اخرس، عبدالغفار: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (Hbaghizadeh صفحهٔ اخرس، عبدالغفار بن عبدالواحد بن وهب را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به اخرس، عبدالغفار منتقل کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
| کد مؤلف = AUTHORCODE34324AUTHORCODE | | کد مؤلف = AUTHORCODE34324AUTHORCODE | ||
}} | }} | ||
''' | '''عبدالغفار بن عبدالواحد بن وهب اَخْرَس''' (ح 1220 - 1290ق/ 1805-1873م)، شاعر شیعى عراق. | ||
==ولادت، زادگاه== | ==ولادت، زادگاه== | ||
خط ۵۲: | خط ۵۰: | ||
وی در موصل زاده شد و دوران کودکى را همانجا گذراند. | وی در موصل زاده شد و دوران کودکى را همانجا گذراند. | ||
==تحصیلات، اساتید، تدریس== | ==تحصیلات، اساتید، تدریس== | ||
لغت، ادب و فقه را نزد استادان آنجا آموخت، سپس به بغداد رفت و نزدیک کرخ مسکن گزید. | لغت، ادب و فقه را نزد استادان آنجا آموخت، سپس به بغداد رفت و نزدیک کرخ مسکن گزید. | ||
علت مهاجرت او از موصل به بغداد روشن نیست، اما ظاهراً به سبب خطایى که از او سرزده بود، [[عبدالرحمان پاشا جلیلى]] (حک 1243-1244ق) بر وی خشم گرفت و او از ترس به بغداد مهاجرت نمود. | |||
اخرس در بغداد به [[ابوثنای آلوسى]] پیوست و تحصیلات خود را در زمینه لغت و ادب نزد وی ادامه داد؛ [[كتاب سيبويه و يليه تحصيل عين الذهب من معدن جوهر الأدب في علم مجازات العرب|الکتاب]] [[سیبویه، عمرو بن عثمان|سیبویه]] را نزد او فرا گرفت و پس از آن اجازه تدریس یافت. | |||
==لکنت زبانى== | ==لکنت زبانى== | ||
شاعر به سبب لکنت زبانى که داشت به اخرس ملقب گردید و این امر موجب بروز عقدههای روانى شدیدی در او شد که در رفتار وی تأثیر فراوان گذاشت و از او مردی زودرنج و تندخو ساخت. | شاعر به سبب لکنت زبانى که داشت به اخرس ملقب گردید و این امر موجب بروز عقدههای روانى شدیدی در او شد که در رفتار وی تأثیر فراوان گذاشت و از او مردی زودرنج و تندخو ساخت. | ||
وی در ایام جوانى قصیدهای در مدح داوود پاشا والى عراق سرود و از او خواست تا در امر معالجه زبانش وی را یاری کند. داوود پاشا او را به یکى از ایالات هند فرستاد، اما وی تن به معالجه نداد و بىنتیجه بازگشت. | وی در ایام جوانى قصیدهای در مدح داوود پاشا والى عراق سرود و از او خواست تا در امر معالجه زبانش وی را یاری کند. داوود پاشا او را به یکى از ایالات هند فرستاد، اما وی تن به معالجه نداد و بىنتیجه بازگشت. | ||
اخرس بسیار مورد حمایت داوود پاشا بود و با بزرگانى همچون محمد سعید | |||
اخرس بسیار مورد حمایت داوود پاشا بود و با بزرگانى همچون [[محمد سعید طبقجلى]]، شیخ [[عبدالغنى آل جمیل]]، [[ابوثنای آلوسى]] و [[آل نقیب]] پیوندی استوار داشت. | |||
با این حال، زندگى او هنوز سر و سامان نیافته بود و حرفهای جهت امرار معاش نداشت و اغلب اوقاتش را در قهوهخانهها مىگذراند و یا به شهرهای مختلف عراق رفت و آمد مىکرد. | با این حال، زندگى او هنوز سر و سامان نیافته بود و حرفهای جهت امرار معاش نداشت و اغلب اوقاتش را در قهوهخانهها مىگذراند و یا به شهرهای مختلف عراق رفت و آمد مىکرد. | ||
وی که سخاوت و غریب نوازی بسیاری از مردم بصره، به ویژه ادیبان آن شهر دیده بود، بیشتر بدانجا مىرفت و بسیاری از بزرگان و اشراف آنجا را مىستود. | وی که سخاوت و غریب نوازی بسیاری از مردم بصره، به ویژه ادیبان آن شهر دیده بود، بیشتر بدانجا مىرفت و بسیاری از بزرگان و اشراف آنجا را مىستود. | ||
==وفات== | ==وفات== | ||
اخرس یک سال پیش از مرگ عزم سفر حج کرد، اما در بصره بیمار شد و به بغداد بازگشت. سال بعد باردیگر به بصره رهسپار شد، اما بیماری وی شدت گرفت و در همانجا درگذشت. | اخرس یک سال پیش از مرگ عزم سفر حج کرد، اما در بصره بیمار شد و به بغداد بازگشت. سال بعد باردیگر به بصره رهسپار شد، اما بیماری وی شدت گرفت و در همانجا درگذشت. | ||
==نهضت ادبى جدید در عراق== | |||
عصر داوود پاشا سرآغاز نهضت ادبى جدیدی در عراق محسوب مىشود و اخرس یکى از پیشگامان این نهضت بود و پس از او شاعران بسیاری همچون [[رصافى]]، زهاوی، اثری و [[شبیبى]] از سبک شعری وی پیروی کردند، هر چند که هیچ یک به پای او نرسیدند. | |||
شهرت اخرس به زودی از مرزهای عراق فراتر رفت و به کشورهای عرب و غیرعرب مجاور نیز نفوذ کرد و اشعارش زینت بخش محافل ادبى. | شهرت اخرس به زودی از مرزهای عراق فراتر رفت و به کشورهای عرب و غیرعرب مجاور نیز نفوذ کرد و اشعارش زینت بخش محافل ادبى. | ||
==ویژگیهای شعر اخرس== | ==ویژگیهای شعر اخرس== | ||
خط ۹۱: | خط ۸۸: | ||
وی در غزل سرایى و وصف باده چنان مهارتى داشته است که او را ابونواس قرن 19 خواندهاند. | وی در غزل سرایى و وصف باده چنان مهارتى داشته است که او را ابونواس قرن 19 خواندهاند. | ||
البته مشکلات زندگى و نداشتن حرفه مشخص و عقب ماندن از همگنان و به ویژه ناراحتى از لکنت زبان موجب شد که بخش درخور توجهى از اشعار وی به مسائل شخصى و خصوصى خود او اختصاص یابد. | البته مشکلات زندگى و نداشتن حرفه مشخص و عقب ماندن از همگنان و به ویژه ناراحتى از لکنت زبان موجب شد که بخش درخور توجهى از اشعار وی به مسائل شخصى و خصوصى خود او اختصاص یابد. | ||
وی در اغلب قصاید خود از قالبهای شعر کهن پیروی مىکند و گاه به شیوه شاعران جاهلى در آغاز اشعار خود به وصف دیار معشوق و گریه بر ویرانهها مىپردازد. | وی در اغلب قصاید خود از قالبهای شعر کهن پیروی مىکند و گاه به شیوه شاعران جاهلى در آغاز اشعار خود به وصف دیار معشوق و گریه بر ویرانهها مىپردازد. | ||
استفاده فراوان از صنایع بدیعى و ادبى به ویژه طباق، جناس، توریه، توجیه و ... از خصوصیات بارز سبک شعر اوست، بدون اینکه بر تکلف شعر او بیفزاید. | استفاده فراوان از صنایع بدیعى و ادبى به ویژه طباق، جناس، توریه، توجیه و... از خصوصیات بارز سبک شعر اوست، بدون اینکه بر تکلف شعر او بیفزاید. | ||
اخرس سخت تحت تأثیر اشعار شاعرانى برجسته همچون [[بحتری]]، [[متنبى]]، [[مهیار دیلمى]] و [[شریفالرضی، محمد بن حسین|شریف رضى]] بوده است. | |||
برخى اشعار وی حکایت از تعصبات قومى در میان ادیبان آن روزگار دارد و شاعر از تمایل عراقیان نسبت به بیگانگان و متفرق شدن آنان به گروهها و احزاب متخاصم سخت انتقاد کرده است. | برخى اشعار وی حکایت از تعصبات قومى در میان ادیبان آن روزگار دارد و شاعر از تمایل عراقیان نسبت به بیگانگان و متفرق شدن آنان به گروهها و احزاب متخاصم سخت انتقاد کرده است. | ||
یکى از ویژگیهایى که در سرتاسر دیوان اخرس مشهود است، استفاده فراوان او از آیات و مضامین قرآن کریم و احادیث نبوی است. | یکى از ویژگیهایى که در سرتاسر دیوان اخرس مشهود است، استفاده فراوان او از آیات و مضامین قرآن کریم و احادیث نبوی است. | ||
وی قصیدهای در مدح امام موسى کاظم(ع) و امام محمدجواد(ع) سروده و به صراحت به شیعى بودن خویش بالیده است. با اینهمه، قصیدهای در مدح ابوحنیفه نعمان بن ثابت سروده که شاید نشانه عدم تعصب او باشد. | وی قصیدهای در مدح امام موسى کاظم(ع) و امام محمدجواد(ع) سروده و به صراحت به شیعى بودن خویش بالیده است. با اینهمه، قصیدهای در مدح [[ابوحنیفه، نعمان بن ثابت|ابوحنیفه نعمان بن ثابت]] سروده که شاید نشانه عدم تعصب او باشد. | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
دیوان شعر (دیوان عبد الغفار الاخرس، الطراز الأنفس فی شعر الاخرس)، | |||
اخرس خود به جمع آوری اشعارش چندان عنایت نداشت و پس از مرگ او، شاعر دیگری بهنام احمد عزت پاشا فاروقى آن را گردآوری نمود و الطراز الانفس فى شعر الاخرس نامید و به سال 1304ق در استانبول به چاپ رسانید. این مجموعه مشتمل بر 338 قصیده و متجاوز از 10 هزار بیت است. | اخرس خود به جمع آوری اشعارش چندان عنایت نداشت و پس از مرگ او، شاعر دیگری بهنام [[احمد عزت پاشا فاروقى]] آن را گردآوری نمود و الطراز الانفس فى شعر الاخرس نامید و به سال 1304ق در استانبول به چاپ رسانید. این مجموعه مشتمل بر 338 قصیده و متجاوز از 10 هزار بیت است. | ||
بعدها خطاط ولید اعظمى 40 قصیده دیگر بدان افزود و شمار قصاید را به 378 رساند و با عنوان دیوان الاخرس چاپ کرد. | بعدها خطاط ولید اعظمى 40 قصیده دیگر بدان افزود و شمار قصاید را به 378 رساند و با عنوان دیوان الاخرس چاپ کرد. | ||
از اخرس چند رساله نیز باقى مانده که در پاسخ به ایرادات یکى از دانشمندان مسیحى به مسائل مسلمانان نگاشته شده است. نثر این رسائل مسجع و متصنع و در عین حال دلنشین است. | از اخرس چند رساله نیز باقى مانده که در پاسخ به ایرادات یکى از دانشمندان مسیحى به مسائل مسلمانان نگاشته شده است. نثر این رسائل مسجع و متصنع و در عین حال دلنشین است.<ref>موسوی جهان آبادی، زهرا، ج7، ص180-179</ref>. | ||
<ref>موسوی جهان آبادی، زهرا، ج7، ص180-179</ref>. | |||
| | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۴۷
عبدالغفار بن عبدالواحد بن وهب اَخْرَس (ح 1220 - 1290ق/ 1805-1873م)، شاعر شیعى عراق.
ولادت، زادگاه
تاریخ ولادت وی را بهاختلاف، 1210 و 1217 و 1221 و 1225ق ذکر کردهاند.
درباره زندگى او، به رغم شهرت بسیار، جز اطلاعاتى اندک و غالباً تکراری چیزی در منابع یافت نمىشود.
وی در موصل زاده شد و دوران کودکى را همانجا گذراند.
تحصیلات، اساتید، تدریس
لغت، ادب و فقه را نزد استادان آنجا آموخت، سپس به بغداد رفت و نزدیک کرخ مسکن گزید.
علت مهاجرت او از موصل به بغداد روشن نیست، اما ظاهراً به سبب خطایى که از او سرزده بود، عبدالرحمان پاشا جلیلى (حک 1243-1244ق) بر وی خشم گرفت و او از ترس به بغداد مهاجرت نمود.
اخرس در بغداد به ابوثنای آلوسى پیوست و تحصیلات خود را در زمینه لغت و ادب نزد وی ادامه داد؛ الکتاب سیبویه را نزد او فرا گرفت و پس از آن اجازه تدریس یافت.
لکنت زبانى
شاعر به سبب لکنت زبانى که داشت به اخرس ملقب گردید و این امر موجب بروز عقدههای روانى شدیدی در او شد که در رفتار وی تأثیر فراوان گذاشت و از او مردی زودرنج و تندخو ساخت.
وی در ایام جوانى قصیدهای در مدح داوود پاشا والى عراق سرود و از او خواست تا در امر معالجه زبانش وی را یاری کند. داوود پاشا او را به یکى از ایالات هند فرستاد، اما وی تن به معالجه نداد و بىنتیجه بازگشت.
اخرس بسیار مورد حمایت داوود پاشا بود و با بزرگانى همچون محمد سعید طبقجلى، شیخ عبدالغنى آل جمیل، ابوثنای آلوسى و آل نقیب پیوندی استوار داشت. با این حال، زندگى او هنوز سر و سامان نیافته بود و حرفهای جهت امرار معاش نداشت و اغلب اوقاتش را در قهوهخانهها مىگذراند و یا به شهرهای مختلف عراق رفت و آمد مىکرد.
وی که سخاوت و غریب نوازی بسیاری از مردم بصره، به ویژه ادیبان آن شهر دیده بود، بیشتر بدانجا مىرفت و بسیاری از بزرگان و اشراف آنجا را مىستود.
وفات
اخرس یک سال پیش از مرگ عزم سفر حج کرد، اما در بصره بیمار شد و به بغداد بازگشت. سال بعد باردیگر به بصره رهسپار شد، اما بیماری وی شدت گرفت و در همانجا درگذشت.
نهضت ادبى جدید در عراق
عصر داوود پاشا سرآغاز نهضت ادبى جدیدی در عراق محسوب مىشود و اخرس یکى از پیشگامان این نهضت بود و پس از او شاعران بسیاری همچون رصافى، زهاوی، اثری و شبیبى از سبک شعری وی پیروی کردند، هر چند که هیچ یک به پای او نرسیدند.
شهرت اخرس به زودی از مرزهای عراق فراتر رفت و به کشورهای عرب و غیرعرب مجاور نیز نفوذ کرد و اشعارش زینت بخش محافل ادبى.
ویژگیهای شعر اخرس
شکیب ارسلان مىگوید: 3یا 4 شاعر عراقى بودند که در سرزمین ما شهرت داشتند که یکى از آنان اخرس بود. مطالع زیبا، ترکیبها و تعابیر دلنشین، لطافت و استواری واژگان و موسیقى دلنواز و طرب انگیز از ویژگیهای شعر اخرس به شمار مىروند.
از مطالعه دیوانش چنین برمىآید که وی از هوشمندی و قدرت تخیل ممتازی برخوردار بوده، و در ابداع معانى زیبا مهارت داشته است.
با این حال، همانند اغلب شاعران هم روزگارش شعر را وسیلهای برای گذراندن زندگى قرار داد و به مدیحه سرایى حاکمان وقت پرداخت و به عقیده برخى معاصران، این امر سبب شد که مجال چندانى برای باروری قریحه شعری وی باقى نماند، اما در دیوان وی از مجموع 378 قصیده، تنها 26 قصیده به مدح قاضیان و حاکمان و دیگر بزرگان اختصاص یافته است و بیشتر شهرت وی به سبب غزلیات، خمریات و موشحات اوست.
وی در غزل سرایى و وصف باده چنان مهارتى داشته است که او را ابونواس قرن 19 خواندهاند.
البته مشکلات زندگى و نداشتن حرفه مشخص و عقب ماندن از همگنان و به ویژه ناراحتى از لکنت زبان موجب شد که بخش درخور توجهى از اشعار وی به مسائل شخصى و خصوصى خود او اختصاص یابد.
وی در اغلب قصاید خود از قالبهای شعر کهن پیروی مىکند و گاه به شیوه شاعران جاهلى در آغاز اشعار خود به وصف دیار معشوق و گریه بر ویرانهها مىپردازد. استفاده فراوان از صنایع بدیعى و ادبى به ویژه طباق، جناس، توریه، توجیه و... از خصوصیات بارز سبک شعر اوست، بدون اینکه بر تکلف شعر او بیفزاید.
اخرس سخت تحت تأثیر اشعار شاعرانى برجسته همچون بحتری، متنبى، مهیار دیلمى و شریف رضى بوده است.
برخى اشعار وی حکایت از تعصبات قومى در میان ادیبان آن روزگار دارد و شاعر از تمایل عراقیان نسبت به بیگانگان و متفرق شدن آنان به گروهها و احزاب متخاصم سخت انتقاد کرده است.
یکى از ویژگیهایى که در سرتاسر دیوان اخرس مشهود است، استفاده فراوان او از آیات و مضامین قرآن کریم و احادیث نبوی است.
وی قصیدهای در مدح امام موسى کاظم(ع) و امام محمدجواد(ع) سروده و به صراحت به شیعى بودن خویش بالیده است. با اینهمه، قصیدهای در مدح ابوحنیفه نعمان بن ثابت سروده که شاید نشانه عدم تعصب او باشد.
آثار
دیوان شعر (دیوان عبد الغفار الاخرس، الطراز الأنفس فی شعر الاخرس)،
اخرس خود به جمع آوری اشعارش چندان عنایت نداشت و پس از مرگ او، شاعر دیگری بهنام احمد عزت پاشا فاروقى آن را گردآوری نمود و الطراز الانفس فى شعر الاخرس نامید و به سال 1304ق در استانبول به چاپ رسانید. این مجموعه مشتمل بر 338 قصیده و متجاوز از 10 هزار بیت است. بعدها خطاط ولید اعظمى 40 قصیده دیگر بدان افزود و شمار قصاید را به 378 رساند و با عنوان دیوان الاخرس چاپ کرد.
از اخرس چند رساله نیز باقى مانده که در پاسخ به ایرادات یکى از دانشمندان مسیحى به مسائل مسلمانان نگاشته شده است. نثر این رسائل مسجع و متصنع و در عین حال دلنشین است.[۱].
پانویس
- ↑ موسوی جهان آبادی، زهرا، ج7، ص180-179
منابع مقاله
موسوی جهان آبادی، زهرا، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.