۱۴۶٬۵۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURسرشک عشقJ1.jpg | عنوان =سرشک عشق | عنوانهای دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = یاغمور، سینان (نویسنده) حسینی، اسماعیل (مترجم) |زبان | زبان = | کد کنگره =BP ۲۷۹/۲/ش۸ی۲ | موضوع =شمس تبريزي,مولوي,، محمد بن علي,، جلالال...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
||
| (یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
| خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''سرشک عشق؛ تذکرهنوشتی از شمس تبریزی''' تألیف سینان | '''سرشک عشق؛ تذکرهنوشتی از شمس تبریزی''' تألیف [[یاغمور، سینان|سینان یاغمور]]، ترجمه [[حسینی، اسماعیل|اسماعیل حسینی]]؛ این کتاب تحقیقی در باب رابطۀ [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] و [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] نیست که بر اساس مستندات تاریخی یا ادبی نوشته شده باشد، بلکه تذکرهای است تخیلی از زبان [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] که نویسنده در آن ضمن اشاره به اتفاقات مشهور در زندگی [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] و [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]]، به شرح شوریدگی این دو عارف بیهمتا میپردازد. | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
شمس تبریزی کسی است که مولانا را چنانکه باید ساخت. مولانا قبل از ملاقات شمس عالمی بیش نبود؛ استادی پخته و معقول در مدرسه که اهل قونیه تحسینش میکردند. شمس از این عالم معقول که اسیر عقل و علم بود، شوریدۀ سرمستی ساخت. شمس بهناگاه زمانی که مولانا در چهلسالگی انتظارو امید چنین ملاقاتی را نداشت آمد. اما این سن، سن پیامبران است. وانگهی این واپسین دم بود. کسی بر در زد و در گشوده شد. مسافر آرام به درون آمد. رهگذری که به قصد دیدار آمده بود، ماندگار شد. | [[شمس تبریزی، محمد|شمس تبریزی]] کسی است که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] را چنانکه باید ساخت. [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] قبل از ملاقات [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] عالمی بیش نبود؛ استادی پخته و معقول در مدرسه که اهل قونیه تحسینش میکردند. [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] از این عالم معقول که اسیر عقل و علم بود، شوریدۀ سرمستی ساخت. [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] بهناگاه زمانی که [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] در چهلسالگی انتظارو امید چنین ملاقاتی را نداشت آمد. اما این سن، سن پیامبران است. وانگهی این واپسین دم بود. کسی بر در زد و در گشوده شد. مسافر آرام به درون آمد. رهگذری که به قصد دیدار آمده بود، ماندگار شد. | ||
شمس در آن شهر بیگانه بود. این مرد مغرور بهناگاه آمده، غروری متفاوت داشت. تواضع بیجا را تکبر میدانست و از اینرو از آن بیزار بود. اگر توان و قابلیت سلوک، امری ذاتی است، پس او مغرور است؛ زیرا میپندارد نهانکردن این قابلیت نیز نوعی دروغگویی است؛ به همین دلیل زبان تندی دارد. او ورای عرف و آیین و مایۀ اعجاب است. وانگهی هر کلمهاش دعوتی است به عصیان و آشفتگی. | [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] در آن شهر بیگانه بود. این مرد مغرور بهناگاه آمده، غروری متفاوت داشت. تواضع بیجا را تکبر میدانست و از اینرو از آن بیزار بود. اگر توان و قابلیت سلوک، امری ذاتی است، پس او مغرور است؛ زیرا میپندارد نهانکردن این قابلیت نیز نوعی دروغگویی است؛ به همین دلیل زبان تندی دارد. او ورای عرف و آیین و مایۀ اعجاب است. وانگهی هر کلمهاش دعوتی است به عصیان و آشفتگی. | ||
نام و نشانش نامعلوم است اما هویت او چندان اهمیتی ندارد. مویش شب تبریز و صورتش خورشید اصفهان است. مهر و ماه از کلماتش پدیدار میشوند. شمس مردمان را ملامت میکند. ملاقاتی شگرف در ازل اتفاق میافتد. | نام و نشانش نامعلوم است اما هویت او چندان اهمیتی ندارد. مویش شب تبریز و صورتش خورشید اصفهان است. مهر و ماه از کلماتش پدیدار میشوند. شمس مردمان را ملامت میکند. ملاقاتی شگرف در ازل اتفاق میافتد. | ||
او شمس بود. جاذبۀ او چنان طغیانی به وجود آورد که در برابر آن، عظمت امواج دریای پهناور روح مولانا هیچ بود. زیرا این امواج در اثر جاذبۀ ماه، در روحی آرام و ایمن که هرگز تندبادی به خود ندیده بود حادث شد. مولانا خود دریا نه که اقیانوسی است. ماهها و دریاها به خود دیده، اما اینک به تسخیر جاذبۀ خورشید درآمده است. | او [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] بود. جاذبۀ او چنان طغیانی به وجود آورد که در برابر آن، عظمت امواج دریای پهناور روح مولانا هیچ بود. زیرا این امواج در اثر جاذبۀ ماه، در روحی آرام و ایمن که هرگز تندبادی به خود ندیده بود حادث شد. [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] خود دریا نه که اقیانوسی است. ماهها و دریاها به خود دیده، اما اینک به تسخیر جاذبۀ خورشید درآمده است. | ||
آن دو نه مانند آب و خاک بلکه مانند دو دریا به دور از هیاهوی زندگی روزمره به هم میرسند. شمس هم عاشق و هم معشوق مولانا میشود؛ مرید و مراد. در واقع چندگانگی این رابطه است که موجب وفور نعمات میشود. در این دیدار معلوم نیست عاشق کیست و معشوق کدام است. | آن دو نه مانند آب و خاک بلکه مانند دو دریا به دور از هیاهوی زندگی روزمره به هم میرسند. شمس هم عاشق و هم معشوق مولانا میشود؛ مرید و مراد. در واقع چندگانگی این رابطه است که موجب وفور نعمات میشود. در این دیدار معلوم نیست عاشق کیست و معشوق کدام است. | ||
شمس چون تیغۀ بران خنجری، زندگی مولانا را دو نیم کرد. پس از دیدار شمس، مولانا دیگر آن مولانای سابق نبود. وی وقار سابق خود را به کناری گذاشت و از محدودۀ عقل پا فراتر نهاد. شمس اهل خاموشی نبود. پس مولانا چگونه می توانست چنین آشوبی را تحمل کند؟ چگونه میتوانست بسوزد و خاموش بماند؟ | [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] چون تیغۀ بران خنجری، زندگی مولانا را دو نیم کرد. پس از دیدار شمس، مولانا دیگر آن مولانای سابق نبود. وی وقار سابق خود را به کناری گذاشت و از محدودۀ عقل پا فراتر نهاد. شمس اهل خاموشی نبود. پس مولانا چگونه می توانست چنین آشوبی را تحمل کند؟ چگونه میتوانست بسوزد و خاموش بماند؟ | ||
بیشک مشخصۀ بارز شمس پوشیدگی بود. گرچه نام و نشان، خانواده، تبار و طبیعت وی نامحقق است؛ با این وجود شمس بهترین نامی است که با این پوشیدگی شگفتانگیز همخوانی دارد. | بیشک مشخصۀ بارز شمس پوشیدگی بود. گرچه نام و نشان، خانواده، تبار و طبیعت وی نامحقق است؛ با این وجود شمس بهترین نامی است که با این پوشیدگی شگفتانگیز همخوانی دارد. | ||
این کتاب تحقیقی در باب رابطۀ شمس و مولانا نیست که بر اساس مستندات تاریخی یا ادبی نوشته شده باشد، بلکه تذکرهای است تخیلی از زبان شمس که نویسنده در آن ضمن اشاره به اتفاقات مشهور در زندگی شمس و مولانا، به شرح شوریدگی این دو عارف بیهمتا میپردازد. در ترجمه سعی بر آن بوده تا بر سبک و سیاق تذکرههای عرفانی موجود در زبان فارسی، برگردانی دقیق و با این وجود زیبا و روان به خواننده ارائه گردد. | این کتاب تحقیقی در باب رابطۀ [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] و [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] نیست که بر اساس مستندات تاریخی یا ادبی نوشته شده باشد، بلکه تذکرهای است تخیلی از زبان شمس که نویسنده در آن ضمن اشاره به اتفاقات مشهور در زندگی شمس و مولانا، به شرح شوریدگی این دو عارف بیهمتا میپردازد. در ترجمه سعی بر آن بوده تا بر سبک و سیاق تذکرههای عرفانی موجود در زبان فارسی، برگردانی دقیق و با این وجود زیبا و روان به خواننده ارائه گردد. | ||
سینان یاغمور نویسندۀ کتاب در سفری خیالانگیز خواننده را به تبریز موطن شمس و سپس قونیه، مأوای مولانا میبرد. وی در این سفر از زبان شمس به شرح و آشنایی، مجالست و سرانجام جدایی این دو عارف بیهمتا پرداخته است. شخصیتهای دیگری نیز از جمله اساتید، مریدان و فرزندان مولانا ـ هرچند گذرا ـ در این روایت پدیدار میشوند. نویسنده در این میان به تناسب حال، اشعاری نغز از مولانا و شمس را نیز به حکایت خویش از این قصۀ عشق خداوندی افزوده است. <ref>[https://literaturelib.com/books/3453 پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref> | [[یاغمور، سینان|سینان یاغمور]] نویسندۀ کتاب در سفری خیالانگیز خواننده را به تبریز موطن [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] و سپس قونیه، مأوای [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] میبرد. وی در این سفر از زبان [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] به شرح و آشنایی، مجالست و سرانجام جدایی این دو عارف بیهمتا پرداخته است. شخصیتهای دیگری نیز از جمله اساتید، مریدان و فرزندان [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] ـ هرچند گذرا ـ در این روایت پدیدار میشوند. نویسنده در این میان به تناسب حال، اشعاری نغز از [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] و [[شمس تبریزی، محمد|شمس]] را نیز به حکایت خویش از این قصۀ عشق خداوندی افزوده است. <ref>[https://literaturelib.com/books/3453 پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref> | ||
| خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
[[رده:مقالات(فروردین 1404) باقی زاده]] | [[رده:مقالات(فروردین 1404) باقی زاده]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی شده2 فروردین 1404]] | [[رده:مقالات بازبینی شده2 فروردین 1404]] | ||
[[رده:فاقد اتوماسیون]] | |||