تفسير القرآن العظيم (ابن كثير): تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '.↵↵↵رده:کتابشناسی' به '. ==وابستهها== {{وابستهها}} رده:کتابشناسی') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'تفسير القرآن العظيم (ابهام زدایی)' به 'تفسير القرآن العظيم (ابهامزدایی)') |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
{{کاربردهای دیگر|تفسير القرآن العظيم ( | {{کاربردهای دیگر|تفسير القرآن العظيم (ابهامزدایی)}} | ||
'''تفسير القرآن العظيم''' تأليف [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|عمادالدين اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقى]] (متوفى 774ق) مشهور به [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، از جمله تفاسير اهلسنت است كه مورد اعتناى مفسرين پس از خود قرار گرفته است. | '''تفسير القرآن العظيم''' تأليف [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|عمادالدين اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقى]] (متوفى 774ق) مشهور به [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، از جمله تفاسير اهلسنت است كه مورد اعتناى مفسرين پس از خود قرار گرفته است. | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
پيشتر گفتيم تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] «تفسير نقلى» است، بنابراین بلندترين جايگاه در اين تفسير، از آن «نقل» خواهد بود. امّا آنچه اين تفسير را از همگنانش ممتاز مىسازد و ارزشى افزون به آن مىبخشد، ارزيابى دقيق و عالمانه احاديث و آثار است. او در ذيل آيات و براى تفسير و تبيين جملات قرآن، احاديث و آثار را عرضه مىكند؛ امّا بدون گفتگو و نقد و بررسى از آنها نمىگذرد. و با كنكاش در متن احاديث و اسناد آن، در چگونگى روايات و آثار سخن مىگويد؛ مثلاً در ذيل آيه 50 از سوره بقره ''' «و اذ فرقنا بكم...» ''' رواياتى را مىآورد كه پيامبر فرموده است: روز نجات بنىاسرائيل از امواج هلاكتآفرين دريا و هلاكت فرعونيان، «روز عاشورا» بوده است؛ و از اينرو يهوديان آن روز را روزه مىگرفتند. امّا پس از نقل به تضعيف روايت پرداخته مىگويد «زيد العمى» ضعيف و اسناد روايت وى «ضعيفتر» از اوست. لازم به يادآورى است كه اين سلسله احاديث از ساختههاى مغزهاى بيمار مزدوران بنىاميّه و جيرهخواران آن شجره خبيثه است. | پيشتر گفتيم تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] «تفسير نقلى» است، بنابراین بلندترين جايگاه در اين تفسير، از آن «نقل» خواهد بود. امّا آنچه اين تفسير را از همگنانش ممتاز مىسازد و ارزشى افزون به آن مىبخشد، ارزيابى دقيق و عالمانه احاديث و آثار است. او در ذيل آيات و براى تفسير و تبيين جملات قرآن، احاديث و آثار را عرضه مىكند؛ امّا بدون گفتگو و نقد و بررسى از آنها نمىگذرد. و با كنكاش در متن احاديث و اسناد آن، در چگونگى روايات و آثار سخن مىگويد؛ مثلاً در ذيل آيه 50 از سوره بقره''' «و اذ فرقنا بكم...»''' رواياتى را مىآورد كه پيامبر فرموده است: روز نجات بنىاسرائيل از امواج هلاكتآفرين دريا و هلاكت فرعونيان، «روز عاشورا» بوده است؛ و از اينرو يهوديان آن روز را روزه مىگرفتند. امّا پس از نقل به تضعيف روايت پرداخته مىگويد «زيد العمى» ضعيف و اسناد روايت وى «ضعيفتر» از اوست. لازم به يادآورى است كه اين سلسله احاديث از ساختههاى مغزهاى بيمار مزدوران بنىاميّه و جيرهخواران آن شجره خبيثه است. | ||
و در ذيل آيه 2 از سوره نساء، در تفسير ''' «حوباً كبيراً» ''' معنائى را با اسناد از پيامبر مىآورد و مىگويد: اين روايت، بهخاطر وجود «محمد بن يوسف كندى» در سند آن ضعيف است. در ذيل آيه 85 از سوره «انبياء» هم پس از نقل روايتى مىگويد: اين روايت را، «صحاح سته» نياوردهاند و در اسناد آن نيز «غرابت» است. از اين موارد در تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] بسيار است و اين از جمله برجستگىهاى تفسير اوست. | و در ذيل آيه 2 از سوره نساء، در تفسير''' «حوباً كبيراً»''' معنائى را با اسناد از پيامبر مىآورد و مىگويد: اين روايت، بهخاطر وجود «محمد بن يوسف كندى» در سند آن ضعيف است. در ذيل آيه 85 از سوره «انبياء» هم پس از نقل روايتى مىگويد: اين روايت را، «صحاح سته» نياوردهاند و در اسناد آن نيز «غرابت» است. از اين موارد در تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] بسيار است و اين از جمله برجستگىهاى تفسير اوست. | ||
== اسرائيليات در تفسير ابن كثير == | == اسرائيليات در تفسير ابن كثير == | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
عالمان سلف آوردهاند كه «ق» كوهى است محيط بر تمام زمين؛ امّا اينگونه آثار-و خدا داناتر است-از خرافات بنىاسرائيل است كه مسلمانان بدون توجه نقل كردهاند. به نظر من، اينگونه آثار را ملحدان آنان روايت كردهاند تا حقيقت را بر مردم مشتبه سازند. بىگمان آنچه از پيامبر روايت شده كه اخبار اينان را نقل كنيد، اخبارى است كه با نقل و درايت متضاد نباشد و انديشه به بطلان آن حكم نكند، و من اعلام مىكنم كه ما هيچ نيازى به اينگونه آثار نداريم». | عالمان سلف آوردهاند كه «ق» كوهى است محيط بر تمام زمين؛ امّا اينگونه آثار-و خدا داناتر است-از خرافات بنىاسرائيل است كه مسلمانان بدون توجه نقل كردهاند. به نظر من، اينگونه آثار را ملحدان آنان روايت كردهاند تا حقيقت را بر مردم مشتبه سازند. بىگمان آنچه از پيامبر روايت شده كه اخبار اينان را نقل كنيد، اخبارى است كه با نقل و درايت متضاد نباشد و انديشه به بطلان آن حكم نكند، و من اعلام مىكنم كه ما هيچ نيازى به اينگونه آثار نداريم». | ||
از اين نمونهها در «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» فراوان مىتوان يافت. كه نشانگر موضع هوشمندانه اوست در مقابل اسرائيليات؛ امّا با اين همه، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] نيز گاهى در تور نامرئى اين خرافات قرار مىگيرد و راه به مقصود صحيحى نمىسپرد؛ مثلاً در ذيل آيه 36 سوره بقره ''' «فأزلّهما الشيطان...» ''' به راهى رفته كه اسرائيلياتباوران رفتهاند. مىدانيم كه مفسّران، در چگونگى وسوسه شدن آدم(ع) توسط شيطان اختلاف كرده و هر كدام بهگونهاى در اين زمينه سخن گفتهاند. روايات نيز، مختلف و گاهى متناقض است. در تورات چنين آمده است، كه شيطان در دهان مارى مخفى شده به بهشت وارد شد و آدم را وسوسه كرد. متأسفانه بسيارى از مفسّران اين اباطيل را از يهوديان تلّقى به قبول كرده و در تفسير قرآن نوشتند و برخى بر آنها آثار فقهى نيز بار كردهاند. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، نيز در اينجا، بر اين ره رفته و سرانجام در دام اسرائيلياتآفرينان افتاده است. قهرمان بزرگ ميدان تفسير، علاّمه طباطبائى در اين زمينه نوشتهاند: | از اين نمونهها در «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» فراوان مىتوان يافت. كه نشانگر موضع هوشمندانه اوست در مقابل اسرائيليات؛ امّا با اين همه، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] نيز گاهى در تور نامرئى اين خرافات قرار مىگيرد و راه به مقصود صحيحى نمىسپرد؛ مثلاً در ذيل آيه 36 سوره بقره''' «فأزلّهما الشيطان...»''' به راهى رفته كه اسرائيلياتباوران رفتهاند. مىدانيم كه مفسّران، در چگونگى وسوسه شدن آدم(ع) توسط شيطان اختلاف كرده و هر كدام بهگونهاى در اين زمينه سخن گفتهاند. روايات نيز، مختلف و گاهى متناقض است. در تورات چنين آمده است، كه شيطان در دهان مارى مخفى شده به بهشت وارد شد و آدم را وسوسه كرد. متأسفانه بسيارى از مفسّران اين اباطيل را از يهوديان تلّقى به قبول كرده و در تفسير قرآن نوشتند و برخى بر آنها آثار فقهى نيز بار كردهاند. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، نيز در اينجا، بر اين ره رفته و سرانجام در دام اسرائيلياتآفرينان افتاده است. قهرمان بزرگ ميدان تفسير، علاّمه طباطبائى در اين زمينه نوشتهاند: | ||
«امّا چگونگى آمدن شيطان براى وسوسه آدم و انتخاب وسيله براى اين كار، در روايات متقن نيامده و آنچه در برخى از اخبار آمده بىگمان مبتنى بر تورات است و ما از ياد كرد آنها صرف نظر مىكنيم و متن تورات را مىآوریم». | «امّا چگونگى آمدن شيطان براى وسوسه آدم و انتخاب وسيله براى اين كار، در روايات متقن نيامده و آنچه در برخى از اخبار آمده بىگمان مبتنى بر تورات است و ما از ياد كرد آنها صرف نظر مىكنيم و متن تورات را مىآوریم». | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
پيامبر(ص) فرمود: «علي مع القرآن و القرآن مع علي. لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض».و اين بىگمان -چنانكه برخى از محققان گفتهاند-بدان معناست كه قرآن، فريادگر جايگاه بلند على(ع)، و نشانگر فضائل و مناقب والاى على(ع)، و بيانگر پيشتازىها، مجاهدتها، ايثارها، بزرگوارىها و منزلت بىهمتاى على(ع) است؛ و اين است كه [[ابن عباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] مىگويد: «در كتاب خداوند، درباره هيچكس به اندازه على(ع) آيه نازل نشده است». | پيامبر(ص) فرمود: «علي مع القرآن و القرآن مع علي. لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض».و اين بىگمان -چنانكه برخى از محققان گفتهاند-بدان معناست كه قرآن، فريادگر جايگاه بلند على(ع)، و نشانگر فضائل و مناقب والاى على(ع)، و بيانگر پيشتازىها، مجاهدتها، ايثارها، بزرگوارىها و منزلت بىهمتاى على(ع) است؛ و اين است كه [[ابن عباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] مىگويد: «در كتاب خداوند، درباره هيچكس به اندازه على(ع) آيه نازل نشده است». | ||
و نيز از وى نقل كردهاند كه گفت: هر آيهاى كه جمله ''' «يا أيها الذين آمنوا» ''' را دارد، على سرآمد مصاديق آن و نيز برترين و امير مصاديق آن است. و همو مىگويد: «در فضائل على(ع) 300 آيه نازل گشته است». | و نيز از وى نقل كردهاند كه گفت: هر آيهاى كه جمله''' «يا أيها الذين آمنوا»''' را دارد، على سرآمد مصاديق آن و نيز برترين و امير مصاديق آن است. و همو مىگويد: «در فضائل على(ع) 300 آيه نازل گشته است». | ||
و مجاهد مىگويد: «در قرآن 70 آيه ويژه على(ع) است، كه هيچكس در اين آيات انباز على نيست». | و مجاهد مىگويد: «در قرآن 70 آيه ويژه على(ع) است، كه هيچكس در اين آيات انباز على نيست». | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
سخن بر سر چگونگى برخورد «[[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» با تفسير آياتى است كه قطعاً و يقيناً بر اساس روايات معتمد و متقن درباره على(ع) و يا اهلبيت(ع) نازل شدهاند. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، در اين موارد، سوگمندانه از جايگاه يك مفسّر، محدث و عالم، كه بىگمان رسالتش تبيين حقايق است، آنگونه كه هست؛ و نه نشر مطالب آنسان كه مىپسندد، سقوط مىكند و رسالتى را كه خود، در مقدّمۀ تفسير، براى عالمان رقم زده فراموش مىكند و به تحريف و تبديل و كتمان حقايق مىپردازد. | سخن بر سر چگونگى برخورد «[[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» با تفسير آياتى است كه قطعاً و يقيناً بر اساس روايات معتمد و متقن درباره على(ع) و يا اهلبيت(ع) نازل شدهاند. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، در اين موارد، سوگمندانه از جايگاه يك مفسّر، محدث و عالم، كه بىگمان رسالتش تبيين حقايق است، آنگونه كه هست؛ و نه نشر مطالب آنسان كه مىپسندد، سقوط مىكند و رسالتى را كه خود، در مقدّمۀ تفسير، براى عالمان رقم زده فراموش مىكند و به تحريف و تبديل و كتمان حقايق مىپردازد. | ||
او در ذيل ''' «و أنذر عشيرتك الأقربين» ''' به راه تحريف رفته و جمله پيامبر(ص) را كه با اشاره به على(ع) فرمود: «إنّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي عليكم فاسمعوا له و أطيعوه».بدينسان آورده است: «إنّ هذا أخي و كذا و كذا، فاسمعوا له و أطيعوه». | او در ذيل''' «و أنذر عشيرتك الأقربين»''' به راه تحريف رفته و جمله پيامبر(ص) را كه با اشاره به على(ع) فرمود: «إنّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي عليكم فاسمعوا له و أطيعوه».بدينسان آورده است: «إنّ هذا أخي و كذا و كذا، فاسمعوا له و أطيعوه». | ||
به اين تحريف نيز، بسنده نكرده و گفته است اين روايت، براین سياق تنها از ناحيه عبدالغفار بن القاسم بن أبى مريم نقل شده است، و او درغگوست و حديثش متروك است، شيعى مذهب است و مورد اتهام و.... | به اين تحريف نيز، بسنده نكرده و گفته است اين روايت، براین سياق تنها از ناحيه عبدالغفار بن القاسم بن أبى مريم نقل شده است، و او درغگوست و حديثش متروك است، شيعى مذهب است و مورد اتهام و.... | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۳: | ||
در ذيل آيه «اكمال» بعد از نقل روايات با اسناد مختلف، بالأخره در پايان اشارهاى هم دارد، كه برخى گفتهاند، اين آيه، در «روز غدير» نازل شده است؛ ولى اين قطعاً صحيح نيست و نقل درست كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست، همان است كه آيه در «روز عرفه» نازل شده و يكى از دلايل آن هم «معاويه» اوّلين پادشاه اسلام!! است. امّا در ذيل آيه 67 از سوره مائده (آيه تبليغ) اشارهاى را نيز برنتابيده و از كنار آن همه روايات و اسناد پراكنده از تفاسير و كتب حديث عامّه گذشته است. | در ذيل آيه «اكمال» بعد از نقل روايات با اسناد مختلف، بالأخره در پايان اشارهاى هم دارد، كه برخى گفتهاند، اين آيه، در «روز غدير» نازل شده است؛ ولى اين قطعاً صحيح نيست و نقل درست كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست، همان است كه آيه در «روز عرفه» نازل شده و يكى از دلايل آن هم «معاويه» اوّلين پادشاه اسلام!! است. امّا در ذيل آيه 67 از سوره مائده (آيه تبليغ) اشارهاى را نيز برنتابيده و از كنار آن همه روايات و اسناد پراكنده از تفاسير و كتب حديث عامّه گذشته است. | ||
آيه ''' «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللّه...» ''' را درباره «صهيب ابن سنان» انگاشته؛ و در ذيل آيه 55 سوره مائده: ''' «انّما وليكم اللّه...» ''' تلاش كرده تا نزول آن را درباره على(ع) انكار كند. و در تفسير آيه 7-9 از سوره انسان ''' «و يطعمون الطّعام على حبّه مسكيناً...» ''' با توضيح واژهها و نقل حكايتى، چنان مىگذرد كه انگار هرگز آن همه حديث و روايت در شأن نزول آيه را نديده است. | آيه''' «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللّه...»''' را درباره «صهيب ابن سنان» انگاشته؛ و در ذيل آيه 55 سوره مائده:''' «انّما وليكم اللّه...»''' تلاش كرده تا نزول آن را درباره على(ع) انكار كند. و در تفسير آيه 7-9 از سوره انسان''' «و يطعمون الطّعام على حبّه مسكيناً...»''' با توضيح واژهها و نقل حكايتى، چنان مىگذرد كه انگار هرگز آن همه حديث و روايت در شأن نزول آيه را نديده است. | ||
بهر حال، موضع [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] در تمام اينگونه آيات، يا ترديد، تكذيب، تحريف، تبديل و تضعيف اسناد و يا جرح راويان است. اين همه از هر كس شگفت نباشد از [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، كه دستى در جرح و تعديل دارد و در تفسيرش نيز، آهنگش بر «درايت» است و نه صرفاً «روايت» بسى شگفت است. | بهر حال، موضع [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] در تمام اينگونه آيات، يا ترديد، تكذيب، تحريف، تبديل و تضعيف اسناد و يا جرح راويان است. اين همه از هر كس شگفت نباشد از [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، كه دستى در جرح و تعديل دارد و در تفسيرش نيز، آهنگش بر «درايت» است و نه صرفاً «روايت» بسى شگفت است. | ||
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۰: | ||
[[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، از شاگردان «ابن تيميّه» و از مريدان و نزدیک ان وى است، و در مباحث مختلف از وى تأثير پذيرفته است. مباحث كلامى، در تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] جلوه بارزى ندارد؛ ولى از مجموع آنچه به اجمال آورده و يا به اشاره گذشته مىتوان فهميد كه او متمايل به مسلك اشعرى است و در بسيارى از مسائل چونان آنان مىانديشيده است. گو اينكه در برخى موارد نيز، آراء آنان را نپذيرفته و به راهى ديگر رفته است. او در ذيل آيه 54 از سوره اعراف و در ذيل جمله ''' «ثم استوى على العرش» ''' مىگويد: | [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، از شاگردان «ابن تيميّه» و از مريدان و نزدیک ان وى است، و در مباحث مختلف از وى تأثير پذيرفته است. مباحث كلامى، در تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] جلوه بارزى ندارد؛ ولى از مجموع آنچه به اجمال آورده و يا به اشاره گذشته مىتوان فهميد كه او متمايل به مسلك اشعرى است و در بسيارى از مسائل چونان آنان مىانديشيده است. گو اينكه در برخى موارد نيز، آراء آنان را نپذيرفته و به راهى ديگر رفته است. او در ذيل آيه 54 از سوره اعراف و در ذيل جمله''' «ثم استوى على العرش»''' مىگويد: | ||
«ما در اين مقام، بر مسلك «سلف صالح» معتقديم، [و در صفات الاهى چنان گوئيم]كه نه تعطيل پيش آيد و نه تشبيه. بىگمان آنچه از ظاهر الفاظ به ذهن مشبّهين آمده بر خداوند روا نيست و ''' «ليس كمثله شيء» '''؛ بلكه حقيقت آن است كه پيشوايان سلف صالح گفتهاند: كه هر آن كه خداى را به مخلوقش مانند كند كافر شده است؛ و هر آنكه، آنچه خدا خودش را به آن متصّف دانسته انكار كند نيز كافر است؛ بدينسان بايد به آنچه صريح آيات و روايات صحيحه دلالت كند بهگونهاى كه با جلال الهى منافات نداشته باشد، معتقد بود و راه هدايت همين است». | «ما در اين مقام، بر مسلك «سلف صالح» معتقديم، [و در صفات الاهى چنان گوئيم]كه نه تعطيل پيش آيد و نه تشبيه. بىگمان آنچه از ظاهر الفاظ به ذهن مشبّهين آمده بر خداوند روا نيست و''' «ليس كمثله شيء»'''؛ بلكه حقيقت آن است كه پيشوايان سلف صالح گفتهاند: كه هر آن كه خداى را به مخلوقش مانند كند كافر شده است؛ و هر آنكه، آنچه خدا خودش را به آن متصّف دانسته انكار كند نيز كافر است؛ بدينسان بايد به آنچه صريح آيات و روايات صحيحه دلالت كند بهگونهاى كه با جلال الهى منافات نداشته باشد، معتقد بود و راه هدايت همين است». | ||
و روشن است كه در مسائل عقيدتى، اينگونه چند پهلو سخن گفتن ره بجائى نمىبرد و اينسان راه حل نشان دادنها كليدى را ماننده است كه به همه قفلها مىخورد؛ولى هيچكدام را باز نمىكند، به هر حال وى در ذيل آيه 103 از سوره انعام ''' «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار» ''' با اينكه اختلاف اقوال را مىآورد، امّا روشن است كه با عرضه روايات و آيات، بالأخره معتقد مىشود كه «رؤيت» خداوند دست كم در آخرت قطعى است. او در ذيل آياتى كه بهگونهاى نشانگر اختيار انسانى است، به تفسير آيات پرداخته و دست از ظاهر نشسته و چونان كسانى از اشعريان كه در اين ميدان به نظريه «كسب» گرائيدهاند، به توجيه و تأويل ننشسته است. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، در باب امامت و رهبرى، ديدگاه قريب به اتفاق عالمان اهل سنّت را پذيرفته و در انعقاد امامت به راههاى چهارگانه (اجماع امت، نصب امام پيشين، اجماع اهل حلّ و عقد، غلبه و زور!) معتقد شده و در پايان در اين كه عليه حاكم جائر و ستمگر مىشود قيام كرد يا نه مىگويد: «صحيح آن است كه بگوئيم حاكم، با فسق از حكومت عزل نمىشود؛ مگر اين كه آشكارا به كفر گرايد». | و روشن است كه در مسائل عقيدتى، اينگونه چند پهلو سخن گفتن ره بجائى نمىبرد و اينسان راه حل نشان دادنها كليدى را ماننده است كه به همه قفلها مىخورد؛ولى هيچكدام را باز نمىكند، به هر حال وى در ذيل آيه 103 از سوره انعام''' «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار»''' با اينكه اختلاف اقوال را مىآورد، امّا روشن است كه با عرضه روايات و آيات، بالأخره معتقد مىشود كه «رؤيت» خداوند دست كم در آخرت قطعى است. او در ذيل آياتى كه بهگونهاى نشانگر اختيار انسانى است، به تفسير آيات پرداخته و دست از ظاهر نشسته و چونان كسانى از اشعريان كه در اين ميدان به نظريه «كسب» گرائيدهاند، به توجيه و تأويل ننشسته است. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، در باب امامت و رهبرى، ديدگاه قريب به اتفاق عالمان اهل سنّت را پذيرفته و در انعقاد امامت به راههاى چهارگانه (اجماع امت، نصب امام پيشين، اجماع اهل حلّ و عقد، غلبه و زور!) معتقد شده و در پايان در اين كه عليه حاكم جائر و ستمگر مىشود قيام كرد يا نه مىگويد: «صحيح آن است كه بگوئيم حاكم، با فسق از حكومت عزل نمىشود؛ مگر اين كه آشكارا به كفر گرايد». | ||
آنگاه براى اثبات اين سخن، كلامى از پيامبر نقل مىكند كه بىگمان از ساختههاى ذهن بيماران و جيرهخواران است. پس از اين، سئوال ديگرى مىآورد و آن اين كه، آيا حاكم مىتواند خود را از خلافت عزل كند و آن را به ديگرى وانهد؟ جواب مىدهد، كه اين اختلافى است. آنگاه بهعنوان دليل صحت مىگويد: «حسن بن على خود را از حكومت عزل كرد و حاكميت را به معاويّه سپرد». | آنگاه براى اثبات اين سخن، كلامى از پيامبر نقل مىكند كه بىگمان از ساختههاى ذهن بيماران و جيرهخواران است. پس از اين، سئوال ديگرى مىآورد و آن اين كه، آيا حاكم مىتواند خود را از خلافت عزل كند و آن را به ديگرى وانهد؟ جواب مىدهد، كه اين اختلافى است. آنگاه بهعنوان دليل صحت مىگويد: «حسن بن على خود را از حكومت عزل كرد و حاكميت را به معاويّه سپرد». | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
گو اينكه [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] اين را نمىپذيرد و مىگويد: «اين كار از سر اجبار بود» امّا روشن است كه اين نيز، بهگونهاى ديگر، تحريف تاريخ است. و اينك براى روشن شدن حقيقت تنها به يك خطبه امام حسن(ع) که بىدرنگ پس از امضاء قرارداد «آتش بس» ايراد فرمودهاند اشاره مىكنيم و مىگذريم: | گو اينكه [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] اين را نمىپذيرد و مىگويد: «اين كار از سر اجبار بود» امّا روشن است كه اين نيز، بهگونهاى ديگر، تحريف تاريخ است. و اينك براى روشن شدن حقيقت تنها به يك خطبه امام حسن(ع) که بىدرنگ پس از امضاء قرارداد «آتش بس» ايراد فرمودهاند اشاره مىكنيم و مىگذريم: | ||
«معاويه چنين مىپندارد، كه من او را شايسته خلافت ديدم و خود را شايسته حكومت نيافتم. معاويه دروغ مىگويد، بهخداى سوگند؛ من در كتاب خدا و كلام رسول خدا شايستهترين كسى هستم كه بايد بر مردم حكومت كند.» با اين همه او ذيل آيه 59 از سوره نساء ''' «أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم...» ''' و ذيل آيه 124 سوره بقره ''' «... لا ينال عهدي الظالمين...» ''' روايات و اقوال مختلف را آورده و بالأخره عدم لزوم اطاعت از ظالمان را ترجيح مىدهد و در پايان تفسير آيه دوم، از يكى از عالمان نقل مىكند كه: «ظالم نمىتواند، خليفه، حاكم، مفتى، شاهد و راوى باشد». | «معاويه چنين مىپندارد، كه من او را شايسته خلافت ديدم و خود را شايسته حكومت نيافتم. معاويه دروغ مىگويد، بهخداى سوگند؛ من در كتاب خدا و كلام رسول خدا شايستهترين كسى هستم كه بايد بر مردم حكومت كند.» با اين همه او ذيل آيه 59 از سوره نساء''' «أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم...»''' و ذيل آيه 124 سوره بقره''' «... لا ينال عهدي الظالمين...»''' روايات و اقوال مختلف را آورده و بالأخره عدم لزوم اطاعت از ظالمان را ترجيح مىدهد و در پايان تفسير آيه دوم، از يكى از عالمان نقل مىكند كه: «ظالم نمىتواند، خليفه، حاكم، مفتى، شاهد و راوى باشد». | ||
به هر حال چنانكه گفتيم، مسائل كلامى در «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» جلوه بارزى ندارد و از آنجا كه آهنگ او در تفسيرش نقلى است، اگر گاهى نيز، به اين ميدان وارد شده، بيشتر نقل اقوال و روايات است تا اظهار نظر و تحليل و بررسى. | به هر حال چنانكه گفتيم، مسائل كلامى در «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» جلوه بارزى ندارد و از آنجا كه آهنگ او در تفسيرش نقلى است، اگر گاهى نيز، به اين ميدان وارد شده، بيشتر نقل اقوال و روايات است تا اظهار نظر و تحليل و بررسى. | ||
خط ۱۵۰: | خط ۱۵۰: | ||
برخى از شرححالنگاران وى را «شافعى» دانستهاند. برخى ديگر نيز ضمن آن، به متابعت وى از برخى از آراء «ابن تيمّيه» تصريح كردهاند. «ابن تيميّه» آرائى برخلاف اجماع فقيهان اهل سنّت داشته است؛ از جمله او در مسأله طلاق معتقد بود، با لفظ «ثلاث» و در يك مرتبه «سه طلاق» واقع نمىشود، و با «سوگند به طلاق» زن از مرد جدا نمىگردد، و طلاق زن در حال حيض جارى نمىگردد، و تحقق پيدا نمىكند، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] نيز، اين آراء را پذيرفته و بدانها فتواى مىداد. | برخى از شرححالنگاران وى را «شافعى» دانستهاند. برخى ديگر نيز ضمن آن، به متابعت وى از برخى از آراء «ابن تيمّيه» تصريح كردهاند. «ابن تيميّه» آرائى برخلاف اجماع فقيهان اهل سنّت داشته است؛ از جمله او در مسأله طلاق معتقد بود، با لفظ «ثلاث» و در يك مرتبه «سه طلاق» واقع نمىشود، و با «سوگند به طلاق» زن از مرد جدا نمىگردد، و طلاق زن در حال حيض جارى نمىگردد، و تحقق پيدا نمىكند، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] نيز، اين آراء را پذيرفته و بدانها فتواى مىداد. | ||
بارى، چنانكه گفتيم يكى از جنبههاى برجسته «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» جنبههاى فقهى آن است. مؤلف، در جاىجاى تفسير خود در ذيل آيات مربوط به احكام، به مباحث فقهى پرداخته و اقوال و آراء را به نقد و بررسى كشيده است؛ مثلاً ذيل آيه 102 از سوره بقره و در ضمن داستان «هاروت و ماروت» بحث مفصّل و درازدامنى را درباره «سحر» و احكام آن بهعمل آورده است كه به لحاظ آگاهىهائى كه از آراء فقهاى سلف عرضه كرده و روايات مختلف را آورده است سودمند تواند بود و در ذيل آيه 185 سوره بقره ''' «فمن شهد منكم الشهر فليصمه...» ''' مسائل مختلف مربوط به روزه مسافر و مريض را مطرح كرده و اقوال گونهگون عالمان و فقيهان را آورده، و استدلالهاى آنان را عرضه كرده و به نقد و بررسى پرداخته است. | بارى، چنانكه گفتيم يكى از جنبههاى برجسته «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» جنبههاى فقهى آن است. مؤلف، در جاىجاى تفسير خود در ذيل آيات مربوط به احكام، به مباحث فقهى پرداخته و اقوال و آراء را به نقد و بررسى كشيده است؛ مثلاً ذيل آيه 102 از سوره بقره و در ضمن داستان «هاروت و ماروت» بحث مفصّل و درازدامنى را درباره «سحر» و احكام آن بهعمل آورده است كه به لحاظ آگاهىهائى كه از آراء فقهاى سلف عرضه كرده و روايات مختلف را آورده است سودمند تواند بود و در ذيل آيه 185 سوره بقره''' «فمن شهد منكم الشهر فليصمه...»''' مسائل مختلف مربوط به روزه مسافر و مريض را مطرح كرده و اقوال گونهگون عالمان و فقيهان را آورده، و استدلالهاى آنان را عرضه كرده و به نقد و بررسى پرداخته است. | ||
در ذيل آيه 178 از سوره بقره در ارتباط با «قصاص»، ديدگاه فقها و عالمان سلف را نقل كرده و با عرضه روايات مسأله، به نقد و بررسى آنها پرداخته، و آنگاه ديدگاه خودش را آورده و در پايان در تفسير ''' «لكم في القصاص حياة» ''' نكات سودمندى را ياد كرده است. همچنين در ذيل آيه 29 و 28 از سوره توبه، به بحث و بررسى در حرمت ورود مشركان به «مسجد الحرام» و چگونگى جزيه دادن مشركان پرداخته، و اقوال و روايات را آورده است. | در ذيل آيه 178 از سوره بقره در ارتباط با «قصاص»، ديدگاه فقها و عالمان سلف را نقل كرده و با عرضه روايات مسأله، به نقد و بررسى آنها پرداخته، و آنگاه ديدگاه خودش را آورده و در پايان در تفسير''' «لكم في القصاص حياة»''' نكات سودمندى را ياد كرده است. همچنين در ذيل آيه 29 و 28 از سوره توبه، به بحث و بررسى در حرمت ورود مشركان به «مسجد الحرام» و چگونگى جزيه دادن مشركان پرداخته، و اقوال و روايات را آورده است. | ||
بالأخره او در ذيل تمام آيات مربوط به «احكام» مسائل فقهى را يادآورى كرده است و گاه به مبانى «اصولى» آراء نيز، پرداخته ولى مجموعاً تحليل اجتهادى و كاوش عقلانى در اين مواضع، بسيار اندك است و غالباً ً از محدوده نقل اقوال و عرضه روايات و بررسى اينها در پرتو آگاهىهاى رجالى، ادبى و روائى فراتر نمىرود. | بالأخره او در ذيل تمام آيات مربوط به «احكام» مسائل فقهى را يادآورى كرده است و گاه به مبانى «اصولى» آراء نيز، پرداخته ولى مجموعاً تحليل اجتهادى و كاوش عقلانى در اين مواضع، بسيار اندك است و غالباً ً از محدوده نقل اقوال و عرضه روايات و بررسى اينها در پرتو آگاهىهاى رجالى، ادبى و روائى فراتر نمىرود. |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۰۵
تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) | |
---|---|
پدیدآوران | شمسالدین، محمد حسین (محقق) ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (نویسنده) |
ناشر | دار الکتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1419 ق یا 1998 م |
چاپ | 1 |
موضوع | تفاسیر اهل سنت - قرن 8ق. |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 9 |
کد کنگره | BP 95/5 /الف2ت7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تفسير القرآن العظيم تأليف عمادالدين اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقى (متوفى 774ق) مشهور به ابن كثير، از جمله تفاسير اهلسنت است كه مورد اعتناى مفسرين پس از خود قرار گرفته است.
ابن كثير در سرآغاز تفسير با بيانى رسا با تكيه به آيات قرآن لزوم انديشيدن، فهميدن و فهمانيدن قرآن را مطرح مىكند، و به آموختن معارف و آموزانيدن ابعاد آن تكيه مىكند و ادامه مىدهد كه: بر عالمان واجب است تا نقاب از چهره زيباى معانى قرآن برگيرند و به تفسير و تبيين آيات آن و آموختن حقايق آن بپردازند كه خداوند اهل كتاب را بهخاطر روى تابيدن از كتب الاهى و روى آوردن به جذبههاى دنيوى نكوهش كرده است.
آنگاه مىگويد: كه بر ماست كه از اين انذارها بهخود آئيم و به آنچه خداوند فرمان داده است روى آوریم، و در شناخت، شناساندن و نشر معارف آن، سختكوشى را پيشه سازیم.
بدينسان ابن كثير، ضرورت نشر معارف قرآن و لزوم تفسير آن را -كه مسئوليّتى است بزرگ بر دوش عالمان و متفكران اسلامى- بهعنوان انگيزه خود در نگارش تفسير معرّفى مىكند.
تفسير ابن كثير در گفتار عالمان
شرححالنگاران و عالمان، در ضمن زندگانى ابن كثير از تفسير وى ياد كردهاند و برخى به آن به ديده عظمت و ستايش نگريستهاند. جلالالدين سيوطى، مفسّر و قرآنشناس بزرگ اسلامى مىگويد: «ابن كثير تفسيرى دارد، كه در سبک و روش همانندش نگاشته نشده است».
محمد بن على شوكانى در ضمن فهرست آثار ابن كثير آورده است: «او آثار سودمندى دارد از جمله: تفسير مشهور او كه در مجلدات متعدّدى است و در آن مطالب را بهدقت فراهم آورده است. ديدگاههاى مختلف، گزارشهاى گونهگون و آثار گذشتگان را عرضه كرده و درباره چگونگىهاى آنها به نيكوئى سخن گفته است، تفسير ابن كثير، اگر بهترين تفسيرها نباشد بىگمان از بهترينهاست».
دكتر محمدحسین ذهبى نيز، ضمن ياد كرد اين تفسير و چگونگىهاى آن نوشته است:
«من اين تفسير را خواندم و در روش تفسيرى، بهخاطر توجه شايسته به تفسير آيه به آيه و تفسير آيات با عبارات رسا و كوتاه، آن را ممتاز يافتم. وى به هنگام تفسير آيات، به آيات هممضمون مراجعه مىكند و بين دو آيه مقايسه مىنمايد و به اينگونه تفسير كه خود آن را «تفسير قرآن به قرآن» ناميده است به شدّت اهتمام مىورزد. در بيان آثار تفسيرى با اين روش و سبک، اين تفسير بيشترين توجه را به عرضه آيات هم مضمون دارد».
محققان و عالمان ديگرى نيز، تفسير ابن كثير را ستودهاند و آن را در ميان تفاسير نقلى در اهميت و شايستگى پس از تفسير طبرى، سرآمد ديگر تفاسير دانستهاند. دكتر صبحى صالح در اثر ارزشمند خود، از جمله درباره اين تفسير نوشته است:
«در ميان تفاسير مأثور پس از تفسير طبرى-بلكه در برخى امور برتر از آن-تفسير ابن كثير است. دقت در اسناد، سادگى عبارات، از جمله مزاياى اين تفسير است».
روش تفسيرى ابن كثير
تفسير ابن كثير جلوهاى روشن از تفسير نقلى يا تفسير آيات به ظواهر آيات و اقوال پيامبر(ص) و صحابيان است.
ابن كثير، پس از آنچه كه به عنوان انگيزه نگارش تفسيرش ياد شد سئوالى مطرح مىكند، كه اگر بپرسند نيكوترين روش تفسيرى كدام است؟! جواب اين است كه صحيحترين و استوارترين روش تفسيرى آن است كه آيات به آيات قرآن تفسير شود؛ چون اجمال برخى از آيات در مواضع ديگر به تفصيل تبيين شده است.
و اگر با اين روش ره بجائى نسپردى و در تفسير آيات ناتوان گشتى براى تبيين آيات به سنّت مراجعه كن، كه سنت، مبيّن و شارح قرآن است. امّا اگر در راه تبيين قرآن، در قرآن و سنّت چيزى نيافتى كه چراغ راه شود به اقوال صحابه مراجعه كن؛ چون آنان در جوّ نزول آيات بودهاند و از قرائن و چگونگىهاى عرضه آيات آگاهند.
شيوه تنظيم و نگارش
مفسر در ابتدا در ضمن مقدمهاى مفصّل، درباره تفسير و چگونگى تفسيرپذيرى قرآن، منابع تفسيرى و... سخن گفته و سپس وارد تفسير سورهها مىشود. ابن كثير، در آغاز تفسير سورهها در ضمن فصلى از جايگاه سوره در ميان سور قرآن و فضيلت قرائت آن، سخن مىگويد و روايات وارد شده در اين زمينه را مىآورد. آنگاه به نامهاى آن سوره اشاره مىكند و اخبار مربوط به اين مطلب را ياد مىكند. رواياتى كه بهطور كلّى نشانگر محتواى سوره يا مطالب عام درباره سوره باشند نيز، در همين قسمت مىآيد. آنگاه يك يا چند آيه را آورده به تفسير آنها بر اساس روشى كه آورديم مىپردازد، و در تبيين واژهها و تشريح معانى ريشهاى كلمات به لغت عرب و اشعار شاعران استناد مىجويد، و در توضيح و تفسير آيات، به اقوال مفسّران نيز، پرداخته، گاه به نقد و بررسى آنها دست مىيازد. ابن كثير، به مباحث كلامى، فقهى نيز، با همان روش ويژه خويش پرداخته است كه به آنها اشاره خواهيم كرد.
جايگاه نقل در تفسير ابن كثير
پيشتر گفتيم تفسير ابن كثير «تفسير نقلى» است، بنابراین بلندترين جايگاه در اين تفسير، از آن «نقل» خواهد بود. امّا آنچه اين تفسير را از همگنانش ممتاز مىسازد و ارزشى افزون به آن مىبخشد، ارزيابى دقيق و عالمانه احاديث و آثار است. او در ذيل آيات و براى تفسير و تبيين جملات قرآن، احاديث و آثار را عرضه مىكند؛ امّا بدون گفتگو و نقد و بررسى از آنها نمىگذرد. و با كنكاش در متن احاديث و اسناد آن، در چگونگى روايات و آثار سخن مىگويد؛ مثلاً در ذيل آيه 50 از سوره بقره «و اذ فرقنا بكم...» رواياتى را مىآورد كه پيامبر فرموده است: روز نجات بنىاسرائيل از امواج هلاكتآفرين دريا و هلاكت فرعونيان، «روز عاشورا» بوده است؛ و از اينرو يهوديان آن روز را روزه مىگرفتند. امّا پس از نقل به تضعيف روايت پرداخته مىگويد «زيد العمى» ضعيف و اسناد روايت وى «ضعيفتر» از اوست. لازم به يادآورى است كه اين سلسله احاديث از ساختههاى مغزهاى بيمار مزدوران بنىاميّه و جيرهخواران آن شجره خبيثه است.
و در ذيل آيه 2 از سوره نساء، در تفسير «حوباً كبيراً» معنائى را با اسناد از پيامبر مىآورد و مىگويد: اين روايت، بهخاطر وجود «محمد بن يوسف كندى» در سند آن ضعيف است. در ذيل آيه 85 از سوره «انبياء» هم پس از نقل روايتى مىگويد: اين روايت را، «صحاح سته» نياوردهاند و در اسناد آن نيز «غرابت» است. از اين موارد در تفسير ابن كثير بسيار است و اين از جمله برجستگىهاى تفسير اوست.
اسرائيليات در تفسير ابن كثير
ابن كثير در مقدمهاى كه نگاشته است، در چگونگى موضع مفسّر در مقابل اسرائيليات چنين سخن گفته است:
«اسرائيليات را تنها به عنوان استشهاد مىتوان آورد؛ ولى براى اثبات معنائى نمىتوان به آنها استناد كرد. اينگونه روايات بر اساس مبانى و آگاهىهائى كه داريم يا از جمله روايات صحيحند، كه مىپذيريم و يا مىدانيم كه دروغند طرد مىكنيم، و اگر نه اين باشند و نه آن، بر اساس روايت پيامبر فقط نقل مىكنيم امّا در تفسير آيات از آنها بهره نمىگيريم».
و در مقامى ديگر مىگويد:
«شيوه من درباره اسرائيليات در اين تفسير، روى برتافتن از بسيارى از آنچيزهائى است كه آنان نقل كردهاند؛ چون نقل بسيارى از آنها، بهخاطر دروغها و تحريفها و تبديلها كه در آن آثار رواج يافته است، جز تضييع عمر اثرى نخواهد داشت».
او در جاىجاى تفسير و به هنگام تشريح زندگانى پيامبران در مقابل اسرائيليات ايستاده و بارها خطر آلودهشدن آثار اسلامى را از اين راه گوشزد كرده و خود به نقد و بررسى آنها پرداخته است. او از ابن عباس نقل مىكند كه فرياد مىزد: «هان اى مسلمانان! با اين كه كتاب خدا پرطراوت و پيراسته از ناهنجارىها در ميان شماست و آنرا مىخوانيد، به اهل كتاب مراجعه مىكنيد و براى دست يافتن به پاسخ از آنها سئوال مىكنيد؟ خداوند در قرآن از تحريفها و تبديلهائى كه آنان در كتاب خدا روا داشتهاند و از آنچه خود نوشتهاند و به خدا نسبت دادهاند سخن گفته، آيا اينهمه آگاهى بسنده نيست كه به آنان رجوع نكنيد و براى رسيدن به حقيقتى از آنان سؤال ننمائيد؟!».
او در مقامى ديگر مىگويد: «بايد دانست اكثر آنچه اينان نقل مىكنند، دروغ و بهتان است؛ چون در آثار آنان تغيير، تبديل و تأويل راه يافته است. درست و صحيح اين آثار، بسيار اندك است و در همانها نيز فايدهاى نيست».
عالمان سلف آوردهاند كه «ق» كوهى است محيط بر تمام زمين؛ امّا اينگونه آثار-و خدا داناتر است-از خرافات بنىاسرائيل است كه مسلمانان بدون توجه نقل كردهاند. به نظر من، اينگونه آثار را ملحدان آنان روايت كردهاند تا حقيقت را بر مردم مشتبه سازند. بىگمان آنچه از پيامبر روايت شده كه اخبار اينان را نقل كنيد، اخبارى است كه با نقل و درايت متضاد نباشد و انديشه به بطلان آن حكم نكند، و من اعلام مىكنم كه ما هيچ نيازى به اينگونه آثار نداريم».
از اين نمونهها در «تفسير ابن كثير» فراوان مىتوان يافت. كه نشانگر موضع هوشمندانه اوست در مقابل اسرائيليات؛ امّا با اين همه، ابن كثير نيز گاهى در تور نامرئى اين خرافات قرار مىگيرد و راه به مقصود صحيحى نمىسپرد؛ مثلاً در ذيل آيه 36 سوره بقره «فأزلّهما الشيطان...» به راهى رفته كه اسرائيلياتباوران رفتهاند. مىدانيم كه مفسّران، در چگونگى وسوسه شدن آدم(ع) توسط شيطان اختلاف كرده و هر كدام بهگونهاى در اين زمينه سخن گفتهاند. روايات نيز، مختلف و گاهى متناقض است. در تورات چنين آمده است، كه شيطان در دهان مارى مخفى شده به بهشت وارد شد و آدم را وسوسه كرد. متأسفانه بسيارى از مفسّران اين اباطيل را از يهوديان تلّقى به قبول كرده و در تفسير قرآن نوشتند و برخى بر آنها آثار فقهى نيز بار كردهاند. ابن كثير، نيز در اينجا، بر اين ره رفته و سرانجام در دام اسرائيلياتآفرينان افتاده است. قهرمان بزرگ ميدان تفسير، علاّمه طباطبائى در اين زمينه نوشتهاند:
«امّا چگونگى آمدن شيطان براى وسوسه آدم و انتخاب وسيله براى اين كار، در روايات متقن نيامده و آنچه در برخى از اخبار آمده بىگمان مبتنى بر تورات است و ما از ياد كرد آنها صرف نظر مىكنيم و متن تورات را مىآوریم».
در داستان «هاروت و ماروت» نيز، با اينكه روايات متعدّدى آورده و در بسيارى از آنها خدشه كرده است با اينحال آنچه پذيرفته نيز از آنچه طرد كرده بهتر نيست. شايد ابن كثير در اين قسمت، از روايات كه ره بجائى نسپرده، از ظاهر قرآن نيز بيشتر از اين نفهميده است و لذا مىگويد:
«نزدیک تر به راستى و صحّت از مجموعه رواياتى كه يافتم همين است؛ و اللّه اعلم».
و چون اين نيز نه با عصمت ملائكه همخوانى دارد و نه با اصول مسلّمه عقيدتى، ناچار توجيه مىكند و ردّ مىشود. ولى اگر اينان، بجاى روى آوردن به بافتههاى مغزهاى بيمار اسرائيلياتآفرينان، كه خودش اين همه خطر و تأثير ناهنجارشان را فرياد كرده است و عالمان سهلانگار و روايتهاى آنان، به اهلالبيت(ع) مراجعه میكردند كه «أهلالبيت أدرى بما في البيت» و براى ورود به ديار علم، دانش و تفسير، از در ورودى آن عاقلانه مىرفتند و سر به آستان على و فرزندانش مىسودند، به اين ياوهسرائيها مبتلا نمىشدند. او در داستان ايّوب نيز، به همان راه رفته و حق را از باطل باز نشناخته است. با اين همه «تفسير ابن كثير» در عرضه اين بخش از منابع تفسيرى، از سالمترين تفسيرهاى نقلى است.
تفسير ابن كثير و اهلالبيت
پيشتر گفتيم «تفسير ابن كثير» جلوه روشن تفسير نقلى است، بدينسان انتظار آن است كه روايات ذيل آيات عرضه شود و احاديثى كه در جهت تبيين مفاهيم واژههاى آيات و يا تعيين مصاديق برخى از عناوين و مفاهيم آمده است، بهدقت و بدون تحريف و تبديل نشان داده شود.
اينك بنگريم ابن كثير، به عنوان مفسّرى نقاد، محدثى آگاه، و مورّخى آشنا به ابعاد مختلف فرهنگ اسلامى، در اين زمينهها چهسان مفسّرى است؟! آيات قرآن، بر اساس روايات متقن فريقين و احاديث صحاح با اسناد معتبر، آكنده است از فضائل على(ع) و ارجگذارى و عظمتآفرينى به اهلبيت(ع).
پيامبر(ص) فرمود: «علي مع القرآن و القرآن مع علي. لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض».و اين بىگمان -چنانكه برخى از محققان گفتهاند-بدان معناست كه قرآن، فريادگر جايگاه بلند على(ع)، و نشانگر فضائل و مناقب والاى على(ع)، و بيانگر پيشتازىها، مجاهدتها، ايثارها، بزرگوارىها و منزلت بىهمتاى على(ع) است؛ و اين است كه ابن عباس مىگويد: «در كتاب خداوند، درباره هيچكس به اندازه على(ع) آيه نازل نشده است».
و نيز از وى نقل كردهاند كه گفت: هر آيهاى كه جمله «يا أيها الذين آمنوا» را دارد، على سرآمد مصاديق آن و نيز برترين و امير مصاديق آن است. و همو مىگويد: «در فضائل على(ع) 300 آيه نازل گشته است».
و مجاهد مىگويد: «در قرآن 70 آيه ويژه على(ع) است، كه هيچكس در اين آيات انباز على نيست».
اينها و جز اينها انگيزه شد تا بسيارى از مؤلفان، محققان، و مفسّران و محدثان، آثار بلندى پى نهادند و در لابلاى نوشتههاى خود، فضائل على را آوردند.
سخن بر سر چگونگى برخورد «ابن كثير» با تفسير آياتى است كه قطعاً و يقيناً بر اساس روايات معتمد و متقن درباره على(ع) و يا اهلبيت(ع) نازل شدهاند. ابن كثير، در اين موارد، سوگمندانه از جايگاه يك مفسّر، محدث و عالم، كه بىگمان رسالتش تبيين حقايق است، آنگونه كه هست؛ و نه نشر مطالب آنسان كه مىپسندد، سقوط مىكند و رسالتى را كه خود، در مقدّمۀ تفسير، براى عالمان رقم زده فراموش مىكند و به تحريف و تبديل و كتمان حقايق مىپردازد.
او در ذيل «و أنذر عشيرتك الأقربين» به راه تحريف رفته و جمله پيامبر(ص) را كه با اشاره به على(ع) فرمود: «إنّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي عليكم فاسمعوا له و أطيعوه».بدينسان آورده است: «إنّ هذا أخي و كذا و كذا، فاسمعوا له و أطيعوه».
به اين تحريف نيز، بسنده نكرده و گفته است اين روايت، براین سياق تنها از ناحيه عبدالغفار بن القاسم بن أبى مريم نقل شده است، و او درغگوست و حديثش متروك است، شيعى مذهب است و مورد اتهام و....
شگفتا «شيعى مذهب» بودن، سر بر آستان على سائيدن و... عامل ضعف است و انگيزه طرد روايت، زهى بىانصافى!!
در ذيل آيه «اكمال» بعد از نقل روايات با اسناد مختلف، بالأخره در پايان اشارهاى هم دارد، كه برخى گفتهاند، اين آيه، در «روز غدير» نازل شده است؛ ولى اين قطعاً صحيح نيست و نقل درست كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست، همان است كه آيه در «روز عرفه» نازل شده و يكى از دلايل آن هم «معاويه» اوّلين پادشاه اسلام!! است. امّا در ذيل آيه 67 از سوره مائده (آيه تبليغ) اشارهاى را نيز برنتابيده و از كنار آن همه روايات و اسناد پراكنده از تفاسير و كتب حديث عامّه گذشته است.
آيه «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللّه...» را درباره «صهيب ابن سنان» انگاشته؛ و در ذيل آيه 55 سوره مائده: «انّما وليكم اللّه...» تلاش كرده تا نزول آن را درباره على(ع) انكار كند. و در تفسير آيه 7-9 از سوره انسان «و يطعمون الطّعام على حبّه مسكيناً...» با توضيح واژهها و نقل حكايتى، چنان مىگذرد كه انگار هرگز آن همه حديث و روايت در شأن نزول آيه را نديده است.
بهر حال، موضع ابن كثير در تمام اينگونه آيات، يا ترديد، تكذيب، تحريف، تبديل و تضعيف اسناد و يا جرح راويان است. اين همه از هر كس شگفت نباشد از ابن كثير، كه دستى در جرح و تعديل دارد و در تفسيرش نيز، آهنگش بر «درايت» است و نه صرفاً «روايت» بسى شگفت است.
تفسير ابن كثير و مسائل كلامى
ابن كثير، از شاگردان «ابن تيميّه» و از مريدان و نزدیک ان وى است، و در مباحث مختلف از وى تأثير پذيرفته است. مباحث كلامى، در تفسير ابن كثير جلوه بارزى ندارد؛ ولى از مجموع آنچه به اجمال آورده و يا به اشاره گذشته مىتوان فهميد كه او متمايل به مسلك اشعرى است و در بسيارى از مسائل چونان آنان مىانديشيده است. گو اينكه در برخى موارد نيز، آراء آنان را نپذيرفته و به راهى ديگر رفته است. او در ذيل آيه 54 از سوره اعراف و در ذيل جمله «ثم استوى على العرش» مىگويد:
«ما در اين مقام، بر مسلك «سلف صالح» معتقديم، [و در صفات الاهى چنان گوئيم]كه نه تعطيل پيش آيد و نه تشبيه. بىگمان آنچه از ظاهر الفاظ به ذهن مشبّهين آمده بر خداوند روا نيست و «ليس كمثله شيء»؛ بلكه حقيقت آن است كه پيشوايان سلف صالح گفتهاند: كه هر آن كه خداى را به مخلوقش مانند كند كافر شده است؛ و هر آنكه، آنچه خدا خودش را به آن متصّف دانسته انكار كند نيز كافر است؛ بدينسان بايد به آنچه صريح آيات و روايات صحيحه دلالت كند بهگونهاى كه با جلال الهى منافات نداشته باشد، معتقد بود و راه هدايت همين است».
و روشن است كه در مسائل عقيدتى، اينگونه چند پهلو سخن گفتن ره بجائى نمىبرد و اينسان راه حل نشان دادنها كليدى را ماننده است كه به همه قفلها مىخورد؛ولى هيچكدام را باز نمىكند، به هر حال وى در ذيل آيه 103 از سوره انعام «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار» با اينكه اختلاف اقوال را مىآورد، امّا روشن است كه با عرضه روايات و آيات، بالأخره معتقد مىشود كه «رؤيت» خداوند دست كم در آخرت قطعى است. او در ذيل آياتى كه بهگونهاى نشانگر اختيار انسانى است، به تفسير آيات پرداخته و دست از ظاهر نشسته و چونان كسانى از اشعريان كه در اين ميدان به نظريه «كسب» گرائيدهاند، به توجيه و تأويل ننشسته است. ابن كثير، در باب امامت و رهبرى، ديدگاه قريب به اتفاق عالمان اهل سنّت را پذيرفته و در انعقاد امامت به راههاى چهارگانه (اجماع امت، نصب امام پيشين، اجماع اهل حلّ و عقد، غلبه و زور!) معتقد شده و در پايان در اين كه عليه حاكم جائر و ستمگر مىشود قيام كرد يا نه مىگويد: «صحيح آن است كه بگوئيم حاكم، با فسق از حكومت عزل نمىشود؛ مگر اين كه آشكارا به كفر گرايد».
آنگاه براى اثبات اين سخن، كلامى از پيامبر نقل مىكند كه بىگمان از ساختههاى ذهن بيماران و جيرهخواران است. پس از اين، سئوال ديگرى مىآورد و آن اين كه، آيا حاكم مىتواند خود را از خلافت عزل كند و آن را به ديگرى وانهد؟ جواب مىدهد، كه اين اختلافى است. آنگاه بهعنوان دليل صحت مىگويد: «حسن بن على خود را از حكومت عزل كرد و حاكميت را به معاويّه سپرد».
گو اينكه ابن كثير اين را نمىپذيرد و مىگويد: «اين كار از سر اجبار بود» امّا روشن است كه اين نيز، بهگونهاى ديگر، تحريف تاريخ است. و اينك براى روشن شدن حقيقت تنها به يك خطبه امام حسن(ع) که بىدرنگ پس از امضاء قرارداد «آتش بس» ايراد فرمودهاند اشاره مىكنيم و مىگذريم:
«معاويه چنين مىپندارد، كه من او را شايسته خلافت ديدم و خود را شايسته حكومت نيافتم. معاويه دروغ مىگويد، بهخداى سوگند؛ من در كتاب خدا و كلام رسول خدا شايستهترين كسى هستم كه بايد بر مردم حكومت كند.» با اين همه او ذيل آيه 59 از سوره نساء «أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم...» و ذيل آيه 124 سوره بقره «... لا ينال عهدي الظالمين...» روايات و اقوال مختلف را آورده و بالأخره عدم لزوم اطاعت از ظالمان را ترجيح مىدهد و در پايان تفسير آيه دوم، از يكى از عالمان نقل مىكند كه: «ظالم نمىتواند، خليفه، حاكم، مفتى، شاهد و راوى باشد».
به هر حال چنانكه گفتيم، مسائل كلامى در «تفسير ابن كثير» جلوه بارزى ندارد و از آنجا كه آهنگ او در تفسيرش نقلى است، اگر گاهى نيز، به اين ميدان وارد شده، بيشتر نقل اقوال و روايات است تا اظهار نظر و تحليل و بررسى.
تفسير ابن كثير و مسائل فقهى
ابن كثير، در فقه زبردست بود. در شرح حال وى آوردهاند، كه او كرسى درس فقه داشته و فتوا مىداده است. و برخى او را با عنوان «محدث الفقهاء» ستودهاند. بدينسان طبيعى است كه پرداختن به مسائل فقهى در تفسير وى جايگاه شايستهاى داشته باشد و چنين نيز هست.
برخى از شرححالنگاران وى را «شافعى» دانستهاند. برخى ديگر نيز ضمن آن، به متابعت وى از برخى از آراء «ابن تيمّيه» تصريح كردهاند. «ابن تيميّه» آرائى برخلاف اجماع فقيهان اهل سنّت داشته است؛ از جمله او در مسأله طلاق معتقد بود، با لفظ «ثلاث» و در يك مرتبه «سه طلاق» واقع نمىشود، و با «سوگند به طلاق» زن از مرد جدا نمىگردد، و طلاق زن در حال حيض جارى نمىگردد، و تحقق پيدا نمىكند، ابن كثير نيز، اين آراء را پذيرفته و بدانها فتواى مىداد.
بارى، چنانكه گفتيم يكى از جنبههاى برجسته «تفسير ابن كثير» جنبههاى فقهى آن است. مؤلف، در جاىجاى تفسير خود در ذيل آيات مربوط به احكام، به مباحث فقهى پرداخته و اقوال و آراء را به نقد و بررسى كشيده است؛ مثلاً ذيل آيه 102 از سوره بقره و در ضمن داستان «هاروت و ماروت» بحث مفصّل و درازدامنى را درباره «سحر» و احكام آن بهعمل آورده است كه به لحاظ آگاهىهائى كه از آراء فقهاى سلف عرضه كرده و روايات مختلف را آورده است سودمند تواند بود و در ذيل آيه 185 سوره بقره «فمن شهد منكم الشهر فليصمه...» مسائل مختلف مربوط به روزه مسافر و مريض را مطرح كرده و اقوال گونهگون عالمان و فقيهان را آورده، و استدلالهاى آنان را عرضه كرده و به نقد و بررسى پرداخته است.
در ذيل آيه 178 از سوره بقره در ارتباط با «قصاص»، ديدگاه فقها و عالمان سلف را نقل كرده و با عرضه روايات مسأله، به نقد و بررسى آنها پرداخته، و آنگاه ديدگاه خودش را آورده و در پايان در تفسير «لكم في القصاص حياة» نكات سودمندى را ياد كرده است. همچنين در ذيل آيه 29 و 28 از سوره توبه، به بحث و بررسى در حرمت ورود مشركان به «مسجد الحرام» و چگونگى جزيه دادن مشركان پرداخته، و اقوال و روايات را آورده است.
بالأخره او در ذيل تمام آيات مربوط به «احكام» مسائل فقهى را يادآورى كرده است و گاه به مبانى «اصولى» آراء نيز، پرداخته ولى مجموعاً تحليل اجتهادى و كاوش عقلانى در اين مواضع، بسيار اندك است و غالباً ً از محدوده نقل اقوال و عرضه روايات و بررسى اينها در پرتو آگاهىهاى رجالى، ادبى و روائى فراتر نمىرود.
سخن در ابعاد مختلف تفسير ابن كثير بود؛ هنوز هم جنبههاى قابل گفتگوئى در اين تفسير هست از جمله جنبههاى ادبى آن.
ابن كثير در تبيين واژهها گاه سخن گفته و براى اثبات برخى از معانى به اشعار شاعران استناد كرده كه قابل توجه است. تفسير ابن كثير، در جنبههاى تاريخى و شأن نزولها نيز، شايان توجه و سودمند است. مىدانيم كه ابن كثير در تاريخ چيره دست بود، و «البداية و النهاية» او از منابع مهم تاريخ اسلام است؛ از اينروى و با توجه به آگاهىهاى تاريخى او، تفسيرش بىگمان جنبههاى تاريخى را مغفول نخواهد گذاشت و چنين نيز هست. او در ذيل آيات مربوط به نبردهاى پيامبر(ص) به تفصيل قضايا پرداخته و در شأن نزولها نيز به تفصيل سخن گفته است. منابع «تفسير ابن كثير» نيز جاى گفتگوست. او به اقوال مفسّران سلف، از صحابه و تابعان توجه فراوانى دارد؛ او بيشترين بهره را دراينجهت از «تفسير طبرى» برده است. در ضمن منابع وى گاه از تفسير قرطبى «الجامع...» و «تفسير كبير» فخر رازى نيز ياد شده است. در مسائل فقهى اقوال مختلف را نقل مىكند و خيلى كم به منابع اشاره دارد؛ مگر اينكه به مصدر غيرمشهورى مراجعه كند، كه ياد مىكند مثل «الإشراف على مذاهب الأشراف».
بههرحال «تفسير القرآن العظيم» تفسيرى است سودمند كه در بازشناسى اقوال و آراء مفسّران كهن و اشراف بر اقوال و آراء فقيهان نحلههاى مختلف، كارآمد خواهد بود.
سوگمندانه تعصبهاى ناميمون او كه باعث كتمان بسيارى از حقايق شده است، از ارج و عظمت كار وى كاسته است وگرنه بىگمان در ميان آثار مأثور در تفسير قرآن، اين كتاب، از جايگاه بلندى برخوردار است.
نسخهشناسى
كارهاى انجام شده درباره تفسير ابن كثير:
الف- چاپها
تفسير ابن كثير، در جامعه اهل سنت از اهميت بالائى برخوردار است و در ميان عالمان و مفسّران و دانشپژوهان «عامه» منبع و مرجع مهمى شناخته شده و اقبال فراوان به آن شده است؛ ازاينروى چاپهاى متعددّى از آن به عمل آمده است كه برخى از آنها چنين است:
- براى اولين بار به سال 1302ق در «بولاق»، در حاشيه «فتح البيان في مقاصد القرآن» صديق حسن خان، چاپ شد.
- پس از آن، محمّد رشيد رضا، در حاشيه تفسير «معالم التنزيل» بغوى به سال 1342ق آن را به چاپ رسانيد و در دو جلد منتشر كرد.
- براى سومين بار در پاورقىهاى تفسير ياد شده، در 9 جلد به سال 1347ق چاپ و منتشر شد.
- چاپ چهارم آن چاپى است مستقل و با عنوان «تفسير القرآن العظيم» كه به سال 1356ق منتشر شده است.
- و چاپ پنجم آن به سال 1372ق در 4 جلد منتشر شد.
- چاپ ششم، چاپى است 7 جلدى كه در سال 1386ق چاپ و منتشر شده است.
- و بالأخره در سال 1393ق چاپ محقّق آن در 8 جلد و به قطع وزيرى با تحقيق سه تن از محققان مصر انتشار يافت.
- چاپى است تحقيقى در چهار جلد كه در مكتب التحقيق دار المعرفة بيروت چاپ و منتشر شده است. اين چاپ، مقدمهاى دارد كه يوسف عبدالرحمن مرعشلى نگاشته و در آن از شرح حال و آثار ابن كثير، و درباره تفسير، نسخههاى خطّى و چاپهاى متعدّد آن سخن گفته است. اين چاپ ضميمهاى دارد در يك جلد مستقل كه فهرست احاديث تفسير است.
ب: گزينشها و اختصارها
- «الدرّ المنير الملخّص من تفسير ابن كثير» عفيفالدين ابن سعيد، معروف به عفيف كازرونى. در منابع مختلفى از جمله در «تاريخ آداب العربية» جرجى زيدان از اين اثر ياد شده است. برخى از فهرستنگاران در چگونگى آن نوشتهاند:
- «در اين تلخيص چندان از اصل نيفتاده است، فقط برخى از مطالب كه به نظر او خارج از موضوع بوده است كاسته شده است».
- «عمدة التفسير عن الحافظ ابن كثير» احمد محمّد شاكر. محقّق و گزينش كننده اين اثر مىگويد: «با در نگريستن و مراجعه زياد به اين تفسير، آن را بهترين، نيكوترين و دقيقترين تفسيرها پس از تفسير طبرى يافتم. و براى اينكه مراجعه به آن سهل شود و در بهرهرسانى همگان را سودمند افتد به تلخيص و گزينش آن پرداختم».
- احمد محمّد شاكر، از محقّقان بهنام عرب بود و در شناخت حديث، رجال و آثار تفسير يد طولايى داشت.
- در اين گزينش و اختصار، تمام بخش اول (تفسير قرآن به قرآن) را آورده است، آراء ابن كثير و ترجيح قولى از اقوال و ديدگاههاى تفسيرى او را نيز باقى گذاشته و از مجموع راويان تنها راوى متصّل را ثبت كرده است. و نيز از نقلهاى مختلف و همگون، محكمترين آنها در سند و روشنترين آنها را در دلالت برگزيده است.
- احاديث ضعيف حذف گرديدهاند مگر اينكه خود آن حديث براى بحث و بررسى ضرورى باشد. اقوال مكرّر صحابه نيز نيامده است. تمام اسرائيليات نيز، از ميان اخبار و احاديث پيراسته شدهاند. بسيارى از بحثهاى كلامى، فقهى و مناقشات ادبى كه رابطه تنگاتنگ با تفسير نداشته، افتاده است.
- افزون بر اينها، محقّق، احاديث را به منابع متعدّدى از مصادر كهن ارجاع داده و گاه توضيحات سودمندى درباره متن روايات آورده است؛ اگر روايتى بدون استناد به پيامبر ياد شده، طريق آن استخراج شده و در پاورقى آمده است. به تصحيفها و تقطيعهاى روايات و اسناد آنها رسيدگى شده است. گاه به مناسبت، بحثهاى مفصّل و سودمندى در پانوشتها آورده و گاهى در متن، با عنوان (قلت)، مطالبى در نقد و بررسى اقوال افزوده است. و در پايان بهجز فهرست موضوعات و آيات، فهرست مسانيد راويان را نيز آورده است و در مقدمهاى مفصّل از مؤلف و شيوه تفسيرى او و روش اختصار سخن گفته است. اين گزينش، در 5 جلد با حروفى زيبا و منقّح و چشمنواز چاپ و منتشر شده است.
- «مختصر تفسير ابن كثير» اختصار محمّد على الصابوني: اين اختصار و گزينش، با تحقيق و تعليق در 3 جلد و 1926 صفحه در بيروت بهوسيله «دار التراث العربي» چاپ و منتشر شده است.
- «مختصر تفسير ابن كثير» اختصار محمد كريم راجح: اين نيز گزينشى است از تفسير ابن كثير كه در دو جلد و 1524 صفحه در بيروت بهوسيله «دار المعرفة» چاپ و منتشر شده است.
اطلاع ما در زمينه اين دو اختصار و گزينش، متكى بر برخى فهرستهاست و از چگونگى تلخيص و تحقيق آنها اطلاعى نداريم.
ج: «فهرست تفسير القرآن العظيم» يوسف مرعشلى و...
از جمله كارهاى سودمند انجام شده درباره «تفسير ابن كثير» فهرست روايات آن است. در اين فهرست كه به همت سه تن از محققان عرب فراهم آمده است، تمام اخبار و آثار نبوى فهرست شده و تنها به احاديث قولى بسنده نشده است. آنچه را كه راويان آوردهاند و نشانگر فعل و يا تقرير و يا وصف پيامبر است نيز فهرست شده است؛ مانند: «بايعنا رسولاللّه على السمع و الطاعة» يا «كنّا مع رسولاللّه في غزوة...» يا «رأيت رسولاللّه توضّأ...».
احاديث و آثار بر اساس حروف آغازين جملههاى روايات تنظيم و پس از آن راوى آمده و بعد جايگاه آن به ترتيب: سوره، آيه، جلد و صفحه ذكر شده است. بنابراین، اين فهرست كليد تمام چاپهاى تفسير ابن كثير خواهد بود. اين فهرست، مقدمهاى دارد در سير «معجمنگارى» و شيوههاى گونهگون آن به قلم دكتر مرعشلى كه گزينشى است از كتاب وى با عنوان «علم فهرسة الحديث، نشأته، تطّوره، أشهر ما دوّن فيه».