۱۱۸٬۶۷۴
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '' به '') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
| عنوانهای دیگر = | | عنوانهای دیگر = | ||
| پدیدآوران = | | پدیدآوران = | ||
[[صفا، ذبیح الله]] ( | [[صفا، ذبیح الله]] (مقدمهنویس و مصحح) | ||
[[بیغمی، محمد بن احمد]] (نویسنده) | [[بیغمی، محمد بن احمد]] (نویسنده) | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
| شابک =964-445-383-2 | | شابک =964-445-383-2 | ||
| تعداد جلد =2 | | تعداد جلد =2 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور =11184 | ||
| کتابخوان همراه نور =11184 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
خط ۳۱: | خط ۳۲: | ||
}} | }} | ||
'''دارابنامه''' | '''دارابنامه'''، تألیف [[بیغمی، محمد بن احمد|محمد بن احمد بیغمی]] و تصحیح [[صفا، ذبیحالله|ذبیحالله صفا]]، داستان قهرمانى و بسيار شيرين داراب، پادشاه كيانى و پسر داستانى او، فيروز شاه است. اين كتاب، از متنهاى شيوا و پر ارزش نثر فارسى بر پايه روايات كهن ايرانى به شمار مىرود كه دو تحرير از آن وجود دارد. اين تحرير از آن داستان گزارى شهير به نام بيغمى است. داراب، پسر بهمن پسر اسفنديار، پسر گشتاسپ از پادشاهان پايانى سلسله داستانى كيانى است كه درباره او در ادبيات پهلوى و پس از آن، داستانهاى پرآوازهاى مانند «دارا و بت زرين» در ادب پهلوى به عربى وجود دارد. اين داراب كه در داستانهاى ملى، فرزند بهمن و هماى چهرآزاد است، پدر داراى دارایان، آخرين پادشاه كيانى بود، اما در اين داستان، فرزند او «دارا» نيست، بلكه فيروز ناميده مىشود. اين كتاب، داستان فارسى همين فيروز شاه است و از همين روى، «فيروزنامه» بايد خوانده شود؛ زيرا بيشتر به سخن درباره فيروز (پسر داراب) مىپردازد. | ||
گزارنده (مؤلف) اين اثر كه در ميان قرن هشتم و نهم مىزيست، اين داستان كهن را در حفظ داشت و آن را براى گروهى مىخواند (املا مىكرد) و كاتبى به نام محمود دفتر خوان آن را مىنوشت. نسخه خطى اين كتاب در ذىالحجه 887 هجرى نوشته شده است. راوى يا گزارنده داستان، چند جا آشكارا نام خود را باز مىگويد، اما در بيشتر جاها از خود به نام «راوى اين داستان غريب»، «مؤلف داستان و گزارنده سخن»، «مؤلف اخبار»، «مؤلف اخبار و گزارنده داستان»، «راوى داستان»، «راوى اين قصه» و «مؤلف اخبار و مقرّر اين كتاب و مورخ اين تاريخ» يا «گوينده داستان كهن» ياد مىكند و همه جا عبارتهايى را مانند «روايت كند»، «گويد» و «چنين گويد»، باز مىنويسد. | گزارنده (مؤلف) اين اثر كه در ميان قرن هشتم و نهم مىزيست، اين داستان كهن را در حفظ داشت و آن را براى گروهى مىخواند (املا مىكرد) و كاتبى به نام محمود دفتر خوان آن را مىنوشت. نسخه خطى اين كتاب در ذىالحجه 887 هجرى نوشته شده است. راوى يا گزارنده داستان، چند جا آشكارا نام خود را باز مىگويد، اما در بيشتر جاها از خود به نام «راوى اين داستان غريب»، «مؤلف داستان و گزارنده سخن»، «مؤلف اخبار»، «مؤلف اخبار و گزارنده داستان»، «راوى داستان»، «راوى اين قصه» و «مؤلف اخبار و مقرّر اين كتاب و مورخ اين تاريخ» يا «گوينده داستان كهن» ياد مىكند و همه جا عبارتهايى را مانند «روايت كند»، «گويد» و «چنين گويد»، باز مىنويسد. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۲: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
درونمايه دارابنامه، دلچسب و دلانگيز و از رويدادهاى قهرمانى و جنگى و عشقى پر است. قهرمانان اصلى اين رويدادها، داراب و فيروز شاه و فرخزاد از نسل رستم و دهها پهلوان ايرانى ديگر و دستهاى از عياران و جوانمردان ايرانند. آنان مردمانى راستگو، دادگر، پاکنهاد و آزاده و دلاور و بىباك و ديندار و شكست ناپذير و فروتن و دشمنانشان، | درونمايه دارابنامه، دلچسب و دلانگيز و از رويدادهاى قهرمانى و جنگى و عشقى پر است. قهرمانان اصلى اين رويدادها، داراب و فيروز شاه و فرخزاد از نسل رستم و دهها پهلوان ايرانى ديگر و دستهاى از عياران و جوانمردان ايرانند. آنان مردمانى راستگو، دادگر، پاکنهاد و آزاده و دلاور و بىباك و ديندار و شكست ناپذير و فروتن و دشمنانشان، انسهگانهايى پست و فريبكار و ترسو و ستمگرند. | ||
هنگامى كه داراب، فرزند بهمن و نوه اسفنديار بر تخت شاهى نشست و به دادگسترى پرداخت، پهلوانى به نام پيلزور بن پيلتن از فرزندان رستم زال و وزيرانى به نامهاى روشنواى و طيطوس داشت. روزى مادر فرزندش هنگام زاييدن مرد و او از اين ماجرا غمناك بود و به اين پيشآمد فال بد زد و فرزند را به دريا انداخت، اما از نداشتن فرزند اندوهناك بود. طيطوس، حكيم يونانى طالع او را نيكو ديد و دختر پادشاه بربر (قيدار) را براى داراب به زنى خواست. آن زن براى داراب فرزندى زاييد كه او را فيروز شاه ناميد. فرزند پيلزور نيز در همان شب تولد فيروز به دنيا آمد و فرخزاد نام گرفت. اين دو همزاد بزرگ شدند تا اينكه شبى فيروز شاه، عين الحيات دختر پادشاه يمن را در خواب ديد و عاشق او شد. آنگاه با فرخزاد پنهانى بدانجا رفت. پسران پادشاهان مصر، كشمير، زنگبار، روم و... نيز عاشق اين دختر بودند و پادشاه يمن دخترش را به هيچ يك از آنان نمىداد و از اين رو، برخى از كشورها سپاهيان انبوه و پهلوانان نيرومندشان را به سوى يمن گسيل داشتند تا دختر را به زور بستانند. شاهزاده فيروز و فرخزاد نزدیک يمن با آنان روبهرو شدند و همه آنان را شكست دادند و هنوز به يمن نرسيده بودند كه به سركوبى شمارى از گردنكشان و دشمنان سرسخت شاه يمن پرداختند. فيروز پس از اين به نام غلام بازرگانى بدانجا رفت و شاه يمن بر اثر فداكارىهايش او را بزرگ داشت. | هنگامى كه داراب، فرزند بهمن و نوه اسفنديار بر تخت شاهى نشست و به دادگسترى پرداخت، پهلوانى به نام پيلزور بن پيلتن از فرزندان رستم زال و وزيرانى به نامهاى روشنواى و طيطوس داشت. روزى مادر فرزندش هنگام زاييدن مرد و او از اين ماجرا غمناك بود و به اين پيشآمد فال بد زد و فرزند را به دريا انداخت، اما از نداشتن فرزند اندوهناك بود. طيطوس، حكيم يونانى طالع او را نيكو ديد و دختر پادشاه بربر (قيدار) را براى داراب به زنى خواست. آن زن براى داراب فرزندى زاييد كه او را فيروز شاه ناميد. فرزند پيلزور نيز در همان شب تولد فيروز به دنيا آمد و فرخزاد نام گرفت. اين دو همزاد بزرگ شدند تا اينكه شبى فيروز شاه، عين الحيات دختر پادشاه يمن را در خواب ديد و عاشق او شد. آنگاه با فرخزاد پنهانى بدانجا رفت. پسران پادشاهان مصر، كشمير، زنگبار، روم و... نيز عاشق اين دختر بودند و پادشاه يمن دخترش را به هيچ يك از آنان نمىداد و از اين رو، برخى از كشورها سپاهيان انبوه و پهلوانان نيرومندشان را به سوى يمن گسيل داشتند تا دختر را به زور بستانند. شاهزاده فيروز و فرخزاد نزدیک يمن با آنان روبهرو شدند و همه آنان را شكست دادند و هنوز به يمن نرسيده بودند كه به سركوبى شمارى از گردنكشان و دشمنان سرسخت شاه يمن پرداختند. فيروز پس از اين به نام غلام بازرگانى بدانجا رفت و شاه يمن بر اثر فداكارىهايش او را بزرگ داشت. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۴: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
متن كتاب. | #متن كتاب. | ||
#مقدمه و تعليقات مصحح كتاب. | |||
مقدمه و تعليقات مصحح كتاب. | #گنابادى، محمد پروين (ارديبهشت1340) «درابنامه»، سخن، شماره 131. | ||
#محجوب، محمد جعفر (فروردين 1340)، «انتقاد كتاب درابنامه»، راهنماى كتاب، شماره يكم. | |||
گنابادى، محمد پروين (ارديبهشت1340) «درابنامه»، سخن، شماره 131. | |||
محجوب، محمد جعفر (فروردين 1340)، «انتقاد كتاب درابنامه»، راهنماى كتاب، شماره يكم. | |||
==وابستهها== | |||
{{وابستهها}} | |||
[[فیروزشاهنامه: دنبالۀ دارابنامه بر اساس روایت محمد بیغمی]] | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | [[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | ||
[[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]] | [[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]] |