بصری، حسن: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ اکتبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۹: خط ۳۹:
|}
|}
</div>
</div>
{{کاربردهای دیگر|بصری (ابهام زدایی)}}
{{کاربردهای دیگر|بصری (ابهام‌زدایی)}}
'''حسن بصری''' (21 -110ق)، با شهرت حسن ‌بن ابوالحسن یسار، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم بوده است. وی به امام‌التابعین، سیدالتابعین و شیخ‌الاسلام ملقب و کنیه‌اش ابوسعید یا ابومحمد یا ابوعلی بود<ref>ر.ک: ثبوت، اکبر، ج13، ص283</ref>.
'''حسن بصری''' (21 -110ق)، با شهرت حسن ‌بن ابوالحسن یسار، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم بوده است. وی به امام‌التابعین، سیدالتابعین و شیخ‌الاسلام ملقب و کنیه‌اش ابوسعید یا ابومحمد یا ابوعلی بود<ref>ر.ک: ثبوت، اکبر، ج13، ص283</ref>.


خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:


==وثاقت او==
==وثاقت او==
پیشوایان حدیث به روایات مرسل او اعتماد کرده‌اند، زیرا او جز از ثقات نقل نمى‌کرد. على بن مدینى مى‌گوید: «مرسلات حسن، به شرط اینکه افراد ثقه از او روایت کنند از احادیث صحیح به شمار مى‌آید». ابوزرعه مى‌گوید: «من براى هر حدیثى که حسن گفته است: قال رسول اللّه، اصلى صحیح یافته‌ام». یونس بن عبید مى‌گوید: «از حسن سؤال کردم که: اى اباسعید! تو موقعى که نقل حدیث مى‌کنى مى‌گویى: پیامبر فرمود ...، در حالى که پیامبر را درک نکرده‌اى؟ پاسخ داد: اى برادرزاده! چیزى از من پرسیدى که کسى پیش از تو نپرسیده است؛ اگر منزلت مخصوص تو در نزد من نبود پاسخ تو را نمى‌دادم. من در زمانى قرار گرفته‌ام که تو خود مى‌دانى!- زمان فرمانروایى حجاج بر بصره- آنچه از من شنیدى که در نقل آن‌ها گفتم: قال رسول اللّه همه از بیانات على بن ابى‌طالب دریافت شده است، ولى در زمانى به سر مى‌برم که نمى‌توانم نام على را ببرم».
پیشوایان حدیث به روایات مرسل او اعتماد کرده‌اند، زیرا او جز از ثقات نقل نمى‌کرد. على بن مدینى مى‌گوید: «مرسلات حسن، به شرط اینکه افراد ثقه از او روایت کنند از احادیث صحیح به شمار مى‌آید». ابوزرعه مى‌گوید: «من براى هر حدیثى که حسن گفته است: قال رسول اللّه، اصلى صحیح یافته‌ام». یونس بن عبید مى‌گوید: «از حسن سؤال کردم که: اى اباسعید! تو موقعى که نقل حدیث مى‌کنى مى‌گویى: پیامبر فرمود...، در حالى که پیامبر را درک نکرده‌اى؟ پاسخ داد: اى برادرزاده! چیزى از من پرسیدى که کسى پیش از تو نپرسیده است؛ اگر منزلت مخصوص تو در نزد من نبود پاسخ تو را نمى‌دادم. من در زمانى قرار گرفته‌ام که تو خود مى‌دانى!- زمان فرمانروایى حجاج بر بصره- آنچه از من شنیدى که در نقل آن‌ها گفتم: قال رسول اللّه همه از بیانات على بن ابى‌طالب دریافت شده است، ولى در زمانى به سر مى‌برم که نمى‌توانم نام على را ببرم».


سید مرتضى مى‌گوید: «حسن در فصاحت سرآمد بود، و در پند و اندرز دادن، نشان بلاغت داشت و از موعظه‌هایى رسا و مؤثر و از دانشى فراوان برخوردار بود. سخنان او یا بیشتر آنچه در پند و اندرز و نکوهش دنیاست- عینا یا از لحاظ محتوا- از سخنان امیرمؤمنان على بن ابى‌طالب علیه‌السّلام برگرفته شده است؛ چه اینکه آن حضرت الگویى فرزانه است»؛ لذا از وى حکمت‌ها و پندهایى ارزشمند نقل کرده است. سید مرتضى ادامه مى‌دهد: «هر گاه حسن- در زمان بنى‌امیه- مى‌خواست از امیرمؤمنان چیزى نقل کند مى‌گفت: ابوزینب فرموده است ...».
سید مرتضى مى‌گوید: «حسن در فصاحت سرآمد بود، و در پند و اندرز دادن، نشان بلاغت داشت و از موعظه‌هایى رسا و مؤثر و از دانشى فراوان برخوردار بود. سخنان او یا بیشتر آنچه در پند و اندرز و نکوهش دنیاست- عینا یا از لحاظ محتوا- از سخنان امیرمؤمنان على بن ابى‌طالب علیه‌السّلام برگرفته شده است؛ چه اینکه آن حضرت الگویى فرزانه است»؛ لذا از وى حکمت‌ها و پندهایى ارزشمند نقل کرده است. سید مرتضى ادامه مى‌دهد: «هر گاه حسن- در زمان بنى‌امیه- مى‌خواست از امیرمؤمنان چیزى نقل کند مى‌گفت: ابوزینب فرموده است...».


شیخ فریدالدین عطار نیشابورى مى‌گوید: «و ارادت او به على بوده است و در علوم رجوع باز به او کرده است و طریقت از او گرفت».
شیخ فریدالدین عطار نیشابورى مى‌گوید: «و ارادت او به على بوده است و در علوم رجوع باز به او کرده است و طریقت از او گرفت».
خط ۱۴۹: خط ۱۴۹:
گفت براى نبرد خارج شدم، ولى شک نداشتم که تخلف از حکم ام المؤمنین عایشه کفر است و چون نزدیک خریبه (محل وقوع جنگ جمل) رسیدم، منادى مرا صدا زد و گفت: اى حسن! برگرد؛ چرا که قاتل و مقتول این جنگ هر دو در دوزخند! حضرت فرمود: راست گفته است. او برادرت ابلیس بوده است. قاتل و مقتول از آنان (اصحاب جمل) البته در آتشند».
گفت براى نبرد خارج شدم، ولى شک نداشتم که تخلف از حکم ام المؤمنین عایشه کفر است و چون نزدیک خریبه (محل وقوع جنگ جمل) رسیدم، منادى مرا صدا زد و گفت: اى حسن! برگرد؛ چرا که قاتل و مقتول این جنگ هر دو در دوزخند! حضرت فرمود: راست گفته است. او برادرت ابلیس بوده است. قاتل و مقتول از آنان (اصحاب جمل) البته در آتشند».


همچنین قطب راوندى مرسلا نقل کرده است که: «امیرمؤمنان علیه‌السّلام به حسن فرمود: اى لفتى! کامل وضو بگیر!<ref>«أسبغ طهورك يا لفتى»، بر وزن «قبطى». گفته‏اند به زبان نبطى به معناى شيطان است.</ref>گفت: ولى تو دیروز مردانى را به قتل رساندى که وضوى کامل مى‌گرفتند! حضرت فرمود: و تو به خاطر آنان دلتنگ شدى؟ گفت: آرى، فرمود: خداوند دل تنگى تو را طولانى سازد و حزن تو را افزون کند. گفته‌اند: پس از آن همیشه حسن را اندوهگین و گرفته مى‌دیدیم گویا از دفن عزیزى برگشته است یا خربنده‌اى را مى‌ماند که الاغ خود را گم کرده است؛ و در این باره وقتى از خودش پرسیدند گفت: دعاى مرد صالح در من کارگر افتاد».
همچنین قطب راوندى مرسلا نقل کرده است که: «امیرمؤمنان علیه‌السّلام به حسن فرمود: اى لفتى! کامل وضو بگیر!<ref>«أسبغ طهورك يا لفتى»، بر وزن «قبطى». گفته‏‌اند به زبان نبطى به معناى شيطان است.</ref>گفت: ولى تو دیروز مردانى را به قتل رساندى که وضوى کامل مى‌گرفتند! حضرت فرمود: و تو به خاطر آنان دلتنگ شدى؟ گفت: آرى، فرمود: خداوند دل تنگى تو را طولانى سازد و حزن تو را افزون کند. گفته‌اند: پس از آن همیشه حسن را اندوهگین و گرفته مى‌دیدیم گویا از دفن عزیزى برگشته است یا خربنده‌اى را مى‌ماند که الاغ خود را گم کرده است؛ و در این باره وقتى از خودش پرسیدند گفت: دعاى مرد صالح در من کارگر افتاد».


ابن ابى‌الحدید حسن بصرى را در شمار کسانى که با امیرمؤمنان علیه‌السّلام دشمن بودند آورده مى‌گوید: «حمّاد از حسن روایت کرده که گفت: اگر على در مدینه مى‌ماند و خرماى خشک مى‌خورد از آن بهتر بود که در این امر- جنگ جمل- وارد شود. از او روایت کرده‌اند که او از کسانى بود که على را در جنگ یارى نکردند؛ و نیز از او روایت شده که گفت: على علیه‌السّلام او را در حالى که وضو مى‌گرفت دید، حسن وسواس داشت و آب زیادى را بر اعضاى وضو مى‌ریخت. حضرت به او گفتند: اى‌ حسن آب زیادى ریختى! گفت: آنچه امیرالمؤمنین از خون مسلمانان ریخته بیش از این است؟ حضرت فرمود: گویا این کار ناراحتت کرده است؟ گفت: آرى. امام فرمود: پس همیشه هم چنان بمان! مى‌گویند: حسن پس از آن تا آخر عمر همواره عبوس، پژمرده و گرفته بود».
ابن ابى‌الحدید حسن بصرى را در شمار کسانى که با امیرمؤمنان علیه‌السّلام دشمن بودند آورده مى‌گوید: «حمّاد از حسن روایت کرده که گفت: اگر على در مدینه مى‌ماند و خرماى خشک مى‌خورد از آن بهتر بود که در این امر- جنگ جمل- وارد شود. از او روایت کرده‌اند که او از کسانى بود که على را در جنگ یارى نکردند؛ و نیز از او روایت شده که گفت: على علیه‌السّلام او را در حالى که وضو مى‌گرفت دید، حسن وسواس داشت و آب زیادى را بر اعضاى وضو مى‌ریخت. حضرت به او گفتند: اى‌ حسن آب زیادى ریختى! گفت: آنچه امیرالمؤمنین از خون مسلمانان ریخته بیش از این است؟ حضرت فرمود: گویا این کار ناراحتت کرده است؟ گفت: آرى. امام فرمود: پس همیشه هم چنان بمان! مى‌گویند: حسن پس از آن تا آخر عمر همواره عبوس، پژمرده و گرفته بود».
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
ابن ابى‌الحدید مى‌گوید: «اصحاب ما این تهمت را از دامن او پاک کرده و منکر آن هستند و مى‌گویند: او از محبان امیرمؤمنان علیه‌السّلام بوده و او را بزرگ مى‌داشت.
ابن ابى‌الحدید مى‌گوید: «اصحاب ما این تهمت را از دامن او پاک کرده و منکر آن هستند و مى‌گویند: او از محبان امیرمؤمنان علیه‌السّلام بوده و او را بزرگ مى‌داشت.


ابوعمرو بن عبدالبرّ در کتاب «استیعاب» روایت کرده است که شخصى از حسن درباره امیرمؤمنان جویا شد؛ گفت: یا لکع! (بی عقل و فرومایه) به خدا سوگند او تیرى بود که از کمان الهى رها شد و درست بر قلب دشمنان خدا نشست. او ربانى این امت و صاحب فضیلت و داراى سابقه در اسلام و خویشاوند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود. از اجراى فرمان الهى هرگز غفلت نورزید و در راه دین خدا کوتاه نیامد و اموال الهى را چپاول نکرد؛ حقوق واجب قرآن را ادا کرد و از رهگذر آن به باغ‌هاى سرسبز و خرم نایل آمد. آرى او على بن ابى‌طالب است. واقدى روایت مى‌کند: از حسن درباره امیرمؤمنان- در حالى که گمان مى‌کردند او از امام روى گردان است، ولى چنان نبود- پرسیدند گفت: چه بگویم درباره کسى که چهار ویژگى را در خود فراهم آورده بود: 1. سپرده شدن تبلیغ سوره برائت به او؛ 2. سخن پیامبر درباره او هنگام جنگ تبوک که اگر جز نبوت کاستى دیگرى داشت ذکر مى‌فرمود (یعنى على، جامع تمامى صفات یک پیامبر است جز جنبه وحى رسالى)؛ 3. سخن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درباره او که فرمود: «الثقلان کتاب اللّه و عترتی»؛ 4. هیچ امیرى بر او فرمان نراند، ولى بر غیر او (دیگر خلفا) فرمان راندند».
ابوعمرو بن عبدالبرّ در کتاب «استیعاب» روایت کرده است که شخصى از حسن درباره امیرمؤمنان جویا شد؛ گفت: یا لکع! (بی عقل و فرومایه) به خدا سوگند او تیرى بود که از کمان الهى رها شد و درست بر قلب دشمنان خدا نشست. او ربانى این امت و صاحب فضیلت و داراى سابقه در اسلام و خویشاوند رسول خدا صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله بود. از اجراى فرمان الهى هرگز غفلت نورزید و در راه دین خدا کوتاه نیامد و اموال الهى را چپاول نکرد؛ حقوق واجب قرآن را ادا کرد و از رهگذر آن به باغ‌هاى سرسبز و خرم نایل آمد. آرى او على بن ابى‌طالب است. واقدى روایت مى‌کند: از حسن درباره امیرمؤمنان- در حالى که گمان مى‌کردند او از امام روى گردان است، ولى چنان نبود- پرسیدند گفت: چه بگویم درباره کسى که چهار ویژگى را در خود فراهم آورده بود: 1. سپرده شدن تبلیغ سوره برائت به او؛ 2. سخن پیامبر درباره او هنگام جنگ تبوک که اگر جز نبوت کاستى دیگرى داشت ذکر مى‌فرمود (یعنى على، جامع تمامى صفات یک پیامبر است جز جنبه وحى رسالى)؛ 3. سخن پیامبر صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله درباره او که فرمود: «الثقلان کتاب اللّه و عترتی»؛ 4. هیچ امیرى بر او فرمان نراند، ولى بر غیر او (دیگر خلفا) فرمان راندند».


ابان بن ابى‌عیاش نقل مى‌کند: «نظر حسن بصرى را درباره امیرمؤمنان پرسیدم.
ابان بن ابى‌عیاش نقل مى‌کند: «نظر حسن بصرى را درباره امیرمؤمنان پرسیدم.
خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:
گفت: درباره او چه بگویم! او داراى سابقه در اسلام، فاضل، عالم، حکیم، فقیه صاحب نظر، صحابى، یار و یاور پیامبر، امتحان دیده، زاهد، قاضى و خویشاوند نزدیک پیامبر بود. على در کار خود على بود! رحمت و درود خداوند بر على باد (رحم اللّه علیا و صلّى علیه). گفتم: اى ابوسعید! آیا جمله «صلّى علیه» براى غیر پیامبر به کار مى‌برى؟ گفت: هر گاه از مسلمانان نامى به میان آمد براى آنان طلب رحمت کن و بر پیامبر و آل او درود فرست. على بهترین آل پیامبر است! گفتم: یعنى‌ او از حمزه و جعفر برتر است؟ گفت: آرى. گفتم: از فاطمه و فرزندانش چطور؟
گفت: درباره او چه بگویم! او داراى سابقه در اسلام، فاضل، عالم، حکیم، فقیه صاحب نظر، صحابى، یار و یاور پیامبر، امتحان دیده، زاهد، قاضى و خویشاوند نزدیک پیامبر بود. على در کار خود على بود! رحمت و درود خداوند بر على باد (رحم اللّه علیا و صلّى علیه). گفتم: اى ابوسعید! آیا جمله «صلّى علیه» براى غیر پیامبر به کار مى‌برى؟ گفت: هر گاه از مسلمانان نامى به میان آمد براى آنان طلب رحمت کن و بر پیامبر و آل او درود فرست. على بهترین آل پیامبر است! گفتم: یعنى‌ او از حمزه و جعفر برتر است؟ گفت: آرى. گفتم: از فاطمه و فرزندانش چطور؟


گفت: آرى از آنان هم برتر است، به خدا سوگند برترین آل محمد است؛ چه کسى مى‌تواند شک کند که او برتر از آنان است در حالى که خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: و أبوهما خیر منهما: پدرشان از آن دو- امام حسن و امام حسین- برتر است؛ بر او انگ شرک نخورد و هرگز شراب ننوشید و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خودش به فاطمه علیهاالسّلام فرمود: تو را به ازدواج بهترین فرد امتم درآوردم. اگر در امت پیامبر فرد دیگرى بهتر از او یافت مى‌شد او را استثنا مى‌کرد. هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله میان مسلمانان پیمان برادرى برقرار ساخت، خود با على پیمان برادرى بست و رسول خدا هم خودش بهترین مردم است و هم بهترین برادر را انتخاب نمود. گفتم: اى ابوسعید! پس این سخنى که از تو نقل مى‌کنند که درباره على گفته‌اى چیست؟ گفت: اى برادرزاده! به این وسیله جان خود را از دست این جباران حفظ مى‌کنم، که اگر اینچنین نبود جسدم را بر روى چوب‌هاى تابوت مى‌دیدى».
گفت: آرى از آنان هم برتر است، به خدا سوگند برترین آل محمد است؛ چه کسى مى‌تواند شک کند که او برتر از آنان است در حالى که خود پیامبر صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود: و أبوهما خیر منهما: پدرشان از آن دو- امام حسن و امام حسین- برتر است؛ بر او انگ شرک نخورد و هرگز شراب ننوشید و پیامبر صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله خودش به فاطمه علیهاالسّلام فرمود: تو را به ازدواج بهترین فرد امتم درآوردم. اگر در امت پیامبر فرد دیگرى بهتر از او یافت مى‌شد او را استثنا مى‌کرد. هنگامى که پیامبر صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله میان مسلمانان پیمان برادرى برقرار ساخت، خود با على پیمان برادرى بست و رسول خدا هم خودش بهترین مردم است و هم بهترین برادر را انتخاب نمود. گفتم: اى ابوسعید! پس این سخنى که از تو نقل مى‌کنند که درباره على گفته‌اى چیست؟ گفت: اى برادرزاده! به این وسیله جان خود را از دست این جباران حفظ مى‌کنم، که اگر اینچنین نبود جسدم را بر روى چوب‌هاى تابوت مى‌دیدى».


==قدرى بودن‌==
==قدرى بودن‌==
خط ۱۸۸: خط ۱۸۸:
سید مرتضى مى‌گوید: «روزى على بن الحسین علیه‌السّلام بر حسن بصرى- در حالى که کنار حجر اسماعیل داستان مى‌گفت- وارد شده فرمود: آیا خودت را براى مرگ راضى ساخته‌اى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: براى حسابرسى در روز قیامت عملى فراهم آورده‌اى؟ گفت: نه. فرمود: آیا جاى دیگرى غیر از این دنیا براى عمل سراغ دارى؟ گفت: نه. فرمود: آیا خداوند در زمین پناه‌گاهى غیر این خانه (کعبه) براى‌ بندگان دارد؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: پس چرا مردم را از طواف باز مى‌دارى؟». همین حدیث را ابن خلکان با تبدیل «یا حسن» به «یا شیخ» روایت کرده و در پایان اضافه مى‌کند: «حسن بعد از آن دیگر به داستان سرایى ننشست».
سید مرتضى مى‌گوید: «روزى على بن الحسین علیه‌السّلام بر حسن بصرى- در حالى که کنار حجر اسماعیل داستان مى‌گفت- وارد شده فرمود: آیا خودت را براى مرگ راضى ساخته‌اى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: براى حسابرسى در روز قیامت عملى فراهم آورده‌اى؟ گفت: نه. فرمود: آیا جاى دیگرى غیر از این دنیا براى عمل سراغ دارى؟ گفت: نه. فرمود: آیا خداوند در زمین پناه‌گاهى غیر این خانه (کعبه) براى‌ بندگان دارد؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: پس چرا مردم را از طواف باز مى‌دارى؟». همین حدیث را ابن خلکان با تبدیل «یا حسن» به «یا شیخ» روایت کرده و در پایان اضافه مى‌کند: «حسن بعد از آن دیگر به داستان سرایى ننشست».


ابومحمد حسن بن على بن شعبه حرانى- از دانشمندان مشهور قرن چهارم- مى‌گوید: «حسن بصرى نامه‌اى نوشت که آن را خدمت سبط اکبر حسن بن على فرستاد و نظر حضرت را درباره قدر و استطاعت بندگان جویا شد، که در مقدمه آن، سخنانى است که کاشف از علاقه قلبى و اعتقاد راسخ درونى او نسبت به اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. در آن نامه آمده است: اما بعد، شما اى هاشمیان که کشتى‌هاى شناور در امواج خروشانید و پرچم‌هاى برافراشته درخشانید؛ یا به سان کشتى توحید که مؤمنان در آن نشسته و مسلمانان به برکت آن نجات یافته‌اند. اى پسر رسول خدا! اکنون که جمعى در مسأله قضا و قدر و استطاعت به اختلاف نظر رسیده‌ایم و دچار سرگردانى شده‌ایم، این نامه را به محضرت نوشتم تا نظر خویش و پدرانت را درباره این موضوع ابراز دارى، چه اینکه علم شما از علم خداوند است و شما گواهان بر اعمال مردمید، و خداوند گواه بر شما؛ «ذُرِّیه بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
ابومحمد حسن بن على بن شعبه حرانى- از دانشمندان مشهور قرن چهارم- مى‌گوید: «حسن بصرى نامه‌اى نوشت که آن را خدمت سبط اکبر حسن بن على فرستاد و نظر حضرت را درباره قدر و استطاعت بندگان جویا شد، که در مقدمه آن، سخنانى است که کاشف از علاقه قلبى و اعتقاد راسخ درونى او نسبت به اهل‌بیت پیامبر صلّى‌اللّه‌علیه‌وآله است. در آن نامه آمده است: اما بعد، شما اى هاشمیان که کشتى‌هاى شناور در امواج خروشانید و پرچم‌هاى برافراشته درخشانید؛ یا به سان کشتى توحید که مؤمنان در آن نشسته و مسلمانان به برکت آن نجات یافته‌اند. اى پسر رسول خدا! اکنون که جمعى در مسأله قضا و قدر و استطاعت به اختلاف نظر رسیده‌ایم و دچار سرگردانى شده‌ایم، این نامه را به محضرت نوشتم تا نظر خویش و پدرانت را درباره این موضوع ابراز دارى، چه اینکه علم شما از علم خداوند است و شما گواهان بر اعمال مردمید، و خداوند گواه بر شما؛ «ذُرِّیه بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».


مرحوم صدوق در «امالى» از ابومسلم نقل مى‌کند که گفت: «با حسن بصرى و انس بن مالک به راه افتادیم تا اینکه به در خانه ام سلمه رسیدیم. انس جلوى در نشست و من با حسن وارد خانه شدیم. شنیدم که حسن مى‌گفت: السلام علیک یا اماه و رحمه اللّه و برکاته. ام سلمه پاسخ داد: و علیک السلام؛ تو که هستى پسرم؟
مرحوم صدوق در «امالى» از ابومسلم نقل مى‌کند که گفت: «با حسن بصرى و انس بن مالک به راه افتادیم تا اینکه به در خانه ام سلمه رسیدیم. انس جلوى در نشست و من با حسن وارد خانه شدیم. شنیدم که حسن مى‌گفت: السلام علیک یا اماه و رحمه‌اللّه و برکاته. ام سلمه پاسخ داد: و علیک السلام؛ تو که هستى پسرم؟


گفت: من حسن بصرى‌ام. گفت: چرا اینجا آمده‌اى؟ گفت: آمده‌ام تا حدیثى را که از پیامبر درباره على بن ابى‌طالب شنیده‌اى برایم نقل کنى. ام سلمه گفت: به خدا سوگند اکنون برایت حدیثى نقل مى‌کنم که با همین دو گوشم- که اگر دروغ گفته‌ باشم کر شوند- از پیامبر شنیده‌ام و با دو چشم خود- که اگر دروغ گفته باشم کور شوند- دیده‌ام و با قلب خود دریافتم که اگر خلاف این باشد خداوند بر قلبم مهر- خاموشى- نهد، و زبانم لال شود، اگر نشنیده باشم از رسول خدا که به على بن ابى‌طالب فرمود: اى على! هر کسى که بمیرد و منکر ولایت تو باشد، در حالى بر خدا وارد خواهد شد که بتى پرستیده و در مقابل صنمى سر خم کرده باشد»؛ یعنى مشرک خواهد مرد. ابومسلم مى‌گوید: «در این هنگام حسن بصرى را دیدم که مى‌گفت: اللّه اکبر، شهادت مى‌دهم که على مولاى من و مولاى همه مؤمنان است. چون حسن از خانه خارج شد، انس بن مالک به او گفت: چه شده است که تو را تکبیر گویان مى‌بینم؟ گفت: از ام سلمه خواستم حدیثى را که از پیامبر درباره على شنیده است بازگو نماید و او به من چنین و چنان ... گفت؛ لذا تکبیر گفتم و شهادت دادم که على مولاى من و هر مؤمنى است. ابومسلم مى‌گوید: در این هنگام از انس بن مالک شنیدم که مى‌گفت: گواهى مى‌دهم که این حدیث را سه یا چهار بار از رسول خدا شنیده‌ام».
گفت: من حسن بصرى‌ام. گفت: چرا اینجا آمده‌اى؟ گفت: آمده‌ام تا حدیثى را که از پیامبر درباره على بن ابى‌طالب شنیده‌اى برایم نقل کنى. ام سلمه گفت: به خدا سوگند اکنون برایت حدیثى نقل مى‌کنم که با همین دو گوشم- که اگر دروغ گفته‌ باشم کر شوند- از پیامبر شنیده‌ام و با دو چشم خود- که اگر دروغ گفته باشم کور شوند- دیده‌ام و با قلب خود دریافتم که اگر خلاف این باشد خداوند بر قلبم مهر- خاموشى- نهد، و زبانم لال شود، اگر نشنیده باشم از رسول خدا که به على بن ابى‌طالب فرمود: اى على! هر کسى که بمیرد و منکر ولایت تو باشد، در حالى بر خدا وارد خواهد شد که بتى پرستیده و در مقابل صنمى سر خم کرده باشد»؛ یعنى مشرک خواهد مرد. ابومسلم مى‌گوید: «در این هنگام حسن بصرى را دیدم که مى‌گفت: اللّه اکبر، شهادت مى‌دهم که على مولاى من و مولاى همه مؤمنان است. چون حسن از خانه خارج شد، انس بن مالک به او گفت: چه شده است که تو را تکبیر گویان مى‌بینم؟ گفت: از ام سلمه خواستم حدیثى را که از پیامبر درباره على شنیده است بازگو نماید و او به من چنین و چنان... گفت؛ لذا تکبیر گفتم و شهادت دادم که على مولاى من و هر مؤمنى است. ابومسلم مى‌گوید: در این هنگام از انس بن مالک شنیدم که مى‌گفت: گواهى مى‌دهم که این حدیث را سه یا چهار بار از رسول خدا شنیده‌ام».


درباره اتهام اعتقاد به قدر- بر اساس تفسیر اهل عدل - در گذشته دیدیم که سید مرتضى درباره او گفت: «یکى از متقدمان که آشکارا به عدل الهى عقیده داشت‌ حسن بصرى بود؛ او گفته است: همه چیز بر اساس قضا و قدر الهى است مگر گناهان»، ولى این نسبت به مذاق اشاعره- که بیشتر اهل سنت‌اند- خوش نیامده است و نتوانسته‌اند آن را درباره فردى چون حسن بصرى که پیشوایى مسلم نزد همگان است بپذیرند؛ لذا دست به تأویل سخن او در این خصوص زده‌اند و یا آن را بر نظر قدیمش- که به زعم آنان از آن توبه کرده و به نظر مورد پسند ایشان بازگشت کرده است- حمل نموده‌اند.
درباره اتهام اعتقاد به قدر- بر اساس تفسیر اهل عدل - در گذشته دیدیم که سید مرتضى درباره او گفت: «یکى از متقدمان که آشکارا به عدل الهى عقیده داشت‌ حسن بصرى بود؛ او گفته است: همه چیز بر اساس قضا و قدر الهى است مگر گناهان»، ولى این نسبت به مذاق اشاعره- که بیشتر اهل سنت‌اند- خوش نیامده است و نتوانسته‌اند آن را درباره فردى چون حسن بصرى که پیشوایى مسلم نزد همگان است بپذیرند؛ لذا دست به تأویل سخن او در این خصوص زده‌اند و یا آن را بر نظر قدیمش- که به زعم آنان از آن توبه کرده و به نظر مورد پسند ایشان بازگشت کرده است- حمل نموده‌اند.
خط ۲۰۵: خط ۲۰۵:


==آثار==
==آثار==
حسن بصرى درباره تفسیر نظریاتى معروف دارد؛ که مشهورترین روایات آن از طریق عمرو بن عبید معتزلى (متوفاى 144) نقل شده است. ثعلبى در تفسیر «الکشف و البیان» از آن استفاده کرده است و بقایایى از آن در «تاریخ طبرى» با همین سند موجود است: ابن حمید از سلمه از ابن اسحاق از عمرو بن عبید از حسن ...
حسن بصرى درباره تفسیر نظریاتى معروف دارد؛ که مشهورترین روایات آن از طریق عمرو بن عبید معتزلى (متوفاى 144) نقل شده است. ثعلبى در تفسیر «الکشف و البیان» از آن استفاده کرده است و بقایایى از آن در «تاریخ طبرى» با همین سند موجود است: ابن حمید از سلمه از ابن اسحاق از عمرو بن عبید از حسن...


شوّاخ مى‌گوید: «چنین به نظر مى‌رسد که طبرى نقل‌هاى ابن اسحاق را- چنان که فؤاد سزگین گفته است- به کار مى‌برده است. مقدار زیادى از این تفسیر در لابه‌لاى کتاب‌هاى تفسیرى نیز به جاى مانده است». او علاوه بر این- طبق گفته عادل نویهض- دو کتاب دیگر به نام‌هاى «نزول القرآن» و «العدد فی القرآن» نیز دارد<ref>معرفت، محمدهادی، ج1، ص338-351</ref>.
شوّاخ مى‌گوید: «چنین به نظر مى‌رسد که طبرى نقل‌هاى ابن اسحاق را- چنان که [[سزگین، فؤاد|فؤاد سزگین]] گفته است- به کار مى‌برده است. مقدار زیادى از این تفسیر در لابه‌لاى کتاب‌هاى تفسیرى نیز به جاى مانده است». او علاوه بر این- طبق گفته [[نویهض، عادل|عادل نویهض]]- دو کتاب دیگر به نام‌هاى «نزول القرآن» و «العدد فی القرآن» نیز دارد<ref>معرفت، محمدهادی، ج1، ص338-351</ref>.


به گفته ابن‌ سعد، حسن همه کتاب‌هایش را، به‌جز یکی، سوزاند. با وجود این، چندین اثر به او منسوب است، از جمله: نامه‌ای به عبدالملک بن مروان در رد قدریه یا رساله حکایت قضا و قدر به فارسی؛ شروط الإمامة؛ الأسماء الإدريسية، در تصوف و نزول القرآن<ref>ر.ک: ثبوت، اکبر، ص286</ref>.
به گفته ابن‌ سعد، حسن همه کتاب‌هایش را، به‌جز یکی، سوزاند. با وجود این، چندین اثر به او منسوب است، از جمله: نامه‌ای به عبدالملک بن مروان در رد قدریه یا رساله حکایت قضا و قدر به فارسی؛ شروط الإمامة؛ الأسماء الإدريسية، در تصوف و نزول القرآن<ref>ر.ک: ثبوت، اکبر، ص286</ref>.
خط ۲۲۶: خط ۲۲۶:


[[رسائل العدل و التوحيد]]
[[رسائل العدل و التوحيد]]
[[فضائل مكة و السكن فيها]]
[[کتاب زهد]]


[[رده:زندگی‌نامه]]
[[رده:زندگی‌نامه]]