اومانیسم و اگزیستانسیالیسم در اندیشۀ عربی: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:مقالات(اردیبهشت) باقی زاده]] | [[رده:مقالات(اردیبهشت) باقی زاده]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:مقالات بازبینی شده2 اردیبهشت 1403]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۷
اومانیسم و اگزیستانسیالیسم در اندیشۀ عربی | |
---|---|
پدیدآوران | بدوی، عبدالرحمن (نویسنده) حزباوی، هادی (مترجم) |
ناشر | نقد فرهنگ |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۴۰۲ش |
شابک | 2ـ88ـ7919ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
اومانیسم و اگزیستانسیالیسم در اندیشۀ عربی تألیف عبدالرحمن بدوی، ترجمۀ هادی حزباوی؛ سازۀ بنیادین این کتاب بر حسب درسگفتارهای اواخر ژانویه و اوایل فوریه 1947 در کشور لبنان است. نویسنده در این نوشتار پیجوی برخی مؤلفههای تعالیبخش میراث عربی است که احیای آنها را امری بایسته میداند.
ساختار
کتاب از شش فصل تشکیل شده است. فصل اول: گرایش اومانیستی در اندیشۀ عربی
فصل دوم: جنبههای همگرایی بین تصوف اسلامی و آموزههای اگزیستانسیالیستی
فصل سوم: هنر و شعر اگزیستانسیالیستی
فصل چهارم: معنای انسانیت در رسالت پیامبر
فصل پنجم: جایگاه هرمس در تفکر عربی
فصل ششم: بررسی و تصحیح چهار نسخۀ خطی که هیچگاه در باب جایگاه هرمس در اندیشۀ عربی منتشر نشدند!
گزارش محتوا
جنبش احیای فلسفی با گرایشهای مارکسیستی، پوزیتیویستی و اگزیستانسیالیستی در گردشگاه قرن نوزدهم به قرن بیستم بالیدن گرفت و این تکاپوی فلسفی به جوامع غیراروپایی، همچون جهان عرب نیز راه یافت و پویایی عرصۀ فلسفیدن در آن جوامع را هموار کرد.
عبدالرحمن بدوی (1917 ـ 2002)، فیلسوف معاصر مصری نیز جزء نامدارترین اندیشمندانی است که در شمار متفکران اگزیستانسیالیست قرار میگیرد و صاحب تألیفاتی درخور توجه در این حیطه است. وی در محضر بزرگانی چون طه حسین، مصطفی عبدالرزاق، الکساندر کواریه، پروفسور آندره لالاند و پاول کراوس تلمذ کرده و همچنین از نیچه و هایدگر تأثیر پذیرفته است.
این اثر بدوی دوسویه است؛ یک سوی آن به دنبال روشنگری جامعۀ عرب تا رسیدن به مرحلۀ سوبژگی در عصر جدید است. همانگونه که عربها و مسلمانان سدههای نخستین اسلام با نقشآفرینی در پذیرش اندیشههای بیگانگان از راه ترجمان، تحلیل اندیشهها و بسط و اضافهکردن تتمهها بر آنها باعث بالندگی جامعۀ خود و پرباری عرصۀ اندیشه شدند، امروزه نیز میبایست در برابر زمانۀ فعلی جایگاه خود را بازیابند و در تولیدات معرفتی و اندیشگی در جهان مشارکت ورزند. دیگر سوی این اثر متوجه نخبگان غرب است که باید نگاه اعتدالی به مواهب و آفرینشگری شرقیها و عربها داشته باشند و آنان را در زیستجهان فلسفی معرفتی و مشارکت جهانی به رسمیت بشناسند.
تأکید عبدالرحمن بدوی بر اگزیستانسیالیسم، بهویژه اگزیستانسیالیسم عربی را میتوان چنین تبیین کرد که هر ملتی باید روزی مقدرات خویش را به دست هیچ معماری، غیر از آن کسی که همچون آنان درد را زیسته باشد، محتوم ندانند و مجال را جز به خودشان به هیچکس وامگذارند؛ چون اگزیستانسیالیسم خواهان آن است که انسان خود تمامی کرانها و افق ها را به امید وصال به هستیشناسی اصیل درنوردد و خویشتن را از نو بیابد.
سازۀ بنیادین این کتاب بر حسب درسگفتارهای اواخر ژانویه و اوایل فوریه 1947 در کشور لبنان است. نویسنده در این نوشتار پیجوی برخی مؤلفههای تعالیبخش میراث عربی است که احیای آنها را امری بایسته میداند.
اکنون هنگامۀ آن است که دورۀ ماتم و آن فضای تاریک رها شود و انسان جویای ریشههای بنیادین روشنگری و آفرینش باشد. حرکت آغازین نویسنده در این راه همان کنش اصیل برای تجلی ممکنات انسانی است؛ یعنی همان باور به اومانیسم. به همین دلیل بحث از اومانیسم در مقدمۀ این نوشتار قرار گرفته است. گرایش انسانگرایانۀ عربی نیز با عطف به ضرورت، همگام با نوعی از تصوف بوده است؛ تصوفی که برای روح تمدن ما از ژرفای وجودی اصیل سرچشمه گرفته، در ظهور و تعالی این تمدن نیز نقشی محوری ایفا کرده است. بنابراین برای متصوفه جایگاه بس بزرگی در این میان یافت میشود که باید به میراث و تجربۀ عارفانۀ تاریخی خویش در راستای تجربۀ کنونی گریز زد و در کالبد تمدن محتضر خویش دمید؛ آن هم به فضل نمودی دیگر یا همان مکتب اگزیستانسیالیسم که در حد فاصل میان دو تمدن مدعی و تمدن تازهرستۀ امروزی قرار گرفته است و منزلت آن همچون منزلت نوافلاطونیان میان دو تمدن یونانی و عربی یا یونانی و اروپای غربی است. به این موضوع در فصل دوم پرداخته شده است.
شعر نیز بیگمان همان بیان عاطفی است که همسان تجربۀ صوفیگری در مرحلۀ آغازین ظهور تمدنی بالیده میشود. بر همین اساس زمانۀ اوجگرفتن شعر در آغاز تمدنهاست. از چنین نظرگاهی در فصل سوم این کتاب به هنر شعری که بیانکنندۀ روح جدید تمدن است، پرداخته شده است و آن نیز همان شعر اگزیستانسیالیستی است.
در این میان دین هم سعی دارد جایگاهی برای خودش در این همسانی کامل با دو موضوع یادشده ایفا کند تا بتواند در تمدن موردانتظار نقشی را برای خود تعبیه کند و با مقتضیات روح جدید، البته با رویکردی تجدیدنظرطلبانه در فهم قدیم خود، نقشی را ایفا کند و همراه گردد. درحالیکه تجدیدنظرطلبی در حوزۀ امور دینی احیاناً به دگرگونی مطلق منتهی میشود، جز اینکه نباید آن کارایی مزعوم را از او به نظاره نشست. در فصل چهارم به معنای انسانیت در رسالت پیامبر پرداخته شده است.
هرمس نامی است که یونانیان بر تحوت، الهۀ مصری گذاشتند و آن هنگامی بود که یونانیان در دورۀ پیش از هرودوت با مصریان آشنایی پیدا کرده بودند. البته همزمان با هرودوت نیز از معبدی برای هرمس سخن به میان آمده است. اما اینکه هرمس در اندیشۀ عربی چه جایگاهی دارد، در فصل پنجم کتاب بررسی شده است.
در فصل پایانی کتاب نویسنده چهار نسخۀ خطی را تصحیح و بررسی کرده است که در باب جایگاه هرمس در اندیشۀ عربی است؛ این چهار رساله عبارتاند از: «رسالۀ ارسطاطالیس به اسکندر»، بخشی از کتاب «اسطماخس» که مربوط به ارسطوست، «خافیة افلاطون مثلث بالحکمة یا کتاب الواح الجوهر لافلاطون الحکیم»، بخشی از «الشکوک علی جالینوس» نوشتۀ زکریای رازی.[۱]
پانويس