ابن قارح‌، على‌ بن‌ منصور: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات زندگی‌نامه | عنوان = ابن قارح‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ منصور بن‌ طالب‌ حلبى | تصویر = NUR00000.jpg | اندازه تصویر = | توضیح تصویر = | نام کامل = ابوالحسن‌ على‌ بن‌ منصور بن‌ طالب‌ حلبى؛ | نام‌های دیگر = ابن قارح‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ من...» ایجاد کرد)
     
    جز (جایگزینی متن - '| کد مؤلف = AUTHORCODE' به '| کد مؤلف =AUTHORCODE')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
     
    (۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱۷: خط ۱۷:
    | شهادت =  
    | شهادت =  
    | مدفن = حلب(محل وفات)؛
    | مدفن = حلب(محل وفات)؛
    | طول عمر = ح 73؛
    | طول عمر = ح 73؛
    | نام همسر =  
    | نام همسر =  
    خط ۲۴: خط ۲۳:
    | دین = اسلام؛
    | دین = اسلام؛
    | مذهب = اهل‌سنت؛
    | مذهب = اهل‌سنت؛
    | پیشه = تعليم‌ و تربيت‌ فرزندان‌ خواص‌؛
    | پیشه = تعلیم‌ و تربیت‌ فرزندان‌ خواص‌؛
    | منصب =  
    | منصب =  
    | پس از =  
    | پس از =  
    | پیش از =  
    | پیش از =  
    | اساتید = ابن‌ خالويه‌، ابوعلى‌ فارسى، ابوسعيد سيرافى‌، على‌ بن‌ عيسى‌ رمانى‌، ابوعبيد مرزبانى، ابوحفص‌ کتانى‌‌؛
    | اساتید = ابن‌ خالویه‌، ابوعلى‌ فارسى، ابوسعید سیرافى‌، على‌ بن‌ عیسى‌ رمانى‌، ابوعبید مرزبانى، ابوحفص‌ کتانى‌‌؛
    | مشایخ =  
    | مشایخ =  
    | معاصرین = ابوالحسن‌ مغربى‌، الحاکم‌ بامرالله‌، ابوعبدالله‌ حسين‌ بن‌ جوهر، خوله‌ دختر سعدالدوله‌، ابوالقاسم‌ مغربى‌، بوالفرج‌ زَهْرجى، ابوالعلاء معری، نصرالدوله‌ احمد بن‌ مروان؛‌
    | معاصرین = ابوالحسن‌ مغربى‌، الحاکم‌ بامرالله‌، ابوعبدالله‌ حسین‌ بن‌ جوهر، خوله‌ دختر سعدالدوله‌، ابوالقاسم‌ مغربى‌، بوالفرج‌ زَهْرجى، [[ابوالعلاء معری]]، نصرالدوله‌ احمد بن‌ مروان؛‌
    | شاگردان =  
    | شاگردان =  
    | اجازه اجتهاد از =  
    | اجازه اجتهاد از =  
    | درجه علمی = اديب‌، شاعر، راوی، نحوی؛‌  
    | درجه علمی = ادیب‌، شاعر، راوی، نحوی؛‌  
    | دانشگاه =  
    | دانشگاه =  
    | حوزه =  
    | حوزه =  
    خط ۴۲: خط ۴۰:
    | وبگاه =  
    | وبگاه =  
    | امضا =  
    | امضا =  
    | کد مؤلف = AUTHORCODE97789AUTHORCODE
    | کد مؤلف =AUTHORCODE97789AUTHORCODE
    }}
    }}


    ''' ابن قارِح‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ منصور بن‌ طالب‌ حلبى ‌''' (351- ح‌ 424ق‌/962-1033م‌)، ادیب‌، شاعر، راوی و نحوی، ملقب‌ به‌ دَوْخَلَه‌.


    ''' ابن قارِح‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ منصور بن‌ طالب‌ حلبى ‌''' (351- ح‌ 424ق‌/962-1033م‌)، اديب‌، شاعر، راوی و نحوی، ملقب‌ به‌ دَوْخَلَه‌.
    ==ولادت، اساتید==


    وی در حلب‌ زاده‌ شد و در همانجا نزد ابوعبدالله‌ ابن‌ خالويه‌ به‌ فراگيری نحو پرداخت‌ و ابن‌ خالويه‌، چنانکه‌ مى‌دانيم‌، از بغداد به‌ شام‌ و سپس‌ به‌ حلب‌ رفت‌ و چندی در آن‌ ديار زيست‌.
    وی در حلب‌ زاده‌ شد و در همانجا نزد [[ابن خالویه، حسین بن احمد|ابوعبدالله‌ ابن‌ خالویه‌]] به‌ فراگیری نحو پرداخت‌ و [[ابن خالویه، حسین بن احمد|ابن‌ خالویه‌]]، چنانکه‌ مى‌دانیم‌، از بغداد به‌ شام‌ و سپس‌ به‌ حلب‌ رفت‌ و چندی در آن‌ دیار زیست‌.


    ابن‌ قارح‌ پس‌ از مرگ‌ ابن‌ خالويه‌ در 370ق‌/980م‌ راهى‌ بغداد شد و به‌ ابوعلى‌ فارسى‌ پيوست‌ و به‌ گفته خود او همه آثار ابوعلى‌ را نزد او خواند.
    ابن‌ قارح‌ پس‌ از مرگ‌ [[ابن خالویه، حسین بن احمد|ابن‌ خالویه‌]] در 370ق‌/980م‌ راهى‌ بغداد شد و به‌ [[فارسی، حسن بن احمد|ابوعلى‌ فارسى‌]] پیوست‌ و به‌ گفته خود او همه آثار [[فارسی، حسن بن احمد|ابوعلى‌]] را نزد او خواند.
    اما اشارت‌ ياقوت‌ مبنى‌ بر اينکه‌ وی از کودکى‌ در منزل‌ ابوعلى‌ به‌ خدمت‌ مشغول‌ بوده‌، درست‌ نمى‌نمايد. زيرا ابوعلى‌ فارسى‌ در 341ق‌ به‌ حلب‌ نزد سيف‌الدوله‌ رفت‌ و در 347ق‌، يعنى‌ 4 سال‌ قبل‌ از ولادت‌ ابن‌ قارح‌، حلب‌ را به‌ قصد شيراز ترک‌ کرد و متجاوز از 20 سال‌ در آنجا به‌ سر برد. در اين‌ صورت‌ وی، در دوران‌ کودکى‌ و حتى‌ آغاز جوانى‌ ابن‌ قارح‌ در شيراز اقامت‌ داشته‌ است‌. برهمين‌ اساس‌ مى‌توان‌ گفت‌، ابن‌ قارح‌ پس‌ از بازگشت‌ ابوعلى‌ به‌ بغداد - که‌ با توجه‌ به‌ آنچه‌ گفته‌ شد، بايد همان‌ حدود 370ق‌ باشد - برای نخستين‌ بار به‌ ملازمت‌ وی در آمده‌ است‌.
     
    ابن‌ قارح چنانکه‌ خود تصريح‌ کرده‌ است‌ در بغداد از مجالس‌ درس‌ علمای آن‌ روز، از جمله‌ ابوسعيد سيرافى‌، على‌ بن‌ عيسى‌ رمانى‌، ابوعبيد مرزبانى‌ و ابوحفص‌ کتانى‌ بهره‌ برد.


    اما اشارت‌ [[یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله|یاقوت‌]] مبنى‌ بر اینکه‌ وی از کودکى‌ در منزل‌ [[فارسی، حسن بن احمد|ابوعلى‌]] به‌ خدمت‌ مشغول‌ بوده‌، درست‌ نمى‌نماید. زیرا [[فارسی، حسن بن احمد|ابوعلى‌ فارسى‌]] در 341ق‌ به‌ حلب‌ نزد سیف‌الدوله‌ رفت‌ و در 347ق‌، یعنى‌ 4 سال‌ قبل‌ از ولادت‌ ابن‌ قارح‌، حلب‌ را به‌ قصد شیراز ترک‌ کرد و متجاوز از 20 سال‌ در آنجا به‌ سر برد. در این‌ صورت‌ وی، در دوران‌ کودکى‌ و حتى‌ آغاز جوانى‌ ابن‌ قارح‌ در شیراز اقامت‌ داشته‌ است‌. برهمین‌ اساس‌ مى‌توان‌ گفت‌، ابن‌ قارح‌ پس‌ از بازگشت‌ ابوعلى‌ به‌ بغداد - که‌ با توجه‌ به‌ آنچه‌ گفته‌ شد، باید همان‌ حدود 370ق‌ باشد - برای نخستین‌ بار به‌ ملازمت‌ وی در آمده‌ است‌.


    ابن‌ قارح چنانکه‌ خود تصریح‌ کرده‌ است‌ در بغداد از مجالس‌ درس‌ علمای آن‌ روز، از جمله‌ [[سیرافی، حسن بن عبدالله|ابوسعید سیرافى‌]]، [[رمانی، علی بن عیسی|على‌ بن‌ عیسى‌ رمانى‌]]، [[مرزبانی، محمد|ابوعبید مرزبانى‌]] و [[ابوحفص‌ کتانى‌]] بهره‌ برد.
    ==پیشه، سفرها==
    ==پیشه، سفرها==


    وی پس‌ از کسب‌ دانش‌ و شهرت‌، تعليم‌ و تربيت‌ فرزندان‌ خواص‌ را پيشه خود ساخت‌ و از اين‌ راه‌ کسب‌ معاش‌ مى‌کرد.
    وی پس‌ از کسب‌ دانش‌ و شهرت‌، تعلیم‌ و تربیت‌ فرزندان‌ خواص‌ را پیشه خود ساخت‌ و از این‌ راه‌ کسب‌ معاش‌ مى‌کرد.


    چندی بعد راهى‌ مصر شد و به‌ ملازمت‌ وزير ابوالحسن‌ مغربى‌ درآمد و تعليم‌ و تربيت‌ فرزندان‌ او را به‌ عهده‌ گرفت‌. ابوالحسن‌ که‌ از جاه‌طلبى‌ فرزندش‌ ابوالقاسم‌ سخت‌ بيمناک‌ بود، ابن‌ قارح‌ را ملزم‌ کرد تا رفتار و کردار فرزندش‌ را به‌ او گزارش‌ کند. سرانجام‌ روزی ابوالقاسم‌ که‌ هوای برانداختن‌ حکومت‌ خليفه فاطمى‌، الحاکم‌ بامرالله‌ را در سر داشت‌، راز خود را با ابن‌ قارح‌ در ميان‌ نهاد. ابن‌ قارح‌، ابوالحسن‌ را از انديشه او مطلع‌ ساخت‌. ابوالقاسم‌ از اين‌ سخن‌ چينى‌ سخت‌ برآشفت‌ و کينه او را به‌ دل‌ گرفت‌.
    چندی بعد راهى‌ مصر شد و به‌ ملازمت‌ وزیر ابوالحسن‌ مغربى‌ درآمد و تعلیم‌ و تربیت‌ فرزندان‌ او را به‌ عهده‌ گرفت‌. ابوالحسن‌ که‌ از جاه‌طلبى‌ فرزندش‌ ابوالقاسم‌ سخت‌ بیمناک‌ بود، ابن‌ قارح‌ را ملزم‌ کرد تا رفتار و کردار فرزندش‌ را به‌ او گزارش‌ کند. سرانجام‌ روزی ابوالقاسم‌ که‌ هوای برانداختن‌ حکومت‌ خلیفه فاطمى‌، الحاکم‌ بامرالله‌ را در سر داشت‌، راز خود را با ابن‌ قارح‌ در میان‌ نهاد. ابن‌ قارح‌، ابوالحسن‌ را از اندیشه او مطلع‌ ساخت‌. ابوالقاسم‌ از این‌ سخن‌ چینى‌ سخت‌ برآشفت‌ و کینه او را به‌ دل‌ گرفت‌.


    پس‌ از چندی ابوعبدالله‌ حسين‌ بن‌ جوهر فرمانده‌ سپاه‌ مصر ابن‌ قارح‌ را نزد خود خواند و تعليم‌ و تربيت‌ فرزندانش‌ را به‌ عهده وی گذاشت‌. اما چون‌ ابن‌ قارح‌ رفتار خشن‌ خليفه‌ و فرمانده‌ سپاهش‌ حسين‌ بن‌ جوهر را نسبت‌ به‌ مخالفان‌ مشاهده‌ کرد، بيمناک‌ شد و برای گريز از دربار چاره‌ای نيافت‌، جز اينکه‌ راه‌ حج‌ پيش‌ گيرد.
    پس‌ از چندی ابوعبدالله‌ حسین‌ بن‌ جوهر فرمانده‌ سپاه‌ مصر ابن‌ قارح‌ را نزد خود خواند و تعلیم‌ و تربیت‌ فرزندانش‌ را به‌ عهده وی گذاشت‌. اما چون‌ ابن‌ قارح‌ رفتار خشن‌ خلیفه‌ و فرمانده‌ سپاهش‌ حسین‌ بن‌ جوهر را نسبت‌ به‌ مخالفان‌ مشاهده‌ کرد، بیمناک‌ شد و برای گریز از دربار چاره‌ای نیافت‌، جز اینکه‌ راه‌ حج‌ پیش‌ گیرد.


    وی در 397ق‌ عازم‌ حجاز گرديد و 5 سال‌ در آنجا ماند. اما چون‌ دوباره‌ به‌ قاهره‌ بازگشت‌ و از کشته‌ شدن‌ حسين‌ بن‌ جوهر در 401ق‌ به‌ فرمان‌ الحاکم‌، آگاهى‌ يافت‌، بيش‌ از پيش‌ احساس‌ ناامنى‌ کرد. از اين‌رو دربار خليفه‌ را فروگذاشت‌ و به‌ طرابلس‌ گريخت‌. از آنجا راهى‌ انطاکيه‌ شد و سپس‌ به‌ ملطيه‌ نزد خوله‌ دختر سعدالدوله‌ و نوه سيف‌الدوله‌ رفت‌. چندی در آنجا اقامت‌ گزيد. اما پس‌ از رسيدن‌ نامه وزير ابوالقاسم‌ مغربى‌، راهى‌ مَيّافارقين‌ شد و مدتى‌ نزد وی به‌ سر برد.
    وی در 397ق‌ عازم‌ حجاز گردید و 5 سال‌ در آنجا ماند. اما چون‌ دوباره‌ به‌ قاهره‌ بازگشت‌ و از کشته‌ شدن‌ حسین‌ بن‌ جوهر در 401ق‌ به‌ فرمان‌ الحاکم‌، آگاهى‌ یافت‌، بیش‌ از پیش‌ احساس‌ ناامنى‌ کرد. از این‌رو دربار خلیفه‌ را فروگذاشت‌ و به‌ طرابلس‌ گریخت‌. از آنجا راهى‌ انطاکیه‌ شد و سپس‌ به‌ ملطیه‌ نزد خوله‌ دختر سعدالدوله‌ و نوه سیف‌الدوله‌ رفت‌. چندی در آنجا اقامت‌ گزید. اما پس‌ از رسیدن‌ نامه وزیر ابوالقاسم‌ مغربى‌، راهى‌ مَیّافارقین‌ شد و مدتى‌ نزد وی به‌ سر برد.


    از آنچه‌ بين‌ او و ابوالقاسم‌ گذشت‌ اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌. اما گويى‌ آتش‌ کينه‌ای که‌ ابوالقاسم‌ از زمان‌ وزارت‌ پدرش‌ نسبت‌ به‌ او در دل‌ داشت‌، هرگز فرو ننشست‌ و ابن‌ قارح‌ نيز که‌ از وی دلى‌ پر درد داشت‌، متقابلاً زبان‌ به‌ هجو او گشود و بارها نزد ديگران‌ وی را مذمت‌ کرد.
    از آنچه‌ بین‌ او و ابوالقاسم‌ گذشت‌ اطلاعى‌ در دست‌ نیست‌. اما گویى‌ آتش‌ کینه‌ای که‌ ابوالقاسم‌ از زمان‌ وزارت‌ پدرش‌ نسبت‌ به‌ او در دل‌ داشت‌، هرگز فرو ننشست‌ و ابن‌ قارح‌ نیز که‌ از وی دلى‌ پر درد داشت‌، متقابلاً زبان‌ به‌ هجو او گشود و بارها نزد دیگران‌ وی را مذمت‌ کرد.


    ابن‌ قارح‌ پس‌ از آنکه‌ ابوالقاسم‌ مغربى‌ را ترک‌ کرد، در 421ق‌ راهى‌ تکريت‌ شد و از آنجا به‌ موصل‌ رفت‌. مدتى‌ نيز درآمِد به‌ سر برد و گويا در همانجا بود که‌ با ابوالفرج‌ زَهْرجى‌ کاتب‌ نصرالدوله‌ احمد بن‌ مروان‌، آشنا شد.
    ابن‌ قارح‌ پس‌ از آنکه‌ ابوالقاسم‌ مغربى‌ را ترک‌ کرد، در 421ق‌ راهى‌ تکریت‌ شد و از آنجا به‌ موصل‌ رفت‌. مدتى‌ نیز درآمِد به‌ سر برد و گویا در همانجا بود که‌ با ابوالفرج‌ زَهْرجى‌ کاتب‌ نصرالدوله‌ احمد بن‌ مروان‌، آشنا شد.
    ابن‌ قارح‌ در اواخر عمر درپى‌ نامه‌ای که‌ زهرجى‌ به‌ او نوشت‌، به‌ زادگاه‌ خود حلب‌ بازگشت‌، اما چون‌ در اين‌ مدت‌ طولانى‌ همه‌ چيز تغيير کرده‌ بود و او در آنجا آشنا و همدمى‌ نداشت‌، سخت‌ احساس‌ دلتنگى‌ و غربت‌ مى‌کرد.


    ابن‌ قارح‌ تا پايان‌ عمر ازدواج‌ نکرد.
    ابن‌ قارح‌ در اواخر عمر درپى‌ نامه‌ای که‌ زهرجى‌ به‌ او نوشت‌، به‌ زادگاه‌ خود حلب‌ بازگشت‌، اما چون‌ در این‌ مدت‌ طولانى‌ همه‌ چیز تغییر کرده‌ بود و او در آنجا آشنا و همدمى‌ نداشت‌، سخت‌ احساس‌ دلتنگى‌ و غربت‌ مى‌کرد.


    ابن‌ قارح‌ تا پایان‌ عمر ازدواج‌ نکرد.
    ==مذهب==


    ==وفات==
    درباره مذهب‌ او نیز چیزی دانسته‌ نیست‌. اما از مقدمه رساله الغفران‌ و ستایش‌های [[ابوالعلاء معری]] از او و نیز متن‌ رساله‌اش‌ که‌ آکنده‌ از مدح‌ و ستایش‌ رسول‌ اکرم‌(ص‌) و بیان‌ فضایل‌ اصحاب‌ او و استشهاد به‌ آیات‌ قرآن‌ و اظهار تنفر نسبت‌ به‌ زنادقه‌ و بى‌دینان‌ است‌، چنین‌ برمى‌آید که‌ ظاهراً به‌ اساس‌ شریعت‌ پای بند بوده‌ است‌. اما طه‌ حسین‌ با قاطعیت‌ و تأکید بسیار او را زندیق‌ محض‌ و مى‌خواره‌ای حریص‌ دانسته‌ است‌.
    ==شعر==


    تاريخ‌ و محل‌ درگذشت‌ وی را هيچ‌ يک‌ از مورخان‌ ذکر نکرده‌اند، اما مرگ‌ وی احتمالاً در حدود 424ق‌ در حلب‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌.
    ابن‌ قارح‌ راوی شعر و اخبار عرب‌ نیز بود و از اشعار او مجموعاً 51 بیت‌ در رساله‌اش‌، معجم‌ الادباء، الوافى‌ بالوفیات‌ و نیز بغیه الوعاه آمده‌ است‌. یاقوت‌ شعر او را از قبیل‌ اشعار علماء و معلمان‌ دانسته‌ و آن‌ را فاقد زیبایى‌ تعبیر و شیوایى‌ بیان‌ معرفى‌ کرده‌ است‌. وی در هجویاتش‌ که‌ بیشتر آنها را در حق‌ ابوالقاسم‌ مغربى‌ سروده‌، از به‌ کار بردن‌ الفاظ و عبارات‌ زشت‌ و رکیک‌ ابایى‌ نداشته‌ است‌.




    ==وفات==


    مذهب==
    تاریخ‌ و محل‌ درگذشت‌ وی را هیچ‌ یک‌ از مورخان‌ ذکر نکرده‌اند، اما مرگ‌ وی احتمالاً در حدود 424ق‌ در حلب‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌.
     
    درباره مذهب‌ او نيز چيزی دانسته‌ نيست‌. اما از مقدمه رساله الغفران‌ و ستايش‌های ابوالعلاء معری از او و نيز متن‌ رساله‌اش‌ که‌ آکنده‌ از مدح‌ و ستايش‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌) و بيان‌ فضايل‌ اصحاب‌ او و استشهاد به‌ آيات‌ قرآن‌ و اظهار تنفر نسبت‌ به‌ زنادقه‌ و بى‌دينان‌ است‌، چنين‌ برمى‌آيد که‌ ظاهراً به‌ اساس‌ شريعت‌ پای بند بوده‌ است‌. اما طه‌ حسين‌ با قاطعيت‌ و تأکيد بسيار او را زنديق‌ محض‌ و مى‌خواره‌ای حريص‌ دانسته‌ است‌.
     
     
    ==شعر==
     
    ابن‌ قارح‌ راوی شعر و اخبار عرب‌ نيز بود و از اشعار او مجموعاً 51 بيت‌ در رساله‌اش‌، معجم‌ الادباء، الوافى‌ بالوفيات‌ و نيز بغيه الوعاه آمده‌ است‌. ياقوت‌ شعر او را از قبيل‌ اشعار علماء و معلمان‌ دانسته‌ و آن‌ را فاقد زيبايى‌ تعبير و شيوايى‌ بيان‌ معرفى‌ کرده‌ است‌. وی در هجوياتش‌ که‌ بيشتر آنها را در حق‌ ابوالقاسم‌ مغربى‌ سروده‌، از به‌ کار بردن‌ الفاظ و عبارات‌ زشت‌ و رکيک‌ ابايى‌ نداشته‌ است‌.
     
     
    ==آثار==
    ==آثار==


    1. «رساله» ابن‌ قارح‌،
    1.«رساله» ابن‌ قارح‌،


    وی همه شهرت‌ خود را مديون‌ نامه‌ای است‌ که‌ در اواخر عمر به‌ ابوالعلاء معری نوشته‌ است‌. درباره انگيزه نگارش‌ اين‌ نامه‌ خود وی مى‌گويد؛ ابوالفرج‌ زهرجى‌ نامه‌ای خطاب‌ به‌ ابوالعلاء معری مى‌نويسد و از ابن‌ قارح‌ مى‌خواهد تا آن‌ را به‌ ابوالعلاء تسليم‌ کند. در بين‌ راه‌ دزدان‌ همه دارايى‌ او، از جمله‌ نامه‌ را به‌ سرقت‌ مى‌برند. ابن‌ قارح‌ درپى‌ عذرخواهى‌ و اظهار تأسف‌، نامه‌ای به‌ ابوالعلاء مى‌نويسد و در ضمن‌ آن‌ پرسش‌هايى‌ نيز مطرح‌ مى‌کند و از او مى‌خواهد تا نامه او را بى‌پاسخ‌ نگذارد. ابوالعلاء نيز در جواب‌ آن‌، رساله الغفران‌ را مى‌نگارد.
    وی همه شهرت‌ خود را مدیون‌ نامه‌ای است‌ که‌ در اواخر عمر به‌ [[ابوالعلاء معری]] نوشته‌ است‌. درباره انگیزه نگارش‌ این‌ نامه‌ خود وی مى‌گوید؛ ابوالفرج‌ زهرجى‌ نامه‌ای خطاب‌ به‌ [[ابوالعلاء معری]] مى‌نویسد و از ابن‌ قارح‌ مى‌خواهد تا آن‌ را به‌ ابوالعلاء تسلیم‌ کند. در بین‌ راه‌ دزدان‌ همه دارایى‌ او، از جمله‌ نامه‌ را به‌ سرقت‌ مى‌برند. ابن‌ قارح‌ درپى‌ عذرخواهى‌ و اظهار تأسف‌، نامه‌ای به‌ ابوالعلاء مى‌نویسد و در ضمن‌ آن‌ پرسش‌هایى‌ نیز مطرح‌ مى‌کند و از او مى‌خواهد تا نامه او را بى‌پاسخ‌ نگذارد. ابوالعلاء نیز در جواب‌ آن‌، رساله الغفران‌ را مى‌نگارد.


    ابن‌ قارح‌ نامه خود را با حمد و ثنای پروردگار و اظهار شوق‌ و تمايل‌ به‌ ديدار ابوالعلاء آغاز کرده‌ و سپس‌ زبان‌ به‌ انتقاد از ادبا و شعرايى‌ چون‌ بشار بن‌ برد، متنّبى‌، ابن‌ راوندی، ابن‌ رومى‌، ابوتمام‌، حلاج‌ و ديگران‌ گشوده‌ و بى‌اعتنايى‌ ايشان‌ نسبت‌ به‌ امور دين‌ و هوسرانى‌ و مى‌گساري‌های آنان‌ را مورد نکوهش‌ قرار داده‌ و آنان‌ را مخلد در آتش‌ جهنم‌ دانسته‌ است‌.
    ابن‌ قارح‌ نامه خود را با حمد و ثنای پروردگار و اظهار شوق‌ و تمایل‌ به‌ دیدار ابوالعلاء آغاز کرده‌ و سپس‌ زبان‌ به‌ انتقاد از ادبا و شعرایى‌ چون‌ بشار بن‌ برد، متنّبى‌، ابن‌ راوندی، ابن‌ رومى‌، ابوتمام‌، حلاج‌ و دیگران‌ گشوده‌ و بى‌اعتنایى‌ ایشان‌ نسبت‌ به‌ امور دین‌ و هوسرانى‌ و مى‌گساری‌های آنان‌ را مورد نکوهش‌ قرار داده‌ و آنان‌ را مخلد در آتش‌ جهنم‌ دانسته‌ است‌.


    سپس‌ از ابوالعلاء درباره زندقه‌، تصوف‌، فقه‌، نحو و امور دين‌ استفسار کرده‌، پس‌ از شرح‌ مختصری از زندگى‌ خود و شکوه‌ از روزگار، نامه‌اش‌ را به‌ پايان‌ مى‌برد.
    سپس‌ از [[ابوالعلاء معری، احمد بن عبدالله|ابوالعلاء]] درباره زندقه‌، تصوف‌، فقه‌، نحو و امور دین‌ استفسار کرده‌، پس‌ از شرح‌ مختصری از زندگى‌ خود و شکوه‌ از روزگار، نامه‌اش‌ را به‌ پایان‌ مى‌برد.


    ابوالعلاء در رساله الغفران‌ ابتدا او را در يک‌ سفر رؤيايى‌ به‌ عالم‌ آخرت‌ برده‌، با سير و سياحتى‌ در اطراف‌ بهشت‌ و جهنم‌ به‌ ديدار شعرا و ادبايى‌ که‌ ابن‌ قارح‌ اهل‌ دوزخ‌ خوانده‌ بود، مى‌برد و او برخلاف‌ انتظار، آنان‌ را در بهشت‌ مى‌يابد. بدين‌سان‌ ابوالعلاء با استهزاء به‌ او يادآور مى‌شود که‌ اينگونه‌ مسائل‌ عميق‌تر از آن‌ است‌ که‌ او مى‌پندارد. پس‌ از آن‌ در بخش‌ ديگر رساله الغفران‌، ابوالعلاء به‌ پرسش‌هايى‌ که‌ وی در نامه‌اش‌ مطرح‌ ساخته‌ و صرفاً مباحثى‌ کلامى‌، فلسفى‌ و لغوی است‌، پاسخ‌ مى‌گويد.
    [[ابوالعلاء معری، احمد بن عبدالله|ابوالعلاء]] در [[رسالة الغفران: کتاب بخشش|رساله الغفران‌]] ابتدا او را در یک‌ سفر رؤیایى‌ به‌ عالم‌ آخرت‌ برده‌، با سیر و سیاحتى‌ در اطراف‌ بهشت‌ و جهنم‌ به‌ دیدار شعرا و ادبایى‌ که‌ ابن‌ قارح‌ اهل‌ دوزخ‌ خوانده‌ بود، مى‌برد و او برخلاف‌ انتظار، آنان‌ را در بهشت‌ مى‌یابد. بدین‌سان‌ [[ابوالعلاء معری، احمد بن عبدالله|ابوالعلاء]] با استهزاء به‌ او یادآور مى‌شود که‌ اینگونه‌ مسائل‌ عمیق‌تر از آن‌ است‌ که‌ او مى‌پندارد. پس‌ از آن‌ در بخش‌ دیگر [[رسالة الغفران: کتاب بخشش|رساله الغفران‌]]، [[ابوالعلاء معری، احمد بن عبدالله|ابوالعلاء]] به‌ پرسش‌هایى‌ که‌ وی در نامه‌اش‌ مطرح‌ ساخته‌ و صرفاً مباحثى‌ کلامى‌، فلسفى‌ و لغوی است‌، پاسخ‌ مى‌گوید.


    «رساله» ابن‌ قارح‌ که‌ ويژگي‌های نثر آن‌ روزگار را در بردارد، در قالب‌ عباراتى‌ مسجع‌ و گاه‌ فنى‌ نگارش‌ يافته‌ است‌.
    «رساله» ابن‌ قارح‌ که‌ ویژگی‌های نثر آن‌ روزگار را در بردارد، در قالب‌ عباراتى‌ مسجع‌ و گاه‌ فنى‌ نگارش‌ یافته‌ است‌.


    اين‌ «رساله‌» در مجموعه رسائل‌ البلغاء، به‌ کوشش‌ محمد کردعلى‌ در قاهره‌ (1331ق‌/ 1913م‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌. همچنين‌ کامل‌ کيلانى‌ آن‌ را در جزء سوم‌ رساله الغفران‌ در 1925م‌ و عائشه‌ عبدالرحمان‌ در 1963 و 1969م‌ ضمن‌ همان‌ رساله‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌اند.
    این‌ «رساله‌» در مجموعه رسائل‌ البلغاء، به‌ کوشش‌ [[کردعلی، محمد|محمد کردعلى‌]] در قاهره‌ (1331ق‌/ 1913م‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. همچنین‌ کامل‌ کیلانى‌ آن‌ را در جزء سوم‌ رساله الغفران‌ در 1925م‌ و عائشه‌ عبدالرحمان‌ در 1963 و 1969م‌ ضمن‌ همان‌ رساله‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌اند.<ref>فاتحى‌ نژاد، عنایت‌الله؛ حجت‌ جلالى‌، عباس‌، ج4، ص432-431</ref>.
     
    <ref>فاتحى‌ نژاد، عنايت‌الله؛ حجت‌ جلالى‌، عباس‌، ج4، ص432-431</ref>.


    خط ۱۱۶: خط ۱۰۶:
    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==


    فاتحى‌ نژاد، عنايت‌الله؛ حجت‌ جلالى‌، عباس‌، دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.
    فاتحى‌ نژاد، عنایت‌الله؛ حجت‌ جلالى‌، عباس‌، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.






    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
    [[رسائل البلغاء]]
    [[رسالة الغفران]]
    [[رسالة الغفران: کتاب بخشش]]


    {{وابسته‌ها}}
    [[جدید في رسالة الغفران]]


    [[رده:زندگی‌نامه]]  
    [[رده:زندگی‌نامه]]  
    [[رده:مقالات بازبینی نشده2]]
    [[رده:مقالات بازبینی شده2 آبان 1402]]
    [[رده:فاقد کد پدیدآور]]
    [[رده:فاقد کد پدیدآور]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۶

    ابن قارح‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ منصور بن‌ طالب‌ حلبى
    NUR00000.jpg
    نام کاملابوالحسن‌ على‌ بن‌ منصور بن‌ طالب‌ حلبى؛
    نام‌های دیگرابن قارح‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ منصور بن‌ طالب‌ حلبى؛
    لقبدَوْخَلَه؛
    تخلصابن‌قارح؛
    نام پدرمنصور بن‌ طالب‌ حلبى؛
    ولادت351ق‌؛
    محل تولدحلب؛، شام(سوریه)؛
    محل زندگیشام، عراق‌، مصر، حجاز؛
    رحلتح424ق‌‌‌؛
    مدفنحلب(محل وفات)؛
    طول عمرح 73؛
    خویشاوندان
    دیناسلام؛
    مذهباهل‌سنت؛
    پیشهتعلیم‌ و تربیت‌ فرزندان‌ خواص‌؛
    اطلاعات علمی
    درجه علمیادیب‌، شاعر، راوی، نحوی؛‌
    اساتیدابن‌ خالویه‌، ابوعلى‌ فارسى، ابوسعید سیرافى‌، على‌ بن‌ عیسى‌ رمانى‌، ابوعبید مرزبانى، ابوحفص‌ کتانى‌‌؛
    معاصرینابوالحسن‌ مغربى‌، الحاکم‌ بامرالله‌، ابوعبدالله‌ حسین‌ بن‌ جوهر، خوله‌ دختر سعدالدوله‌، ابوالقاسم‌ مغربى‌، بوالفرج‌ زَهْرجى، ابوالعلاء معری، نصرالدوله‌ احمد بن‌ مروان؛‌
    برخی آثار1. «رساله» ابن‌ قارح‌؛

    ابن قارِح‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ منصور بن‌ طالب‌ حلبى ‌ (351- ح‌ 424ق‌/962-1033م‌)، ادیب‌، شاعر، راوی و نحوی، ملقب‌ به‌ دَوْخَلَه‌.

    ولادت، اساتید

    وی در حلب‌ زاده‌ شد و در همانجا نزد ابوعبدالله‌ ابن‌ خالویه‌ به‌ فراگیری نحو پرداخت‌ و ابن‌ خالویه‌، چنانکه‌ مى‌دانیم‌، از بغداد به‌ شام‌ و سپس‌ به‌ حلب‌ رفت‌ و چندی در آن‌ دیار زیست‌.

    ابن‌ قارح‌ پس‌ از مرگ‌ ابن‌ خالویه‌ در 370ق‌/980م‌ راهى‌ بغداد شد و به‌ ابوعلى‌ فارسى‌ پیوست‌ و به‌ گفته خود او همه آثار ابوعلى‌ را نزد او خواند.

    اما اشارت‌ یاقوت‌ مبنى‌ بر اینکه‌ وی از کودکى‌ در منزل‌ ابوعلى‌ به‌ خدمت‌ مشغول‌ بوده‌، درست‌ نمى‌نماید. زیرا ابوعلى‌ فارسى‌ در 341ق‌ به‌ حلب‌ نزد سیف‌الدوله‌ رفت‌ و در 347ق‌، یعنى‌ 4 سال‌ قبل‌ از ولادت‌ ابن‌ قارح‌، حلب‌ را به‌ قصد شیراز ترک‌ کرد و متجاوز از 20 سال‌ در آنجا به‌ سر برد. در این‌ صورت‌ وی، در دوران‌ کودکى‌ و حتى‌ آغاز جوانى‌ ابن‌ قارح‌ در شیراز اقامت‌ داشته‌ است‌. برهمین‌ اساس‌ مى‌توان‌ گفت‌، ابن‌ قارح‌ پس‌ از بازگشت‌ ابوعلى‌ به‌ بغداد - که‌ با توجه‌ به‌ آنچه‌ گفته‌ شد، باید همان‌ حدود 370ق‌ باشد - برای نخستین‌ بار به‌ ملازمت‌ وی در آمده‌ است‌.

    ابن‌ قارح چنانکه‌ خود تصریح‌ کرده‌ است‌ در بغداد از مجالس‌ درس‌ علمای آن‌ روز، از جمله‌ ابوسعید سیرافى‌، على‌ بن‌ عیسى‌ رمانى‌، ابوعبید مرزبانى‌ و ابوحفص‌ کتانى‌ بهره‌ برد.

    پیشه، سفرها

    وی پس‌ از کسب‌ دانش‌ و شهرت‌، تعلیم‌ و تربیت‌ فرزندان‌ خواص‌ را پیشه خود ساخت‌ و از این‌ راه‌ کسب‌ معاش‌ مى‌کرد.

    چندی بعد راهى‌ مصر شد و به‌ ملازمت‌ وزیر ابوالحسن‌ مغربى‌ درآمد و تعلیم‌ و تربیت‌ فرزندان‌ او را به‌ عهده‌ گرفت‌. ابوالحسن‌ که‌ از جاه‌طلبى‌ فرزندش‌ ابوالقاسم‌ سخت‌ بیمناک‌ بود، ابن‌ قارح‌ را ملزم‌ کرد تا رفتار و کردار فرزندش‌ را به‌ او گزارش‌ کند. سرانجام‌ روزی ابوالقاسم‌ که‌ هوای برانداختن‌ حکومت‌ خلیفه فاطمى‌، الحاکم‌ بامرالله‌ را در سر داشت‌، راز خود را با ابن‌ قارح‌ در میان‌ نهاد. ابن‌ قارح‌، ابوالحسن‌ را از اندیشه او مطلع‌ ساخت‌. ابوالقاسم‌ از این‌ سخن‌ چینى‌ سخت‌ برآشفت‌ و کینه او را به‌ دل‌ گرفت‌.

    پس‌ از چندی ابوعبدالله‌ حسین‌ بن‌ جوهر فرمانده‌ سپاه‌ مصر ابن‌ قارح‌ را نزد خود خواند و تعلیم‌ و تربیت‌ فرزندانش‌ را به‌ عهده وی گذاشت‌. اما چون‌ ابن‌ قارح‌ رفتار خشن‌ خلیفه‌ و فرمانده‌ سپاهش‌ حسین‌ بن‌ جوهر را نسبت‌ به‌ مخالفان‌ مشاهده‌ کرد، بیمناک‌ شد و برای گریز از دربار چاره‌ای نیافت‌، جز اینکه‌ راه‌ حج‌ پیش‌ گیرد.

    وی در 397ق‌ عازم‌ حجاز گردید و 5 سال‌ در آنجا ماند. اما چون‌ دوباره‌ به‌ قاهره‌ بازگشت‌ و از کشته‌ شدن‌ حسین‌ بن‌ جوهر در 401ق‌ به‌ فرمان‌ الحاکم‌، آگاهى‌ یافت‌، بیش‌ از پیش‌ احساس‌ ناامنى‌ کرد. از این‌رو دربار خلیفه‌ را فروگذاشت‌ و به‌ طرابلس‌ گریخت‌. از آنجا راهى‌ انطاکیه‌ شد و سپس‌ به‌ ملطیه‌ نزد خوله‌ دختر سعدالدوله‌ و نوه سیف‌الدوله‌ رفت‌. چندی در آنجا اقامت‌ گزید. اما پس‌ از رسیدن‌ نامه وزیر ابوالقاسم‌ مغربى‌، راهى‌ مَیّافارقین‌ شد و مدتى‌ نزد وی به‌ سر برد.

    از آنچه‌ بین‌ او و ابوالقاسم‌ گذشت‌ اطلاعى‌ در دست‌ نیست‌. اما گویى‌ آتش‌ کینه‌ای که‌ ابوالقاسم‌ از زمان‌ وزارت‌ پدرش‌ نسبت‌ به‌ او در دل‌ داشت‌، هرگز فرو ننشست‌ و ابن‌ قارح‌ نیز که‌ از وی دلى‌ پر درد داشت‌، متقابلاً زبان‌ به‌ هجو او گشود و بارها نزد دیگران‌ وی را مذمت‌ کرد.

    ابن‌ قارح‌ پس‌ از آنکه‌ ابوالقاسم‌ مغربى‌ را ترک‌ کرد، در 421ق‌ راهى‌ تکریت‌ شد و از آنجا به‌ موصل‌ رفت‌. مدتى‌ نیز درآمِد به‌ سر برد و گویا در همانجا بود که‌ با ابوالفرج‌ زَهْرجى‌ کاتب‌ نصرالدوله‌ احمد بن‌ مروان‌، آشنا شد.

    ابن‌ قارح‌ در اواخر عمر درپى‌ نامه‌ای که‌ زهرجى‌ به‌ او نوشت‌، به‌ زادگاه‌ خود حلب‌ بازگشت‌، اما چون‌ در این‌ مدت‌ طولانى‌ همه‌ چیز تغییر کرده‌ بود و او در آنجا آشنا و همدمى‌ نداشت‌، سخت‌ احساس‌ دلتنگى‌ و غربت‌ مى‌کرد.

    ابن‌ قارح‌ تا پایان‌ عمر ازدواج‌ نکرد.

    مذهب

    درباره مذهب‌ او نیز چیزی دانسته‌ نیست‌. اما از مقدمه رساله الغفران‌ و ستایش‌های ابوالعلاء معری از او و نیز متن‌ رساله‌اش‌ که‌ آکنده‌ از مدح‌ و ستایش‌ رسول‌ اکرم‌(ص‌) و بیان‌ فضایل‌ اصحاب‌ او و استشهاد به‌ آیات‌ قرآن‌ و اظهار تنفر نسبت‌ به‌ زنادقه‌ و بى‌دینان‌ است‌، چنین‌ برمى‌آید که‌ ظاهراً به‌ اساس‌ شریعت‌ پای بند بوده‌ است‌. اما طه‌ حسین‌ با قاطعیت‌ و تأکید بسیار او را زندیق‌ محض‌ و مى‌خواره‌ای حریص‌ دانسته‌ است‌.

    شعر

    ابن‌ قارح‌ راوی شعر و اخبار عرب‌ نیز بود و از اشعار او مجموعاً 51 بیت‌ در رساله‌اش‌، معجم‌ الادباء، الوافى‌ بالوفیات‌ و نیز بغیه الوعاه آمده‌ است‌. یاقوت‌ شعر او را از قبیل‌ اشعار علماء و معلمان‌ دانسته‌ و آن‌ را فاقد زیبایى‌ تعبیر و شیوایى‌ بیان‌ معرفى‌ کرده‌ است‌. وی در هجویاتش‌ که‌ بیشتر آنها را در حق‌ ابوالقاسم‌ مغربى‌ سروده‌، از به‌ کار بردن‌ الفاظ و عبارات‌ زشت‌ و رکیک‌ ابایى‌ نداشته‌ است‌.


    وفات

    تاریخ‌ و محل‌ درگذشت‌ وی را هیچ‌ یک‌ از مورخان‌ ذکر نکرده‌اند، اما مرگ‌ وی احتمالاً در حدود 424ق‌ در حلب‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌.

    آثار

    1.«رساله» ابن‌ قارح‌،

    وی همه شهرت‌ خود را مدیون‌ نامه‌ای است‌ که‌ در اواخر عمر به‌ ابوالعلاء معری نوشته‌ است‌. درباره انگیزه نگارش‌ این‌ نامه‌ خود وی مى‌گوید؛ ابوالفرج‌ زهرجى‌ نامه‌ای خطاب‌ به‌ ابوالعلاء معری مى‌نویسد و از ابن‌ قارح‌ مى‌خواهد تا آن‌ را به‌ ابوالعلاء تسلیم‌ کند. در بین‌ راه‌ دزدان‌ همه دارایى‌ او، از جمله‌ نامه‌ را به‌ سرقت‌ مى‌برند. ابن‌ قارح‌ درپى‌ عذرخواهى‌ و اظهار تأسف‌، نامه‌ای به‌ ابوالعلاء مى‌نویسد و در ضمن‌ آن‌ پرسش‌هایى‌ نیز مطرح‌ مى‌کند و از او مى‌خواهد تا نامه او را بى‌پاسخ‌ نگذارد. ابوالعلاء نیز در جواب‌ آن‌، رساله الغفران‌ را مى‌نگارد.

    ابن‌ قارح‌ نامه خود را با حمد و ثنای پروردگار و اظهار شوق‌ و تمایل‌ به‌ دیدار ابوالعلاء آغاز کرده‌ و سپس‌ زبان‌ به‌ انتقاد از ادبا و شعرایى‌ چون‌ بشار بن‌ برد، متنّبى‌، ابن‌ راوندی، ابن‌ رومى‌، ابوتمام‌، حلاج‌ و دیگران‌ گشوده‌ و بى‌اعتنایى‌ ایشان‌ نسبت‌ به‌ امور دین‌ و هوسرانى‌ و مى‌گساری‌های آنان‌ را مورد نکوهش‌ قرار داده‌ و آنان‌ را مخلد در آتش‌ جهنم‌ دانسته‌ است‌.

    سپس‌ از ابوالعلاء درباره زندقه‌، تصوف‌، فقه‌، نحو و امور دین‌ استفسار کرده‌، پس‌ از شرح‌ مختصری از زندگى‌ خود و شکوه‌ از روزگار، نامه‌اش‌ را به‌ پایان‌ مى‌برد.

    ابوالعلاء در رساله الغفران‌ ابتدا او را در یک‌ سفر رؤیایى‌ به‌ عالم‌ آخرت‌ برده‌، با سیر و سیاحتى‌ در اطراف‌ بهشت‌ و جهنم‌ به‌ دیدار شعرا و ادبایى‌ که‌ ابن‌ قارح‌ اهل‌ دوزخ‌ خوانده‌ بود، مى‌برد و او برخلاف‌ انتظار، آنان‌ را در بهشت‌ مى‌یابد. بدین‌سان‌ ابوالعلاء با استهزاء به‌ او یادآور مى‌شود که‌ اینگونه‌ مسائل‌ عمیق‌تر از آن‌ است‌ که‌ او مى‌پندارد. پس‌ از آن‌ در بخش‌ دیگر رساله الغفران‌، ابوالعلاء به‌ پرسش‌هایى‌ که‌ وی در نامه‌اش‌ مطرح‌ ساخته‌ و صرفاً مباحثى‌ کلامى‌، فلسفى‌ و لغوی است‌، پاسخ‌ مى‌گوید.

    «رساله» ابن‌ قارح‌ که‌ ویژگی‌های نثر آن‌ روزگار را در بردارد، در قالب‌ عباراتى‌ مسجع‌ و گاه‌ فنى‌ نگارش‌ یافته‌ است‌.

    این‌ «رساله‌» در مجموعه رسائل‌ البلغاء، به‌ کوشش‌ محمد کردعلى‌ در قاهره‌ (1331ق‌/ 1913م‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. همچنین‌ کامل‌ کیلانى‌ آن‌ را در جزء سوم‌ رساله الغفران‌ در 1925م‌ و عائشه‌ عبدالرحمان‌ در 1963 و 1969م‌ ضمن‌ همان‌ رساله‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌اند.[۱]. ‌

    پانویس

    1. فاتحى‌ نژاد، عنایت‌الله؛ حجت‌ جلالى‌، عباس‌، ج4، ص432-431


    منابع مقاله

    فاتحى‌ نژاد، عنایت‌الله؛ حجت‌ جلالى‌، عباس‌، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.


    وابسته‌ها