۱۱۸٬۶۸۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'دهه ی ' به 'دههی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'خاطرات (ابهام زدایی)' به 'خاطرات (ابهامزدایی)') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
|پیش از= | |پیش از= | ||
}} | }} | ||
{{کاربردهای دیگر| خاطرات ( | {{کاربردهای دیگر| خاطرات (ابهامزدایی)}} | ||
'''خاطرات مدرسه ما''' عنوان کتابی است که [[دهقانی، بابک|بابک دهقانی]] در سال 1393 گردآوری و تألیف نمودند. این کتاب مجموعهای از خاطرات دانش آموزان ابتدایی دبستان پسرانه سما واحد بندرعباس میباشد که در یک روز گرم تابستانی نگاشته شده است. | '''خاطرات مدرسه ما''' عنوان کتابی است که [[دهقانی، بابک|بابک دهقانی]] در سال 1393 گردآوری و تألیف نمودند. این کتاب مجموعهای از خاطرات دانش آموزان ابتدایی دبستان پسرانه سما واحد بندرعباس میباشد که در یک روز گرم تابستانی نگاشته شده است. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
در امور پرورشی تلاش داشتهام با دانشآموزان به گونهي فرزندانم برخورد کنم. گاه با خنده و گاه بااخم مجبور بودهام آینده آنها را در نظر بگیرم و با آنها برخورد داشته باشم. من فن ایفای هنر شادی و اخم چهره را در تحصیل تئاتر نمایشی و از سوئی از تئاتر زندگی فرا گرفتهام و در کار پرورشی از آن بهره میگیرم. امید است این گلهای سرسبز، مرا ببخشایند و بدانند همه کوشش من با در نظر داشتن آیندهای تابناک برای آنان بوده است. | در امور پرورشی تلاش داشتهام با دانشآموزان به گونهي فرزندانم برخورد کنم. گاه با خنده و گاه بااخم مجبور بودهام آینده آنها را در نظر بگیرم و با آنها برخورد داشته باشم. من فن ایفای هنر شادی و اخم چهره را در تحصیل تئاتر نمایشی و از سوئی از تئاتر زندگی فرا گرفتهام و در کار پرورشی از آن بهره میگیرم. امید است این گلهای سرسبز، مرا ببخشایند و بدانند همه کوشش من با در نظر داشتن آیندهای تابناک برای آنان بوده است. | ||
خاطرات دانش آموزان با تمام سادگی و بیآلایشی در بیان نوشتاری نه تنها برای خود آموزگار بلکه اگر به آنها ژرف نگریسته شود، در | خاطرات دانش آموزان با تمام سادگی و بیآلایشی در بیان نوشتاری نه تنها برای خود آموزگار بلکه اگر به آنها ژرف نگریسته شود، در چشمانداز روان شناختی نیز شاید به کار اندیشمندان گستره دانش و پرورش این مرزوبوم واقع شود. باید به خود بیائیم ودر سایهي درس و برنامه امور پرورشی مدرسه، دانش آموزان را بیشتر با محیط زیست که دغدغه امروزین و آیندهي جهان و بهویژه سرزمین کوهستانی و کمآب خودمان است آشنا کنیم. برای رویدادهای ناگهانی از جمله زمین لرزه، سیل، توفان، آتش سوزی و خشک سالی به آنها، برای کاهش رنج ملی آموزش دهیم. در کنار درس و دانش از کودکی به این تصمیم گیرندگان کلان فردای این سرزمین کمک کنیم. با درخت کاری و آشنا کردن در صرفه جوئی آب و دوری از آزار پرندگان و حیوانات، با ترتیب اردو و برنامههای شادی آفرین، بازدید از موزهها، آشنائی با پیشینهي دودمانها و آثار باستانی به جای مانده از پیشینیان، همراه با راه انداختن مسابقات ورزشی و یاری گرفتن از روانکاوان ویژه، آنها را در تلاش و رقابتهایمفید به خودباوری برسانیم و بارور کنیم. در باغچهای به نام مدرسه، میتوان از لطافت روح این گلهای مرغزار ایران فردا مواظبت و در رشد و شکوفائی آنان تلاش نمود. | ||
در ویراستاری خاطرات این جگر گوشهگان نوجوان و جوان به گونهای که خواندن نوشتار روان شود کار شده است تا کمتر دارای دست انداز باشد اما بیشترانعکاس حرف دل این دانش آموزان مد نظر بوده است نه ویراستاری ادبی نوشتار آنان. | در ویراستاری خاطرات این جگر گوشهگان نوجوان و جوان به گونهای که خواندن نوشتار روان شود کار شده است تا کمتر دارای دست انداز باشد اما بیشترانعکاس حرف دل این دانش آموزان مد نظر بوده است نه ویراستاری ادبی نوشتار آنان. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
== کلاس چهارم == | == کلاس چهارم == | ||
- امروز زاد روز ٢٥ سالگی من است. یکی از دوستانم برای من خاطره یازده | - امروز زاد روز ٢٥ سالگی من است. یکی از دوستانم برای من خاطره یازده سالگیاش را تعریف کرد و من را به یاد روزهایی انداخت که کلاس چهارم بودم. یاد روزی که به همراه آقای حسینی به موزه مردم شناسی رفتیم. در آنجا شمشیرهای قدیمی تذهیب شده بود و سنگهایی که انسانها در گذشته با آن آتش میساختند. از این نوع سنگها در جهان بسیار کم است. خمرههای بزرگی در آنجا بود که پس از مرگ افراد را در آن میگذاشتند و با بسیاری از ابزارهایی که درگذشته انسانها از آن استفاده میکردند، آشنا شدیم. علی هاشمی پور- چهارم حکمت | ||
- بهترین خاطره من این بود که ما را برای اردو به پارک جنگلی بردند و من و دوستان نهال درخت کاشتیم. دوستم آیین نهال پرتغال کاشت و من نهال اکالیپتوس کاشتم. یک روز دیگر ما را به موزه بردند. من با دیدن آثاری در موزه احساس کردم در سفرهای روزگاران پیش هستم. یک روز دیگر ما را به نمایشگاه کتاب بردند و دوستم آیین کتابی در مورد صحرا و من کتاب تصویری خریدم. من به کلاس دانش افتخار میکنم چون ما در مسابقه رده بندی رتبه اول را بدست آوردیم واین بخاطر همت آموزگار خوب ما بود. کسری ابراهیم پور- چهارم دانش | - بهترین خاطره من این بود که ما را برای اردو به پارک جنگلی بردند و من و دوستان نهال درخت کاشتیم. دوستم آیین نهال پرتغال کاشت و من نهال اکالیپتوس کاشتم. یک روز دیگر ما را به موزه بردند. من با دیدن آثاری در موزه احساس کردم در سفرهای روزگاران پیش هستم. یک روز دیگر ما را به نمایشگاه کتاب بردند و دوستم آیین کتابی در مورد صحرا و من کتاب تصویری خریدم. من به کلاس دانش افتخار میکنم چون ما در مسابقه رده بندی رتبه اول را بدست آوردیم واین بخاطر همت آموزگار خوب ما بود. کسری ابراهیم پور- چهارم دانش | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
- یادمه آخرین اردویی که داشتیم، پارک جنگلی بود.آن روز با بهترین دوستم محمد رضا رحیمی بودم و خیلی به من خوش گذشت. رحیمی هم یک پلاستیک پر آجیل آورده بود همه را خوردیم و زیر آفتاب گرم و داغ کلی بازی کردیم. وقت ناهار که شد رحیمی نفری یک نان بزرگ، دو ورق کالباس و یک سس به هر یکی داد. آقای دهقانی معلم پرورشی خیلی جوسازی میکرد، خیلی خوب بود، خوش گذشت و آخر سر هم موقع برگشتن توی مینی بوس حسابی پوست تخمه به همدیگر پرت کردیم و کلی خندیدیم آن روز. روز با صفائی بود. امیر حسین هلالی – ششم دانا | - یادمه آخرین اردویی که داشتیم، پارک جنگلی بود.آن روز با بهترین دوستم محمد رضا رحیمی بودم و خیلی به من خوش گذشت. رحیمی هم یک پلاستیک پر آجیل آورده بود همه را خوردیم و زیر آفتاب گرم و داغ کلی بازی کردیم. وقت ناهار که شد رحیمی نفری یک نان بزرگ، دو ورق کالباس و یک سس به هر یکی داد. آقای دهقانی معلم پرورشی خیلی جوسازی میکرد، خیلی خوب بود، خوش گذشت و آخر سر هم موقع برگشتن توی مینی بوس حسابی پوست تخمه به همدیگر پرت کردیم و کلی خندیدیم آن روز. روز با صفائی بود. امیر حسین هلالی – ششم دانا | ||
- یکی از بهترین خاطرات من مسابقات فوتبال بود که به مناسبت دههی فجر برگزار شد. از ساعت دو تا هفت و نیم مسابقه داشتیم. مرحله اول بردیم ولی متأسفانه در مرحله دوم باختیم. اما من در | - یکی از بهترین خاطرات من مسابقات فوتبال بود که به مناسبت دههی فجر برگزار شد. از ساعت دو تا هفت و نیم مسابقه داشتیم. مرحله اول بردیم ولی متأسفانه در مرحله دوم باختیم. اما من در مسابقهی طناب کشی اول شدم و جایزه گرفتم. آن روز خیلی خوش گذشت و آن را فراموش نمیکنم. یکی از روزهای سه شنبه همراه بچههای کلاس رفتیم بیرون از مدرسه چون میخواستیم رئیس جمهور جناب آقای حسن روحانی که به بندر عباس میآمدند را ببینیم. روز گرمی بود و همه زیر آفتاب داشتیم میسوختیم. اما ارزش داشت چون بالاخره رئیس جمهور آمد و ایشان را دیدیم و دست تکان دادیم. این یکی از بهترین اتفاقهای دوران سال تحصیلی من بود. روز خوبی بود حتی در کلاس تقویتی خاطرهی خوبی دارم که امیدوارم تکرار شود. رضا فرح بخش- ششم توانا | ||
== خاطرات بی نام و نشان == | == خاطرات بی نام و نشان == | ||
- روزی امتحان تاریخ داشتم و من آن را نادیده گرفتم. روز امتحان به سختی به سؤالات پاسخ دادم و متأسفانه | - روزی امتحان تاریخ داشتم و من آن را نادیده گرفتم. روز امتحان به سختی به سؤالات پاسخ دادم و متأسفانه نمرهی خوبی نگرفتم. اما با آن اشتباه یاد گرفتم زمانی که امتحان دارم باید خوب درسم را بخوانم تا نتیجهی خوبی بگیرم. چند روز به امتحان تاریخ مدنی مانده بود که مدرسه تمام شد. رفتم خانه ناهار مورد علاقه ام یعنی ماکارانی با سوسیس خوردم و کمی استراحت کردم و سپس مشق هایم را انجام دادم. درس تاریخ مدنی را هم خواندم و روز امتحان به سؤالات به راحتی پاسخ دادم و نمرهی ٢٠ گرفتم. | ||
- تیمها آماده شده بودند و همه منتظر روز آغاز مسابقات بودند. بیشتر دانش آموزان در | - تیمها آماده شده بودند و همه منتظر روز آغاز مسابقات بودند. بیشتر دانش آموزان در مسابقهی فوتبال شرکت کرده بودند. یادش بخیر ما از کلاس ششم شکست خوردیم. باخت ما باعث شد در بازی فینال چهارم و ششم بازی کنند. همه فکر میکردند که ششم با گل زیاد برنده میشود. و بازی را تماشا نکردند. مادرم آن روز به دنبال من نیامده بود و من بازی را تماشا کردم. در پایان بازی با تعجب چهارم پیروز شد. فردا در مدرسه خبر پیچید. ششم با سرافکندگی پاسخ هیچ کسی را نمیداد. پس از آن روز هیچ کس یادش نبود و موضوع پایان یافت. | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== |