هومو نرانس: اسطوره ـ باستان‌شناسی روایت: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - ' می ی' به ' می‌ی')
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۲۶: خط ۲۶:
    | پیش از =
    | پیش از =
    }}
    }}
    '''هومو نرانس: اسطوره ـ باستان‌شناسی روایت''' تألیف اسماعیل گزگین، مترجم بهروز عوض‌پور؛ موضوع اصلی این کتاب بیان اهمیت و ضرورت روایت‌پردازی در هستی و حیات انسان است و از این راه تبیین نوعی از انسان که می‌توان هومو نرانس یا انسان روایت‌پرداز نامید.
    '''هومو نرانس: اسطوره ـ باستان‌شناسی روایت''' تألیف [[گزگین، اسماعیل|اسماعیل گزگین]]، مترجم [[عوض‌پور، بهروز|بهروز عوض‌پور]]؛ موضوع اصلی این کتاب بیان اهمیت و ضرورت روایت‌پردازی در هستی و حیات انسان است و از این راه تبیین نوعی از انسان که می‌توان هومو نرانس یا انسان روایت‌پرداز نامید.


    ==گزارش کتاب==
    ==گزارش کتاب==
    خط ۳۷: خط ۳۷:
    بر این اساس، موضوع اصلی این کتاب بیان اهمیت و ضرورت روایت‌پردازی در هستی و حیات انسان است و از این راه تبیین نوعی از انسان که می‌توان هومو نرانس یا انسان روایت‌پرداز نامید. نویسنده این مهم را با رویکردی تاریخی و روشی کاملاً علمی، اسطوره ـ باستان‌شناسی به فعلیت رسانده است. او برای این منظور کلان روایت‌های اسطوره‌ای و خرده‌روایت‌های اقماری مرتبط با تک‌تک آنها را با منظری تطبیقی نزد اغلب اقوام باستان شناسایی و طبقه‌بندی کرده است تا از این راه با ارجاع مدام به یافته‌های باستان‌شناختی مادی از سویی و یافته‌های اسطوره‌شناختی نمادی از سوی دیگر، بر نقش اساسی آنها در چندوچون پیش‌روی تاریخ بشر صحه بگذارد. به دیگر سخن، او سعی دارد رابطۀ متقابل نقاط عطف تاریخ بشریت را با زمان تقریبی پردازش کلان‌روایت‌های اسطوره‌ای تبیین کند.
    بر این اساس، موضوع اصلی این کتاب بیان اهمیت و ضرورت روایت‌پردازی در هستی و حیات انسان است و از این راه تبیین نوعی از انسان که می‌توان هومو نرانس یا انسان روایت‌پرداز نامید. نویسنده این مهم را با رویکردی تاریخی و روشی کاملاً علمی، اسطوره ـ باستان‌شناسی به فعلیت رسانده است. او برای این منظور کلان روایت‌های اسطوره‌ای و خرده‌روایت‌های اقماری مرتبط با تک‌تک آنها را با منظری تطبیقی نزد اغلب اقوام باستان شناسایی و طبقه‌بندی کرده است تا از این راه با ارجاع مدام به یافته‌های باستان‌شناختی مادی از سویی و یافته‌های اسطوره‌شناختی نمادی از سوی دیگر، بر نقش اساسی آنها در چندوچون پیش‌روی تاریخ بشر صحه بگذارد. به دیگر سخن، او سعی دارد رابطۀ متقابل نقاط عطف تاریخ بشریت را با زمان تقریبی پردازش کلان‌روایت‌های اسطوره‌ای تبیین کند.


    به زعم نویسنده نخستین نقطۀ عطف تاریخ بشریت با زبان تقریبی پردازش اسطوره‌های کیهان‌ساز مصادف است، دومین نقطه با اسطوره‌های فرهنگ‌ساز، سومین نقطه با اسطوره‌های جداساز و واپسین نقطه با اسطوره‌های ایدئولوژی. از دید نویسنده اگر از این فرایند سرنوشت‌ساز اسطوره‌زدایی شود، پیرنگی به دست می‌آید که مطلوب‌خواندن آن برای انسان بسیار دشوار می‌نماید: انسانی که به هستی حیوانی و حیات طبیعی خود در دل طبیعت بسنده نمی‌کند، بند ناف خود را از درخت زندگی می‌برد تا به جایگاه خدایان در فراسوی طبیعت ببندد؛ حال آنکه او هرگز به این خواست خود دست نمی‌یابد. پس بند ناف به دست از اینجا رانده و از آنجا مانده دچار گمگشتگی غریبی می‌شود. اکنون تنها تسلی او برساختی است که خود فرهنگ می‌نامد و در برابر طبیعت می‌نهد. تنها ابزار او در این برساخت زبان و به لطف آن روایت‌پردازی است و چون این ابزار خود برساختۀ ذهن اوست، او طی این فرایند نمادین همه چیز را از صافی ذهن خود می‌گذراند و نه آن‌طور که واقعاً هست، بلکه آن‌طور که خود می‌فهمد، بازتعریف می‌کند. در‌واقع او با آشنایی‌زدایی از همه چیز سعی دارد از‌خود‌بیگانگی خویش را جبران کند و با شبیه‌سازی همه چیز در نظام نمادین زبان سعی دارد شباهت خود به دیگر موجودات طبیعی را از یاد ببرد؛ انسانی که دانش زیست‌شناختی طبیعت را بسنده نیافته و بند ناف خود را از بیوسفر آن بریده بود، اکنون غرق در سمیوسفر خود آفریده‌اش پدیده‌های طبیعی را بی‌معنا می‌یافت و سعی می‌کرد با تکیه بر یک دانش اسطوره‌شناختی مبتنی بر زبان نمادین با خلق روایت‌های اسطوره‌‌ای تک‌تک آنها را معنادار کند.<ref> [https://literaturelib.com/books/7408 ر.ک: کتابخانه تخصصی ادبیات] </ref>
    به زعم نویسنده نخستین نقطۀ عطف تاریخ بشریت با زبان تقریبی پردازش اسطوره‌های کیهان‌ساز مصادف است، دومین نقطه با اسطوره‌های فرهنگ‌ساز، سومین نقطه با اسطوره‌های جداساز و واپسین نقطه با اسطوره‌های ایدئولوژی. از دید نویسنده اگر از این فرایند سرنوشت‌ساز اسطوره‌زدایی شود، پیرنگی به دست می‌آید که مطلوب‌خواندن آن برای انسان بسیار دشوار می‌نماید: انسانی که به هستی حیوانی و حیات طبیعی خود در دل طبیعت بسنده نمی‌کند، بند ناف خود را از درخت زندگی می‌برد تا به جایگاه خدایان در فراسوی طبیعت ببندد؛ حال آنکه او هرگز به این خواست خود دست نمی‌یابد. پس بند ناف به دست از اینجا رانده و از آنجا مانده دچار گم‌گشتگی غریبی می‌شود. اکنون تنها تسلی او برساختی است که خود فرهنگ می‌نامد و در برابر طبیعت می‌نهد. تنها ابزار او در این برساخت زبان و به لطف آن روایت‌پردازی است و چون این ابزار خود برساختۀ ذهن اوست، او طی این فرایند نمادین همه چیز را از صافی ذهن خود می‌گذراند و نه آن‌طور که واقعاً هست، بلکه آن‌طور که خود می‌فهمد، بازتعریف می‌کند. در‌واقع او با آشنایی‌زدایی از همه چیز سعی دارد از‌خود‌بیگانگی خویش را جبران کند و با شبیه‌سازی همه چیز در نظام نمادین زبان سعی دارد شباهت خود به دیگر موجودات طبیعی را از یاد ببرد؛ انسانی که دانش زیست‌شناختی طبیعت را بسنده نیافته و بند ناف خود را از بیوسفر آن بریده بود، اکنون غرق در سمیوسفر خود آفریده‌اش پدیده‌های طبیعی را بی‌معنا می‌یافت و سعی می‌کرد با تکیه بر یک دانش اسطوره‌شناختی مبتنی بر زبان نمادین با خلق روایت‌های اسطوره‌‌ای تک‌تک آنها را معنادار کند.<ref> [https://literaturelib.com/books/7408 ر.ک: کتابخانه تخصصی ادبیات] </ref>


    ==پانويس ==
    ==پانويس ==

    نسخهٔ ‏۸ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۹

    هومو نرانس: اسطوره ـ باستان‌شناسی روایت
    هومو نرانس: اسطوره ـ باستان‌شناسی روایت
    پدیدآورانگزگین، اسماعیل (نویسنده) عوض‌پور، بهروز (مترجم)
    ناشرچرخ
    مکان نشرتهران
    سال نشر۱۴۰۲ش
    شابک8ـ46ـ5250ـ622ـ978
    کد کنگره

    هومو نرانس: اسطوره ـ باستان‌شناسی روایت تألیف اسماعیل گزگین، مترجم بهروز عوض‌پور؛ موضوع اصلی این کتاب بیان اهمیت و ضرورت روایت‌پردازی در هستی و حیات انسان است و از این راه تبیین نوعی از انسان که می‌توان هومو نرانس یا انسان روایت‌پرداز نامید.

    گزارش کتاب

    اسطوره‌شناسی نو در حکم یک رویکرد تحقیقی ضمن تأسی از مبانی دو پارادایم پسین، یعنی فلسفه و علم به تغییر رویۀ مدنظر هم تن در داد و با بسیاری از رشته‌ها درآمیخت تا از این راه دانش‌های میان‌رشته‌ای نوینی شکل بگیرند که یکی از مهم‌ترین آنها رویکرد تحقیقی این کتاب است.

    چارچوب نظری این کتاب با پیش‌انگاشت مطالعات اسطوره‌شناختی از زمرۀ علوم به اصطلاح پایه و تبع این قبول آن در حکم نحوی خردورزی فیلسوفانه و قائل‌شدن به لزوم طرح آن در دل دو پارادایم فلسفه و علم در برابر اسطوره‌شناسی سنتی و در بر اسطوره‌شناسی نو، بر رویکردی تحقیقی تکیه دارد که از دانش‌های میان‌رشته‌ای نوین به شمار می‌آید: اسطوره ـ باستان‌شناسی. این دانش میان‌رشته‌ای هم‌زمان بر اسطوره‌شناسی و باستان‌شناسی تکیه دارد و از این راه مهم‌ترین ویژگی آن، توجه هم‌زمان آن به منابع مادی باستان‌شناسی در کنای منابع نمادی اسطوره‌شناسی است. چنین رویکردی افزون بر دوری از تعصب‌های قومی و بومی و امثال اینکه در مطالعات اسطوره‌شناسی بروز آنها گاه غیرقابل پیشگیری هستند، از چنان سندیت علمی‌ای برخوردار است که ضریب خطا در یافته‌های آن گاه تا صفر مطلق کاهش می‌یابد.

    نویسنده در جهت پیش‌برد موضوع کتاب، کلان‌روایت‌های اسطوره‌ای و خرده‌روایت‌های اقماری مرتبط با تک‌تک آنها را با منظری تطبیقی نزد اغلب اقوام باستان ـ البته با تأکید بر حوزۀ تمدنی مدیترانه، یعنی یونان و مصر و میان‌رودان ـ شناسایی و طبقه‌بندی کرده است.

    بر این اساس، موضوع اصلی این کتاب بیان اهمیت و ضرورت روایت‌پردازی در هستی و حیات انسان است و از این راه تبیین نوعی از انسان که می‌توان هومو نرانس یا انسان روایت‌پرداز نامید. نویسنده این مهم را با رویکردی تاریخی و روشی کاملاً علمی، اسطوره ـ باستان‌شناسی به فعلیت رسانده است. او برای این منظور کلان روایت‌های اسطوره‌ای و خرده‌روایت‌های اقماری مرتبط با تک‌تک آنها را با منظری تطبیقی نزد اغلب اقوام باستان شناسایی و طبقه‌بندی کرده است تا از این راه با ارجاع مدام به یافته‌های باستان‌شناختی مادی از سویی و یافته‌های اسطوره‌شناختی نمادی از سوی دیگر، بر نقش اساسی آنها در چندوچون پیش‌روی تاریخ بشر صحه بگذارد. به دیگر سخن، او سعی دارد رابطۀ متقابل نقاط عطف تاریخ بشریت را با زمان تقریبی پردازش کلان‌روایت‌های اسطوره‌ای تبیین کند.

    به زعم نویسنده نخستین نقطۀ عطف تاریخ بشریت با زبان تقریبی پردازش اسطوره‌های کیهان‌ساز مصادف است، دومین نقطه با اسطوره‌های فرهنگ‌ساز، سومین نقطه با اسطوره‌های جداساز و واپسین نقطه با اسطوره‌های ایدئولوژی. از دید نویسنده اگر از این فرایند سرنوشت‌ساز اسطوره‌زدایی شود، پیرنگی به دست می‌آید که مطلوب‌خواندن آن برای انسان بسیار دشوار می‌نماید: انسانی که به هستی حیوانی و حیات طبیعی خود در دل طبیعت بسنده نمی‌کند، بند ناف خود را از درخت زندگی می‌برد تا به جایگاه خدایان در فراسوی طبیعت ببندد؛ حال آنکه او هرگز به این خواست خود دست نمی‌یابد. پس بند ناف به دست از اینجا رانده و از آنجا مانده دچار گم‌گشتگی غریبی می‌شود. اکنون تنها تسلی او برساختی است که خود فرهنگ می‌نامد و در برابر طبیعت می‌نهد. تنها ابزار او در این برساخت زبان و به لطف آن روایت‌پردازی است و چون این ابزار خود برساختۀ ذهن اوست، او طی این فرایند نمادین همه چیز را از صافی ذهن خود می‌گذراند و نه آن‌طور که واقعاً هست، بلکه آن‌طور که خود می‌فهمد، بازتعریف می‌کند. در‌واقع او با آشنایی‌زدایی از همه چیز سعی دارد از‌خود‌بیگانگی خویش را جبران کند و با شبیه‌سازی همه چیز در نظام نمادین زبان سعی دارد شباهت خود به دیگر موجودات طبیعی را از یاد ببرد؛ انسانی که دانش زیست‌شناختی طبیعت را بسنده نیافته و بند ناف خود را از بیوسفر آن بریده بود، اکنون غرق در سمیوسفر خود آفریده‌اش پدیده‌های طبیعی را بی‌معنا می‌یافت و سعی می‌کرد با تکیه بر یک دانش اسطوره‌شناختی مبتنی بر زبان نمادین با خلق روایت‌های اسطوره‌‌ای تک‌تک آنها را معنادار کند.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها