پرش به محتوا

ابن مقفع، عبدالله بن دادویه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ''
جز (جایگزینی متن - 'هها' به 'ه‌ها')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - ' ' به '')
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۰: خط ۴۰:
| وبگاه =  
| وبگاه =  
| امضا =  
| امضا =  
| کد مؤلف = AUTHORCODE3303AUTHORCODE0
| کد مؤلف =AUTHORCODE3303AUTHORCODE0
}}
}}


''' ابن‌ مُقَفَّع‌، ابومحمد عبدالله‌ ''' (ح‌ 106-142ق‌/724-759م‌)، نویسنده بزرگ‌ و مترجم‌ آثار پهلوی‌ به‌ عربى‌.
''' ابن‌ مُقَفَّع‌، ابومحمد عبدالله‌''' (ح‌ 106-142ق‌/724-759م‌)، نویسنده بزرگ‌ و مترجم‌ آثار پهلوی‌ به‌ عربى‌.
==نام پدر==
==نام پدر==


خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
==شیوه ابن‌ مقفع‌ در نگارش‌==
==شیوه ابن‌ مقفع‌ در نگارش‌==


ابن‌ مقفع‌ بى‌گمان‌ شهسوار نثر عربى‌ است‌. کمتر محققى‌ است‌ که‌ هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ از او، بتواند شیفتگى‌ و شگفتى‌ خود را پنهان‌ کند. «با ظهور او باید قدم‌ نثری‌ را مبارک‌ گوییم‌ که‌ در جامه‌ای‌ بى‌پیرایه‌ و واژه‌های‌ معمول‌ روزانه‌ توانست‌ در کنار شعر عرب‌ نشیند. این‌ زبان‌ با همه سادگى‌ و بى‌تکلفى‌، باز موفقیتى‌ به‌ کمال‌ بود. به‌ برکت‌ ابن‌ مقفع‌ ، دیگر لازم‌ نیامد که‌ جهان‌ عرب‌ دیرزمانى‌ تأمل‌ کند، تا عوامل‌ بیگانه‌ آن‌ را غنى‌ سازند. ابن‌ مقفع‌، نخستین‌ کس‌ و شاید تنها کسى‌ است‌ که‌ توانست‌ دستمایه‌ای‌ گرانبها به‌ فرهنگ‌ عربى‌ تقدیم‌ کند. ترجمه‌های‌ فلسفى‌ و علمى‌ سده 9ق‌، به‌ سبب‌ تخصصى‌ بودن‌، هرگز به‌ این‌ درجه‌ از سودمندی‌ نرسیدند».  
ابن‌ مقفع‌ بى‌گمان‌ شهسوار نثر عربى‌ است‌. کمتر محققى‌ است‌ که‌ هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ از او، بتواند شیفتگى‌ و شگفتى‌ خود را پنهان‌ کند. «با ظهور او باید قدم‌ نثری‌ را مبارک‌ گوییم‌ که‌ در جامه‌ای‌ بى‌پیرایه‌ و واژه‌های‌ معمول‌ روزانه‌ توانست‌ در کنار شعر عرب‌ نشیند. این‌ زبان‌ با همه سادگى‌ و بى‌تکلفى‌، باز موفقیتى‌ به‌ کمال‌ بود. به‌ برکت‌ ابن‌ مقفع‌، دیگر لازم‌ نیامد که‌ جهان‌ عرب‌ دیرزمانى‌ تأمل‌ کند، تا عوامل‌ بیگانه‌ آن‌ را غنى‌ سازند. ابن‌ مقفع‌، نخستین‌ کس‌ و شاید تنها کسى‌ است‌ که‌ توانست‌ دستمایه‌ای‌ گرانبها به‌ فرهنگ‌ عربى‌ تقدیم‌ کند. ترجمه‌های‌ فلسفى‌ و علمى‌ سده 9ق‌، به‌ سبب‌ تخصصى‌ بودن‌، هرگز به‌ این‌ درجه‌ از سودمندی‌ نرسیدند».  


پیش‌ از او، نثری‌ که‌ اینک‌ نثر ادبى‌، یا فنى‌ مى‌خوانیم‌ در واقع‌ وجود نداشت‌. از دوره جاهلى‌ ظاهراً هیچ‌ باقى‌ نمانده‌ است‌ و سنت‌ نثرپردازی‌ آن‌ دوره‌ هم‌ به‌ شهادت‌ چند اثر ساختگى‌ که‌ ظاهراً تقلیدهایى‌ از سجع‌ کاهنان‌ هستند، در نمى‌گذرد.
پیش‌ از او، نثری‌ که‌ اینک‌ نثر ادبى‌، یا فنى‌ مى‌خوانیم‌ در واقع‌ وجود نداشت‌. از دوره جاهلى‌ ظاهراً هیچ‌ باقى‌ نمانده‌ است‌ و سنت‌ نثرپردازی‌ آن‌ دوره‌ هم‌ به‌ شهادت‌ چند اثر ساختگى‌ که‌ ظاهراً تقلیدهایى‌ از سجع‌ کاهنان‌ هستند، در نمى‌گذرد.
خط ۱۷۶: خط ۱۷۶:
مى‌بایست‌ واژگانى‌ برگزیند که‌ از خشونت‌ به‌ دور باشد، مفهوم‌ همگان‌ باشد، به‌ سهولت‌ بر زبان‌ جاری‌ گردد و تاب‌ آن‌ را نیز داشته‌ باشد که‌ به‌ مقتضای‌ زمان‌، پهنای‌ بیشتر یابد و مفاهیم‌ بسیار وسیع‌تر فرهنگ‌ نو را به‌ نیکى‌ بپوشاند. ابن‌ مقفع‌ در این‌ راه‌، هیچ‌ کلمه تازه‌ای‌ نیافرید، هیچ‌ واژه‌ای‌ از زبان‌ مادری‌ خود وام‌ نگرفت‌، هیچ‌ یک‌ از انبوه‌ کلمات‌ فارسى‌ را که‌ اندکى‌ پس‌ از او به‌ زبان‌ عربى‌ راه‌ یافت‌، به‌ کار نگرفت‌. کلمه‌های‌ فارسى‌ در آثار او، همان‌هاست‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ و نیز در شعر جاهلى‌ و زبان‌ عصر اموی‌ مى‌توان‌ یافت‌. دانش‌ گسترده‌ و احساس‌ شدید لغوی‌ به‌ او امکان‌ مى‌داد که‌ منحصراً از گنجینه واژگان‌ عرب‌ بهره‌ گیرد و حرمت‌ آن‌ زبان‌ را پاس‌ دارد. نتیجه گزینش‌ او آن‌ بود که‌ چون‌ کلمات‌ نامأنوس‌ (وحشى‌) و بدوی‌ را فروگذاشته‌ بود، از آوردن‌ مترادفات‌ - که‌ از ویژگی‌های‌ بیشتر نویسندگان‌ عرب‌، حتى‌ در زمان‌ حال‌ است‌ - پرهیز کرده‌ بود. لاجرم‌ دایره واژگان‌ آثار او، سخت‌ محدود به‌ نظر مى‌آید.  
مى‌بایست‌ واژگانى‌ برگزیند که‌ از خشونت‌ به‌ دور باشد، مفهوم‌ همگان‌ باشد، به‌ سهولت‌ بر زبان‌ جاری‌ گردد و تاب‌ آن‌ را نیز داشته‌ باشد که‌ به‌ مقتضای‌ زمان‌، پهنای‌ بیشتر یابد و مفاهیم‌ بسیار وسیع‌تر فرهنگ‌ نو را به‌ نیکى‌ بپوشاند. ابن‌ مقفع‌ در این‌ راه‌، هیچ‌ کلمه تازه‌ای‌ نیافرید، هیچ‌ واژه‌ای‌ از زبان‌ مادری‌ خود وام‌ نگرفت‌، هیچ‌ یک‌ از انبوه‌ کلمات‌ فارسى‌ را که‌ اندکى‌ پس‌ از او به‌ زبان‌ عربى‌ راه‌ یافت‌، به‌ کار نگرفت‌. کلمه‌های‌ فارسى‌ در آثار او، همان‌هاست‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ و نیز در شعر جاهلى‌ و زبان‌ عصر اموی‌ مى‌توان‌ یافت‌. دانش‌ گسترده‌ و احساس‌ شدید لغوی‌ به‌ او امکان‌ مى‌داد که‌ منحصراً از گنجینه واژگان‌ عرب‌ بهره‌ گیرد و حرمت‌ آن‌ زبان‌ را پاس‌ دارد. نتیجه گزینش‌ او آن‌ بود که‌ چون‌ کلمات‌ نامأنوس‌ (وحشى‌) و بدوی‌ را فروگذاشته‌ بود، از آوردن‌ مترادفات‌ - که‌ از ویژگی‌های‌ بیشتر نویسندگان‌ عرب‌، حتى‌ در زمان‌ حال‌ است‌ - پرهیز کرده‌ بود. لاجرم‌ دایره واژگان‌ آثار او، سخت‌ محدود به‌ نظر مى‌آید.  


عباراتى‌ که‌ از قول‌ خود او نقل‌ شده‌، بسیار دلنشین‌ است‌. نویسندگان‌ را چنین‌ اندرز مى‌دهد: «مبادا که‌ به‌ طمع‌ دست‌ یافتن‌ به‌ بلاغت‌، درپى‌ کلام‌ نامأنوس‌ برآیى‌، بدان‌ که‌ این‌ خود بزرگ‌ترین‌ گنگى‌ است‌»؛ با کاتبى‌ گفت‌: «بباید که‌ پیوسته‌ الفاظ روان‌ را برگزینى‌ و در عین‌ حال‌ از الفاظ فرومایگان‌ بپرهیزی‌»؛ او را پرسیدند که‌ بلاغت‌ چیست‌؟ گفت‌: سخن‌ بلیغ‌ آن‌ است‌ که‌ چون‌ نادان‌ شنود، پندارد که‌ مانند آن‌ را به‌ آسانى‌ تواند آورد.
عباراتى‌ که‌ از قول‌ خود او نقل‌ شده‌، بسیار دلنشین‌ است‌. نویسندگان‌ را چنین‌ اندرز مى‌دهد: «مبادا که‌ به‌ طمع‌ دست‌ یافتن‌ به‌ بلاغت‌، درپى‌ کلام‌ نامأنوس‌ برآیى‌، بدان‌ که‌ این‌ خود بزرگ‌ترین‌ گنگى‌ است‌»؛ با کاتبى‌ گفت‌: «بباید که‌ پیوسته‌ الفاظ روان‌ را برگزینى‌ و در عین‌ حال‌ از الفاظ فرومایگان‌ بپرهیزی‌»؛ او را پرسیدند که‌ بلاغت‌ چیست‌؟ گفت‌: سخن‌ بلیغ‌ آن‌ است‌ که‌ چون‌ نادان‌ شنود، پندارد که‌ مانند آن‌ را به‌ آسانى‌ تواند آورد.


ساختار جمله‌ در قرآن‌ کریم‌ و نثر سده اول‌ ق‌ یا در نوشته‌های‌ منسوب‌ به‌ دوره جاهلى‌ غالباً بسیار ساده‌ است‌. انبوه‌ عظیمى‌ از آیات‌ یا عبارات‌ و خطبه‌ها از نهاد و گزاره‌ای‌ تشکیل‌ مى‌یابد که‌ هر یک‌ تنها یکى‌ دو کلمه‌ در بردارند. آنگاه‌ که‌ گفتار به‌ گسترش‌ نیازمند مى‌شود، مفعول‌ها و قیدهای‌ گوناگون‌ به‌ کمک‌ جمله‌ مى‌شتابند. جمله‌های‌ حکمت‌ آمیز، اندرز، فرمان‌ و نظایر آن‌، خاصه‌ به‌ هنگام‌ گفتار، غالباً دارای‌ همین‌ ساختار ساده‌ است‌. در صورت‌ نیاز به‌ گسترش‌ بیشتر، البته‌ موصول‌ها و حروف‌ ربط به‌ کار مى‌آیند، اما جمله‌، همچنان‌ ساده‌ و خالى‌ از تعقید باقى‌ مى‌ماند. هنگام‌ بیان‌ مفاهیم‌ گسترده‌تر، غالباً چنین‌ است‌ که‌ اجزاء یک‌ مفهوم‌ وسیع‌ را در عباراتى‌ کوتاه‌ مى‌ریزند و آن‌ عبارات‌ را کنار یکدیگر مى‌نشانند. اما بیان‌ مضامین‌ فلسفى‌، اخلاقى‌، استدلال‌ و جدل‌ و نیز نقل‌ داستان‌های‌ مفصل‌، دیگر نمى‌تواند در آن‌ ساختمان‌ کوتاه‌ و فشرده جمله‌ جای‌ گیرد و غالباً ناچار جمله اصلى‌ از میان‌ شکافته‌ مى‌شود و یک‌ یا چند جمله پیرو، در درون‌ آن‌ قرار مى‌گیرد و سپس‌ هریک‌ از این‌ اجزاء با صفات‌ و قیود و ترکیبات‌ اضافى‌ و ده‌ها ابزار دیگر آراسته‌ مى‌گردد، تا سرانجام‌ اندیشه‌ای‌ که‌ در ذهن‌ نویسنده‌ نضج‌ یافته‌ است‌، یکباره‌ بیان‌ شود. از اینجاست‌ که‌ عبارات‌ [[کلیله و دمنه|کلیله‌ و دمنه‌]] مفصل‌تر از عبارات‌ معمول‌ آن‌ روزگار به‌ نظر مى‌آید.  
ساختار جمله‌ در قرآن‌ کریم‌ و نثر سده اول‌ ق‌ یا در نوشته‌های‌ منسوب‌ به‌ دوره جاهلى‌ غالباً بسیار ساده‌ است‌. انبوه‌ عظیمى‌ از آیات‌ یا عبارات‌ و خطبه‌ها از نهاد و گزاره‌ای‌ تشکیل‌ مى‌یابد که‌ هر یک‌ تنها یکى‌ دو کلمه‌ در بردارند. آنگاه‌ که‌ گفتار به‌ گسترش‌ نیازمند مى‌شود، مفعول‌ها و قیدهای‌ گوناگون‌ به‌ کمک‌ جمله‌ مى‌شتابند. جمله‌های‌ حکمت‌ آمیز، اندرز، فرمان‌ و نظایر آن‌، خاصه‌ به‌ هنگام‌ گفتار، غالباً دارای‌ همین‌ ساختار ساده‌ است‌. در صورت‌ نیاز به‌ گسترش‌ بیشتر، البته‌ موصول‌ها و حروف‌ ربط به‌ کار مى‌آیند، اما جمله‌، همچنان‌ ساده‌ و خالى‌ از تعقید باقى‌ مى‌ماند. هنگام‌ بیان‌ مفاهیم‌ گسترده‌تر، غالباً چنین‌ است‌ که‌ اجزاء یک‌ مفهوم‌ وسیع‌ را در عباراتى‌ کوتاه‌ مى‌ریزند و آن‌ عبارات‌ را کنار یکدیگر مى‌نشانند. اما بیان‌ مضامین‌ فلسفى‌، اخلاقى‌، استدلال‌ و جدل‌ و نیز نقل‌ داستان‌های‌ مفصل‌، دیگر نمى‌تواند در آن‌ ساختمان‌ کوتاه‌ و فشرده جمله‌ جای‌ گیرد و غالباً ناچار جمله اصلى‌ از میان‌ شکافته‌ مى‌شود و یک‌ یا چند جمله پیرو، در درون‌ آن‌ قرار مى‌گیرد و سپس‌ هریک‌ از این‌ اجزاء با صفات‌ و قیود و ترکیبات‌ اضافى‌ و ده‌ها ابزار دیگر آراسته‌ مى‌گردد، تا سرانجام‌ اندیشه‌ای‌ که‌ در ذهن‌ نویسنده‌ نضج‌ یافته‌ است‌، یکباره‌ بیان‌ شود. از اینجاست‌ که‌ عبارات‌ [[کلیله و دمنه|کلیله‌ و دمنه‌]] مفصل‌تر از عبارات‌ معمول‌ آن‌ روزگار به‌ نظر مى‌آید.  
خط ۲۰۴: خط ۲۰۴:
اتهامى‌ که‌ بر ابن‌ مقفع‌ از جهت‌ زندیق‌ بودن‌ یا مانوی‌ بودن‌ وارد ساخته‌اند قابل‌ بحث‌ است‌. زندقه‌ یک‌ معنى‌ عام‌ و وسیع‌ داشت‌ که‌ عبارت‌ بود از الحاد و بى‌دینى‌ و استهزا به‌ شعایر دینى‌ یا اهمیت‌ ندادن‌ به‌ این‌ شعایر و بى‌اعتنایى‌ به‌ آن‌ها. معنى‌ خاص‌ و محدودی‌ هم‌ داشت‌ که‌ پیروی‌ از دین‌ مانى‌ بود. از همان‌ آغاز استعمال‌ و رواج‌ این‌ کلمه‌ در میان‌ مسلمانان‌ هر دو معنى‌ آن‌ شایع‌ و رایج‌ بود و از این‌ رو درباره کسانى‌ که‌ به‌ زندقه‌ مشهور شده‌اند، پرده‌ای‌ از ابهام‌ و شبهه‌ ایجاد شده‌ است‌: آیا کسى‌ که‌ صرفاً به‌ زندقه‌ متهم‌ بوده‌ است‌، ملحد و بى‌دین‌ و بى‌اعتنا به‌ شعایر مذهبى‌ بوده‌ است‌ یا متدین‌ به‌ دین‌ مانوی‌؟ درباره ابن‌ مقفع‌ هم‌ چنین‌ پرده‌ای‌ از ابهام‌ موجود است‌. بعضى‌ او را فقط زندیق‌ خوانده‌اند و بعضى‌ مانند [[ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد|ابوریحان‌ بیرونى‌]] او را پیرو دین‌ مانوی‌ دانسته‌اند. در میان‌ مؤلفان‌ و راویان‌ نخستین‌، ابن‌ مقفع‌ فقط متهم‌ به‌ زندقه‌ بوده‌ است‌، اما از قرن‌ سوم‌ به‌ بعد، به‌ احتمال‌ قوی‌ نظر به‌ مشترک‌ بودن‌ لفظ زندیق‌ میان‌ الحاد و مانویت‌ او را مانوی‌ دانسته‌اند. این‌ معنى‌ در روایتى‌ که‌ [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی‌]] نقل‌ کرده‌ است‌، دیده‌ مى‌شود و همچنین‌ [[ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد|بیرونى‌]]، چنانکه‌ قبلاً نقل‌ کردیم‌، او را مانوی‌ خوانده‌ است‌.
اتهامى‌ که‌ بر ابن‌ مقفع‌ از جهت‌ زندیق‌ بودن‌ یا مانوی‌ بودن‌ وارد ساخته‌اند قابل‌ بحث‌ است‌. زندقه‌ یک‌ معنى‌ عام‌ و وسیع‌ داشت‌ که‌ عبارت‌ بود از الحاد و بى‌دینى‌ و استهزا به‌ شعایر دینى‌ یا اهمیت‌ ندادن‌ به‌ این‌ شعایر و بى‌اعتنایى‌ به‌ آن‌ها. معنى‌ خاص‌ و محدودی‌ هم‌ داشت‌ که‌ پیروی‌ از دین‌ مانى‌ بود. از همان‌ آغاز استعمال‌ و رواج‌ این‌ کلمه‌ در میان‌ مسلمانان‌ هر دو معنى‌ آن‌ شایع‌ و رایج‌ بود و از این‌ رو درباره کسانى‌ که‌ به‌ زندقه‌ مشهور شده‌اند، پرده‌ای‌ از ابهام‌ و شبهه‌ ایجاد شده‌ است‌: آیا کسى‌ که‌ صرفاً به‌ زندقه‌ متهم‌ بوده‌ است‌، ملحد و بى‌دین‌ و بى‌اعتنا به‌ شعایر مذهبى‌ بوده‌ است‌ یا متدین‌ به‌ دین‌ مانوی‌؟ درباره ابن‌ مقفع‌ هم‌ چنین‌ پرده‌ای‌ از ابهام‌ موجود است‌. بعضى‌ او را فقط زندیق‌ خوانده‌اند و بعضى‌ مانند [[ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد|ابوریحان‌ بیرونى‌]] او را پیرو دین‌ مانوی‌ دانسته‌اند. در میان‌ مؤلفان‌ و راویان‌ نخستین‌، ابن‌ مقفع‌ فقط متهم‌ به‌ زندقه‌ بوده‌ است‌، اما از قرن‌ سوم‌ به‌ بعد، به‌ احتمال‌ قوی‌ نظر به‌ مشترک‌ بودن‌ لفظ زندیق‌ میان‌ الحاد و مانویت‌ او را مانوی‌ دانسته‌اند. این‌ معنى‌ در روایتى‌ که‌ [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی‌]] نقل‌ کرده‌ است‌، دیده‌ مى‌شود و همچنین‌ [[ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد|بیرونى‌]]، چنانکه‌ قبلاً نقل‌ کردیم‌، او را مانوی‌ خوانده‌ است‌.


در میان‌ مؤلفان‌ اسلامى‌ [[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید مرتضى‌]] (د 436ق‌) بهتر از مؤلفان‌ دیگر در معنى‌ زندقه‌ و متهمان‌ به‌ آن‌ سخن‌ گفته‌ است‌.
در میان‌ مؤلفان‌ اسلامى‌ [[سید مرتضی، علی بن حسین|سید مرتضى‌]] (د 436ق‌) بهتر از مؤلفان‌ دیگر در معنى‌ زندقه‌ و متهمان‌ به‌ آن‌ سخن‌ گفته‌ است‌.


[[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید مرتضى‌]] در این‌ فصل‌ از کسانى‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ است‌ که‌ خود را زیر پوشش‌ دین‌ اسلام‌ نهان‌ مى‌داشتند، تا خون‌ و مال‌ خود را حفظ کنند. او این‌ اشخاص‌ را «زنادقه ملحد و کفار مشرک‌» مى‌خواند و آنان‌ را برای‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ خطری‌ بزرگ‌ مى‌شمارد، زیرا با تظاهر به‌ اسلام‌ در نهان‌ مقاصد باطنى‌ را اجرامى‌کردند، چنانکه‌ عبدالکریم ‌بن ‌ابى‌العوجاء پس‌ از گرفتاری‌ مدعى‌ شد که‌ 4 هزار حدیث‌ جعل‌ کرده‌ است‌. سید مرتضى‌ عده این‌ افراد را زیاد مى‌داند و از میان‌ ایشان‌ ولید بن‌ یزید (خلیفه اموی‌)، حمّاد عَجرَد، حمّاد راویه‌، حماد بن‌ زِبرقان‌، عبدالله‌ بن‌ مقفع‌، عبدالکریم‌ بن‌ ابى‌ العوجا، بشّار بن‌ بُرد، مطیع‌ بن‌ ایاس‌، یحیى‌ بن‌ زیاد حارثى‌، صالح‌ بن‌ عبدالقدوس‌ ازدی‌ و على‌ بن‌ خلیل‌ شیبانى‌ را نام‌ مى‌برد. در میان‌ این‌ اشخاص‌ که‌ به‌ زندقه‌ معروف‌ هستند، کسانى‌ دیده‌ مى‌شوند که‌ دلیلى‌ بر مانوی‌ بودن‌ آنان‌ در دست‌ نیست‌، مانند ولید بن‌ یزید که‌ فقط متظاهر به‌ فسق‌ و فجور و اهانت‌ به‌ قرآن‌ بوده‌ یا حماد راویه‌ که‌ فاسق‌ و دائم‌ الخمر بوده‌ است‌.
[[سید مرتضی، علی بن حسین|سید مرتضى‌]] در این‌ فصل‌ از کسانى‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ است‌ که‌ خود را زیر پوشش‌ دین‌ اسلام‌ نهان‌ مى‌داشتند، تا خون‌ و مال‌ خود را حفظ کنند. او این‌ اشخاص‌ را «زنادقه ملحد و کفار مشرک‌» مى‌خواند و آنان‌ را برای‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ خطری‌ بزرگ‌ مى‌شمارد، زیرا با تظاهر به‌ اسلام‌ در نهان‌ مقاصد باطنى‌ را اجرامى‌کردند، چنانکه‌ عبدالکریم ‌بن ‌ابى‌العوجاء پس‌ از گرفتاری‌ مدعى‌ شد که‌ 4 هزار حدیث‌ جعل‌ کرده‌ است‌. سید مرتضى‌ عده این‌ افراد را زیاد مى‌داند و از میان‌ ایشان‌ ولید بن‌ یزید (خلیفه اموی‌)، حمّاد عَجرَد، حمّاد راویه‌، حماد بن‌ زِبرقان‌، عبدالله‌ بن‌ مقفع‌، عبدالکریم‌ بن‌ ابى‌ العوجا، بشّار بن‌ بُرد، مطیع‌ بن‌ ایاس‌، یحیى‌ بن‌ زیاد حارثى‌، صالح‌ بن‌ عبدالقدوس‌ ازدی‌ و على‌ بن‌ خلیل‌ شیبانى‌ را نام‌ مى‌برد. در میان‌ این‌ اشخاص‌ که‌ به‌ زندقه‌ معروف‌ هستند، کسانى‌ دیده‌ مى‌شوند که‌ دلیلى‌ بر مانوی‌ بودن‌ آنان‌ در دست‌ نیست‌، مانند ولید بن‌ یزید که‌ فقط متظاهر به‌ فسق‌ و فجور و اهانت‌ به‌ قرآن‌ بوده‌ یا حماد راویه‌ که‌ فاسق‌ و دائم‌ الخمر بوده‌ است‌.


[[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید مرتضى‌]] از قول‌ [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]] کسانى‌ را نام‌ مى‌برد که‌ «گرد هم‌ جمع‌ مى‌شدند و شراب‌ مى‌خوردند و شعر مى‌گفتند و یکدیگر را هجو مى‌کردند». وی‌ از جمله این‌ اشخاص‌ عبدالله‌ بن‌ مقفع‌ را ذکر مى‌کند. جاحظ مى‌گوید: «همه آنان‌ متهم‌ به‌ بى‌دینى‌ بودند»، اما از اینکه‌ همه ایشان‌ مانوی‌ بوده‌اند، سخنى‌ نمى‌گوید.
[[سید مرتضی، علی بن حسین|سید مرتضى‌]] از قول‌ [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]] کسانى‌ را نام‌ مى‌برد که‌ «گرد هم‌ جمع‌ مى‌شدند و شراب‌ مى‌خوردند و شعر مى‌گفتند و یکدیگر را هجو مى‌کردند». وی‌ از جمله این‌ اشخاص‌ عبدالله‌ بن‌ مقفع‌ را ذکر مى‌کند. جاحظ مى‌گوید: «همه آنان‌ متهم‌ به‌ بى‌دینى‌ بودند»، اما از اینکه‌ همه ایشان‌ مانوی‌ بوده‌اند، سخنى‌ نمى‌گوید.


پس‌ به‌ طور کلى‌ مى‌توان‌ گفت‌ که‌ زندیق‌ در معنى‌ عام‌ آن‌ به‌ کسانى‌ گفته‌ مى‌شد که‌ ظاهراً به‌ دین‌ اسلام‌ علاقه‌ای‌ نداشتند، اهل‌ ادب‌ و شعر بودند، محافل‌ خاصى‌ داشتند که‌ در آن‌ از ادب‌ و فرهنگ‌ آزادانه‌ سخن‌ مى‌گفتند و شاید بعضى‌ از پارسانمایان‌ و سختیگران‌ در دین‌ را استهزا مى‌کردند.
پس‌ به‌ طور کلى‌ مى‌توان‌ گفت‌ که‌ زندیق‌ در معنى‌ عام‌ آن‌ به‌ کسانى‌ گفته‌ مى‌شد که‌ ظاهراً به‌ دین‌ اسلام‌ علاقه‌ای‌ نداشتند، اهل‌ ادب‌ و شعر بودند، محافل‌ خاصى‌ داشتند که‌ در آن‌ از ادب‌ و فرهنگ‌ آزادانه‌ سخن‌ مى‌گفتند و شاید بعضى‌ از پارسانمایان‌ و سختیگران‌ در دین‌ را استهزا مى‌کردند.


[[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید مرتضى‌]] درباره ابن‌ مقفع‌ تمثل‌ او را به‌ دو شعر معروف‌ احوص‌ به‌ هنگام‌ عبور از کنار آتشکده زردشتیان‌ نقل‌ مى‌کند.
[[سید مرتضی، علی بن حسین|سید مرتضى‌]] درباره ابن‌ مقفع‌ تمثل‌ او را به‌ دو شعر معروف‌ احوص‌ به‌ هنگام‌ عبور از کنار آتشکده زردشتیان‌ نقل‌ مى‌کند.
این‌ تمثل‌ ابن‌ مقفع‌ در کنار آتشکده‌ مى‌تواند دلیل‌ زردشتى‌ بودن‌ او باشد، نه‌ مانویت‌ او. باز سیدمرتضى‌ از مهدی‌ خلیفه عباسى‌ سخنى‌ نقل‌ مى‌کند که‌ گویا گفته‌ بود: کتابى‌ در زندقه‌ نخوانده‌ است‌، مگر آنکه‌ اصل‌ آن‌ از ابن‌ مقفع‌ بوده‌ است‌. اگر این‌ سخن‌ درست‌ باشد، «زندقه‌» به‌ معنى‌ عام‌ آن‌ است‌، زیرا چگونه‌ مى‌توان‌ قبول‌ کرد که‌ ابن‌ مقفع‌ منشأ و منبع‌ آثار مانویت‌ بوده‌ باشد. مانند چنین‌ تألیفاتى‌ از ابن‌ مقفع‌ سراغ‌ نداریم‌، جز کتابى‌ که‌ قاسم‌ بن‌ ابراهیم‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ است‌ و آن‌ هم‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ مجعول‌ است‌. خود سید مرتضى‌، ابن‌ مقفع‌ را سبک‌ دین‌ خوانده‌ است‌ که‌ مى‌رساند او را مانوی‌ نمى‌دانسته‌ است‌.
این‌ تمثل‌ ابن‌ مقفع‌ در کنار آتشکده‌ مى‌تواند دلیل‌ زردشتى‌ بودن‌ او باشد، نه‌ مانویت‌ او. باز سید مرتضى‌ از مهدی‌ خلیفه عباسى‌ سخنى‌ نقل‌ مى‌کند که‌ گویا گفته‌ بود: کتابى‌ در زندقه‌ نخوانده‌ است‌، مگر آنکه‌ اصل‌ آن‌ از ابن‌ مقفع‌ بوده‌ است‌. اگر این‌ سخن‌ درست‌ باشد، «زندقه‌» به‌ معنى‌ عام‌ آن‌ است‌، زیرا چگونه‌ مى‌توان‌ قبول‌ کرد که‌ ابن‌ مقفع‌ منشأ و منبع‌ آثار مانویت‌ بوده‌ باشد. مانند چنین‌ تألیفاتى‌ از ابن‌ مقفع‌ سراغ‌ نداریم‌، جز کتابى‌ که‌ قاسم‌ بن‌ ابراهیم‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ است‌ و آن‌ هم‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ مجعول‌ است‌. خود سید مرتضى‌، ابن‌ مقفع‌ را سبک‌ دین‌ خوانده‌ است‌ که‌ مى‌رساند او را مانوی‌ نمى‌دانسته‌ است‌.
بنا به‌ روایتى‌ که‌ بلاذری‌ آورده‌ است‌، ابن‌ مقفع‌ در آغاز زردشتى‌ بوده‌ و خود داوطلب‌ دخول‌ به‌ دین‌ اسلام‌ شده‌ است‌. طبق‌ این‌ روایت‌ شبى‌ که‌ فردای‌ آن‌ بنا بود تشریفات‌ گرویدن‌ او به‌ دین‌ اسلام‌ در حضور بزرگان‌ در مجلس‌ عیسى‌ بن‌ على‌ صورت‌ گیرد، به‌ هنگام‌ غذا خوردن‌ مانند زردشتیان‌ «زمزمه‌» کرد. عیسى‌ بن‌ على‌ به‌ او گفت‌: اکنون‌ که‌ اسلام‌ در دل‌ تو رخنه‌ کرده‌ است‌ و فردا مسلمان‌ خواهى‌ شد، چرا مانند زردشتیان‌ «زمزمه‌» مى‌کنى‌؟ ابن‌ مقفع‌ پاسخ‌ مى‌دهد برای‌ آنکه‌ نمى‌خواهد شبى‌ را بدون‌ تدین‌ به‌ دینى‌ به‌ سر برد. هرچند بعضى‌ از خاورشناسان‌ گفته‌اند، در این‌ سخن‌ ابن‌ مقفع‌ نوعى‌ طنز پنهان‌ است‌، ولى‌ این‌ حقیقت‌ را نمى‌توان‌ انکار کرد که‌ او پیش‌ از اسلام‌ زردشتى‌ بوده‌ است‌، نه‌ مانوی‌.
بنا به‌ روایتى‌ که‌ بلاذری‌ آورده‌ است‌، ابن‌ مقفع‌ در آغاز زردشتى‌ بوده‌ و خود داوطلب‌ دخول‌ به‌ دین‌ اسلام‌ شده‌ است‌. طبق‌ این‌ روایت‌ شبى‌ که‌ فردای‌ آن‌ بنا بود تشریفات‌ گرویدن‌ او به‌ دین‌ اسلام‌ در حضور بزرگان‌ در مجلس‌ عیسى‌ بن‌ على‌ صورت‌ گیرد، به‌ هنگام‌ غذا خوردن‌ مانند زردشتیان‌ «زمزمه‌» کرد. عیسى‌ بن‌ على‌ به‌ او گفت‌: اکنون‌ که‌ اسلام‌ در دل‌ تو رخنه‌ کرده‌ است‌ و فردا مسلمان‌ خواهى‌ شد، چرا مانند زردشتیان‌ «زمزمه‌» مى‌کنى‌؟ ابن‌ مقفع‌ پاسخ‌ مى‌دهد برای‌ آنکه‌ نمى‌خواهد شبى‌ را بدون‌ تدین‌ به‌ دینى‌ به‌ سر برد. هرچند بعضى‌ از خاورشناسان‌ گفته‌اند، در این‌ سخن‌ ابن‌ مقفع‌ نوعى‌ طنز پنهان‌ است‌، ولى‌ این‌ حقیقت‌ را نمى‌توان‌ انکار کرد که‌ او پیش‌ از اسلام‌ زردشتى‌ بوده‌ است‌، نه‌ مانوی‌.


خط ۲۵۲: خط ۲۵۲:
7. کتاب‌ التاج‌ فى‌ سیره انوشروان‌،
7. کتاب‌ التاج‌ فى‌ سیره انوشروان‌،


ابن‌ ندیم‌ در زمره کتاب‌هایى‌ که‌ ابن‌ مقفع‌ از پهلوی‌ به‌ عربى‌ ترجمه‌ کرده‌، از این‌ کتاب‌ نام‌ برده‌ است‌.
ابن‌ ندیم‌ در زمره کتاب‌هایى‌ که‌ ابن‌ مقفع‌ از پهلوی‌ به‌ عربى‌ ترجمه‌ کرده‌، از این‌ کتاب‌ نام‌ برده‌ است‌.


انوشروان‌ در این‌ کتاب‌ شرح‌ بعضى‌ از وقایع‌ روزگار سلطنت‌ خود را نوشته‌ که‌ از آن‌ جمله‌ است‌: داستان‌ توطئه قتل‌ او و مخالفت‌ بعضى‌ از اشراف‌ با دین‌ رسمى‌ و روابط او با ترکان‌ و رومیان‌ و بحث‌ از احوال‌ رعیت‌ و خراج‌ و وضع‌ سنن‌ و قوانین‌.  
انوشروان‌ در این‌ کتاب‌ شرح‌ بعضى‌ از وقایع‌ روزگار سلطنت‌ خود را نوشته‌ که‌ از آن‌ جمله‌ است‌: داستان‌ توطئه قتل‌ او و مخالفت‌ بعضى‌ از اشراف‌ با دین‌ رسمى‌ و روابط او با ترکان‌ و رومیان‌ و بحث‌ از احوال‌ رعیت‌ و خراج‌ و وضع‌ سنن‌ و قوانین‌.  
خط ۳۳۵: خط ۳۳۵:


[[ادب الکبیر و ادب الصغیر]]
[[ادب الکبیر و ادب الصغیر]]
[[الأدب الصغير و الأدب الکبير: سیاست‌نامه ابن‌ مقفع]]


[[الأدب الصغير]]
[[الأدب الصغير]]
خط ۳۴۱: خط ۳۴۳:


[[الدرة اليتيمة]]
[[الدرة اليتيمة]]
[[اخلاق مظفری]]


[[الأدب الكبير]]
[[الأدب الكبير]]