چنین گفت پیغمبر: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ی ای ' به 'یای ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' اهل بیت' به ' اهلبیت') |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
{{ب|'' بهر این گفت آن خداوند فرج ''|2='' حدّثوا عن بحرنا اذ لاحرج ''<ref>مثنوی معنوی، د6، بیت 2252</ref>}} {{پایان شعر}} | {{ب|'' بهر این گفت آن خداوند فرج ''|2='' حدّثوا عن بحرنا اذ لاحرج ''<ref>مثنوی معنوی، د6، بیت 2252</ref>}} {{پایان شعر}} | ||
نویسندهاز قول استاد [[شهیدی، سید جعفر|سیّد جعفر شهیدی]] در تفسیر مثنوی شریف در ذیل همین بیت متذکّر شدهاست: مولانا در این بیت میان مثال و حدیث خلط کردهاست. «حَدِّث عن البحر و لاحرج» مثلی است (فرائدُ الادب)، و «حَدِّثوا عن بَنی اسرائیل و لاحرج» حدیث است، و در کتابهای شیعه و سنّی دیده | نویسندهاز قول استاد [[شهیدی، سید جعفر|سیّد جعفر شهیدی]] در تفسیر مثنوی شریف در ذیل همین بیت متذکّر شدهاست: مولانا در این بیت میان مثال و حدیث خلط کردهاست. «حَدِّث عن البحر و لاحرج» مثلی است (فرائدُ الادب)، و «حَدِّثوا عن بَنی اسرائیل و لاحرج» حدیث است، و در کتابهای شیعه و سنّی دیده میشود. از جمله: قال(ص): أنتَ َحدّث عَن بنیاسرائیل قال نعم تَحدّثوا عن بنی اسرائیل و لاحرج<ref>متن، ص 135</ref>. | ||
و نیز در عنوان شماره 92 کهامده «النّاقص ملعون» مولانا حدیثی را به پیامبر منسوب داشته که در بین منابع شیعه چنین حدیثی یافت نشدهاست. متن آن با توضیح نویسنده چنین است: {{شعر}} | و نیز در عنوان شماره 92 کهامده «النّاقص ملعون» مولانا حدیثی را به پیامبر منسوب داشته که در بین منابع شیعه چنین حدیثی یافت نشدهاست. متن آن با توضیح نویسنده چنین است: {{شعر}} | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
{{ب|'' ما و اصحابیم چون کشتی نوح ''|2='' هر که دست اندر زند یابد فتوح ''<ref>مثنوی معنوی، د3، بیت 1226</ref>}} | {{ب|'' ما و اصحابیم چون کشتی نوح ''|2='' هر که دست اندر زند یابد فتوح ''<ref>مثنوی معنوی، د3، بیت 1226</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
طبق سخن مؤلّف این متن در منابع شیعه وجود ندارد و غیر از آن استدلال به خطا بودن آن میکند و بر خلاف اهل سنّت که صحابه را کلّهم عدول میدانند وی اعتنایی بهاغلب صحابه ندارد و بیشتر ایشان را نه تنها مسئله دار بلکه گمراه تشخیص میدهد و برای این نیز شواهدی دارد. به هر جهت در ذیل همین دو بیت [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] مینویسد: آنچه که مسلّم است، اینکه غرض از اصحاب در اینجا و طبق روایاتی که خواهد آمد، صرفاً | طبق سخن مؤلّف این متن در منابع شیعه وجود ندارد و غیر از آن استدلال به خطا بودن آن میکند و بر خلاف اهل سنّت که صحابه را کلّهم عدول میدانند وی اعتنایی بهاغلب صحابه ندارد و بیشتر ایشان را نه تنها مسئله دار بلکه گمراه تشخیص میدهد و برای این نیز شواهدی دارد. به هر جهت در ذیل همین دو بیت [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] مینویسد: آنچه که مسلّم است، اینکه غرض از اصحاب در اینجا و طبق روایاتی که خواهد آمد، صرفاً اهلبیت پیامبر(ص) هستند که هیچ انحراف و افراط و تفریطی در آنها راه ندارد و اگر آن را بهاصحاب | ||
منسوب کنیم؛ بدیهی است کهاصحاب، خود برخی در سلوک محمّدی نیز دچار اشکالات عدیدهای بودهاند. و برخی نیز به خطا و گمراهی گراییدند و این نیز هست که پیامبر هرگز به طور کامل و مطلق صحابه را از این بابت که صحابه هستند، تأیید نکردهاست و لذا این تأکید و توصیه صرفاً برای | منسوب کنیم؛ بدیهی است کهاصحاب، خود برخی در سلوک محمّدی نیز دچار اشکالات عدیدهای بودهاند. و برخی نیز به خطا و گمراهی گراییدند و این نیز هست که پیامبر هرگز به طور کامل و مطلق صحابه را از این بابت که صحابه هستند، تأیید نکردهاست و لذا این تأکید و توصیه صرفاً برای اهلبیت عصمت و طهارت رقم خوردهاست و بس<ref>متن، ص 89</ref>. | ||
به هر جهت دقّت نویسنده با تسلّطی که به حدیث و منابع حدیثی دارد سبب شده تا در خصوص احادیث مثنوی روش نقّدانه را در پیش بگیرد و برخی از روایت او را از بابت سند و برخی را از بابت رجال و برخی را از بابت معنا و محتوا خدشه دار بداند و بهانها از بابت حدیث بودن وجهی ننهد. بدیهی است که شواهد زیاد است مثلاً در شمارهی 54 با عنوان «کلّمینی یا حمیرا» اشاره به جعلی بودن حدیث میشود و بیان میدارد که در هیچ منبع شیعی مورد توجّه واقع نشده و اساساً به زعم نویسنده ممکن نیست که پیامبر چنین سخنی را در خصوص عایشه بر زبان رانده باشد، آنهم کسی که حتّی از دید اهل سنّت دچار اشکالات رواییِ عدیدهاست. جالب است کهاین حدیث در منابع دست اوّل اهل سنّت نیز دیده نمیشود<ref>متن، ص 79</ref>. گفتنی است که نویسنده در کتاب مفصّل خود [[پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی]] نیز در ج 1، صص 271-270 و در ذیل شماره 99 به همین بیت اشاره کرده و همین ایراد را در آنجا نیز مورد توجّه قرار دادهاست. | به هر جهت دقّت نویسنده با تسلّطی که به حدیث و منابع حدیثی دارد سبب شده تا در خصوص احادیث مثنوی روش نقّدانه را در پیش بگیرد و برخی از روایت او را از بابت سند و برخی را از بابت رجال و برخی را از بابت معنا و محتوا خدشه دار بداند و بهانها از بابت حدیث بودن وجهی ننهد. بدیهی است که شواهد زیاد است مثلاً در شمارهی 54 با عنوان «کلّمینی یا حمیرا» اشاره به جعلی بودن حدیث میشود و بیان میدارد که در هیچ منبع شیعی مورد توجّه واقع نشده و اساساً به زعم نویسنده ممکن نیست که پیامبر چنین سخنی را در خصوص عایشه بر زبان رانده باشد، آنهم کسی که حتّی از دید اهل سنّت دچار اشکالات رواییِ عدیدهاست. جالب است کهاین حدیث در منابع دست اوّل اهل سنّت نیز دیده نمیشود<ref>متن، ص 79</ref>. گفتنی است که نویسنده در کتاب مفصّل خود [[پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی]] نیز در ج 1، صص 271-270 و در ذیل شماره 99 به همین بیت اشاره کرده و همین ایراد را در آنجا نیز مورد توجّه قرار دادهاست. |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۳:۱۷
چنین گفت پیغمبر | |
---|---|
پدیدآوران | کاظم محمّدی (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | احادیث مثنوی |
ناشر | انتشارات نجم کبری |
مکان نشر | ایران ـ کرج |
سال نشر | 1388 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 1-17-2905-964-978 |
موضوع | پیامبر اسلام، مولوی، مثنوی، احادیث. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 6 |
کد کنگره | 9چ35م/301 PIR |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
چنبن گفت پیغمبر تألیف کاظم محمّدی است که بهاحادیثی میپردازد که مولانا در تمام مثنوی به طور پراکنده از آنها استفاده کرده و یا به آنها استشهاد نموده است. امّا این کتاب قهراً با حجم کمی که دارد جامع احادیث مثنوی نیست، زیرا صرفاً به مواردی اشاره شده که مستقیماً به پیامبر منسوب شده است، یعنی الفاظی که نشان از آن دارد که مراد سخن پیامبر است مانند: گفت پیغمبر. مصطفی زین گفت. زین حکایت کرد آن ختم رسل. پس پیمبر گفت. گفت احمد. مصطفی فرمود. اینچنین فرمود ما را مصطفی و غیره. امّا بیشترین موارد آن است که با عنوان گفت پیغمبر و یا مصطفی فرمود همراهاست.
توجّه به حدیث در راستای کار عارفان بوده و اغلب در این رشته استاد و صاحب نظر بودهاند، مثلاً نجم کبری که به عنوان راوی از او یاد میشود و لفظ «حافظ» را هم به جهت تسلّط بر حدیث بهاو دادهاند و حافظ کسی است که تعداد بسیار زیادی حدیث را در حافظه داشته باشد که تعداد این افراد البتّه که چندان زیاد نیست. به هر جهت توجّه بهاحادیث نبوی از امور مورد توجّه در نزد عارفان راستین بودهاست. کتابهای عرفانی و صوفیانه کهاز قدیم باقی ماندهاگر به خوبی کاویده شود اغلب مباحث آن ابتدا بهایات میشود و بعد به حدیث و نهایتاً سخن اولیاء و مشایخ بزرگ طریقت در آن ذکر میگردد. مولانا هم در تمام آثار خود به حدیث ناظر بوده و اهتمام تمام داشته کهاز اخبار و احادیث رسول چیزی در آثار خود بیاورد.
گفتنی است که نویسنده بعد از این کتابی حجیم و مستند در شش جلد تحت عنوان پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی را تدوین و تمام احادیث مثنوی را با شواهد و اسناد قوی و متعدّد استخراج و منتشر کردهاست. این کتاب هم کهاختصار دارد صرفاً به مثنوی اختصاص دارد و چنانکه بیان شد احادیث و روایاتی را که صراحتاً گفته شده پیامبر فرموده را مدّ نظر قرار دادهاست. و در مجموع بهیکصد مورد اشاره کردهاست کهالبتّه روالی مشابه با پرتو ساقی را در دستور کار خود قرار داده که برای هر حدیث شواهد شعری و احادیث مشابه را به طور متعدّد با منابع متعدّد مکتوب نمودهاست.
ساختار
کتاب چنین گفت پیغمبر در یک جلد و به زبان فارسی نوشته شده است. این اثر در قطع رقعی با جلد نرم و کاغذ با کیفیت در 147 صفحه منتشر شده است. این کتاب در مجموع طبق شماره به یکصد حدیث اشاره مستقیم دارد کهاگر با شواهد و مشابهات آن شماره شود مسلّماً تعداد بیشتری منظور میشود. آنچه که در این کتاب جمع شدهاز مولانا صرفاً در مثنوی مراد بودهاست البتّه شواهدی از دیگر آثار مولانا نیز در این مجموعه ذکر شده است. مولانا در خصوص احادیث هیچ اشارهای به راوی و یا سند روایت نکرده ضمن این که گاهاحادیث موضوعه را هم به جای حدیث نبوی درج کرده و یا برخی روایات علوی را نبوی بیان داشته و یا برعکس و نیز گاهی روایاتی را بیان نموده کهاساساً از پغمبر نیست، هر چند که در برخی منابع دست چندم به نام پیامبر منسوب شده باشد و نیز در برخی موارد احادیثی قید شده که در منابع اصلی شیعه وجود ندارد و نیز به ندرت احادیثی دیده میشود که در منابع اصیل اهل سنّت هم دیده نمیشود.
در این کتاب روایات مورد نظر جمعآوری شده و برای هر کدام اسنادی قید شده است که کار رواییِ مثنوی را تکمیل میکند. چنانکه در سندها هم به منابع شیعه و هم منابع سنّی توجّه شدهاست. این که مولانا برای احادیث منتخب و درج شده در مثنوی هیچ سندی قید نکرده و از بابت رجال نیز در فقر کامل است امری است طبیعی، زیرا در متن شعر یا امکان آوردن سند وجود ندارد و یا بسیار دشوار و شاق است، و چنانچه مقدور هم باشد با این حجم وسیع غیر ممکن مینماید.
از دیگر نکاتی که در نگارش کتاب دیده میشود وجود تعداد زیادی از احادیث مشابهاست که در الفاظ آنها اختلافاتی جزئی دیده میشود، ضمن این که هم متن آنها درج شدهاست و هم اسناد و مدارک هر کدام در پاورقی قید شدهاست و گاه برای برخی احادیث چندین سند لحاظ شده که برای خوانندهی مشتاق حدیث میتواند بسیار مهم و کارساز باشد. نویسنده در بخشی از مقدّمه مینویسد: تردیدی نیست که مولانا یک حدیث شناس بوده و با بیشتر منابع حدیثی نیز آشنایی داشتهاست و اگر غیر از این را باور داشته باشیم در فقاهت او باید شک کنیم، چه هر فقیهی گذشتهاز قرآن که مأخذ اصلی و منبع اولیهی فقهاست، باید با سنّت نیز آشنایی تامّ و تمام داشته باشد تا بتواند از این دو منبع حکم را شناسایی و صادر نماید و فتوایی منطبق با آیات و روایات را انتقال دهد. وجود صدها حدیث در کتاب شریف مثنوی و دیوان کبیر میتواند حاکی از آنچه که گفتیم باشد، خاصّه که در یک بیت مولانا به دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم با عنوان «صحیحین» اشاره کردهاز «احادیث» و «روات» نیز یاد نمودهاست [۱].
از موارد قابل توجّه در این کتاب این است که نویسنده برای یکصد شمارهای که در نظر گرفته برای هر کدام عنوانی هم انتخاب کرده که متناسب با متن حدیث است و همین کار رابهتر و بررسی و خوانش و یا گزینش آن را برای خواندن آسانتر میسازد. در این یکصد شماره کهالبتّه تعداد احادیث لحاظ شده شاید به هزار هم برسد از هر شمارهای تنها یک مورد و شاهد و سند نخستین را ترجمه کردهاست و تمام اسناد و مدارک نیز در پاورقیِ هر صفحه به طور منظّم قابل دیدن است.
گزارش محتوا
توجّه به حدیث از دیرباز در ادبیات صوفیانه و عرفانی معمول و مرسوم بودهاست و اغلب مشاهیر آثار خود را با آیات و روایات مزیّن مینمودند. برخی نیز در منازل و مراحل سلوک در هر منزلی ابتدا بهایات میکردند و سپس احادیث مورد نظر را نیز روایت میکردند مولانا هم در مثنوی و فیه ما فیه از همین روش استفاده کردهاست. البتّه باید در نظر داشت که در قالب شعر و قافیه، پرداختن به حدیث امر آسانی نیست مگر آنکه فرد با حدیث موانستی تمام داشته باشد و به کلام نبوی در دقایق زندگی را خو گرفته باشد که عارفان عموماً و مولانا خصوصاً چنین ویژگیای داشت.
نویسنده دقّت زیادی در به کار بردن احادیث به خرج داده و گاه نمونههای متفاوت حدیث را که منظور میدارد بهاختلافات آن هم اشاره میکند که شاید برای برخی به چشم نیاید، مثلاً در حدیث نخست، این بیت مولانا را در نظر گرفتهاست:
گفت پیغمبر که عینای تنام | لا ینال القلب عن ربّ الانام [۲] |
همین مطلب به گونهای دیگر نیز در دفتر سوّم، بیت 1226 بدین صورت آمدهاست:
گفت پیغمبر که خسبد چشم من | لیک کی خسبد دلم اندر وسن؟ [۳] |
بعد از آن متن حدیث بدین صورت قید میشود: قال(ص): تنام عینای و لا ینام قلبی. در پاورقی نیز منابعی که همین حدیث را روایت کردهاند بدین صورت ذکر میشود: مستدرک الوسائل، مصباح الشّریعه، نهج الفصاحه، الجامع الصّغیر و کنوز الحقایق[۴]. در ادامه احادیث مشابه را که همین معنا را دارد روایت شدهاست. در اینجا ده مورد بر روایت نخست افزوده شده که الفاظ متفاوتی دارد. و برای هر حدیث در پاورقی اسناد متعدّد مربوطه را هم قید میکند. و کار حدیث پژوه را در این باره در مثنوی کامل و تمام مینماید. چنانچه کسی به تفسیر و یا تدریس مثنوی بخواهد اهتمام کند بدون شک این اثر و یا مشابهِ کامل آن، یعنی پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی از منابع مهم و قابل استناد برای او خواهد بود.
در برخی از روایاتی که به نام رسول خدا قید شده نویسنده در اسناد اگر چیزی نیافته باشد با صراحت بهان اشاره میکند و چنانچه به غلط چیزی را به پیامبر نسبت داده باشند نیز با صراحت تمام آن را ردّ و انکار مینماید. نا گفته نماید که نویسنده خود حدیث شناس و دارای اجازات متعدّد روایی است. در اینجا به مواردی از هر دست اشاره میکنیم:
در شمارهاخر، یعنی 100 عنوان نامیده شده کلمات بنی اسرائیل است کهاین بیت مولانا مدّ نظر قرار گرفتهاست:
بهر این گفت آن خداوند فرج | حدّثوا عن بحرنا اذ لاحرج [۵] |
نویسندهاز قول استاد سیّد جعفر شهیدی در تفسیر مثنوی شریف در ذیل همین بیت متذکّر شدهاست: مولانا در این بیت میان مثال و حدیث خلط کردهاست. «حَدِّث عن البحر و لاحرج» مثلی است (فرائدُ الادب)، و «حَدِّثوا عن بَنی اسرائیل و لاحرج» حدیث است، و در کتابهای شیعه و سنّی دیده میشود. از جمله: قال(ص): أنتَ َحدّث عَن بنیاسرائیل قال نعم تَحدّثوا عن بنی اسرائیل و لاحرج[۶].
و نیز در عنوان شماره 92 کهامده «النّاقص ملعون» مولانا حدیثی را به پیامبر منسوب داشته که در بین منابع شیعه چنین حدیثی یافت نشدهاست. متن آن با توضیح نویسنده چنین است:
چونکه ملعون خواند ناقص را رسول | هست در تأویل نقصان عقول[۷] |
متن روایت چنین است: قال(ص): النّاقص معلونٌ. رسول خدا(ص) فرمود: هرکه نقصی دارد ملعون است. سند آن نیز از خواجه ایّوب در المنهج القوی ذکر شدهاست. نویسده در شرح این بخش مینویسد: در منابع شیعی چنین عبارتی یافت نشد، استاد فروزانفر هم به همین شرح استناد و اکتفی نمودهاست، در امثال و حکم هم عبارت کلُّ ناقصٍ ملعون آمده که ظاهراً مثلی است سایر، نه حدیث. دکتر سیّد جعفر شهیدی نیز در شرح مثنوی، ذیل همین بیت گفتهاست: تا آنجا که تتبّع کردم در کتابهای حدیث شیعه و اهل سنّت و جماعت سندی برای این گفته نیافتم. تنها در وسائل الشیعه در باب آداب تجارت سه روایت آمدهاست که: «لاتعاملْ (تعاملوا) ذا عاهَةِ فانّهم الظُلمُ شیء»[۸].
در حدیث شماره 62 که عنوان کشتی نجات نام گرفتهاست در یک جای مثنوی به مطلبی اشاره شده که قابل نقد است و نویسنده نیز در تصحیح و نقد آن کوتاهی نکردهاست. متن ابیات مولانا در مثنوی چنین است:
بهر این فرمود پیغمبر که من | همچو کشتی ام به طوفان زمن | |
ما و اصحابیم چون کشتی نوح | هر که دست اندر زند یابد فتوح [۹] |
طبق سخن مؤلّف این متن در منابع شیعه وجود ندارد و غیر از آن استدلال به خطا بودن آن میکند و بر خلاف اهل سنّت که صحابه را کلّهم عدول میدانند وی اعتنایی بهاغلب صحابه ندارد و بیشتر ایشان را نه تنها مسئله دار بلکه گمراه تشخیص میدهد و برای این نیز شواهدی دارد. به هر جهت در ذیل همین دو بیت مولانا مینویسد: آنچه که مسلّم است، اینکه غرض از اصحاب در اینجا و طبق روایاتی که خواهد آمد، صرفاً اهلبیت پیامبر(ص) هستند که هیچ انحراف و افراط و تفریطی در آنها راه ندارد و اگر آن را بهاصحاب منسوب کنیم؛ بدیهی است کهاصحاب، خود برخی در سلوک محمّدی نیز دچار اشکالات عدیدهای بودهاند. و برخی نیز به خطا و گمراهی گراییدند و این نیز هست که پیامبر هرگز به طور کامل و مطلق صحابه را از این بابت که صحابه هستند، تأیید نکردهاست و لذا این تأکید و توصیه صرفاً برای اهلبیت عصمت و طهارت رقم خوردهاست و بس[۱۰].
به هر جهت دقّت نویسنده با تسلّطی که به حدیث و منابع حدیثی دارد سبب شده تا در خصوص احادیث مثنوی روش نقّدانه را در پیش بگیرد و برخی از روایت او را از بابت سند و برخی را از بابت رجال و برخی را از بابت معنا و محتوا خدشه دار بداند و بهانها از بابت حدیث بودن وجهی ننهد. بدیهی است که شواهد زیاد است مثلاً در شمارهی 54 با عنوان «کلّمینی یا حمیرا» اشاره به جعلی بودن حدیث میشود و بیان میدارد که در هیچ منبع شیعی مورد توجّه واقع نشده و اساساً به زعم نویسنده ممکن نیست که پیامبر چنین سخنی را در خصوص عایشه بر زبان رانده باشد، آنهم کسی که حتّی از دید اهل سنّت دچار اشکالات رواییِ عدیدهاست. جالب است کهاین حدیث در منابع دست اوّل اهل سنّت نیز دیده نمیشود[۱۱]. گفتنی است که نویسنده در کتاب مفصّل خود پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی نیز در ج 1، صص 271-270 و در ذیل شماره 99 به همین بیت اشاره کرده و همین ایراد را در آنجا نیز مورد توجّه قرار دادهاست.
از دیگر مواردی که مولانا در قید حدیث دچار اشکال شدهاست یکی هم مطلبی است که در ذیل شماره 47 یا عنوان «شتاب در خیر» مذکور شدهاست. متن سخن مولانا چنین است:
عجّلوا الطاعات قبل الفوت گفت | مصطفی چون دُرّ معنی میبسفت [۱۲] |
این روایت نیز بدین صورت: عجّلوا الصّلاة قبل الفوت و عجّلوا التّوبة قبل الموت. که در المنهج القوی آمدهاست در منابع شیعه چنین حدیثی دیده نشدهاست. گر چهاین متن و این روایت در منابع شیعه دیده نمیشود ولی بدن تردید روایاتی وجود دارد که به تعجیل در امر خیر اشاره دارد که مؤلّف چندین مورد آن را از منابعی چون الکافی، بحار الانوار و وسائل الشّیعه روایت کردهاست.
ویژگیها
کتاب چنین گفت پیغمبر در یک جلد و از مجموعهی مثنوی پژوهی و مولوی شناسی است که به برخی از ویژگیهای آن میتوان اشاره نمود:
- نویسنده میکوشد تا مولانا را عارفی دیندار و متدیّن نشان بدهد این است که در برخی از آثار خود به تفصیل از توجّه مولانا به قرآن و حدیث اشاره و حمایت کردهاست.
- جمع احادیثی با عنوان چنین گفت پیغمبر قابل توجّهاست.
- کار نقد و تفسیر و تحلیلهایی که نویسنده در طول بحث در خلال روایات دارد کاری ارزنده و قابل تحسین است که حکایت از دقّت و تأملاتی دارد که در حدیث و علم الحدیث دارد.
- اصلاح حدیث، نقد حدیث و بطلان نمودن حدیث، از کارهایی است که در خصوص احادیث مثنوی در این مجموعهی مختصر صورت گرفتهاست.
- قید شواهد گوناگون مثنوی و ذکر نمونههای مشابه حدیثی از موارد مهم در این کتاب است که خواننده را با تعداد کثیری از احادیث و نیز منابع متعدّد آن آشنا میکند.
وضعیت کتاب
چنین گفت پیغمبر، تألیف کاظم محمّدی
کتاب در 1 جلد با مقدّمهای کوتاه نوشته شدهاست. متن کتاب فارسی است و دارای 147 صفحهاست. کتاب حاضر در قطع رقعی و با جلد نرم منتشر شدهاست. در آغاز هر جلد مقدّمه و فهرست دقیق مطالب قرار دارد و در انتهای اثر هم فهرست مطوّلی از منابع و نیز فهرستی از برخی از آثار انتشارات نجم کبری دیده میشود.
پانویس
منابع مقاله
مقدّمه و متن کتاب