ارکان عرفان (مجموعه چهار رساله مشهور): تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''ارکان عرفان '''، مشتمل بر چهار رساله مشهور فارسی از سه عارف بزرگ نجمالدین | '''ارکان عرفان '''، مشتمل بر چهار رساله مشهور فارسی از سه عارف بزرگ [[نجم رازی، عبدالله بن محمد|نجمالدین رازی]]، [[خواجه حورا، عبدالله|خواجه حوراء مغربی]] و [[انصاری، عبدالله بن محمد|خواجه عبدالله انصاری]] است. | ||
* عقل و عشق: رسالهای است نوشته شیخ نجمالدین رازی (متوفی 654ق) که در قالب نظم و نثر و فصلفصل نگارش شده است. در بخشی از رساله چنین میخوانیم: «پس نور عقل در جبلت هر شخص مرکوز آمد و نور عشق جز منظوران نظر عنایت را نبود، که «من لم يجعل الله له نورا فما له من نور»، این دولت به هر متمنی نرسد»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص35</ref>. | * عقل و عشق: رسالهای است نوشته شیخ [[نجم رازی، عبدالله بن محمد|نجمالدین رازی]] (متوفی 654ق) که در قالب نظم و نثر و فصلفصل نگارش شده است. در بخشی از رساله چنین میخوانیم: «پس نور عقل در جبلت هر شخص مرکوز آمد و نور عشق جز منظوران نظر عنایت را نبود، که «من لم يجعل الله له نورا فما له من نور»، این دولت به هر متمنی نرسد»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص35</ref>. | ||
* نور وحدت: تألیف خواجه | * نور وحدت: تألیف [[خواجه حورا، عبدالله|خواجه حوراء]]، معروف به مغربی، رسالهای است فارسی که مباحث و توصیههای عرفانی و سیر و سلوک روحانی را با خطاب «ای سید» مطرح کرده است؛ «ای سید، تو را وجود جز در حق نیست و همه چیزها در تو موجودند. چون خود را به حق بردی، در آن دریای بیکران خود را انداختی؛ یعنی به این صفت آنجا همه چیزها با تو در آن دریا گم شد»<ref>ر.ک: همان، ص62</ref>. | ||
«ای سید سخن وحدت را اگر بسیار گوییم، اندکی است و اگر اندک گوییم بسیار است. بدایت این معرفت در نهایت مندرج است و نهایت او در بدایت. تا چند گویم و تا چند نویسم؟! نه من میگویم و نه من مینویسم. حقیقت خودبهخود در گفتگو است»<ref>ر.ک: همان، ص64</ref>. | «ای سید سخن وحدت را اگر بسیار گوییم، اندکی است و اگر اندک گوییم بسیار است. بدایت این معرفت در نهایت مندرج است و نهایت او در بدایت. تا چند گویم و تا چند نویسم؟! نه من میگویم و نه من مینویسم. حقیقت خودبهخود در گفتگو است»<ref>ر.ک: همان، ص64</ref>. | ||
* مباحث شب و روز: نوشته خواجه عبدالله | * مباحث شب و روز: نوشته [[انصاری، عبدالله بن محمد|خواجه عبدالله انصاری]]، در ذکر عظمت و جایگاه شب در سیر و سلوک است. مجادله شب و روز از فرازهای خواندنی این رساله است که ابتدا روز از محاسن و برتری خود میگوید، سپس شب به توصیف جایگاه خود و اهمیت شبزندهداری در سیر و سلوک مینشیند؛ «اصل جمله سعادتها و رواج دراهم عبادتها، در شبخیزی و اشکریزی است»<ref>ر.ک: همان، ص79-81</ref>. | ||
* مکتوب عقل و عشق: رساله عرفانی دیگری است که در آن خواجه در عالم رؤیا به تماشای گفتگوی عقل و عشق نشسته و عشق، عقل را مؤدب راه و خود را مقرّب درگاه میداند. سپس عاشقی بیغلوغش را لازمه سلوک میداند؛ «ساعات بیعشق، عزوبت است و طاعات بیدل کروبت است. آن را که سرمست نیست، دل در دست نیست و هر حسنهای که دارد و تخم احسانی که کارد، خیالی بود از سراب و سکری بود بیشراب. لاجرم سالکی را عشقی باید بیغل و محبتی از ضمیر دل، واگرنه راه رود و به خانه نرسد»<ref>ر.ک: همان، ص88-92</ref>. | * مکتوب عقل و عشق: رساله عرفانی دیگری است که در آن خواجه در عالم رؤیا به تماشای گفتگوی عقل و عشق نشسته و عشق، عقل را مؤدب راه و خود را مقرّب درگاه میداند. سپس عاشقی بیغلوغش را لازمه سلوک میداند؛ «ساعات بیعشق، عزوبت است و طاعات بیدل کروبت است. آن را که سرمست نیست، دل در دست نیست و هر حسنهای که دارد و تخم احسانی که کارد، خیالی بود از سراب و سکری بود بیشراب. لاجرم سالکی را عشقی باید بیغل و محبتی از ضمیر دل، واگرنه راه رود و به خانه نرسد»<ref>ر.ک: همان، ص88-92</ref>. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
[[رده:اسلام، عرفان، غیره]] | [[رده:اسلام، عرفان، غیره]] | ||
[[رده:تصوف و عرفان]] | [[رده:تصوف و عرفان]] | ||
[[رده:تصوف و عرفان | [[رده:تصوف و عرفان درسازمانها، انجمنها، کنگرهها، دائرةالمعارفها، واژهنامهها، مصطلحنامهها، مجموعهها، مقالهها...]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی شده2 آبان 1403]] | [[رده:مقالات بازبینی شده2 آبان 1403]] | ||
[[رده:مقاله نوشته شده در تاریخ آبان 1403 توسط سید محمد رضا موسوی]] | [[رده:مقاله نوشته شده در تاریخ آبان 1403 توسط سید محمد رضا موسوی]] | ||
[[رده:مقاله بازبینی شده در تاریخ آبان 1403 توسط محسن عزیزی]] | [[رده:مقاله بازبینی شده در تاریخ آبان 1403 توسط محسن عزیزی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۶
ارکان عرفان (مجموعه چهار رساله مشهور) | |
---|---|
پدیدآوران | نجم رازی، عبدالله بن محمد (نويسنده)
خواجه حورا، عبدالله (نویسنده) انصاری، عبد الله بن محمد ( نویسنده) |
عنوانهای دیگر | رساله عقل و عشق ** عقل و عشق ** مباحثه شب و روز ** نور وحدت |
ناشر | نور فاطمه |
مکان نشر | ایران - تهران |
سال نشر | 1361ش |
چاپ | 1 |
شابک | - |
موضوع | عرفان - مجموعهها - عشق (عرفان) |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /الف4 274/4 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ارکان عرفان ، مشتمل بر چهار رساله مشهور فارسی از سه عارف بزرگ نجمالدین رازی، خواجه حوراء مغربی و خواجه عبدالله انصاری است.
- عقل و عشق: رسالهای است نوشته شیخ نجمالدین رازی (متوفی 654ق) که در قالب نظم و نثر و فصلفصل نگارش شده است. در بخشی از رساله چنین میخوانیم: «پس نور عقل در جبلت هر شخص مرکوز آمد و نور عشق جز منظوران نظر عنایت را نبود، که «من لم يجعل الله له نورا فما له من نور»، این دولت به هر متمنی نرسد»[۱].
- نور وحدت: تألیف خواجه حوراء، معروف به مغربی، رسالهای است فارسی که مباحث و توصیههای عرفانی و سیر و سلوک روحانی را با خطاب «ای سید» مطرح کرده است؛ «ای سید، تو را وجود جز در حق نیست و همه چیزها در تو موجودند. چون خود را به حق بردی، در آن دریای بیکران خود را انداختی؛ یعنی به این صفت آنجا همه چیزها با تو در آن دریا گم شد»[۲].
«ای سید سخن وحدت را اگر بسیار گوییم، اندکی است و اگر اندک گوییم بسیار است. بدایت این معرفت در نهایت مندرج است و نهایت او در بدایت. تا چند گویم و تا چند نویسم؟! نه من میگویم و نه من مینویسم. حقیقت خودبهخود در گفتگو است»[۳].
- مباحث شب و روز: نوشته خواجه عبدالله انصاری، در ذکر عظمت و جایگاه شب در سیر و سلوک است. مجادله شب و روز از فرازهای خواندنی این رساله است که ابتدا روز از محاسن و برتری خود میگوید، سپس شب به توصیف جایگاه خود و اهمیت شبزندهداری در سیر و سلوک مینشیند؛ «اصل جمله سعادتها و رواج دراهم عبادتها، در شبخیزی و اشکریزی است»[۴].
- مکتوب عقل و عشق: رساله عرفانی دیگری است که در آن خواجه در عالم رؤیا به تماشای گفتگوی عقل و عشق نشسته و عشق، عقل را مؤدب راه و خود را مقرّب درگاه میداند. سپس عاشقی بیغلوغش را لازمه سلوک میداند؛ «ساعات بیعشق، عزوبت است و طاعات بیدل کروبت است. آن را که سرمست نیست، دل در دست نیست و هر حسنهای که دارد و تخم احسانی که کارد، خیالی بود از سراب و سکری بود بیشراب. لاجرم سالکی را عشقی باید بیغل و محبتی از ضمیر دل، واگرنه راه رود و به خانه نرسد»[۵].
پانویس
منابع مقاله
متن کتاب.