دیوان عارف قزوینی: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '== وابسته‌ها == ' به '==وابسته‌ها== {{وابسته‌ها}} ')
    بدون خلاصۀ ویرایش
     
    (۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۹: خط ۹:
    | زبان =
    | زبان =
    | کد کنگره =‏PIR‎‏ ‎‏7762‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏9*‏
    | کد کنگره =‏PIR‎‏ ‎‏7762‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏9*‏
      | موضوع =شعر فارسي - قرن 14  
      | موضوع =شعر فارسی- قرن 14  


    | ناشر = مؤسسه انتشارات نگاه  
    | ناشر = مؤسسه انتشارات نگاه  
    خط ۱۹: خط ۱۹:
    | شابک =964-6736-49-1  
    | شابک =964-6736-49-1  
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =12122
    | کتابخوان همراه نور =12122
    | کتابخوان همراه نور =12122
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    خط ۴۳: خط ۴۳:
    # وطن:
    # وطن:
    #:وطنی که عارف در غزلیات خود از آن سخن می‌گوید و برای آن شعر می‌سراید، به معنای ایران و با محدوده جغرافیایی و سیاسی مشخص است. گاهی وطن‌دوستی عارف شکل افراطی به خود می‌گیرد و وطن‌پرستی افراطی پیش می‌رود که شاعر به برتری ملی خود بر دیگران یقین پیدا می‌کند. او نگرشی کاملاً ایرانی به وطن دارد. در نظر او، ایران و گذشته پرافتخار آن، ستودنی است. در وطن‌دوستی عارف، مفاهیم زیر وجود دارد:
    #:وطنی که عارف در غزلیات خود از آن سخن می‌گوید و برای آن شعر می‌سراید، به معنای ایران و با محدوده جغرافیایی و سیاسی مشخص است. گاهی وطن‌دوستی عارف شکل افراطی به خود می‌گیرد و وطن‌پرستی افراطی پیش می‌رود که شاعر به برتری ملی خود بر دیگران یقین پیدا می‌کند. او نگرشی کاملاً ایرانی به وطن دارد. در نظر او، ایران و گذشته پرافتخار آن، ستودنی است. در وطن‌دوستی عارف، مفاهیم زیر وجود دارد:
    ## وطن‌دوستی:
    1.وطن‌دوستی:  
    ##:عارف، معتقد است که هرکه عاشق وطن است، باید جان خود را در راه وطن فدا کند و تا آخرین لحظه از عشق وطن دست برندارد:{{شعر}}
    عارف، معتقد است که هرکه عاشق وطن است، باید جان خود را در راه وطن فدا کند و تا آخرین لحظه از عشق وطن دست برندارد:
    ##:{{ب|'' وطن‌پرست دهد جان خود به راه وطن ''|2='' به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست''}}
     
    ##:{{ب|'' تا آن دقیقه‌ای که نکرد استخوانم آب''|2=''از سر هوای عشق وطن دست برنداشت''}}{{پایان شعر}}
    {{شعر}}
    ##:
    {{ب|'' وطن‌پرست دهد جان خود به راه وطن ''|2='' به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست''}}
    {| style="margin: 0 auto; "
    {{ب|'' تا آن دقیقه‌ای که نکرد استخوانم آب''|2=''از سر هوای عشق وطن دست برنداشت''}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' وطن‌پرست دهد جان خود به راه وطن ''</span>
    {{ب||2=}}{{پایان شعر}}
    | style="width:2em;" |
     
    | class="b" |<span class="beyt">'' به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست''</span>
    2.ستایش شهیدان راه وطن:
    |-
    {{شعر}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' تا آن دقیقه‌ای که نکرد استخوانم آب''</span>
    {{ب|'' تنم فدای سر دادگستری کز خون ''|2=''هزار نقش وطن کرد زیب پیکر خویش ''}}
    | style="width:2em;" |
    {{ب|'' آنآن‌که در ره وطن از جان گذشته‌اند ''|2=''ایران ز خونشان شده آباد زنده‌باد ''}}
    | class="b" |<span class="beyt">''از سر هوای عشق وطن دست برنداشت''</span>
    {{ب|'' بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور''|2=''عارف هر آن کسی که کند یاد زنده‌باد ''}}
    |}
    {{پایان شعر}}
    ## ستایش شهیدان راه وطن:{{شعر}}
     
    ##:{{ب|'' تنم فدای سر دادگستری کز خون ''|2=''هزار نقش وطن کرد زیب پیکر خویش ''}}
    3.وطن‌فروشی:
    ##:{{ب|'' آنآن‌که در ره وطن از جان گذشته‌اند ''|2=''ایران ز خونشان شده آباد زنده‌باد ''}}
    عارف بسیار بر وطن‌فروشان و خائنین خرده می‌گیرد و همواره در پی مجازات کردن وطن‌فروشان برمی‌آید.
    ##:{{ب|'' بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور''|2=''عارف هر آن کسی که کند یاد زنده‌باد ''}}{{پایان شعر}}
    {{شعر}}
    ## وطن‌فروشی:
    {{ب|'' دارم امید شود دار مجازات به پا ''|2='' خائن آن روز به دار است تماشا دارد ''}}
    ##:عارف بسیار بر وطن‌فروشان و خائنین خرده می‌گیرد و همواره در پی مجازات کردن وطن‌فروشان برمی‌آید.{{شعر}}
    {{ب|'' ز خائنین وطن جز به‌پای چوبه دار ''|2='' میان جمع، تو تفریق در حساب مکن ''<ref>ر.ک: همان، ص469- 470</ref>}}
    ##:{{ب|'' دارم امید شود دار مجازات به پا ''|2='' خائن آن روز به دار است تماشا دارد ''}}
    {{پایان شعر}}
    ##:{{ب|'' ز خائنین وطن جز به‌پای چوبه دار ''|2='' میان جمع، تو تفریق در حساب مکن ''<ref>ر.ک: همان، ص469- 470</ref>}}{{پایان شعر}}
     
    ##:
    4.باستان‌گرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی
    {| style="margin: 0 auto; "
    در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره می‌شود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه می‌شوند و شاعر آزادی‌خواه به دنبال کارهای می‌گردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند:
    | class="b" |<span class="beyt">'' دارم امید شود دار مجازات به پا ''</span>
     
    | style="width:2em;" |
    {{شعر}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' خائن آن روز به دار است تماشا دارد ''</span>
    {{ب|'' نابود باد ظلم، چو ضحاک ماردوش ''|2='' تا بود و هست کاوه حداد زنده‌باد''}}
    |-
    {{پایان شعر}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' ز خائنین وطن جز به‌پای چوبه دار ''</span>
     
    | style="width:2em;" |
    او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک می‌گیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره می‌کند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست:
    | class="b" |<span class="beyt">'' میان جمع، تو تفریق در حساب مکن ''<ref>ر.ک: همان، ص469- 470</ref></span>
    {{شعر}}
    |}
    {|''به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را ''|2='' مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود''}}
    # باستان‌گرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی:
    {{ب|''چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت ''|2='' در این دیار چو سیروس شهریاری بود''<ref>ر.ک: همان، ص471- 472</ref>}}
    #:در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره می‌شود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه می‌شوند و شاعر آزادی‌خواه به دنبال کارهای می‌گردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند:{{شعر}}
    {{پایان شعر}}
    #:{{ب|'' نابود باد ظلم، چو ضحاک ماردوش ''|2='' تا بود و هست کاوه حداد زنده‌باد''}}{{پایان شعر}}
     
    #:او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک می‌گیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره می‌کند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست:{{شعر}}
    عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطوره‌ای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آن‌ها اشاره کرده است:
    #:{{ب|''به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را ''|2='' مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود''}}
    {{شعر}}
    #:{{ب|''چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت ''|2='' در این دیار چو سیروس شهریاری بود''<ref>ر.ک: همان، ص471- 472</ref>}}{{پایان شعر}}
    {{ب|'' دست خودی پای اجنبی ز میان برد ''|2='' مملکت اردشیر و کشور شاپور ''}}
    #:
    {{ب|'' به این محیط که امروز بی کس و یار است ''|2='' کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود ''}}
    {| style="margin: 0 auto; "
    {{ب|'' بدآن‌که مملکت داریوش و کشور جم''|2='' به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند ''<ref>ر.ک: همان، ص472</ref>}}
    | class="b" |<span class="beyt">''به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را ''</span>
    {{پایان شعر}}
    | style="width:2em;" |
     
    | class="b" |<span class="beyt">'' مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود''</span>
    5.توجه به شخصیت زنان و حقوق آن‌ها:
    |-
    عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکت‌بار زنان را توصیف می‌کند، از زنان دفاع می‌نماید و آنان را تشویق می‌کند که حقوق خود را از مردان بگیرند:
    | class="b" |<span class="beyt">''چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت ''</span>
    {{شعر}}
    | style="width:2em;" |
    {|'' جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر ''|2=''زآن‌که بیچاره در این مملکت امروز زن است''}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' در این دیار چو سیروس شهریاری بود''<ref>ر.ک: همان، ص471- 472</ref></span>
    {{ب|'' حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند ''|2=''در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است''<ref>ر.ک: همان، ص472- 473</ref>}}{{پایان شعر}}
    |}
     
    #:عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطوره‌ای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آن‌ها اشاره کرده است:{{شعر}}
    6.آزادی:
    #:{{ب|'' دست خودی پای اجنبی ز میان برد ''|2='' مملکت اردشیر و کشور شاپور ''}}
    عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن می‌گوید و مردم را برای به دست آوردن آزادی‌هایی که از آن محروم بودند، تشویق می‌کند و اشاره می‌کند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت:{{شعر}}
    #:{{ب|'' به این محیط که امروز بی کس و یار است ''|2='' کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود ''}}
    {{ب|'' گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم ''|2=''یک‌نفس کشیدن را در هوای آزادی''}}
    #:{{ب|'' بدآن‌که مملکت داریوش و کشور جم''|2='' به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند ''<ref>ر.ک: همان، ص472</ref>}}{{پایان شعر}}
    {{ب|''طی راه آزادی نیست کار اسکندر ''|2=''پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی''}}
    #:
    {{ب|''کشت آزادی سیراب ز خون باید ''|2=''لیک این تمنا کسی از ملت بی‌خون نکند''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}
    #:
    {{پایان شعر}}
    {| style="margin: 0 auto; "
     
    | class="b" |<span class="beyt">'' دست خودی پای اجنبی ز میان برد ''</span>
    7.حمایت از قشر مستضعف:
    | style="width:2em;" |
    عارف در غزلیاتش، سرمایه‌داران را هدف تیر انتقاد قرار داده است:
    | class="b" |<span class="beyt">'' مملکت اردشیر و کشور شاپور ''</span>
    {{شعر}}
    |-
    {{ب|'' از خرابی یک‌مشت رنجبر چه می‌خواهی ''|2='' تا به کی توانی کرد زین خرابی آبادی ''}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' به این محیط که امروز بی کس و یار است ''</span>
    {{پایان شعر}}
    | style="width:2em;" |
     
    | class="b" |<span class="beyt">'' کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود ''</span>
    او همچنین به مقایسه زندگی زارع و مالک می‌پردازد:
    |-
    {{شعر}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' بدآن‌که مملکت داریوش و کشور جم''</span>
    {{ب|'' غمم این است که در سفره زارع نان نیست''|2='' مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد''}}
    | style="width:2em;" |
    {{ب|'' کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه''|2='' آن‌که فرزند و زن و خانه روشن دارد''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند ''<ref>ر.ک: همان، ص472</ref></span>
    {{پایان شعر}}
    |}
     
    # توجه به شخصیت زنان و حقوق آن‌ها:
    8.نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت:
    #:عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکت‌بار زنان را توصیف می‌کند، از زنان دفاع می‌نماید و آنان را تشویق می‌کند که حقوق خود را از مردان بگیرند:{{شعر}}
    عارف مانند دیگر شاعران آزادی‌خواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهم‌ترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم می‌داند؛ ازاین‌رو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم می‌پردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق می‌داند و سعادت علم و علم‌آموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه می‌کند و اشاره می‌کند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم می‌داند:
    #:{{ب|'' جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر ''|2=''زآن‌که بیچاره در این مملکت امروز زن است''}}
    {{شعر}}
    #:{{ب|'' حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند ''|2=''در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است''<ref>ر.ک: همان، ص472- 473</ref>}}{{پایان شعر}}
    {{ب|'' بسوخت که بر صورت تو خال سیاه ''|2='' بسان ملت محکوم جاهل افتاده''}}
    #:
    {{ب|'' سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد ''|2='' حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت''<ref>ر.ک: همان، ص474- 475</ref>}}
    {| style="margin: 0 auto; "
    {{پایان شعر}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر ''</span>
     
    | style="width:2em;" |
    عارف مردم ایران را نژادی می‌داند که همواره به دنبال علم و دانش بوده‌اند و اشاره می‌کند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت:
    | class="b" |<span class="beyt">''زآن‌که بیچاره در این مملکت امروز زن است''</span>
    {{شعر}}
    |-
    {{ب|'' ز پرتگاه سیه روز شام گمراهی ''|2=''ز نور صبح معارف بخواه استمداد''}}
    | class="b" |<span class="beyt">'' حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند ''</span>
    {{ب|'' به روزگار نژادی که داد دانش داد ''|2=''چه شد که گشت ز بی‌دانشی نژند نژاد''}}
    | style="width:2em;" |
    {{ب|'' چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل ''|2=''همای دانش در کشوری که تخم نهاد''}}
    | class="b" |<span class="beyt">''در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است''<ref>ر.ک: همان، ص472- 473</ref></span>
    {{ب|'' به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود ''|2=''همیشه علم ازاین‌پس چو کاوه حداد''<ref>ر.ک: همان، ص475</ref>}}
    |}
    {{پایان شعر}}
    # آزادی:
     
    #:عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن می‌گوید و مردم را برای به دست آوردن آزادی‌هایی که از آن محروم بودند، تشویق می‌کند و اشاره می‌کند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت:{{شعر}}
    9.استبداد:
    #:{{ب|'' گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم ''|2=''یک‌نفس کشیدن را در هوای آزادی''}}
    عارف، استبداد را عامل سلب آزادی‌های مردم می‌داند و از خداوند توانایی می‌خواهد تا استبداد را از میان ببرد:
    #:{{ب|''طی راه آزادی نیست کار اسکندر ''|2=''پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی''}}
    {{شعر}}
    #:{{ب|''کشت آزادی سیراب ز خون باید ''|2=''لیک این تمنا کسی از ملت بی‌خون نکند''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}{{پایان شعر}}
    {{ب|'' پنجه توانایی گر مدد کند روزی ''|2='' بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی ''<ref>ر.ک: همان، ص475- 476</ref>}}
    #:
    {{پایان شعر}}
    #:
     
    {| style="margin: 0 auto; "
    هم‌زمان با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی از طرف محمدعلی شاه و به دار کشیدن جهانگیرخان و ملک، عارف در غزلی به نام «هاله زلف» و خطاب به معشوق، چنین می‌سراید:
    | class="b" |<span class="beyt">'' گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم ''</span>
    {{شعر}}
    | style="width:2em;" |
    {{ب|'' رها نکرد دل از زلف خود به استبداد ''|2='' گرفت و گفت تو مشروطه‌ای طناب انداخت ''<ref>ر.ک: همان، ص476</ref>}}
    | class="b" |<span class="beyt">''یک‌نفس کشیدن را در هوای آزادی''</span>
    {{پایان شعر}}
    |-
     
    | class="b" |<span class="beyt">''طی راه آزادی نیست کار اسکندر ''</span>
    10.مشروطه:
    | style="width:2em;" |
    عارف، حکومت استبداد را «پرده در» و حکومت مشروطه را «پرده‌پوش» می‌داند و از اینکه حکومت مشروطه روی کار آمده، خدا را شکر می‌کند:{{شعر}}
    | class="b" |<span class="beyt">''پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی''</span>
    {{ب|'' هزار پرده ز ایران درید استبداد''|2='' هزار شکر که مشروطه پرده‌پوش آمد''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
    |-
    {{پایان شعر}}
    | class="b" |<span class="beyt">''کشت آزادی سیراب ز خون باید ''</span>
     
    | style="width:2em;" |
    11.عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی:
    | class="b" |<span class="beyt">''لیک این تمنا کسی از ملت بی‌خون نکند''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref></span>
    عارف در غزلیات خود، از وجود ظلم در جامعه خبر می‌دهد و معتقد است که آتش ظلم در این سرزمین خاموش نمی‌گردد و ظلم و تعدی از حد گذشته است:
    |}
    {{شعر}}
    # حمایت از قشر مستضعف:
    {{ب|'' ز حد گذشت تعدی، کسی نمی‌پرسد ''|2='' حدود خانه بی‌خانمان ما ز کجاست ''}}
    #:عارف در غزلیاتش، سرمایه‌داران را هدف تیر انتقاد قرار داده است:{{شعر}}
    {{ب|'' برای ریختن خون فاسد این خلق''|2='' خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست ''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
    #:{{ب|'' از خرابی یک‌مشت رنجبر چه می‌خواهی ''|2='' تا به کی توانی کرد زین خرابی آبادی ''}}{{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}
    #:او همچنین به مقایسه زندگی زارع و مالک می‌پردازد:{{شعر}}
     
    #:{{ب|'' غمم این است که در سفره زارع نان نیست''|2='' مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد''}}
    در پایان می‌توان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواسته‌های مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، به‌خوبی منعکس شده است.
    #:{{ب|'' کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه''|2='' آن‌که فرزند و زن و خانه روشن دارد''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}{{پایان شعر}}
    #:
    {| style="margin: 0 auto; "
    | class="b" |<span class="beyt">'' غمم این است که در سفره زارع نان نیست''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">'' مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد''</span>
    |-
    | class="b" |<span class="beyt">'' کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">'' آن‌که فرزند و زن و خانه روشن دارد''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref></span>
    |}
    # نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت:
    #:عارف مانند دیگر شاعران آزادی‌خواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهم‌ترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم می‌داند؛ ازاین‌رو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم می‌پردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق می‌داند و سعادت علم و علم‌آموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه می‌کند و اشاره می‌کند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم می‌داند:{{شعر}}
    #:{{ب|'' بسوخت که بر صورت تو خال سیاه ''|2='' بسان ملت محکوم جاهل افتاده''}}
    #:{{ب|'' سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد ''|2='' حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت''<ref>ر.ک: همان، ص474- 475</ref>}}{{پایان شعر}}
    #:
    {| style="margin: 0 auto; "
    | class="b" |<span class="beyt">'' بسوخت که بر صورت تو خال سیاه ''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">'' بسان ملت محکوم جاهل افتاده''</span>
    |-
    | class="b" |<span class="beyt">'' سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد ''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">'' حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت''<ref>ر.ک: همان، ص474- 475</ref></span>
    |}
    #:عارف مردم ایران را نژادی می‌داند که همواره به دنبال علم و دانش بوده‌اند و اشاره می‌کند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت:
    #:{{شعر}}
    #:{{ب|'' ز پرتگاه سیه روز شام گمراهی ''|2=''ز نور صبح معارف بخواه استمداد''}}
    #:{{ب|'' به روزگار نژادی که داد دانش داد ''|2=''چه شد که گشت ز بی‌دانشی نژند نژاد''}}
    #:{{ب|'' چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل ''|2=''همای دانش در کشوری که تخم نهاد''}}
    #:{{ب|'' به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود ''|2=''همیشه علم ازاین‌پس چو کاوه حداد''<ref>ر.ک: همان، ص475</ref>}}{{پایان شعر}}
    #:
    #:
    #:
    {| style="margin: 0 auto; "
    | class="b" |<span class="beyt">'' ز پرتگاه سیه روز شام گمراهی ''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">''ز نور صبح معارف بخواه استمداد''</span>
    |-
    | class="b" |<span class="beyt">'' به روزگار نژادی که داد دانش داد ''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">''چه شد که گشت ز بی‌دانشی نژند نژاد''</span>
    |-
    | class="b" |<span class="beyt">'' چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل ''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">''همای دانش در کشوری که تخم نهاد''</span>
    |-
    | class="b" |<span class="beyt">'' به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود ''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">''همیشه علم ازاین‌پس چو کاوه حداد''<ref>ر.ک: همان، ص475</ref></span>
    |}
    # استبداد:
    #:عارف، استبداد را عامل سلب آزادی‌های مردم می‌داند و از خداوند توانایی می‌خواهد تا استبداد را از میان ببرد:{{شعر}}
    #:{{ب|'' پنجه توانایی گر مدد کند روزی ''|2='' بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی ''<ref>ر.ک: همان، ص475- 476</ref>}}{{پایان شعر}}
    #:هم‌زمان با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی از طرف محمدعلی شاه و به دار کشیدن جهانگیرخان و ملک، عارف در غزلی به نام «هاله زلف» و خطاب به معشوق، چنین می‌سراید:{{شعر}}
    #:{{ب|'' رها نکرد دل از زلف خود به استبداد ''|2='' گرفت و گفت تو مشروطه‌ای طناب انداخت ''<ref>ر.ک: همان، ص476</ref>}}{{پایان شعر}}
    # مشروطه:
    #:عارف، حکومت استبداد را «پرده در» و حکومت مشروطه را «پرده‌پوش» می‌داند و از اینکه حکومت مشروطه روی کار آمده، خدا را شکر می‌کند:{{شعر}}
    #:{{ب|'' هزار پرده ز ایران درید استبداد''|2='' هزار شکر که مشروطه پرده‌پوش آمد''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}
    # عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی:
    #:عارف در غزلیات خود، از وجود ظلم در جامعه خبر می‌دهد و معتقد است که آتش ظلم در این سرزمین خاموش نمی‌گردد و ظلم و تعدی از حد گذشته است:{{شعر}}
    #:{{ب|'' ز حد گذشت تعدی، کسی نمی‌پرسد ''|2='' حدود خانه بی‌خانمان ما ز کجاست ''}}
    #:{{ب|'' برای ریختن خون فاسد این خلق''|2='' خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست ''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}
    #:
    {| style="margin: 0 auto; "
    | class="b" |<span class="beyt">'' ز حد گذشت تعدی، کسی نمی‌پرسد ''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">'' حدود خانه بی‌خانمان ما ز کجاست ''</span>
    |-
    | class="b" |<span class="beyt">'' برای ریختن خون فاسد این خلق''</span>
    | style="width:2em;" |
    | class="b" |<span class="beyt">'' خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست ''<ref>ر.ک: همان</ref></span>
    |}
    #:در پایان می‌توان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواسته‌های مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، به‌خوبی منعکس شده است.


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==
    خط ۲۲۸: خط ۱۵۴:


    ==پانویس ==
    ==پانویس ==
    <references />
    <references/>


    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۴۰

    ديوان عارف قزويني
    دیوان عارف قزوینی
    پدیدآورانسپانلو، محمدعلی (نویسنده) اخوت، مهدي (نویسنده)
    ناشرمؤسسه انتشارات نگاه
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشر1381ش
    شابک964-6736-49-1
    موضوعشعر فارسی- قرن 14
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PIR‎‏ ‎‏7762‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏9*‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    دیوان عارف قزوینی، مجموعه اشعار ابوالقاسم عارف قزوینی (1258- 1312ش) است که توسط محمدعلی سپانلو و مهدی اخوت، تدوین شده است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه‌ای از تدوین‌کنندگان آغاز گردیده و اشعار در قالب قصاید، غزلیات و مثنوی‌ها، دوبیتی‌ها، تک‌بیت‌ها و تصنیف‌ها، عرضه شده است.

    روزشمار زندگی عارف، زیر عنوان «عارف در گذرگاه تاریخ» که حاصل پژوهشی چندساله است، در آغاز کتاب قرار گرفته تا در حد امکان، ابهامات سرگذشت شخصیتی که به خاطر تنوع ماجراهای زندگی‌اش، گویی از میان یک رمان پرهیجان بیرون آمده، روشن شود. سپس منظومات او، یعنی شعرها و تصنیف‌ها آمده که با توجه به برخی قرائن، به ترتیب تاریخ آفرینش آن‌ها، قرار گرفته است[۱].

    ذیل هر سروده‌ای، یادداشت‌هایی که عارف به‌عنوان توضیح یا یادآوری شأن سرایش آن‌ها، نوشته، ضمیمه شده است و آخرین بخش‌های کتاب، اختصاص به میراث منثور عارف دارد؛ نخست زندگی‌نامه او که به قلم خودش، بخشی تا زمان چاپ اول دیوانش نگاشته شده و سپس، سال‌ها بعد کوشیده است آن را تکمیل کند. این زندگی‌نامه، بیشتر شرح خاطرات است و اطلاع دقیق‌تر، در قسمت روزشمار زندگی عارف (عارف در گذرگاه تاریخ) آمده است. در پایان نیز نامه‌هایی که از عارف وجود داشته، آمده است[۲].

    گزارش محتوا

    در مقدمه، توضیحاتی پیرامون ساختار کتاب، ارائه گردیده است[۳].

    در شعر دوره مشروطه، مفاهیم اجتماعی متنوعی با توجه به مسائل و رخدادهای جامعه مطرح شده است[۴]. عارف قزوینی از جمله شاعران دوره مشروطه است که بیشتر غزلیات خود را با توجه به تحولات اجتماعی دوره مشروطه و رخدادهای آن دوره سروده است. غزلیات عارف در ابتدا مضامینی عاشقانه و تغزلی دارد، اما با وقوع انقلاب مشروطه، او همگام با سایر شاعران دوره مشروطه، اشعار اجتماعی می‌سراید[۵].

    به‌منظور آشنایی با اشعار این شاعر بزرگ، در ادامه، به بررسی مفاهیم سیاسی و اجتماعی مطرح شده در غزلیات او، پرداخته می‌شود:

    1. وطن:
      وطنی که عارف در غزلیات خود از آن سخن می‌گوید و برای آن شعر می‌سراید، به معنای ایران و با محدوده جغرافیایی و سیاسی مشخص است. گاهی وطن‌دوستی عارف شکل افراطی به خود می‌گیرد و وطن‌پرستی افراطی پیش می‌رود که شاعر به برتری ملی خود بر دیگران یقین پیدا می‌کند. او نگرشی کاملاً ایرانی به وطن دارد. در نظر او، ایران و گذشته پرافتخار آن، ستودنی است. در وطن‌دوستی عارف، مفاهیم زیر وجود دارد:

    1.وطن‌دوستی: عارف، معتقد است که هرکه عاشق وطن است، باید جان خود را در راه وطن فدا کند و تا آخرین لحظه از عشق وطن دست برندارد:

    وطن‌پرست دهد جان خود به راه وطن به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست
    تا آن دقیقه‌ای که نکرد استخوانم آباز سر هوای عشق وطن دست برنداشت

    2.ستایش شهیدان راه وطن:

    تنم فدای سر دادگستری کز خون هزار نقش وطن کرد زیب پیکر خویش
    آنآن‌که در ره وطن از جان گذشته‌اند ایران ز خونشان شده آباد زنده‌باد
    بر خاک عاشقان وطن گر کند عبورعارف هر آن کسی که کند یاد زنده‌باد

    3.وطن‌فروشی: عارف بسیار بر وطن‌فروشان و خائنین خرده می‌گیرد و همواره در پی مجازات کردن وطن‌فروشان برمی‌آید.

    دارم امید شود دار مجازات به پا خائن آن روز به دار است تماشا دارد
    ز خائنین وطن جز به‌پای چوبه دار میان جمع، تو تفریق در حساب مکن [۶]

    4.باستان‌گرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره می‌شود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه می‌شوند و شاعر آزادی‌خواه به دنبال کارهای می‌گردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند:

    نابود باد ظلم، چو ضحاک ماردوش تا بود و هست کاوه حداد زنده‌باد

    او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک می‌گیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره می‌کند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست:

    به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود
    چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت در این دیار چو سیروس شهریاری بود[۷]

    عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطوره‌ای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آن‌ها اشاره کرده است:

    دست خودی پای اجنبی ز میان برد مملکت اردشیر و کشور شاپور
    به این محیط که امروز بی کس و یار است کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود
    بدآن‌که مملکت داریوش و کشور جم به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند [۸]

    5.توجه به شخصیت زنان و حقوق آن‌ها: عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکت‌بار زنان را توصیف می‌کند، از زنان دفاع می‌نماید و آنان را تشویق می‌کند که حقوق خود را از مردان بگیرند:

    جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر زآن‌که بیچاره در این مملکت امروز زن است
    حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است[۹]

    6.آزادی:

    عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن می‌گوید و مردم را برای به دست آوردن آزادی‌هایی که از آن محروم بودند، تشویق می‌کند و اشاره می‌کند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت:

    گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم یک‌نفس کشیدن را در هوای آزادی
    طی راه آزادی نیست کار اسکندر پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی
    کشت آزادی سیراب ز خون باید لیک این تمنا کسی از ملت بی‌خون نکند[۱۰]

    7.حمایت از قشر مستضعف: عارف در غزلیاتش، سرمایه‌داران را هدف تیر انتقاد قرار داده است:

    از خرابی یک‌مشت رنجبر چه می‌خواهی تا به کی توانی کرد زین خرابی آبادی

    او همچنین به مقایسه زندگی زارع و مالک می‌پردازد:

    غمم این است که در سفره زارع نان نیست مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد
    کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه آن‌که فرزند و زن و خانه روشن دارد[۱۱]

    8.نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت: عارف مانند دیگر شاعران آزادی‌خواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهم‌ترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم می‌داند؛ ازاین‌رو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم می‌پردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق می‌داند و سعادت علم و علم‌آموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه می‌کند و اشاره می‌کند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم می‌داند:

    بسوخت که بر صورت تو خال سیاه بسان ملت محکوم جاهل افتاده
    سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت[۱۲]

    عارف مردم ایران را نژادی می‌داند که همواره به دنبال علم و دانش بوده‌اند و اشاره می‌کند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت:

    ز پرتگاه سیه روز شام گمراهی ز نور صبح معارف بخواه استمداد
    به روزگار نژادی که داد دانش داد چه شد که گشت ز بی‌دانشی نژند نژاد
    چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل همای دانش در کشوری که تخم نهاد
    به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود همیشه علم ازاین‌پس چو کاوه حداد[۱۳]

    9.استبداد: عارف، استبداد را عامل سلب آزادی‌های مردم می‌داند و از خداوند توانایی می‌خواهد تا استبداد را از میان ببرد:

    پنجه توانایی گر مدد کند روزی بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی [۱۴]

    هم‌زمان با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی از طرف محمدعلی شاه و به دار کشیدن جهانگیرخان و ملک، عارف در غزلی به نام «هاله زلف» و خطاب به معشوق، چنین می‌سراید:

    رها نکرد دل از زلف خود به استبداد گرفت و گفت تو مشروطه‌ای طناب انداخت [۱۵]

    10.مشروطه:

    عارف، حکومت استبداد را «پرده در» و حکومت مشروطه را «پرده‌پوش» می‌داند و از اینکه حکومت مشروطه روی کار آمده، خدا را شکر می‌کند:

    هزار پرده ز ایران درید استبداد هزار شکر که مشروطه پرده‌پوش آمد[۱۶]

    11.عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی: عارف در غزلیات خود، از وجود ظلم در جامعه خبر می‌دهد و معتقد است که آتش ظلم در این سرزمین خاموش نمی‌گردد و ظلم و تعدی از حد گذشته است:

    ز حد گذشت تعدی، کسی نمی‌پرسد حدود خانه بی‌خانمان ما ز کجاست
    برای ریختن خون فاسد این خلق خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست [۱۷]

    در پایان می‌توان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواسته‌های مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، به‌خوبی منعکس شده است.

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده و در پاورقی‌ها، به ارائه توضیحاتی پیرامون برخی از اشعار و مطالب آن، پرداخته شده است[۱۸].

    پانویس

    1. ر.ک: سرآغاز، ص8
    2. ر.ک: همان
    3. ر.ک: همان، ص7-8
    4. ر.ک: یوسفیان دارانی، سودابه؛ رشیدی آشجردی، مرتضی؛ خراسانی، محبوبه، ص466
    5. ر.ک: همان، ص468
    6. ر.ک: همان، ص469- 470
    7. ر.ک: همان، ص471- 472
    8. ر.ک: همان، ص472
    9. ر.ک: همان، ص472- 473
    10. ر.ک: همان، ص474
    11. ر.ک: همان، ص474
    12. ر.ک: همان، ص474- 475
    13. ر.ک: همان، ص475
    14. ر.ک: همان، ص475- 476
    15. ر.ک: همان، ص476
    16. ر.ک: همان
    17. ر.ک: همان
    18. ر.ک: پاورقی، ص85

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. یوسفیان دارانی، سودابه؛ رشیدی آشجردی، مرتضی؛ خراسانی، محبوبه، «بررسی سبکی غزلیات اجتماعی عارف قزوینی و مقایسه با شاعران هم‌دوره (لایه ایدئولوژی)»، بهار ادب، علمی - پژوهشی، سال هشتم، شماره دوم، تابستان 1394،


    وابسته‌ها