نجم‌الدین کبری پیر ولی تراش: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' می برد' به ' می‌برد'
جز (جایگزینی متن - 'می رفت' به 'می‌رفت')
جز (جایگزینی متن - ' می برد' به ' می‌برد')
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۲: خط ۴۲:
کتاب نجم‌الدین  کبری پیر ولی تراش، اثری نقدی ـ تحلیلی است که به شرح و تفسیر زندگی و آراء یکی از عارفان بزرگ که مکتب عرفانی کبرویه  بر قوام او ایستاده است می‌پردازد. نویسنده در این کتاب با نگاهی دقیق و نافذ تمام مراحل سلوک [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] را از دوران طالب علمی ‌تا انتهای مسیر دنبال می‌کند. دروسی که خوانده، سفرهایی که کرده، اساتیدی که دیده، خلوتها و ریاضتهایی که پیش سر گذاشته، آثاری که نوشته همه را یک به یک در این پژوهش قرار داده و خواننده را با شگفت انگیزترین فرد از سلسله‌ی اولیاء و عرفا آشنا می‌سازد.
کتاب نجم‌الدین  کبری پیر ولی تراش، اثری نقدی ـ تحلیلی است که به شرح و تفسیر زندگی و آراء یکی از عارفان بزرگ که مکتب عرفانی کبرویه  بر قوام او ایستاده است می‌پردازد. نویسنده در این کتاب با نگاهی دقیق و نافذ تمام مراحل سلوک [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] را از دوران طالب علمی ‌تا انتهای مسیر دنبال می‌کند. دروسی که خوانده، سفرهایی که کرده، اساتیدی که دیده، خلوتها و ریاضتهایی که پیش سر گذاشته، آثاری که نوشته همه را یک به یک در این پژوهش قرار داده و خواننده را با شگفت انگیزترین فرد از سلسله‌ی اولیاء و عرفا آشنا می‌سازد.


نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در مقدّمه‌ی کتاب از ناشناخته بودن شیخ یاد می‌کند و از تلاشی گسترده و همه جانبه برای شناخته شدن این عارف بزرگ در رسانه و مطبوعات و کتاب نام می برد و گویا در این کار سترگ نیز نویسنده خود یکتنه به این مبارزه اقدام کرده و در این باره نیز توفیقی چشمگیر داشته است. <ref>مقدّمه، صص 12-11</ref>.
نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در مقدّمه‌ی کتاب از ناشناخته بودن شیخ یاد می‌کند و از تلاشی گسترده و همه جانبه برای شناخته شدن این عارف بزرگ در رسانه و مطبوعات و کتاب نام می‌برد و گویا در این کار سترگ نیز نویسنده خود یکتنه به این مبارزه اقدام کرده و در این باره نیز توفیقی چشمگیر داشته است. <ref>مقدّمه، صص 12-11</ref>.


نخستین قسمت کتاب مربوط به خلاصه‌ای از زندگی و سلوک شیخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] است. در همان ابتدا بیان می‌شود که اطلاعاتی از دوران کودکی شیخ وجود ندارد و این بی اطلاعی شامل تعالیم اوّلیّه نیز می‌شود ولی به قول نویسنده همین قدر می دانیم که نام کامل او احمد بن عمر، ابوالجنّاب نجم‌الدین کبری خیوکی خوارزمی است<ref>متن، ص 13</ref>. تاریخ ولادت شیخ 540 هجری در خوارزم، منطقه‌ی خیوق یا خیوه و یا خیوک بوده است<ref>همان </ref>. احتمالاً آموزشهای نخستین را در خانواده و در نزد پدر فراگرفته است زیرا در منابع چیزی از اساتید دوران کودکی او به چشم نمی‌خورد. ولی روح جوینده و طالب علم او وی را به شهرها و بلاد گوناگون می‌کشد تا از خرمن دانش دانشوران دینی در فلسفه و کلام و فقه و شریعت و نیز عرفان و تصوّف هر چه را که بایسته است کسب کند. این است که به شهرهای  نیشابو، اصفهان، همدان، تبریز، اسکندریه، مصر، مکّه و عراق اشاره می‌شود <ref>متن، ص 15</ref>. با این حال نویسنده یادآور می‌شود که: معلوم نیست که این سفرها به دقّت از چه زمانی آغاز شده و ابتدا به کدام شهر و پس از آن به کجا رفته است. [[نجم کبری]] خود از این بابت که مقدّم و مؤخّر سفر او معلوم باشد چیزی نگفته است امّا در خلال نوشته‌های او به شهرهای مذکور که یاد شد اشاراتی رفته است و لذا این نامعلوم بودن زمان حرکت و نامعلوم بودن شهرهای طی شده ما را با این مشکل مواجه می‌کند که او کدام درس و کدام استاد را ابتدا و پیامد آن به شاگردی چه کسانی درآمده است. در این بین تنها چیزی که برای ما معلوم است یکی آخرین استاد علوم ظاهری و نیز اوّلین معلّمِ دانش عرفانیِ اوست. چه از همانجا جریان نوینی در زندگی نجم درخشیدن گرفت و او را از ظاهر به باطن کشید و از صورت به معنا و لذا  حضور شخصی به نام [[بابافرج]] که فرجی بزرگ در کار نجم کرده بود از لحاظ آنچه که گفتیم معلوم و متقن است و دیگر سالی است که نجم عزم سفر به مصر را داشته که به تاریخ 568 هجری اتفاق افتاده و سنّ نجم در آن زمان چنان که از منابع به دست می‌آید بیست و هشت سال بوده است<ref>متن، صص 16-15</ref>.
نخستین قسمت کتاب مربوط به خلاصه‌ای از زندگی و سلوک شیخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] است. در همان ابتدا بیان می‌شود که اطلاعاتی از دوران کودکی شیخ وجود ندارد و این بی اطلاعی شامل تعالیم اوّلیّه نیز می‌شود ولی به قول نویسنده همین قدر می‌دانیم که نام کامل او احمد بن عمر، ابوالجنّاب نجم‌الدین کبری خیوکی خوارزمی است<ref>متن، ص 13</ref>. تاریخ ولادت شیخ 540 هجری در خوارزم، منطقه‌ی خیوق یا خیوه و یا خیوک بوده است<ref>همان </ref>. احتمالاً آموزشهای نخستین را در خانواده و در نزد پدر فراگرفته است زیرا در منابع چیزی از اساتید دوران کودکی او به چشم نمی‌خورد. ولی روح جوینده و طالب علم او وی را به شهرها و بلاد گوناگون می‌کشد تا از خرمن دانش دانشوران دینی در فلسفه و کلام و فقه و شریعت و نیز عرفان و تصوّف هر چه را که بایسته است کسب کند. این است که به شهرهای  نیشابو، اصفهان، همدان، تبریز، اسکندریه، مصر، مکّه و عراق اشاره می‌شود <ref>متن، ص 15</ref>. با این حال نویسنده یادآور می‌شود که: معلوم نیست که این سفرها به دقّت از چه زمانی آغاز شده و ابتدا به کدام شهر و پس از آن به کجا رفته است. [[نجم کبری]] خود از این بابت که مقدّم و مؤخّر سفر او معلوم باشد چیزی نگفته است امّا در خلال نوشته‌های او به شهرهای مذکور که یاد شد اشاراتی رفته است و لذا این نامعلوم بودن زمان حرکت و نامعلوم بودن شهرهای طی شده ما را با این مشکل مواجه می‌کند که او کدام درس و کدام استاد را ابتدا و پیامد آن به شاگردی چه کسانی درآمده است. در این بین تنها چیزی که برای ما معلوم است یکی آخرین استاد علوم ظاهری و نیز اوّلین معلّمِ دانش عرفانیِ اوست. چه از همانجا جریان نوینی در زندگی نجم درخشیدن گرفت و او را از ظاهر به باطن کشید و از صورت به معنا و لذا  حضور شخصی به نام [[بابافرج]] که فرجی بزرگ در کار نجم کرده بود از لحاظ آنچه که گفتیم معلوم و متقن است و دیگر سالی است که نجم عزم سفر به مصر را داشته که به تاریخ 568 هجری اتفاق افتاده و سنّ نجم در آن زمان چنان که از منابع به دست می‌آید بیست و هشت سال بوده است<ref>متن، صص 16-15</ref>.


نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در صفحات 16 تا 20 به ذکر سفرهای علمی شیخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] اشاره کرده و مشایخ و اساتید وی را در هر سفر نیز ذکر کرده است. چنانکه خلاصه‌ی آن چنین است: در نیشابور نزد استاد شهیر [[ابوالمعالی فراوی نیشابوری]] درس خوانده. در سفری به اصفهان از کسانی چون [[ابوالمکارم لبان]] و [[ابوجعفر صیدلانی]] درس خوانده است. سفری به مکّه داشت تا در نزد [[ابومحمّد الطّباخ]] حدیث بخواند. در سفر همدان به خدمت [[ابواعلا عطار همدانی]] رسید و فقه خواند. غیر از این افراد اساتید بسیار دیگری را تعظیم نمود و از محضر هر کدام دانشی کسب نمود. در سال 568 در 28 سالگی عزم مصر کرد تا به خدمت عارف شهیر شیخ [[روزبهان وزان مصری]] مشهور به شیخ کبیر برسد و راه عرفان و سلوک را در عمل فرا بگیرد. سفری هم به شهر تبریز داشت و در نزد [[امام حفده]] کتاب [[مصابیح السّنه]] را درس گرفت و در همان جا بود که با شوریده‌ی عارف [[بابا فرج وایقانی]] آشنا و دگرگون شد. بعد از آن رسماً به دنبال سلوک عملی رفت و نهایت به جایی که باید برسد رسید.
نویسنده، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در صفحات 16 تا 20 به ذکر سفرهای علمی شیخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] اشاره کرده و مشایخ و اساتید وی را در هر سفر نیز ذکر کرده است. چنانکه خلاصه‌ی آن چنین است: در نیشابور نزد استاد شهیر [[ابوالمعالی فراوی نیشابوری]] درس خوانده. در سفری به اصفهان از کسانی چون [[ابوالمکارم لبان]] و [[ابوجعفر صیدلانی]] درس خوانده است. سفری به مکّه داشت تا در نزد [[ابومحمّد الطّباخ]] حدیث بخواند. در سفر همدان به خدمت [[ابواعلا عطار همدانی]] رسید و فقه خواند. غیر از این افراد اساتید بسیار دیگری را تعظیم نمود و از محضر هر کدام دانشی کسب نمود. در سال 568 در 28 سالگی عزم مصر کرد تا به خدمت عارف شهیر شیخ [[روزبهان وزان مصری]] مشهور به شیخ کبیر برسد و راه عرفان و سلوک را در عمل فرا بگیرد. سفری هم به شهر تبریز داشت و در نزد [[امام حفده]] کتاب [[مصابیح السّنه]] را درس گرفت و در همان جا بود که با شوریده‌ی عارف [[بابا فرج وایقانی]] آشنا و دگرگون شد. بعد از آن رسماً به دنبال سلوک عملی رفت و نهایت به جایی که باید برسد رسید.
خط ۵۸: خط ۵۸:
در فصلی دیگر به مسئله‌ی پیر طریقت و ضرورت آن در تصوّف و عرفان توجّه شده است و مقوله‌ی پیر و مرشد را از مناظر گوناگون و از دید عارفان بزرگی چون: [[مولانا]]، [[ابوعلی جوزجانی]]، [[ابراهیم ادهم]]، [[احمد غزالی]]، [[عطار نیشابوری]]، و برخی دیگر از مشاهیر بیان کرده است. [[امیر  حسین هروی]] در [[زاد المسافرین]] به مقوله‌ی رهبری در سلوک اشارات وسیعی دارد که چنین می‌نماید برای رسیدن به مراد خود باید پیری برای آدمی وجود داشته باشد و چنانچه بدون رهبر و مرشد گامی نهاده شود احتمال گمشدن و گمراهی حتمی و قطعی است و لذا اگر کسی قصد سلوک یافت و طلب طریقت را در کار کرد باید در اوّل کار پیری آگاه را برای خود طلب کند و بعد از آن تن به سلوک بسپارد<ref>متن، ص 53</ref>.
در فصلی دیگر به مسئله‌ی پیر طریقت و ضرورت آن در تصوّف و عرفان توجّه شده است و مقوله‌ی پیر و مرشد را از مناظر گوناگون و از دید عارفان بزرگی چون: [[مولانا]]، [[ابوعلی جوزجانی]]، [[ابراهیم ادهم]]، [[احمد غزالی]]، [[عطار نیشابوری]]، و برخی دیگر از مشاهیر بیان کرده است. [[امیر  حسین هروی]] در [[زاد المسافرین]] به مقوله‌ی رهبری در سلوک اشارات وسیعی دارد که چنین می‌نماید برای رسیدن به مراد خود باید پیری برای آدمی وجود داشته باشد و چنانچه بدون رهبر و مرشد گامی نهاده شود احتمال گمشدن و گمراهی حتمی و قطعی است و لذا اگر کسی قصد سلوک یافت و طلب طریقت را در کار کرد باید در اوّل کار پیری آگاه را برای خود طلب کند و بعد از آن تن به سلوک بسپارد<ref>متن، ص 53</ref>.


[[مولانا]] نیز در [[مثنوی معنوی]] به وفور از ضرورت پیر یاد کرده و چنان می‌داند که هر که بدون مرشدی در کار شود گرفتار غولان می‌شود و به چاه فرو می افتد، و مراد از چاه نیز هواهای نفسانی است. در عین حال از آنجا که غولان راهزن و راهبران ابلیسی در لباس پیران طریقت خود را برای سالکان ظاهر می‌کنند این هشدار کولانا نیز از مهمّات سلوک و طریقت معنوی است که گفت:
[[مولانا]] نیز در [[مثنوی معنوی]] به وفور از ضرورت پیر یاد کرده و چنان می‌داند که هر که بدون مرشدی در کار شود گرفتار غولان می‌شود و به چاه فرو می‌افتد، و مراد از چاه نیز هواهای نفسانی است. در عین حال از آنجا که غولان راهزن و راهبران ابلیسی در لباس پیران طریقت خود را برای سالکان ظاهر می‌کنند این هشدار کولانا نیز از مهمّات سلوک و طریقت معنوی است که گفت:
{{شعر}}  
{{شعر}}  
{{ب|''ای بسا ابلیس آدم رو که هست''|2=''پس به هر دستی نشاید داد دست''<ref>مثنوی، د1، ب 316</ref>}}
{{ب|''ای بسا ابلیس آدم رو که هست''|2=''پس به هر دستی نشاید داد دست''<ref>مثنوی، د1، ب 316</ref>}}
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


و گویا خود حضرت شیخ نیز به هنگام جهاد و شهادت چنین رباعی ای را گفته است که [[ابن کربلایی، حافظ حسین|کربلایی حسین]] در [[روضات الجنان و جنات الجنان (نسخه خطی)|روضات الجنان]] آن را چنین روایت کرده است:  
و گویا خود حضرت شیخ نیز به هنگام جهاد و شهادت چنین رباعی‌ای را گفته است که [[ابن کربلایی، حافظ حسین|کربلایی حسین]] در [[روضات الجنان و جنات الجنان (نسخه خطی)|روضات الجنان]] آن را چنین روایت کرده است:  
{{شعر}}  
{{شعر}}  
{{ب|''امروز چنانم که چنان خواهم کرد''|2=''از قالب تن روان روان خواهم کرد''}}
{{ب|''امروز چنانم که چنان خواهم کرد''|2=''از قالب تن روان روان خواهم کرد''}}