تاریخنگاری فارسی از صفویه تا پایان دورۀ پهلوی: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:مقالات(خرداد) باقی زاده]] | [[رده:مقالات(خرداد) باقی زاده]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:مقالات بازبینی شده2 خرداد 1403]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۱
تاریخنگاری فارسی از صفویه تا پایان دورۀ پهلوی | |
---|---|
پدیدآوران | ملویل، چارلز (نویسنده) عاطفمهر، زهرا (مترجم) |
ناشر | کتاب بهار |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۴۰۲ش |
شابک | 5ـ70ـ7067ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
تاریخنگاری فارسی از صفویه تا پایان دورۀ پهلوی تألیف گروهی از نویسندگان ویراستۀ چارلز ملویل؛ مترجم زهرا عاطفمهر؛ این کتاب ترجمۀ فصلهای پنجم تا هشتم جلد دهم از مجموعۀ بیستجلدی «تاریخ ادبیات فارسی» است که در آن سعی شده مهمترین نوشتههای تاریخی هر دوره، شرایطی که تواریخ در آنها نوشته یا تألیف آنها سفارش شده و ویژگیهای شاخص هر اثر پرداخته شود.
ساختار
کتاب از چهار فصل تشکیل شده است.
فصل 1: تاریخنگاری در دورۀ صفویه/ شعله کوئین و چارلز ملویل
فصل 2: تاریخنگاری فارسی از قرن دوازدهم تا اواسط قرن سیزدهم هجری (قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی)/ ارنست تاکر
فصل 3: اسطوره، مشروعیت و ساخت روایت ملی در تاریخنگاری دورۀ قاجار/ عباس امانت
فصل 4: تاریخنگاری در دورۀ پهلوی/ فخرالدین عظیمی
گزارش محتوا
این کتاب ترجمۀ فصلهای پنجم تا هشتم جلد دهم از مجموعۀ بیستجلدی «تاریخ ادبیات فارسی» است که به تاریخنگاری اختصاص دارد. در این چهار فصل، تاریخنگاری ایران از دورۀ صفویه تا پایان دورۀ پهلوی بررسی شده است.
به طور کلی نویسندگان هر فصل به مهمترین نوشتههای تاریخی هر دوره، شرایطی که تواریخ در آنها نوشته یا تألیف آنها سفارش شده است و ویژگیهای شاخص هر اثر پرداختهاند. از جمله ویژگیهای بررسیشده در این کتاب، موضعگیری هر مورخ و موضوعات مورد تأکید اوست که بازتابی از واکنش شخصی وی به شرایط و فضای فکری زمانۀ خود یا ناشی از الزامات مربوط به حامیان یا مخاطبان آثار است. تأکید فصلهای مختلف کتاب بر پیوستگی قالب، ساختار و زبان متون تاریخی در طی چند قرن است.
تاریخنگاری در دورۀ صفویه از بسیاری جهات بر سنت تاریخنگاری پاگرفته در دورۀ تیموری استوار و ادامهدهندۀ آن بود. نخستین وقایعنویسان دورۀ صفویه با تواریخ عصر تیموری آشنا بودند و در نوشتن آثار خود از آنها الگو میگرفتند؛ همزمان با استقرار سلسلۀ صفویه و تصاحب قدرت و قلمرو از سوی حاکمان آن، ویژگیهای منحصربهفرد تاریخنگاری صفوی نیز بهتدریج شکل گرفت. این ویژگیهای بازتابی از تحولات سیاسی و مذهبی دورۀ صفویه، بهویژه رسمیشدن مذهب شیعه بود. فصل نخست کتاب به شاخصترین ویژگیهای تاریخنویسی در دورۀ صفویه میپردازد و دلایل و چگونگی پدیدآمدن این ویژگیها را شرح میدهد. بررسی پدیدۀ آثار تقلیدی نهتنها چگونگی نوشتن وقایعنامهها به دست مورخان صفویه را روشن میکند، بلکه به فهم عمیقتر این موضوع نیز کمک میکند که چگونه دگرگونی در مفاهیم مرتبط با مشروعیت به بازنویسی گذشته و اظهارنظر دربارۀ حال انجامید. نویسندگان در این فصل به بررسی وقایعنامههایی پرداختهاند که در دورۀ صفویه نوشته شدهاند. فهرست آثاری که در این فصل به آنها پرداخته میشود، به هیچوجه جامع نیست. تأکید بر مهمترین منابع و همچنین بر آثاری است که نمایندۀ یک گونه یا سنت خاص هستند.
مهمترین گونۀ تاریخنویسی در ایران از قرن دوازدهم تا اواسط قرن سیزدهم هجری، وقایعنگاری درباری بود. وقایعنامههایی که در خلال آشوبهای نظامی و سیاسی طولانی پس از سقوط حکومت صفویه در 1134 قمری تألیف شد، شباهت زیادی به آثار پیشین داشت. اما موضوعاتی که در کانون توجه نویسندگان بود، تحت تأثیر تحولات هر دوره اندکی تغییر میکرد. وقایعنامههای درباری دورۀ ناصرالدین شاه جزء آخرین نمونههای سبک وقایعنویسی قرون میانه در ایران به شمار میرود. در فصل دوم کتاب تمرکز اصلی بر این است که دریابد چگونه با وجود تحولات سیاسی فراوان، بیشتر تواریخ درباری تا یکقرنونیم پس از سقوط سلسلۀ صفویه همچنان شباهت سبکی خود به الگوهای صفوی را حفظ کردند.
طی یکقرنونیم حکومت قاجاریان شاهد تحول تاریخنگاری از وقایعنامههای سالنامهای درباری و دیگر گونههای سنتی به نخستین تاریخ ملی هستیم. عباس امانت در فصل سوم کتاب در پی آن است که نشان دهد چگونه آنچه را که میتوان تاریخنگاری حامی ملیگرایی نامید، از اوایل قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم هجری بهتدریج شکل گرفت و از وقایعنامههای سنتی به روایتی نظاممند از گذشتۀ ایران تبدیل شد که از منابع تاریخی متنوعتر، روشی بهتر و سبکی قابل فهمتر برخوردار بود و توانست مخاطبانی فراتر از طبقۀ نخبۀ دولتی را به خود جذب کند.
آخرین فصل کتاب در وهلۀ نخست به بررسی جریانهای اصلی تاریخنگاری در دورۀ پهلوی میپردازد. ابتدا نقش چهار مورخ برجستۀ دورۀ پهلوی در تاریخنگاری آن دوران سنجیده میشود: حسن پیرنیا، عباس اقبال، احمد کسروی و فریدون آدمیت. در ادامه میراث ادبا و ایرانشناسان ایرانی و همچنین مسائل گستردهتر مرتبط با زمینههای فرهنگی و نهادی دانش تاریخ، از جمله شرایطی که به پیشرفت این دانش کمک کردند یا مانع رشد آن شدند، بررسی میشود. سرانجام این فصل با تأکید بر اهمیت انعطافپذیری در رویکردهای رایج به مطالعۀ تاریخ به پایان میرسد. در این فصل به مسائل سیاسی و فرهنگی دورۀ پهلوی صرفاً در حد اشارهای گذرا پرداخته میشود.[۱]
پانويس