تیفاشی، احمد: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۸۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۴
جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
جز (جایگزینی متن - 'زندگینامه' به 'زندگی‌نامه')
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
 
(۱۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:
| اندازه تصویر =  
| اندازه تصویر =  
| توضیح تصویر =  
| توضیح تصویر =  
| نام کامل = شرف¬الدین ابوالعباس احمد بن یوسف تیفاشی  
| نام کامل = شرف‌الدین ابوالعباس احمد بن یوسف تیفاشی  
| نام‌های دیگر = ابوالفضل  
| نام‌های دیگر = ابوالفضل  
| لقب = شرف¬الدین ابوالعباس  
| لقب = شرف‌الدین ابوالعباس  
| تخلص =  
| تخلص =  
| نسب = تیفاشی
| نسب = تیفاشی
| نام پدر = یوسف  
| نام پدر = [[تیفاشی، یوسف|یوسف تیفاشی]]
| ولادت = 580ق/1184م  
| ولادت = 580ق/1184م  
| محل تولد = قفصه  
| محل تولد = قفصه  
خط ۲۷: خط ۲۷:
| پس از =  
| پس از =  
| پیش از =  
| پیش از =  
| اساتید = ابوالعباس احمد بن ابی¬بکر بن جعفر مقدسی، عبداللطیف بغدادی، تاج¬الدین ابوالیمن زید بن حسن کندی  
| اساتید = ابوالعباس احمد بن ابی‌بکر بن جعفر مقدسی، عبداللطیف بغدادی، تاج‌الدین ابوالیمن زید بن حسن کندی  
| مشایخ  =  
| مشایخ  =  
| معاصرین = ابن سعید مغربی، ابوالحجاج ابن عتبه، ملک محمد بن ابی¬بکر
| معاصرین = ابن سعید مغربی، ابوالحجاج ابن عتبه، ملک محمد بن ابی‌بکر
| شاگردان =  
| شاگردان =  
| اجازه اجتهاد از =  
| اجازه اجتهاد از =  
خط ۴۰: خط ۴۰:
| وبگاه =  
| وبگاه =  
| امضا =  
| امضا =  
| کد مؤلف = AUTHORCODE.....AUTHORCODE
| کد مؤلف = AUTHORCODE23296AUTHORCODE
}}
}}


شرف‌الدین ابوالعباس (یا ابوالفضل) احمد بن یوسف(580-13 محرم 651 ق/ 1184- 15 مارس 1253م)، کانی‌شناس، ادیب، قاضی مالکی مذهب و دانشور متفنن و نامورترین فرد خاندان تیفاشی.  
'''شرف‌الدین ابوالعباس (یا ابوالفضل) احمد بن یوسف''' (580-13 محرم 651 ق/ 1184- 15 مارس 1253م)، کانی‌شناس، ادیب، قاضی مالکی مذهب و دانشور متفنن و نامورترین فرد خاندان تیفاشی.  
==زندگی‌نامه==
==زندگی‌نامه==
در اغلب منابع کهن و نیز آثار خود تیفاشی، کنیۀ وی ابوالعباس آمده، اما ابن سعید مغربی همواره با کنیۀ ابوالفضل از وی یاد کرده است. اما لقب شهاب‌الدین را که در منابع معاصر برای تیفاشی آمده، تنها غزولی یاد کرده است.  
در اغلب منابع کهن و نیز آثار خود تیفاشی، کنیۀ وی ابوالعباس آمده، اما ابن سعید مغربی همواره با کنیۀ ابوالفضل از وی یاد کرده است. اما لقب شهاب‌الدین را که در منابع معاصر برای تیفاشی آمده، تنها غزولی یاد کرده است.  
خط ۶۴: خط ۶۴:
تیفاشی در سالهای پایانی عمر با عارضۀ سنگینی گوش مواجه بود، اما ابن یغمور همچنان او را بزرگ می‌داشت و ابوالمحامد قرطبی را به سبب آنکه او را علیل خوانده بود، نکوهش کرد. تیفاشی روزی به تصور آ‎نکه سیف‌الدین مُشِدّ او را ناسزا گفته، سخت براو تاخت و این شاعر نیز در عوض در قصیده‌ای او را به سرقت ادبی در دو کتاب فصل الخطاب و المسالک متهم کرد.
تیفاشی در سالهای پایانی عمر با عارضۀ سنگینی گوش مواجه بود، اما ابن یغمور همچنان او را بزرگ می‌داشت و ابوالمحامد قرطبی را به سبب آنکه او را علیل خوانده بود، نکوهش کرد. تیفاشی روزی به تصور آ‎نکه سیف‌الدین مُشِدّ او را ناسزا گفته، سخت براو تاخت و این شاعر نیز در عوض در قصیده‌ای او را به سرقت ادبی در دو کتاب فصل الخطاب و المسالک متهم کرد.


تیفاشی چندی پیش از مرگ، نابینا شد، اما توانست با جراحی چشمانش را درمان کند. ولی دیری نپایید که بر اثر نوشیدن شربتی مسهل و از پی آن نوشیدن «شربتی دیگر»(شراب؟) در قاهره درگذشت و در گورستان باب النصر این شهر به خاک سپرده شد. برخی از مصصحان آثار ابن‌سعید بدون توجه به تصریح ابن عدیم و بی ذکر مأخذ برآن‌اند که ابن سعید پس از بازگشت از سفر حج، در 652 ق به خانۀ ابوالعباس تیفاشی در تونس رفت و همراه او به خدمت ابوعبدالله محمد، امیر حفصی افریقیه درآمد.
تیفاشی چندی پیش از مرگ، نابینا شد، اما توانست با جراحی چشمانش را درمان کند. ولی دیری نپایید که بر اثر نوشیدن شربتی مسهل و از پی آن نوشیدن «شربتی دیگر»(شراب؟) در قاهره درگذشت و در گورستان باب النصر این شهر به خاک سپرده شد. برخی از مصصحان آثار ابن‌ سعید بدون توجه به تصریح ابن عدیم و بی ذکر مأخذ برآن‌اند که ابن سعید پس از بازگشت از سفر حج، در 652 ق به خانۀ ابوالعباس تیفاشی در تونس رفت و همراه او به خدمت ابوعبدالله محمد، امیر حفصی افریقیه درآمد.


==جایگاه علمی==  
==جایگاه علمی==  
خط ۷۰: خط ۷۰:


==آثار==  
==آثار==  
آثـار: آثار بسیاری به تیفاشی منسوب شده که البته بیشتر آنها از میان رفته است و چه بسا برخی عنوانهای به ظاهر مستقل مذکور در سیاهۀ آثارش، در واقع بخشی از دانشنامۀ بسیار مفصل فصل الخطاب او باشد. تیفاشی خطی سخت ناخوانا داشته، چندان که ابن منظور دربارۀ فصل الخطاب گوید: «اگر از روزگار پدرم با خط وی آشنایی نداشتم و اصطلاحاتش را نمی‌شناختم، حتى یک کلمۀ آن را نمی‌توانستم بخوانم». به همین سبب، دست‌نوشته‌هایی که کاتبان از آثار وی فراهم آورده‌اند، آکنده از تصحیفات مختلف است و بسیاری از این اشکالات حتى به چاپهای انتقادی(مانند هر دو چاپ متن عربی ازهار الافکار) نیز راه یافته است.
آثار: آثار بسیاری به تیفاشی منسوب شده که البته بیشتر آنها از میان رفته است و چه بسا برخی عنوانهای به ظاهر مستقل مذکور در سیاهۀ آثارش، در واقع بخشی از دانشنامۀ بسیار مفصل فصل الخطاب او باشد. تیفاشی خطی سخت ناخوانا داشته، چندان که ابن منظور دربارۀ فصل الخطاب گوید: «اگر از روزگار پدرم با خط وی آشنایی نداشتم و اصطلاحاتش را نمی‌شناختم، حتى یک کلمۀ آن را نمی‌توانستم بخوانم». به همین سبب، دست‌نوشته‌هایی که کاتبان از آثار وی فراهم آورده‌اند، آکنده از تصحیفات مختلف است و بسیاری از این اشکالات حتى به چاپهای انتقادی(مانند هر دو چاپ متن عربی ازهار الافکار) نیز راه یافته است.


الف ـ چاپی:
الف ـ چاپی:
خط ۸۴: خط ۸۴:
مآخذ ازهار الافکار: چنان که کلمان موله به اختصار، و روسکا با تأکید ویژه آورده‌اند، تیفاشی از میان آثار یونانی‌مآب به سر الطبیعة فی العلل و المعلولات بلینوس حکیم، یعنی سر الخلیقة یا کتاب العلل منسوب به آپولونیوس تیانایی، و الاحجار منسوب به ارسطو توجهی خاص داشته است. در واقع تیفاشی تقریباً همۀ مطالب مربوط به چگونگی پیدایش سنگها را از کتاب العلل نقل کرده است، مگر دربارۀ پیدایش دهنج که به ارسطو نیز استناد کرده است. اما استناد وی به ارسطو دربارۀ پیدایش سنگ مغناطیس، درست نیست، زیرا این مطلب نه در الاحجار ارسطو، که در سرالخلیقۀ آپولونیوس آمده است. گاهی اوقات آنچه به بلینوس ارجاع شده، در واقع استنباط تیفاشی است. مثلاً دربارۀ پیدایش بلخش(لعل بدخشان) به بلینوس استناد می‌کند، در حالی که آپولونیوس فقط از عقیق و بجاذی(که از نظر تیفاشی پیدایش آنها شبیه بلخش است) یاد می‌کند.
مآخذ ازهار الافکار: چنان که کلمان موله به اختصار، و روسکا با تأکید ویژه آورده‌اند، تیفاشی از میان آثار یونانی‌مآب به سر الطبیعة فی العلل و المعلولات بلینوس حکیم، یعنی سر الخلیقة یا کتاب العلل منسوب به آپولونیوس تیانایی، و الاحجار منسوب به ارسطو توجهی خاص داشته است. در واقع تیفاشی تقریباً همۀ مطالب مربوط به چگونگی پیدایش سنگها را از کتاب العلل نقل کرده است، مگر دربارۀ پیدایش دهنج که به ارسطو نیز استناد کرده است. اما استناد وی به ارسطو دربارۀ پیدایش سنگ مغناطیس، درست نیست، زیرا این مطلب نه در الاحجار ارسطو، که در سرالخلیقۀ آپولونیوس آمده است. گاهی اوقات آنچه به بلینوس ارجاع شده، در واقع استنباط تیفاشی است. مثلاً دربارۀ پیدایش بلخش(لعل بدخشان) به بلینوس استناد می‌کند، در حالی که آپولونیوس فقط از عقیق و بجاذی(که از نظر تیفاشی پیدایش آنها شبیه بلخش است) یاد می‌کند.


تیفاشی در ضبط نام گوهرها از ترجمۀ عربی رسالۀ سنگ‌شناسی ارسطو پیروی کرده، مگر دربارۀ مروارید که به جای آن واژۀ جوهر را به عنوان مطلق گوهری که در صدف پدید آید(شکیل یا ناشکیل، سفته یا ناسفته)، به کار برده است. وی دربارۀ محل کان¬سار و نیز خواص شگفت انگیز برخی گوهرها نیز به این رساله استناد کرده است. تیفاشی از «اسکندر» ذیل پادزهر و مرجان، و نیز از الادویة المفردۀ جالینوس و کتاب الاحجار تئوفراستوس، از الاحجار « لیانوس انطاکی؟»و از دیوسکوریدس نیز نقل کرده است.
تیفاشی در ضبط نام گوهرها از ترجمۀ عربی رسالۀ سنگ‌شناسی ارسطو پیروی کرده، مگر دربارۀ مروارید که به جای آن واژۀ جوهر را به عنوان مطلق گوهری که در صدف پدید آید(شکیل یا ناشکیل، سفته یا ناسفته)، به کار برده است. وی دربارۀ محل کان‌سار و نیز خواص شگفت انگیز برخی گوهرها نیز به این رساله استناد کرده است. تیفاشی از «اسکندر» ذیل پادزهر و مرجان، و نیز از الادویة المفردۀ جالینوس و کتاب الاحجار تئوفراستوس، از الاحجار «لیانوس انطاکی؟»و از دیوسکوریدس نیز نقل کرده است.


تیفاشی در تألیف ازهار الافکار به آثار مؤلفان دورۀ اسلامی نیز توجه داشته است: از جمله کتاب الجواهر و صفاتها اثر ابن ماسویه که آن را کتاب فی الاحجار می‌نامد؛ الجواهر و الاشباه کندی؛ کتاب الاحجار ابن جزار؛ کتاب الترتیب قاضی ابوالفتح احمد بن مطرف(شاید همان احمد بن مطرف بن اسحاق مصری، د 413ق)؛ نیز از تحفة‌الملوک رازی ذیل جمشت.
تیفاشی در تألیف ازهار الافکار به آثار مؤلفان دورۀ اسلامی نیز توجه داشته است: از جمله کتاب الجواهر و صفاتها اثر ابن ماسویه که آن را کتاب فی الاحجار می‌نامد؛ الجواهر و الاشباه کندی؛ کتاب الاحجار ابن جزار؛ کتاب الترتیب قاضی ابوالفتح احمد بن مطرف(شاید همان احمد بن مطرف بن اسحاق مصری، د 413ق)؛ نیز از تحفة‌الملوک رازی ذیل جمشت.
خط ۹۲: خط ۹۲:
دیگر مآخذ تیفاشی شنیداری(نقل سینه به سینه) است. از جملۀ آنان شریف جوهری که در 630 ق در قاهره دکان داشت، گوهرشناسی آگاه از اندلس و دیگر کسان مورد اعتماد.  
دیگر مآخذ تیفاشی شنیداری(نقل سینه به سینه) است. از جملۀ آنان شریف جوهری که در 630 ق در قاهره دکان داشت، گوهرشناسی آگاه از اندلس و دیگر کسان مورد اعتماد.  


تیفاشی از تجربیات خود نیز در این کتاب یاد می‌کند. برخی از این تجربیات علمی، و برخی دیگر آشکارا عامیانه و خرافی است، از جمله: حضور در کانسار سنگ پادزهر کانی در نزدیکی جزیرۀ ابن عمر، آزمودن خاصیتی از پادزهر حیوانی، ساختن و «غسـل و تصویل» لازورد ــ که بدون دانستن رازی که خود تیفاشی بدان دست یافته است ــ درست از کار در نخواهد آمد.
تیفاشی از تجربیات خود نیز در این کتاب یاد می‌کند. برخی از این تجربیات علمی، و برخی دیگر آشکارا عامیانه و خرافی است، از جمله: حضور در کانسار سنگ پادزهر کانی در نزدیکی جزیرۀ ابن عمر، آزمودن خاصیتی از پادزهر حیوانی، ساختن و «غسل و تصویل» لازورد ـ که بدون دانستن رازی که خود تیفاشی بدان دست یافته است ـ درست از کار در نخواهد آمد.


پیداست که تیفاشی به مهم‌ترین گوهرنامۀ دورۀ اسلامی، یعنی الجماهر فی الجواهر بیرونی و نیز شماری از مآخذ آ‎ن(البته به‌جز کتاب کندی)، دسترسی نداشته است. شباهت میان توضیحات تیفاشی و بیرونی دربارۀ برخی مداخل مشترک، حتى از شباهتهای معمول میان دو کتاب با موضوع مشابه بسیار کمتر است. گاه می‌توان تناقضهای آشکاری میان سخنان این دو یافت. مثلاً تیفاشی از دیدگاه مشهور و کهنی که بر اساس آن افعی با نگریستن به «زمرد ذبابی» کور خواهد شد پیروی می‌کند و بر آن است که با این روش می‌توان زمرد اصل را از بدل تشخیص داد. وی به تفصیل از آزمایشی که خود بدان دست زده، و مؤید این نظر است، سخن می‌گوید و سپس با اعتماد به برخی مآخذ دیگر نظریۀ سمی بودن الماس را نیز می‌پذیرد، در حالی که بیرونی در الجماهر به تفصیل از آزمایشهایی که برای تحقیق دربارۀ این دو دیدگاه ترتیب داده، و اینکه سرانجام هر دو را نادرست یافته است، سخن می‌گوید.
پیداست که تیفاشی به مهم‌ترین گوهرنامۀ دورۀ اسلامی، یعنی الجماهر فی الجواهر بیرونی و نیز شماری از مآخذ آ‎ن(البته به‌جز کتاب کندی)، دسترسی نداشته است. شباهت میان توضیحات تیفاشی و بیرونی دربارۀ برخی مداخل مشترک، حتى از شباهتهای معمول میان دو کتاب با موضوع مشابه بسیار کمتر است. گاه می‌توان تناقضهای آشکاری میان سخنان این دو یافت. مثلاً تیفاشی از دیدگاه مشهور و کهنی که بر اساس آن افعی با نگریستن به «زمرد ذبابی» کور خواهد شد پیروی می‌کند و بر آن است که با این روش می‌توان زمرد اصل را از بدل تشخیص داد. وی به تفصیل از آزمایشی که خود بدان دست زده، و مؤید این نظر است، سخن می‌گوید و سپس با اعتماد به برخی مآخذ دیگر نظریۀ سمی بودن الماس را نیز می‌پذیرد، در حالی که بیرونی در الجماهر به تفصیل از آزمایشهایی که برای تحقیق دربارۀ این دو دیدگاه ترتیب داده، و اینکه سرانجام هر دو را نادرست یافته است، سخن می‌گوید.


==تاثیر ازهار الافکار بر آثار پس از خود==
==تأثیر ازهار الافکار بر آثار پس از خود==
بهره‌گیری مؤلفان دورۀ اسلامی از ازهار الافکار: تیفاشی پایه‌گذار سنت کانی‌شناسی نوینی بود که از همان روزگار خود وی در مصر، شام و همۀ سرزمینهای غربی جهان اسلام شکل گرفت و به موازات سنت کانی‌شناسی رایج در شرق جهان اسلام ــ که از الجماهر بیرونی تأثیر بسیار گرفته بود ــ به حیات خود ادامه داد. در واقع مؤلفان غرب جهان اسلام، به همان نسبت که غالباً از الجماهر بیرونی بی‌خبر بوده‌اند، به ازهار الافکار تیفاشی توجهی خاص داشته‌اند. در میان نویسندگان شرقی نیز کمتر کسی به کتاب تیفاشی استناد کرده است. در این میان، آثاری چون جواهرنامۀ محمد بن منصور که از هر دو سنت کانی‌شناسی بهرۀ فراوان داشته، و نیز نخب الذخائر فی احوال الجواهر ابن اکفانی که به‌رغم تألیف در غرب از الجماهر تأثیر بسیار گرفته، و بارها از بیرونی(نیز به واسطۀ او از کسانی چون نصر جوهری، «الاخوان الرازیان» و دیگران، البته گاه بدون یادکرد بیرونی) نقل قول کرده است، بسیار اندک‌اند.  
بهره‌گیری مؤلفان دورۀ اسلامی از ازهار الافکار: تیفاشی پایه‌گذار سنت کانی‌شناسی نوینی بود که از همان روزگار خود وی در مصر، شام و همۀ سرزمینهای غربی جهان اسلام شکل گرفت و به موازات سنت کانی‌شناسی رایج در شرق جهان اسلام ـ که از الجماهر بیرونی تأثیر بسیار گرفته بود ـ به حیات خود ادامه داد. در واقع مؤلفان غرب جهان اسلام، به همان نسبت که غالباً از الجماهر بیرونی بی‌خبر بوده‌اند، به ازهار الافکار تیفاشی توجهی خاص داشته‌اند. در میان نویسندگان شرقی نیز کمتر کسی به کتاب تیفاشی استناد کرده است. در این میان، آثاری چون جواهرنامۀ محمد بن منصور که از هر دو سنت کانی‌شناسی بهرۀ فراوان داشته، و نیز نخب الذخائر فی احوال الجواهر ابن اکفانی که به‌رغم تألیف در غرب از الجماهر تأثیر بسیار گرفته، و بارها از بیرونی(نیز به واسطۀ او از کسانی چون نصر جوهری، «الاخوان الرازیان» و دیگران، البته گاه بدون یادکرد بیرونی) نقل قول کرده است، بسیار اندک‌اند.  


ابن بیطار معاصر نامدار تیفاشی که همچون او گاه در دمشق و گاه در قاهره می‌زیست، ذیل ارجوان صراحتاً به فصل الخطاب و ذیل فیروزج نیز تنها به خود تیفاشی استناد کرده است. مطلب اخیر را به همان شکل می‌توان در هر دو روایت ازهار الافکار یافت. اما برخلاف نظر ابراهیم بن مراد، آنچه ابن بیطار دربارۀ خواص سنگ پادزهر از «احمد بن یوسف» نقل کرده است، سخن تیفاشی نیست؛ زیرا در خود ازهار ‌الافکار نیز ‌این مطلب از «احمد بن یوسف، کاتب احمد بن طولون»، یعنی احمد بن یوسف بن ابراهیم، مشهور به ابن دایه، نقل شده است. لکلر نیز هنگام بحث دربارۀ روزگار زندگی نگارندۀ ناشناس کتابی لاتینی دربارۀ ادویۀ مفرده، مشهور به ابن سرابیون جوان یا ابن سرابی، با توجه به تکرار همین مطلب در آن متن لاتینی، و بدون توجه به ارجاع تیفاشی، چنین پنداشته که مؤلف آن از ازهار الافکار بهره گرفته، و در نتیجه پس از تیفاشی می‌زیسته.  
ابن بیطار معاصر نامدار تیفاشی که همچون او گاه در دمشق و گاه در قاهره می‌زیست، ذیل ارجوان صراحتاً به فصل الخطاب و ذیل فیروزج نیز تنها به خود تیفاشی استناد کرده است. مطلب اخیر را به همان شکل می‌توان در هر دو روایت ازهار الافکار یافت. اما برخلاف نظر ابراهیم بن مراد، آنچه ابن بیطار دربارۀ خواص سنگ پادزهر از «احمد بن یوسف» نقل کرده است، سخن تیفاشی نیست؛ زیرا در خود ازهار ‌الافکار نیز ‌این مطلب از «احمد بن یوسف، کاتب احمد بن طولون»، یعنی احمد بن یوسف بن ابراهیم، مشهور به ابن دایه، نقل شده است. لکلر نیز هنگام بحث دربارۀ روزگار زندگی نگارندۀ ناشناس کتابی لاتینی دربارۀ ادویۀ مفرده، مشهور به ابن سرابیون جوان یا ابن سرابی، با توجه به تکرار همین مطلب در آن متن لاتینی، و بدون توجه به ارجاع تیفاشی، چنین پنداشته که مؤلف آن از ازهار الافکار بهره گرفته، و در نتیجه پس از تیفاشی می‌زیسته.  


بیلک قبچاقی، معاصر جوان‌تر تیفاشی، کنزالتجار فی معرفة الاحجار را ــ به تعبیر کلمان موله ــ با پیروی کورکورانه از ازهار الافکار تألیف کرده است. البته وی این کتاب را انتحال نکرده، زیرا بارها و بارها از تیفاشی نام برده است. در واقع کنز التجار با همان شیوه و ساختار ازهار الافکار تنظیم شده، و سخنان خود تیفاشی و نقل قولهای وی از مآخذ و حتى چنان که دوسلان گوید، خطبۀ کتاب وی در کنزالتجار آمده است؛ جز آنکه بیلک 5 مدخل و استنادهایی به چند منبع جدید(از جمله هرمس، بطلمیوس، بیرونی و غزالی) و نیز حکایاتی از تجربیات شخصی خـود را به کتاب تیفاشـی افزوده است، اما جمال‌الدین محمد وطواط(د 718ق)، در بخش معادن مناهج الفکر و مباهج العبر بی‌آنکه از تیفاشی یاد کند، کتاب وی را تلخیص کرده است. همان مداخل ازهار الافکار به همان ترتیب (البته با چشم‌پوشی از دو سه جابه‌جایی کوچک) در مناهج آمده‌اند. ذیل هر مدخل نیز سخنان تیفاشی با همان ترتیب، اما با تلخیص بسیار ذکر شده‌اند؛ جز آ‎نکه وطواط هنگام تلخیص مطالب مربوط به «بجادی» (بیجاده)، یکی از اشباه آن به نام «ماذنج» را مدخلی مستقل تصور کرده است. حتى آنچه را که تیفاشی دربارۀ بلخش از «بازرگانی که به معدن بلخش در بلخشان رسیده ... بود»، و نیز پاسخ «یکی از گوهرشناسان برجسته» به پرسش تیفاشی دربارۀ وجه تسمیۀ یکی از انواع بنفش را از شخصی مجهول(«قال...») یا به عنوان سخن خود نقل کرده است.
بیلک قبچاقی، معاصر جوان‌تر تیفاشی، کنزالتجار فی معرفة الاحجار را ـ به تعبیر کلمان موله ـ با پیروی کورکورانه از ازهار الافکار تألیف کرده است. البته وی این کتاب را انتحال نکرده، زیرا بارها و بارها از تیفاشی نام برده است. در واقع کنز التجار با همان شیوه و ساختار ازهار الافکار تنظیم شده، و سخنان خود تیفاشی و نقل قولهای وی از مآخذ و حتى چنان که دوسلان گوید، خطبۀ کتاب وی در کنزالتجار آمده است؛ جز آنکه بیلک 5 مدخل و استنادهایی به چند منبع جدید(از جمله هرمس، بطلمیوس، بیرونی و غزالی) و نیز حکایاتی از تجربیات شخصی خود را به کتاب تیفاشی افزوده است، اما جمال‌الدین محمد وطواط(د 718ق)، در بخش معادن مناهج الفکر و مباهج العبر بی‌آنکه از تیفاشی یاد کند، کتاب وی را تلخیص کرده است. همان مداخل ازهار الافکار به همان ترتیب (البته با چشم‌پوشی از دو سه جابه‌جایی کوچک) در مناهج آمده‌اند. ذیل هر مدخل نیز سخنان تیفاشی با همان ترتیب، اما با تلخیص بسیار ذکر شده‌اند؛ جز آ‎نکه وطواط هنگام تلخیص مطالب مربوط به «بجادی» (بیجاده)، یکی از اشباه آن به نام «ماذنج» را مدخلی مستقل تصور کرده است. حتى آنچه را که تیفاشی دربارۀ بلخش از «بازرگانی که به معدن بلخش در بلخشان رسیده... بود»، و نیز پاسخ «یکی از گوهرشناسان برجسته» به پرسش تیفاشی دربارۀ وجه تسمیۀ یکی از انواع بنفش را از شخصی مجهول(«قال...») یا به عنوان سخن خود نقل کرده است.


قلقشندی در صبح الاعشى پیش از بحث دربارۀ 12 گوهری که کاتبان باید بشناسند، کتاب ازهار الافکار تیفاشی را بهترین گوهرنامۀ تألیف شده تا روزگار خود می‌داند و بارها از وی نام می‌برد. وی در این بخش، بارها به سخن تیفاشی استناد می‌کند، اما با اندکی تأمل می‌توان دریافت که این گزارش، هرچند خود قلقشندی بدان تصریح نکرده، خلاصۀ کتاب تیفاشی است. جز آنکه چیزهایی را از گزارش جدیدتر و ظاهراً مستقل ابن فضل-الله عمری بدان افزوده است.
قلقشندی در صبح الاعشى پیش از بحث دربارۀ 12 گوهری که کاتبان باید بشناسند، کتاب ازهار الافکار تیفاشی را بهترین گوهرنامۀ تألیف شده تا روزگار خود می‌داند و بارها از وی نام می‌برد. وی در این بخش، بارها به سخن تیفاشی استناد می‌کند، اما با اندکی تأمل می‌توان دریافت که این گزارش، هرچند خود قلقشندی بدان تصریح نکرده، خلاصۀ کتاب تیفاشی است. جز آنکه چیزهایی را از گزارش جدیدتر و ظاهراً مستقل ابن فضل-الله عمری بدان افزوده است.
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
قلقشندی برخی استنادهای تیفاشی را چنان نقل کرده که گویی ‌خود بدان آثار مراجعه کرده، اما گاه در این کار به خطا افتاده است. مثلاً دربارۀ یاقوت ظاهراً بندی را از بلینوس نقل می‌کند، در حالی که تنها جملۀ اول «و هو حجر ذهبی» از او است(تازه به واسطۀ تیفاشی) و ادامۀ مطلب خلاصه‌ای از سخنان خود تیفاشی است. اما غزولی در مطالع البدور چنان که خود گوید خلاصۀ این کتاب را آورده، و تنها نکته‌ای از ابن فضل‌الله عمری و ابیاتی دربارۀ مروارید، زمرد و عقیق بدان افزوده است.  
قلقشندی برخی استنادهای تیفاشی را چنان نقل کرده که گویی ‌خود بدان آثار مراجعه کرده، اما گاه در این کار به خطا افتاده است. مثلاً دربارۀ یاقوت ظاهراً بندی را از بلینوس نقل می‌کند، در حالی که تنها جملۀ اول «و هو حجر ذهبی» از او است(تازه به واسطۀ تیفاشی) و ادامۀ مطلب خلاصه‌ای از سخنان خود تیفاشی است. اما غزولی در مطالع البدور چنان که خود گوید خلاصۀ این کتاب را آورده، و تنها نکته‌ای از ابن فضل‌الله عمری و ابیاتی دربارۀ مروارید، زمرد و عقیق بدان افزوده است.  


در 831 ق محمد بن محمود شروانی ازهار الافکار را برای عمربیک چلبی، فرزند تیمورتاش¬بک به ترکی ترجمه کرد و آن‌ را جوهرنامه نامید که نسخه‌ای از آن در کتابخانۀ دولتی لایپزیگ موجود است. در 1784م سبالدوس فولکو راویوس، بخشهایی از متن عربی را با ترجمۀ لاتینی در اوترخت منتشر ساخت. در 1818م نیز کنت آنتونیو راینری بیشا متن عربی بسیار مغلوطی از روایت کوتاه این اثر را همراه با ترجمۀ ایتالیایی آن در فلورانس منتشر ساخت. این ترجمه یک بار دیگر در 1906م همراه با زندگی‌نامۀ مترجم و به خواست یکی از نوادگانش در بولونیا منتشر شد. در 1977م نیز محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی متن عربی این کتاب را در قاهره منتشر ساختند، بی‌آنکه متوجه وجود دو روایت متفاوت از آن باشند. سمر نجم ابوالهدى نیز در 1988م ترجمه و شرح انگلیسی این کتاب را در متوچن منتشر کرده است.  
در 831 ق محمد بن محمود شروانی ازهار الافکار را برای عمربیک چلبی، فرزند تیمورتاش‌بک به ترکی ترجمه کرد و آن‌ را جوهرنامه نامید که نسخه‌ای از آن در کتابخانۀ دولتی لایپزیگ موجود است. در 1784م سبالدوس فولکو راویوس، بخشهایی از متن عربی را با ترجمۀ لاتینی در اوترخت منتشر ساخت. در 1818م نیز کنت آنتونیو راینری بیشا متن عربی بسیار مغلوطی از روایت کوتاه این اثر را همراه با ترجمۀ ایتالیایی آن در فلورانس منتشر ساخت. این ترجمه یک بار دیگر در 1906م همراه با زندگی‌نامۀ مترجم و به خواست یکی از نوادگانش در بولونیا منتشر شد. در 1977م نیز محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی متن عربی این کتاب را در قاهره منتشر ساختند، بی‌آنکه متوجه وجود دو روایت متفاوت از آن باشند. سمر نجم ابوالهدى نیز در 1988م ترجمه و شرح انگلیسی این کتاب را در متوچن منتشر کرده است.  


2. رجوع الشیخ الى صباه فی القوة علی الباه، دربارۀ مسائل جنسی و داستانهای مربوط به آن. برخی آن‌ را به احمد بن سلیمان(د 940ق)، مشهور به ابن کمال پاشا نسبت داده‌اند، اما حاجی‌خلیفه او را مترجم ترکی کتاب دانسته است. میر مصطفی بن حسین پاشا متخلص به نعتی نیز این کتاب را به ترکی ترجمه کرده، و مصطفی بن احمد گلیبولوی(د 1008ق) در 997ق گزیده‌ای از آن را(ظاهراً با رجوع به متن عربی) به ترکی فراهم آورده، و راحة النفوس نامیده است. از این کتاب یک یا دو ترجمۀ فارسی در دست است که در یکی از آنها، گویا از شخصی به نام ملا سعید طبیب، نیز نام مؤلف «احمد بن یوسف شریف تیفاشی» آمده است. متن عربی این کتاب بارها در مصر به چاپ رسیده، و در 1898م نیز فردی با نام مستعار «یک بوهمیایی انگلیسی» ترجمۀ انگلیسی آن را در پاریس منتشر کرده است.
2. رجوع الشیخ الى صباه فی القوة علی الباه، دربارۀ مسائل جنسی و داستانهای مربوط به آن. برخی آن‌ را به احمد بن سلیمان(د 940ق)، مشهور به ابن کمال پاشا نسبت داده‌اند، اما حاجی‌خلیفه او را مترجم ترکی کتاب دانسته است. میر مصطفی بن حسین پاشا متخلص به نعتی نیز این کتاب را به ترکی ترجمه کرده، و مصطفی بن احمد گلیبولوی(د 1008ق) در 997ق گزیده‌ای از آن را(ظاهراً با رجوع به متن عربی) به ترکی فراهم آورده، و راحة النفوس نامیده است. از این کتاب یک یا دو ترجمۀ فارسی در دست است که در یکی از آنها، گویا از شخصی به نام ملا سعید طبیب، نیز نام مؤلف «احمد بن یوسف شریف تیفاشی» آمده است. متن عربی این کتاب بارها در مصر به چاپ رسیده، و در 1898م نیز فردی با نام مستعار «یک بوهمیایی انگلیسی» ترجمۀ انگلیسی آن را در پاریس منتشر کرده است.


3. الشفاء فی الطب المسند عن السید المصطفى، که به تأکید تیفاشی، تحریری است از کتاب الطب الشرعی(یا کتاب فی الاحادیث الطبیۀ) ابونعیم اصفهانی. کتاب ابونعیم، چنان که تیفاشی گوید، به رغم دربر داشتن مزایای بسیار، به لحاظ در بر داشتن سلسله سند‌های متعدد و طولانی برای هر حدیث بسیار مفصل بود، زیرا ابونعیم گاه یک حدیث واحد را(با چشم‌پوشی از کم و زیاد بودن برخی واژگان) از سی و چند راه به پیامبر(ص) می‌رساند. تیفاشی هنگام تحریر کتاب همۀ واسطه‌های میان ابونعیم و نخستین راوی اصلی حدیث را حذف، و دربارۀ احادیثی که اختلافات جزئی داشتند، نام راوی را در نهایت اختصار یاد کرده است. تیفاشی با اظهار شگفتی از ساختار کتاب اصلی ــ که بر خلاف دیگر آثار نوشته شده دربارۀ طب نبوی و مطابق با شیوۀ مرسوم میان پزشکان تنظیم شده ــ به حفظ این ساختار و فصول مختلف آن در تحریر خود تأکید کرده، و تنها خطبه و ترجمه‌ای مختصر از احوال و آثار ابونعیم را بدان افزوده است.
3. الشفاء فی الطب المسند عن السید المصطفى، که به تأکید تیفاشی، تحریری است از کتاب الطب الشرعی(یا کتاب فی الاحادیث الطبیۀ) ابونعیم اصفهانی. کتاب ابونعیم، چنان که تیفاشی گوید، به رغم دربر داشتن مزایای بسیار، به لحاظ در بر داشتن سلسله سند‌های متعدد و طولانی برای هر حدیث بسیار مفصل بود، زیرا ابونعیم گاه یک حدیث واحد را(با چشم‌پوشی از کم و زیاد بودن برخی واژگان) از سی و چند راه به پیامبر(ص) می‌رساند. تیفاشی هنگام تحریر کتاب همۀ واسطه‌های میان ابونعیم و نخستین راوی اصلی حدیث را حذف، و دربارۀ احادیثی که اختلافات جزئی داشتند، نام راوی را در نهایت اختصار یاد کرده است. تیفاشی با اظهار شگفتی از ساختار کتاب اصلی ـ که بر خلاف دیگر آثار نوشته شده دربارۀ طب نبوی و مطابق با شیوۀ مرسوم میان پزشکان تنظیم شده ـ به حفظ این ساختار و فصول مختلف آن در تحریر خود تأکید کرده، و تنها خطبه و ترجمه‌ای مختصر از احوال و آثار ابونعیم را بدان افزوده است.


4. فصل الخطاب فی مدارک الحواس الخمس لاولی الالباب. اصل این کتاب از میان رفته، و تنها بخشی از روایت مختصر آن که ابن منظور فراهم آورده، و سرور النفس بمدارک الحواس‌الخمس نامیده، به دست ما رسیده است. نویسندگان دورۀ اسلامی سرور‌النفس را غالباً به خود تیفاشی، و گاه بدون اشاره به وی تنها به ابن منظور نسبت داده‌اند. ابن بیطار که سالها پیش از فراهم آمدن سرور النفس می‌زیسته، از معدود نویسندگانی است که مستقیماً به خود فصل الخطاب استناد کرده‌اند. ابن منظور در مقدمۀ این تلخیص آورده است: «تیفاشی به پدرم می‌گفت که همۀ زندگی خود را صرف نگارش این کتاب کرده، و مطالبی در آن آورده که کس دیگر نیاورده است. اما من(ابن منظور) با آنکه در آن سالها نوجوان بودم، انتخاب این نام را گستاخی می‌دانستم، زیرا خداوند بر پیامبرش به سبب اعطای فصل الخطاب و حکمت منت نهاده است(اشاره به آیۀ شریفۀ: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ»، ص/38/20). من از نوجوانی تشنۀ دستیابی به این کتاب بودم، اما با مرگ پدرم و سپس تیفاشی این کتاب را فراموش کردم؛ تا آنکه در 60 سالگی بار دیگر به جست-وجوی آن پرداختم و در حدود سال 690 ق نسخۀ اصلی آن را با وضعی بسیار آشفته و در حالی که تنها 36 جزء از 40 جزء آن باقی مانده بود، یافتم. پس با توجه به آشنایی پیشین با خط و سبک نگارش تیفاشی به تنظیم و تبویب و تلخیص کتاب کوشیدم. چون دیدم که مؤلف تنها با نیت افزودن به حجم کتاب و نیز ابراز وجود مطالب بسیار و گاه مکرری را آورده است».
4. فصل الخطاب فی مدارک الحواس الخمس لاولی الالباب. اصل این کتاب از میان رفته، و تنها بخشی از روایت مختصر آن که ابن منظور فراهم آورده، و سرور النفس بمدارک الحواس‌الخمس نامیده، به دست ما رسیده است. نویسندگان دورۀ اسلامی سرور‌النفس را غالباً به خود تیفاشی، و گاه بدون اشاره به وی تنها به ابن منظور نسبت داده‌اند. ابن بیطار که سالها پیش از فراهم آمدن سرور النفس می‌زیسته، از معدود نویسندگانی است که مستقیماً به خود فصل الخطاب استناد کرده‌اند. ابن منظور در مقدمۀ این تلخیص آورده است: «تیفاشی به پدرم می‌گفت که همۀ زندگی خود را صرف نگارش این کتاب کرده، و مطالبی در آن آورده که کس دیگر نیاورده است. اما من(ابن منظور) با آنکه در آن سالها نوجوان بودم، انتخاب این نام را گستاخی می‌دانستم، زیرا خداوند بر پیامبرش به سبب اعطای فصل الخطاب و حکمت منت نهاده است(اشاره به آیۀ شریفۀ: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ»، ص/38/20). من از نوجوانی تشنۀ دستیابی به این کتاب بودم، اما با مرگ پدرم و سپس تیفاشی این کتاب را فراموش کردم؛ تا آنکه در 60 سالگی بار دیگر به جست-وجوی آن پرداختم و در حدود سال 690 ق نسخۀ اصلی آن را با وضعی بسیار آشفته و در حالی که تنها 36 جزء از 40 جزء آن باقی مانده بود، یافتم. پس با توجه به آشنایی پیشین با خط و سبک نگارش تیفاشی به تنظیم و تبویب و تلخیص کتاب کوشیدم. چون دیدم که مؤلف تنها با نیت افزودن به حجم کتاب و نیز ابراز وجود مطالب بسیار و گاه مکرری را آورده است».


صفدی سرور النفس را مشتمل بر 10 جلد بزرگ و روایت اصلی، یعنی فصل الخطاب را به رغم دسترسی به سرور النفس و بر خلاف سخن صریح ابن عدیم، مشتمل بر 24 جلد مفصل دانسته است. اگرچه تنها دو جزء نخست سرور النفس به دست ما رسیده، اما از ارجاعات مؤلفان دیگر می‌توان دریافت که بخش مهمی از این کتاب به جغرافیا(بلدان) اختصاص داشته است. چه، ابن فضل‌الله عمری دربارۀ شهرهای مصر، شام و فلسطین نقل قولهای تیفاشی از کتاب الترتیب احمد بن مطرف، تاریخ دمشق ابن عساکر و جغرافیای شریف ادریسی(نزهة المشتاق) و نیز برخی سخنان خود تیفاشی را از سرور‌النفس نقل کرده است. نیز قلقشندی دربارۀ طول سرزمین شام، و سیوطی دربارۀ نام کهن اسکندریه به سرور‌النفس استناد کرده‌اند. گذشته از اینها، غزولی(د 815 ق) در مطالع‌البدور و نیز نواجی(د 859 ق) در حلبـة الکمیت بندی از سرورالنفس را که به شراب اختصاص دارد، نقل کرده‌اند که در متن چاپی دو جزء موجود سرور النفس دیده نمی‌شود. جزء نخست این کتاب(که عنوان نثار الازهار برخود دارد) در 1298ق در استانبول به چاپ رسیده است. در 1980م نیز احسان عباس هر دو بخش موجود را در بیروت منتشر کرده است.
صفدی سرور النفس را مشتمل بر 10 جلد بزرگ و روایت اصلی، یعنی فصل الخطاب را به رغم دسترسی به سرور النفس و بر خلاف سخن صریح ابن عدیم، مشتمل بر 24 جلد مفصل دانسته است. اگرچه تنها دو جزء نخست سرور النفس به دست ما رسیده، اما از ارجاعات مؤلفان دیگر می‌توان دریافت که بخش مهمی از این کتاب به جغرافیا(بلدان) اختصاص داشته است. چه، ابن فضل‌الله عمری دربارۀ شهرهای مصر، شام و فلسطین نقل قولهای تیفاشی از کتاب الترتیب احمد بن مطرف، تاریخ دمشق ابن عساکر و جغرافیای شریف ادریسی(نزهة المشتاق) و نیز برخی سخنان خود تیفاشی را از سرور‌النفس نقل کرده است. نیز قلقشندی دربارۀ طول سرزمین شام، و سیوطی دربارۀ نام کهن اسکندریه به سرور‌النفس استناد کرده‌اند. گذشته از اینها، غزولی(د 815 ق) در مطالع‌البدور و نیز نواجی(د 859 ق) در حلبة الکمیت بندی از سرورالنفس را که به شراب اختصاص دارد، نقل کرده‌اند که در متن چاپی دو جزء موجود سرور النفس دیده نمی‌شود. جزء نخست این کتاب(که عنوان نثار الازهار برخود دارد) در 1298ق در استانبول به چاپ رسیده است. در 1980م نیز احسان عباس هر دو بخش موجود را در بیروت منتشر کرده است.


ب ـ خطی: آثار چاپ نشدۀ تیفاشی که نسخه‌های متعددی از آنها به دست ما رسیده، اینهاست:
ب ـ خطی: آثار چاپ نشدۀ تیفاشی که نسخه‌های متعددی از آنها به دست ما رسیده، اینهاست:


1. بدیع یا بدیعیة. به گفتۀ ابن ابی¬اصبع، بسیاری از مطالب این اثر، در جای دیگر نیامده است و هیچ‌کس از نظر افکندن بدان بی‌نیاز نیست. قلقشندی نیز هنگام اشاره به آثار متوسط الحجم تألیف شده در این فن، تنها به البدیع تیفاشی، و شرح البدیعیۀ صفی‌الدین حلی اشاره می‌کند.
1. بدیع یا بدیعیة. به گفتۀ ابن ابی‌اصبع، بسیاری از مطالب این اثر، در جای دیگر نیامده است و هیچ‌کس از نظر افکندن بدان بی‌نیاز نیست. قلقشندی نیز هنگام اشاره به آثار متوسط الحجم تألیف شده در این فن، تنها به البدیع تیفاشی، و شرح البدیعیۀ صفی‌الدین حلی اشاره می‌کند.


2. سجع الهدیل فی اخبار النیل. این کتاب را حاجی خلیفه در شمار تواریخ مصر و سیوطی در زمرۀ منابع حسن المحاضرة فی تاریخ المصر و القاهرۀ خود یاد کرده است.
2. سجع الهدیل فی اخبار النیل. این کتاب را حاجی خلیفه در شمار تواریخ مصر و سیوطی در زمرۀ منابع حسن المحاضرة فی تاریخ المصر و القاهرۀ خود یاد کرده است.
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:
==وابسته‌ها==
==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}
{{وابسته‌ها}}
[[سرور النفس بمدارك الحواس الخمس]]


[[رده:زندگی‌نامه]]  
[[أوصاف النساء]]
[[رده:فاقد کد پدیدآور]]
 
[[نزهة الألباب فیما لا یوجد في کتاب]]
 
[[الشفا في الطب المسند عن السيد المصطفی]]
 
[[مجموعه طب القرآن و المعصومين عليهم‌السلام]]
 
[[أزهار الأفکار في جواهر الأحجار]]
 
 
[[رده:زندگی‌نامه]]
[[رده:مقالات جدید(بهمن) باقی زاده]]
[[رده:مقالات بازبینی شده2 بهمن 1402]]