سایکس، سر پرسی مولزورث: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
[[بلوچستان در سفرنامههای خانواده سایکس]] | [[بلوچستان در سفرنامههای خانواده سایکس]] | ||
[[گزارشهایی دربارۀ مختصر عملیاتی در جنوب ایران: رویارویی نظامی بریتانیا و ایل قشقایی در بهار و تابستان 1918م/ 1336ق]] | |||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
[[رده:خاورشناسان]] | [[رده:خاورشناسان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۳۳
نام | سایکس، سر پرسی مولزورث |
---|---|
نامهای دیگر | سایکس، ماژور
ماژور، سایکس |
نام پدر | ویلیام سایکس |
متولد | 1867 م |
محل تولد | انگلیس |
رحلت | 1945 م |
اساتید | |
برخی آثار | تاریخ ایران |
کد مؤلف | AUTHORCODE03874AUTHORCODE |
سرپرسى مولزورث سايكس (۱۸۶۷-۱۹۴۵م)، نظامى انگليسى، سياستمدار، ديپلمات و پژوهشگرى اديب بود.
او در زمينههاى تاريخى، جغرافيايى و زيستنامهها، كتابهاى قابل توجهى نوشته است. همچنين شرح سفر خود به ايران را در كتاب «ده هزار مايل در ايران» يا «هشت سال در ايران» به يادگار گذاشت.
ولادت
او در متولد 28 فوريه 1867م / 9 اسفند 1245ش در روستاى برومپتون از بخش كنت در انگلستان به دنيا آمد. وى تنها پسر كشيش ويليام سايكس و همسرش مارى مولزورث بود.
تحصیلات
وى در مدرسه رگبى تحصيلات خود را شروع كرد و در كالج سلطنتى نظامى سندهورست، آن را ادامه داد. وى پس از كار در نظام و كسب چندين رتبه نظامى، پستش به هندوستان افتاد و به همين علت، چندين بار از ايران و بلوچستان ديدن كرد.
در دومين دوره جنگهاى بريتانيا با كشورهاى جنوب آفريقا كه در سالهاى 1899م / 1278ش تا 1902م / 1281ش وقوع يافت، او در اداره اطلاعات خدمت كرد و فرمانده لشكر بود. انجمن سلطنتى جغرافيا، دو بار در سالهاى 1899م / 1278ش و 1902م / 1281ش به پاس خدماتش جوايز معتبرى به وى داد.
سرپرسی سایکس، از سال 1892 با سمت افسر "هنگ دوم نیزه دار" سفرهای خودش را در آسیای مرکزی آغاز میکند. سال 1893 به دستور لندن روانه ایران میشود. پس از ورود، تسلط بر زبان پارسی را در دستور کار خودش قرار میدهد. در اکتبر 1894 میلادی، کنسولگری انگلیس را در کرمان را تاسیس میکند. در آن روزها سایکس 27 ساله است. کنسولگری انگلیس در کرمان پایگاه دیده بانی انگلیسها در برابر روسها است تا تحولات ایران را به وزرات خارجه کشورش در هند گزارش دهد. از این جاست که لندن برایش حکم کنسولی میدهد. در همین سال هنگام جشن تولد ناصرالدین شاه به تهران میآید وبه حضور شاه میرسد. خودش دراین باره در جایی مینویسد: وزیر مختار بریتانیا نگارنده را حضور ناصرالدین شاه معرفی میکند واو نیز راجع به نقاط دور دست کشور خود سؤالات مفصلی از من نمود و از توضیحات اینجانب اظهار مسرت وخوشوقتی کرده و گفت: «اخباری که افسران انگلیسی دراختیار من میگذارند به مراتب مفیدتر از اطلاعات مامورین ایران میباشد.»
سایکس در سال 1896 به تهران بازمیگردد و زمستان را در سفارت انگلستان سپری میکند. دراکتبر 1897، حکومت هند به سایکس دستور رسمی میدهد که از بنادر خلیج فارس بازدید کند و درباره زیانهای بیماری طاعون در هند و پیامدش بر تجارت انگلستان وهند گزارش تهیه کند. در سال 1898 روسیه تزاری کنسولگری سیستان را راه اندازی میکند و سایکس هم مامور تاسیس کنسولگری انگلیس در آن منطقه میشود. درسال 1900، دولت بریتانیا با بوئرهای افریقای جنوبی واردجنگ میشود. این، هم زمان است با ماموریت سایکس در کرمان به عنوان کنسول. او در پاییز 1900 تقاضای مرخصی میکند و روانه جنگهای آفریقای جنوبی میشود. یک سال پس از آن، به عنوان قهرمان زخم خورده به انگلستان میرود و با ایولین سیتون، دختر سرهنگ بروس اوترم سیتون ازدواج میکند که نتیجه این ازدواج 6 فرزند است. کشف نفت و تاسیس شرکت نفت ایران و انگلیس، لندن را بر آن میدارد تا متوجه امنیت جنوب شود. سایکس در سال 1905 میلادی- 1283خورشیدی- که در کرمان فعالیت دارد، به سر آرتورهاردینگ -سفیر انگلیس در ایران- مینویسد: ایجاد یک نیروی سوار در جنوب ایران با نظارت افسران انگلیسی تنها چاره همیشگی برای ناامنی هاست.
از 1905 تا 1913 میلادی، او سرکنسول انگلیس در خراسان میشود. ماموریت او درمشهد، برابر با همان سالهایی است که روسیه تزاری و دولت انگلیس درنتیجه معاهده ننگین 1907 و تعیین مناطق نفوذ در ایران، با یکدیگر زد و بند کردهاند. در آوریل 1906 سایکس و خانوادهاش مشهد را برای سه ماه مرخصی ترک میکنند. سفرش به انگلیس سبب میشود از دیدن انقلاب مشروطیت دراین شهر محروم بماند. پس از کشتار مردم مشهد به دست روسها سایکس یک هنرمند ایرانی را پیدا میکند و از او میخواهد، کاریکاتوری را درباره این حادثه بکشد که حاشیه اش، به چند بیت شعر آراسته است و به کشتار مردم بی گناه به دست روسها میپردازد. او این کاریکاتور را به هند میفرستد تا در روزنامهها چاپ شود، برای این که به مسلمانان هند نشان دهد، اگر روزگاری زیر سلطۀ روسها بروند، چه چیزی در انتظار آنهاست.... اکنون سال 1907 میلادی است. انگلستان با انگیزه جلوگیری از نفوذ آلمان در آسیا و بدون اطلاع ایران با روسیه توافق نامهای را امضا میکند که به موجب آن، ایران به سه منطقه بی طرف، روسی و انگلیسی تقسیم میشود. در این سالها سایکس سرگرم تشکیل یک نیروی نظامی – پلیسی در کرمان و فارس است. روسها هم دست اندرکار افزایش شمار نیروهای قزاق هستند و ایرانیان تا چشم میگشایند، میبینند که کشورشان به تحت الحمایگی انگلیس و روس درآمده است.
در بیست ونهم مارس 1912 افسرهای تزار، گنبد مطهر حضرت رضا- علیهالسلام- را بمباران میکنند. سایکس درمشهد اقامت دارد و شاهد ماجراست.
با شروع جنگ بینالمللی اول، فرماندار نظامی سوت تامپتون میشود و سپس با لشکر لاهور به فرانسه میرود. در ژانویه 1916 ناگهان از لندن دستور میرسد که بی درنگ روانه دهلی شود. به دهلی که میرسد، به فرماندهی پلیس جنوب ایران منصوب میشود و با این حکم راهی ایران میشود. ژنرال سایکس به جنوب میرود و با یک سپاه 11 هزار نفریِ هندی و افسرهای انگلیسی، مأمور سرکوب مقاومت مردم جنوب ایران میشود.
در زمان نخست وزیری وثوق الدوله، ژنرال سرپرسی سایکس- فرمانده پلیس جنوب- عناصر آلمانی را از کرمان و سیستان و بلوچستان بیرون میراند.
در سپتامبر 1916 با مقاومت عشایر تنگستانی روبرو میشود اما در نهایت، آنها را شکست میدهد و درپی تصرف ایالت فارس در اکتبر ونوامبر 1916، ژنرال سایکس با عبدالحسین فرمانفرما -والی آن ایالت- وارد شیراز میشود. در مارس 1917 است که وثوق الدوله نخست وزیر هوادار انگلیس، پلیس جنوب را پنهانی به رسمیت میشناسد. پلیس جنوب در ذهن ایرانیان وطن دوست، بیانگر خلق وخوی استعماری انگلستان است و در همان روزگار، فریاد روزنامههای ایرانی از دست انگلیسها به آسمان بلند است.
سایکس در تاریخنگاری هم دستی دارد. کاری که بی شک، ژنرال انگلیسی با انگیزههای متفاوت انجام میدهد. در این آثار، او گاهی آشکار و پنهان به انگیزههایش اشاره میکند. سایکس یکی از انگیزه خودش را آگاهی بخشیدن به هم قطارانش که در ایران وکشورهای مجاور مشغول خدمت(!) هستند، میداند. البته سایکس در لابلای نوشتههایش گاه ناچار شده که اذعان کند، "هیچ دولتی به قدر دولت ایران از جنگ بزرگ خسارت و زیان ندیده وهیچ دولتی هم مانند دولت مشارالیها برای حفاظت سرحدات وحمایت رعایای خود این قدر خونسردی و بی کفایتی به خرج نداده است". سایکس مانند بیشتر مستشرقان، دستی هم در نقل و انتقال آثار هنری و تاریخی کشورمان دارد. او در نطنز چند قطعه کاشی متعلق به یک مسجد قرن چهاردهم میخرد که بعدها آنها را به موزۀ ویکتوریا و آلبرت هدیه میکند. سایکس به تحسین ایرانیان نیز میپردازد و مینویسد: "در هیچ نقطهای از جهان با ما به این خوبی رفتار نمیشود". چنین روایتهایی از سایکس موجب شده، نگاههای مثبتی را نیز به سوی خود جلب کند. او ایرانیها را مودب، متعارف و ظریف وبذله گو و حاضر جواب میشمارد.
او در جایگاه یک مستشرق و ایران شناس، اما دارای دیدگاههای دیگری نیز است. برای نمونه، درجایی مینویسد: ایرانیان همیشه قادر نیستند که بین سفسطه، ومغالطه و حقیقت موضوع فرق بگذارند. یا در جای دیگر میگوید: ایرانی«آنقدر خوش باور» است که هر ناممکنی را باور میکند، یا
مینویسد: ایرانیان فاقد «روح جنگی اند».
سایکس بیشتر ایرانیان را فاسد، زورگو، چاپلوس، دزد، رشوه گیر و چپاولگر معرفی میکند. او شیخ حسین خان چاه کوتاهی از رهبران ضد انگلیسی جنوب را راهزن مینامد. او همچنین علیه روحانیان شیراز که علیه انگلیسیها فتوای مقاومت صادر کردهاند، داد سخن میدهد و آنها را متعصب میخواند.
وفات
پرسی سایکس سرانجام در تاریخ یازدهم ژوئن 1945 میلادی – برابر با بیست ویکم خرداد 1324 - در 78 سالگی در لندن از دنیا میرود.
او در 25 سال -سر جمع- شش بار به ایران مسافرت میکند. در سالهایی که لندن میخواهد از ایران به عنوان سدی در برابر نفوذ روسیه و فرانسه به هندوستان استفاده کند و رویای دستیابی به نفت - جایگزین زغال سنگ – را در سر میپروراند، تحقیقات و نوشتههای سایکس منبع بسیار خوبی برای استعمارگران انگلیسی است.
آثار
- ده هزار مايل در ايران يا هشت سال در ايران كه به سفرنامه سايكس نيز مشهور است؛
- تاريخ ايران؛
- تاريخ افغانستان.
منابع مقاله
1. پايگاه: غولآباد، دانشنامه يزد، دفتر دوم، مقالات عمومى، شنبه 3 ارديبهشت 1390ش.
2.پایگاه خبری تحلیلی قدس آنلاین