کتاب دارای دو بخش و شش گفتگو است و دینانی آرا و اندیشههای حکمای اسماعیلیه در حوزه حکمت و عرفان را بررسی و تحلیل میکند. | ||
==محتوا== | ==محتوا== | ||
اسماعیلیه در سال ۳۶۱ هجری قمری حکومت خود را تأسیس کرد. شخصیتهایی چون | اسماعیلیه در سال ۳۶۱ هجری قمری حکومت خود را تأسیس کرد. شخصیتهایی چون [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]]، [[کرمانی، احمد بن عبدالله|حمیدالدین کرمانی]] و [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] از حکمای برجسته این فرقه به شمار میروند. اصول اندیشه اسماعیلیه بر مبنای توجه به ظاهر و باطن، پیروی از عقل و هماهنگی بین این دو جنبه برای درک دین است. آنان معتقدند که خداوند از آغاز خلقت قصد ظهور و تجلی داشته است و این تجلی در همه چیز مشهود است. همچنین بر این باورند که علم الهی (علم غیب) تنها برای افراد خاصی که از قابلیتهای ویژهای برخوردارند، مانند [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]]، قابل درک است.<ref>مقدمه، ص13</ref> | ||
==بخش اول: ابویعقوب سجستانی== | ==بخش اول: ابویعقوب سجستانی== | ||
===گفتوگوی 1: ظاهر و باطن=== | ===گفتوگوی 1: ظاهر و باطن=== | ||
اندیشههای اسماعیلیه ریشهای دیرینه دارد و از زمان حضرت آدم(ع) وجود داشته است. ابویعقوب سجستانی، حمیدالدین کرمانی و ابوحالت از مهمترین متفکران این فرقه به شمار میآیند.<ref>ر.ک: همان، ص24-23</ref> آنان به اصول ظاهر و باطن در دین معتقدند و امام را معلم و مفسر امور باطنی میدانند.<ref>ر.ک: مقدمه، ص۱۳ </ref>در دیدگاه اسماعیلی، هیچ ظاهری بدون باطن و هیچ باطنی بدون ظاهر وجود ندارد. حق تعالی یک مفهوم کلی نیست، بلکه وجود و شخص است که هم ظاهر و هم باطن دارد. کلام خداوند او نیز دارای بطونی است. | اندیشههای اسماعیلیه ریشهای دیرینه دارد و از زمان حضرت آدم(ع) وجود داشته است. [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]]، [[کرمانی، احمد بن عبدالله|حمیدالدین کرمانی]] و ابوحالت از مهمترین متفکران این فرقه به شمار میآیند.<ref>ر.ک: همان، ص24-23</ref> آنان به اصول ظاهر و باطن در دین معتقدند و امام را معلم و مفسر امور باطنی میدانند.<ref>ر.ک: مقدمه، ص۱۳ </ref>در دیدگاه اسماعیلی، هیچ ظاهری بدون باطن و هیچ باطنی بدون ظاهر وجود ندارد. حق تعالی یک مفهوم کلی نیست، بلکه وجود و شخص است که هم ظاهر و هم باطن دارد. کلام خداوند او نیز دارای بطونی است. | ||
حفظ تعادل و هماهنگی بین ظاهر و باطن، راه و معیار طریقت الهی است متون دینی، از جمله قرآن کریم، لایههای متعددی از معنا (ظاهر و باطن) دارند که برای فهم عمیق دین، توجه به هر دو جنبه ضروری است.<ref>ر.ک: متن، ص25-27</ref> تأویل، به معنای بازگرداندن هر چیز به اصل و ریشه آن است و ابویعقوب آن را نوعی بازگشت به آغازینهها میداند. آیات قرآن دارای معانی عمیق و ابعاد مختلفی هستند که هرچه انسان به تعادل درونی بیشتری برسد، میتواند آنها را درک کند.<ref>ر.ک: همان، ص32-30</ref> امامت، ستون و نگهدارنده دین است. ظاهر امام نماد و رمز باطن کامل اسرار امامت است. اسماعیلیان معتقدند که وجود امام در هر عصر و زمانهای برای هدایت مردم ضروری است. ابو یعقوب نیز امامت را جوهر دین میداند و بدون امام، حقیقت دین آشکار نخواهد شد. امامت، ظهور کامل حکمت الهی است و درک آن مستلزم قابلیت و آمادگی درونی است.<ref>ر.ک: همان، ص30-29</ref> | حفظ تعادل و هماهنگی بین ظاهر و باطن، راه و معیار طریقت الهی است متون دینی، از جمله قرآن کریم، لایههای متعددی از معنا (ظاهر و باطن) دارند که برای فهم عمیق دین، توجه به هر دو جنبه ضروری است.<ref>ر.ک: متن، ص25-27</ref> تأویل، به معنای بازگرداندن هر چیز به اصل و ریشه آن است و ابویعقوب آن را نوعی بازگشت به آغازینهها میداند. آیات قرآن دارای معانی عمیق و ابعاد مختلفی هستند که هرچه انسان به تعادل درونی بیشتری برسد، میتواند آنها را درک کند.<ref>ر.ک: همان، ص32-30</ref> امامت، ستون و نگهدارنده دین است. ظاهر امام نماد و رمز باطن کامل اسرار امامت است. اسماعیلیان معتقدند که وجود امام در هر عصر و زمانهای برای هدایت مردم ضروری است. ابو یعقوب نیز امامت را جوهر دین میداند و بدون امام، حقیقت دین آشکار نخواهد شد. امامت، ظهور کامل حکمت الهی است و درک آن مستلزم قابلیت و آمادگی درونی است.<ref>ر.ک: همان، ص30-29</ref> | ||
==گفتوگوی 2: تنزیه و تشبیه== | ==گفتوگوی 2: تنزیه و تشبیه== | ||
اسماعیلیه در وادی تنزیه مطلق خداوند قرار دارد و از هرگونه تشبیه خداوند به مخلوقات اجتناب میکند. «تنزیه» به معنای منزهدانستن خداوند از هر نقص و مشابهت است، در حالی که «تشبیه» به معنای مشابهدانستن او با مخلوقات است. عموماً علمای مذاهب، بیشتر بر جنبه تنزیهی خداوند تأکید دارند و متشرعان و متکلمان، بیشتر به جنبه تشبیهی او توجه میکنند.<ref>ر.ک: همان، ص40-37</ref> ابویعقوب سجستانی و ناصرخسرو بر این باورند که خداوند مطلق و بدون قید است و نه محدود به زمان و مکان است و نه صفات زائد بر ذات خود دارد.<ref>ر.ک: همان، ص39-41</ref> البته، از عبارات ابویعقوب چنین برمیآید که وی تنزیهی محض نیست و در عین تنزیه، تشبیه را هم میبیند. منتها این علم را نصیبۀ ازلی میداند و میگوید که باید خداوند یاری کند تا انسان دچار کژی نگردد.<ref>ر.ک: همان، ص48</ref> این رویکرد، یک دیالکتیک توحیدی است که خداوند را در عین برتری و پاکی از نقایص، در صفات جمال و جلالش مشاهده میکند. هر کس که تنها یک جنبه (تنزیه یا تشبیه) را ببیند، مانند دجال است.<ref>ر.ک: همان، ص49-46 </ref>انحراف در فرقه اسماعیلیه بعدها آغاز شد، زیرا برخی از اندیشمندان در فهم این مسئله دچار افراط شدند. ابویعقوب معتقد بود که عقل، میزان و معیار حق است و بدون تعقل نمیتوان به معارف قرآنی دست یافت. او بر این باور بود که معرفت بدون معرفتشناسی امکانپذیر نیست. انسانی که خود را از ناپاکیها پاک کند، شایستگی دریافت علم غیب را دارد.<ref>ر.ک: همان، ص51-48</ref> | اسماعیلیه در وادی تنزیه مطلق خداوند قرار دارد و از هرگونه تشبیه خداوند به مخلوقات اجتناب میکند. «تنزیه» به معنای منزهدانستن خداوند از هر نقص و مشابهت است، در حالی که «تشبیه» به معنای مشابهدانستن او با مخلوقات است. عموماً علمای مذاهب، بیشتر بر جنبه تنزیهی خداوند تأکید دارند و متشرعان و متکلمان، بیشتر به جنبه تشبیهی او توجه میکنند.<ref>ر.ک: همان، ص40-37</ref> [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] و [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] بر این باورند که خداوند مطلق و بدون قید است و نه محدود به زمان و مکان است و نه صفات زائد بر ذات خود دارد.<ref>ر.ک: همان، ص39-41</ref> البته، از عبارات ابویعقوب چنین برمیآید که وی تنزیهی محض نیست و در عین تنزیه، تشبیه را هم میبیند. منتها این علم را نصیبۀ ازلی میداند و میگوید که باید خداوند یاری کند تا انسان دچار کژی نگردد.<ref>ر.ک: همان، ص48</ref> این رویکرد، یک دیالکتیک توحیدی است که خداوند را در عین برتری و پاکی از نقایص، در صفات جمال و جلالش مشاهده میکند. هر کس که تنها یک جنبه (تنزیه یا تشبیه) را ببیند، مانند دجال است.<ref>ر.ک: همان، ص49-46 </ref>انحراف در فرقه اسماعیلیه بعدها آغاز شد، زیرا برخی از اندیشمندان در فهم این مسئله دچار افراط شدند. ابویعقوب معتقد بود که عقل، میزان و معیار حق است و بدون تعقل نمیتوان به معارف قرآنی دست یافت. او بر این باور بود که معرفت بدون معرفتشناسی امکانپذیر نیست. انسانی که خود را از ناپاکیها پاک کند، شایستگی دریافت علم غیب را دارد.<ref>ر.ک: همان، ص51-48</ref> | ||
==گفتوگوی 3: عقل و عشق== | ==گفتوگوی 3: عقل و عشق== | ||
ابویعقوب سجستانی عقل را معیار تشخیص زیباییها و زشتیها در امور میداند. او برای عقل در انسان نقشی بنیادی قائل است و نقص عقل را مایه کاستی انسان میشمرد.<ref>ر.ک: همان، ص54-53</ref> عقل و عشق هر دو برای رسیدن به معرفت الهی مهم است، اما عقل بر عشق تقدم دارد، زیرا عشق بدون هدایت عقل ممکن است به بیراهه رود. آیین اسلام با عقل آغاز میشود و کلام (وحی) نیز خود یک معجزه است که بدون عقل معنایی نخواهد داشت.<ref>ر.ک: همان، ص57-55</ref> عقل قدرت درک وحی و تمام هستی را دارد. و میتواند به درک معارف الهی برسد، در حالی که موجودات دیگر چنین توانایی ندارند. اگر عقل نباشد، تشخیص خوب و بد امکانپذیر نیست.<ref>ر.ک: همان، ص61-۶۰</ref> ابویعقوب سجستانی معتقد است که عشق از عقل نشأت میگیرد<ref>ر.ک: همان، ص۱۱۳</ref>. و برای دیدن نور خداوند، باطن انسان باید پاک باشد. هر موجودی، حتی جمادات، دارای نور الهی است و انسان باید این نور را درک کند. ادراک این نور بدون حجابهای نفسانی امکانپذیر نیست. ابویعقوب سجستانی در شعری میگوید: «مقام نوری همه باید ساکت باشیم/ اینجا نور عقل ظهور میکند»، که اشاره به برتری نور عقل دارد. نَفَس حق، تجلی نور خداوند در عالم ظهور است.<ref>ر.ک: همان، ص67-65</ref> | [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] عقل را معیار تشخیص زیباییها و زشتیها در امور میداند. او برای عقل در انسان نقشی بنیادی قائل است و نقص عقل را مایه کاستی انسان میشمرد.<ref>ر.ک: همان، ص54-53</ref> عقل و عشق هر دو برای رسیدن به معرفت الهی مهم است، اما عقل بر عشق تقدم دارد، زیرا عشق بدون هدایت عقل ممکن است به بیراهه رود. آیین اسلام با عقل آغاز میشود و کلام (وحی) نیز خود یک معجزه است که بدون عقل معنایی نخواهد داشت.<ref>ر.ک: همان، ص57-55</ref> عقل قدرت درک وحی و تمام هستی را دارد. و میتواند به درک معارف الهی برسد، در حالی که موجودات دیگر چنین توانایی ندارند. اگر عقل نباشد، تشخیص خوب و بد امکانپذیر نیست.<ref>ر.ک: همان، ص61-۶۰</ref> [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] معتقد است که عشق از عقل نشأت میگیرد<ref>ر.ک: همان، ص۱۱۳</ref>. و برای دیدن نور خداوند، باطن انسان باید پاک باشد. هر موجودی، حتی جمادات، دارای نور الهی است و انسان باید این نور را درک کند. ادراک این نور بدون حجابهای نفسانی امکانپذیر نیست. [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] در شعری میگوید: «مقام نوری همه باید ساکت باشیم/ اینجا نور عقل ظهور میکند»، که اشاره به برتری نور عقل دارد. نَفَس حق، تجلی نور خداوند در عالم ظهور است.<ref>ر.ک: همان، ص67-65</ref> | ||
==گفتوگوی 4: خلق و امر== | ==گفتوگوی 4: خلق و امر== | ||
ابویعقوب سجستانی معنای «خلق» و «امر» را دو جنبه از وجود خداوند میداند.«امر» به فرمان «کن فیکون» اشاره دارد و «خلق» به ایجاد شدن و ظهور تدریجی موجودات مُشعِر است. اولین چیزی که خلق شد، صدا بود.<ref>ر.ک: همان، ص70-69</ref> عالم امر، عالم آنی و بدون زمان و مکان است، در حالی که عالم خلق، عالم تدریجی، زمانمند و مکانمند است. تمامی امور و جریانات عالم به یکدیگر پیوسته و مرتبط هستند. خداوند اراده کرده است که در ظهوراتش آشکار شود و صفات کمال و جلال خود را آشکار سازد. ابویعقوب سجستانی بر این باور است که فلسفه از زمان پیدایش انسان آغاز شده است. او در پاسخ به این سوال که «چرا چیزی وجود دارد و چرا انسانها پرستش میکنند؟»، تأکید میکند که خداوند خود دلیل وجود است و علت اصلی هر چیز است.<ref>ر.ک: همان، ص75-70</ref> هر موجودی به علل وجودی خود وابسته است و هیچ موجودی بدون علت نیست. ابویعقوب عرفان خود را با استفاده از آیات قرآنی تبیین میکند. حکمت و آگاهی خصلت عقل هستند و انسان از طریق عقل به لذت میرسد. لذات عقلی پایدار و ماندگار است، بر خلاف لذات حسی که زودگذر است.<ref>ر.ک: همان، ص83-79</ref> | [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] معنای «خلق» و «امر» را دو جنبه از وجود خداوند میداند.«امر» به فرمان «کن فیکون» اشاره دارد و «خلق» به ایجاد شدن و ظهور تدریجی موجودات مُشعِر است. اولین چیزی که خلق شد، صدا بود.<ref>ر.ک: همان، ص70-69</ref> عالم امر، عالم آنی و بدون زمان و مکان است، در حالی که عالم خلق، عالم تدریجی، زمانمند و مکانمند است. تمامی امور و جریانات عالم به یکدیگر پیوسته و مرتبط هستند. خداوند اراده کرده است که در ظهوراتش آشکار شود و صفات کمال و جلال خود را آشکار سازد. [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] بر این باور است که فلسفه از زمان پیدایش انسان آغاز شده است. او در پاسخ به این سوال که «چرا چیزی وجود دارد و چرا انسانها پرستش میکنند؟»، تأکید میکند که خداوند خود دلیل وجود است و علت اصلی هر چیز است.<ref>ر.ک: همان، ص75-70</ref> هر موجودی به علل وجودی خود وابسته است و هیچ موجودی بدون علت نیست. [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب]] عرفان خود را با استفاده از آیات قرآنی تبیین میکند. حکمت و آگاهی خصلت عقل هستند و انسان از طریق عقل به لذت میرسد. لذات عقلی پایدار و ماندگار است، بر خلاف لذات حسی که زودگذر است.<ref>ر.ک: همان، ص83-79</ref> | ||
==بخش دوم: ناصرخسرو== | ==بخش دوم: ناصرخسرو== | ||
===گفتوگوی 5: حکمت دینی و حکمت فلسفی=== | ===گفتوگوی 5: حکمت دینی و حکمت فلسفی=== | ||
اندیشههای | اندیشههای [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]]، به ویژه در کتاب «جامعالحکمتین» و سایر آثارش بیان شده است. ناصرخسرو حکمت دینی و فلسفی را در هم آمیخته و هر دو را از یک منبع واحد میداند.<ref>ر.ک: همان، ص87-8۸</ref> | ||
ناصرخسرو میخواهد میان حکمت عقلی یا همان محصولات عقل (چه ایرانی، چه یونانی و البته بیشتر ایرانی) و نور ایمانی که حکمت محض خالص است جمعی برقرار کند تا کسانی دچار انحراف میشوند بتوانند از گرفتارآمدن در اوهام نجات یابند.<ref>ر.ک: همان، ص89-8۸</ref>به باور او، حکمت دینی عصاره عقل است. ناصرخسرو معتقد است که عقل فقط نیروی هدایتگر انسان است و خیال، مانع رسیدن به حقیقت میشود. او مرز بین اوهام و خیالات را به دقت تبیین مینماید و تأکید میکند که عقل باید معیار اصلی شناخت باشد.<ref>ر.ک: همان، ص93-90</ref> | |||
ناصرخسرو علم یا تولید علم را به عقل گره میزند؛ یعنی زمانی که عقل آراسته و طاهر به نور حکمت شد، آنچه از او تولید میشود علم است. او در تفسیر آیۀ «علم الآدم الأسماء کلها» «و[خداوند]همۀ نامها[ى آفريدگان]را به آدم آموخت» (بقره:31) آدم را نشانه و تمثیل در نظر میگیرد و این طور نیست که خداوند فقط به آدم تعلیم داشته باشد بلکه به هر عقلی که در انسان وجود دارد، این تعالیم را آموخته است. | [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] میخواهد میان حکمت عقلی یا همان محصولات عقل (چه ایرانی، چه یونانی و البته بیشتر ایرانی) و نور ایمانی که حکمت محض خالص است جمعی برقرار کند تا کسانی دچار انحراف میشوند بتوانند از گرفتارآمدن در اوهام نجات یابند.<ref>ر.ک: همان، ص89-8۸</ref>به باور او، حکمت دینی عصاره عقل است. ناصرخسرو معتقد است که عقل فقط نیروی هدایتگر انسان است و خیال، مانع رسیدن به حقیقت میشود. او مرز بین اوهام و خیالات را به دقت تبیین مینماید و تأکید میکند که عقل باید معیار اصلی شناخت باشد.<ref>ر.ک: همان، ص93-90</ref> | ||
ناصرخسرو در اشعارش به اسرار حق، عقل و معرفت اشاره کرده است. او معتقد است که نادانی، علت اصلی گمراهی و انحراف انسان است. از دیدگاه او، حق تعالی میزان و معیار همه چیز است و کسانی که به این میزان توجه نکنند، در عالم آفرینش از مسیر درست منحرف میشوند.<ref>ر.ک: همان، ص99-97</ref> | |||
[[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] علم یا تولید علم را به عقل گره میزند؛ یعنی زمانی که عقل آراسته و طاهر به نور حکمت شد، آنچه از او تولید میشود علم است. او در تفسیر آیۀ «علم الآدم الأسماء کلها» «و[خداوند]همۀ نامها[ى آفريدگان]را به آدم آموخت» (بقره:31) آدم را نشانه و تمثیل در نظر میگیرد و این طور نیست که خداوند فقط به آدم تعلیم داشته باشد بلکه به هر عقلی که در انسان وجود دارد، این تعالیم را آموخته است. | |||
[[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] در اشعارش به اسرار حق، عقل و معرفت اشاره کرده است. او معتقد است که نادانی، علت اصلی گمراهی و انحراف انسان است. از دیدگاه او، حق تعالی میزان و معیار همه چیز است و کسانی که به این میزان توجه نکنند، در عالم آفرینش از مسیر درست منحرف میشوند.<ref>ر.ک: همان، ص99-97</ref> | |||
==گفتوگوی 6: عقل و حکمت== | ==گفتوگوی 6: عقل و حکمت== | ||
میزان و معیار سنجش انسان، عقل است. حکمت، ظهور خداوند است و اگر حکمت نباشد، حق معنایی ندارد. ابویعقوب سجستانی معتقد است که حکمت و عقل دو روی یک سکه بوده، هرگز از هم جدا نیستند..<ref>ر.ک: همان، ص102-101 </ref>ناصرخسرو نیز بر این باور است که عقل و حکمت به هم پیوسته و در آثار او، عقل معیار شناخت حق است. به گفتۀ او اگر حکمتی نباشد، حق معنایی نخواهد داشت.<ref>ر.ک: همان، ص102-101 </ref>مسجد حقیقی مؤمن، دل اوست که نور عقل و حکمت در آن تابش میکند. لذت و شادی باید پایدار باشند و لذات عقلی، بر خلاف لذات حسی، همیشگی و جاودانهاند. معقولات هرگز از بین نمیروند و لذت زودگذر نیست.<ref>ر.ک: همان، ص106-104</ref> نادانی، کار جاهل است و انسان جاهل فقط بر اساس جهالت عمل میکند. خداوند تمامی هستی را در کتاب تکوین خود آفریده است.<ref>ر.ک: همان، ص108-107 </ref>تمامی اسرار قرآن در حروف مقطعه نهفته است که رموزی از علم الهی است. خلق «لا مِن شیء» و خلق «مِن لا شیء» اشاره به ایجاد هر چیز از عدم است. حکمت همان عقل است و ظهور خداوند است. عقل و حکمت، طفیل حق و از تجلیات خداوند به شمار میروند. عقل، نیروی ادراکی است که به وسیله آن میتوان جهان را شناخت.<ref>ر.ک: همان، ص114-111</ref> عقل قدسی با عشق یگانه است و این عقل، عالیترین مرتبه عقل است. هدف نهایی هر چیز، بازگشت به اصل و بدایت خود است. این بازگشت به مبدأ الهی، معنای معاد و کمال نهایی انسان است.<ref>ر.ک: همان، ص117-115</ref> | میزان و معیار سنجش انسان، عقل است. حکمت، ظهور خداوند است و اگر حکمت نباشد، حق معنایی ندارد. [[ابویعقوب سجستانی، اسحاق بن احمد|ابویعقوب سجستانی]] معتقد است که حکمت و عقل دو روی یک سکه بوده، هرگز از هم جدا نیستند..<ref>ر.ک: همان، ص102-101 </ref>[[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] نیز بر این باور است که عقل و حکمت به هم پیوسته و در آثار او، عقل معیار شناخت حق است. به گفتۀ او اگر حکمتی نباشد، حق معنایی نخواهد داشت.<ref>ر.ک: همان، ص102-101 </ref>مسجد حقیقی مؤمن، دل اوست که نور عقل و حکمت در آن تابش میکند. لذت و شادی باید پایدار باشند و لذات عقلی، بر خلاف لذات حسی، همیشگی و جاودانهاند. معقولات هرگز از بین نمیروند و لذت زودگذر نیست.<ref>ر.ک: همان، ص106-104</ref> نادانی، کار جاهل است و انسان جاهل فقط بر اساس جهالت عمل میکند. خداوند تمامی هستی را در کتاب تکوین خود آفریده است.<ref>ر.ک: همان، ص108-107 </ref>تمامی اسرار قرآن در حروف مقطعه نهفته است که رموزی از علم الهی است. خلق «لا مِن شیء» و خلق «مِن لا شیء» اشاره به ایجاد هر چیز از عدم است. حکمت همان عقل است و ظهور خداوند است. عقل و حکمت، طفیل حق و از تجلیات خداوند به شمار میروند. عقل، نیروی ادراکی است که به وسیله آن میتوان جهان را شناخت.<ref>ر.ک: همان، ص114-111</ref> عقل قدسی با عشق یگانه است و این عقل، عالیترین مرتبه عقل است. هدف نهایی هر چیز، بازگشت به اصل و بدایت خود است. این بازگشت به مبدأ الهی، معنای معاد و کمال نهایی انسان است.<ref>ر.ک: همان، ص117-115</ref> | ||
لاریجانی در پایان کتاب، فهرستهایی از آیهها، روایتها، دعاها، شعرها، منبعها و نمایه درج نموده است.<ref>ر.ک: همان، ص131-119</ref> | [[منصوری لاریجانی، اسماعیل|لاریجانی]] در پایان کتاب، فهرستهایی از آیهها، روایتها، دعاها، شعرها، منبعها و نمایه درج نموده است.<ref>ر.ک: همان، ص131-119</ref> | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||