زندگینامهی هانا آرنت: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
|زبان | |زبان | ||
| زبان = | | زبان = | ||
| کد کنگره = | | کد کنگره =JC۲۵۱/آ۴هـ۹ ۱۴۰۲ | ||
| موضوع = | | موضوع =آرنت، هانا، ۱۹۰۶ - ۱۹۷۵ م annaHC, tdnerA,آرنت، هانا، ۱۹۰۶ -۱۹۷۵م. - نقد و تفسیر sicitirCC dna noitaterpretni - hannaH , tdnerA,دانشمندان علوم سیاسی - سرگذشتنامه hpargoiBC - lacitiloP stsitneics | ||
|ناشر | |ناشر | ||
| ناشر =برج | | ناشر =برج | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:علوم سیاسی]] | |||
[[رده:نظریههای سیاسی، حکومت، نظریههای حکومتی]] | |||
[[رده:مقالات(اردیبهشت) باقی زاده]] | [[رده:مقالات(اردیبهشت) باقی زاده]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:مقالات بازبینی شده2 اردیبهشت 1403]] |
نسخهٔ ۶ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۵
زندگینامهی هانا آرنت | |
---|---|
پدیدآوران | رز هیل، سامانتا (نویسنده) معظمی، علی (مترجم) |
ناشر | برج |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۴۰۲ش |
شابک | 6ـ55ـ5696ـ622ـ978 |
موضوع | آرنت، هانا، ۱۹۰۶ - ۱۹۷۵ م annaHC, tdnerA,آرنت، هانا، ۱۹۰۶ -۱۹۷۵م. - نقد و تفسیر sicitirCC dna noitaterpretni - hannaH , tdnerA,دانشمندان علوم سیاسی - سرگذشتنامه hpargoiBC - lacitiloP stsitneics |
کد کنگره | JC۲۵۱/آ۴هـ۹ ۱۴۰۲ |
زندگینامۀ هانا آرنت تألیف سامانتا رز هیل، ترجمه علی معظمی؛ این کتاب حاصل جستجو در میان هزاران سند شخصی، دفترچۀ خاطرات، نامهها، اشعار و میراث مکتوبی است که از هانا آرنت باقی مانده است. سامانتا رز هیل تصویری واقعی و چندبعدی از زندگی آرنت ساخته است.
ساختار
کتاب از یک مقدمه و بیست عنوان تشکیل شده است. در پایان کتاب هم ارجاعات، کتابشناسی منتخب و قدردانی آمده است.
گزارش محتوا
اندیشههای هانا آرنت در سالهای اخیر بسیار مورد استقبال خوانندگان ایرانی قرار گرفته است. ترجمههای مختلفی که از آثار او انجامشده، شاهدی بر صحت این گفتار است؛ اما این کتاب، خواننده را با زوایای دیگری از شخصیت آرنت روبرو میکند و خاطرات و لحظات خصوصیاش را پیش چشم نمایش میدهد. نویسندۀ کتاب -که خود استاد اندیشۀ سیاسی و معاون «مرکز علومانسانی هانا آرنت» در کالج بارد است- با جمعآوری اسنادی مهم، روایتی جذاب از زندگی پرفرازونشیب وی ارائه کرده است.
حاشیههای زندگی آرنت، هم به واسطۀ ازسرگذراندن تجربۀ جنگ جهانی دوم و اخراجش از دانشگاه و هم به دلیل ارادتی که به استادش هایدگر داشت، همواره مورد بحث بوده است؛ اینبار اما همگی این تجربیات و چیزهایی بیشتر از این، اصل موضوع قرار گرفته است. اینبار قرار است با هانا آرنت شاعر ملاقاتی داشته باشیم، هانا آرنت عاشق. جذابیت چنین زندگینامههایی این است که میتوانیم به مدد آنها، اندیشههای یک متفکر را در بستر تاریخچۀ زندگیاش و شرایط سیاسی، اجتماعی و تاریخیای که در آن زیسته است درک کنیم. اگرچه زندگی این فیلسوف سیاسی معاصر ناگفتههای بسیاری دارد، با اینحال کتاب به شکلی مختصر و موجز به اصلیترین عناوین خود پرداخته است.
این کتاب حاصل جستجو در میان هزاران سند شخصی، دفترچۀ خاطرات، نامهها، اشعار و میراث مکتوبی است که از هانا آرنت باقی مانده است. سامانتا رز هیل تصویری واقعی و چندبعدی از زندگی آرنت ساخته است. او نظریهپردازِ ابتذال شر و مفسر ریشههای توتالیتاریسم را روی صحنه آورده و روی زندگی و منظومهی فکری این متفکر نور تابانده، روی زندگی زنی که از اطلاق لفظ فیلسوف به خودش چندان هم خوشش نمیآمد. نویسنده از شکستها، غمها، عاشقانهها و درهای بسته به روی هانا آرنت پرده برداشته؛ حتی از این هم جلوتر رفته و طبع شعر و ذهن لطیف او را بازنمایی کرده است. رز هیل در این کتاب نشان داده که چطور دغدغۀ قضاوت و مفهوم عدالت جانمایۀ تفکر آرنت بوده -حتی در خصوصیترین ابعاد زندگیاش- و اینکه چرا هنوز بحث ایدههای آرنت چنین مناقشهبرانگیز است.
کتاب با اطلاعات اولیهای در مورد کودکی هانا آرنت آغاز میشود: «یوهانا آرنت در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن، ایالت هانوفر آلمان به دنیا آمد»؛ او تنها فرزند مارتا و پاول آرنت بود. مارتا و پاول برخلاف والدین و پدربزرگها و مادربزرگهایشان که از روسیه مهاجرت کرده بودند، جهتگیری سیاسی چپگرایانهتری داشتند و به لحاظ مذهبی دینمدار نبودند. در تابستان ۱۹۱۱، پاول در بیمارستان روانی بستری شد و وقتی مُرد، هانا 7سال داشت. فقط یکسال از مرگ پدر گذشته بود که زندگی هانا با آغاز جنگ جهانی اول باز از هم گسیخت. فصل دوم کتاب با رفتن هانا آرنت پیش از تولد 18سالگیاش، در پاییز ۱۹۲۴ به دانشگاه ماربورگ ادامه یافته است؛ جایی که آرنت رفت تا زیرنظر هایدگر درس بخواند. وقتی آرنت به کلاس هایدگر رفت، هایدگر ۳۶ساله و متأهل بود. آرنت و هایدگر طی اولین سال رابطهشان همدیگر را در خفا میدیدند؛ اما آرنت بعد از تابستانی که در خانه گذراند، معلوم شد که رابطهاش با هایدگر دیگر قابلتوجیه نیست؛ پس برنامهای چید تا بهار آینده ماربورگ را ترک کند و نیمسالی را در فرایبورگ با ادموند هوسرل به تحصیل بپردازد و بعد، نوشتن پایاننامهاش را در دانشگاه هایدلبرگ با کارل یاسپرس پی بگیرد. نویسنده معتقد است پایاننامه آرنت در خصوص عشق و آگوستین قدیس، نشان از ظهور اندیشمندی مستقل اما وامدار سنت فلسفه آلمانی است و در فصل سوم مفصل به این موضوع پرداخته است. کتاب «عشق و آگوستین قدیس» با کمک یاسپرس در سال ۱۹۲۹ به چاپ رسید و جنبوجوشی فکری برانگیخت. آرنت در ژانویه ۱۹۲۹ با گونتر آندرس (اشترن) ملاقات کرد. آرنت و آندرس، سپتامبر ۱۹۲۹ با یکدیگر ازدواج کردند و به فرانکفورت رفتند اما هرچه آرنت سیاسیتر شد، ازدواجش با آندرس هم سستتر شد.
۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ که آدولف هیتلر به مقام صدراعظمی آلمان برگزیده شد، آرنت مشغول نوشتن رساله کسب صلاحیت استادیاش با عنوان «راحیل فارنهاگن: زندگی زنی یهودی» بود. رسالهای که رز هیل در پی اهمیتی که برای آن قائل است، فصلی جداگانه با عنوان «زندگی زنی یهودی» به آن اختصاص داده است. رویآوردن آرنت به سیاست در فصلی با همین عنوان از گردآوری مطالب یهودستیزانه روزنامهها، مجلات و سخنرانیها از کتابخانه دولتی پروس برای سازمان صهیونیستهای آلمانی توسط آرنت آغاز میشود. کاری که در آن زمان غیرقانونی بود و نازیها آن را تبلیغات هراسافکنانه میخواندند؛ آرنت دستگیر شد، بعد از 8روز بیرون آمد و با مادرش از آلمان فرار کرد. او در پی این تبعید اجباری که شرح آن بهصورت مفصل در فصل ششم کتاب با عنوان «ما پناهجویان» آمده است، پس از چندماه اقامت در ژنو، به دوستانش در پاریس پیوست. بعد از اینکه آندرس در ژوئن ۱۹۳۶ به آمریکا رفت، دلیل خوبی پیدا شد که تصمیم به جدایی بگیرند. آرنت اما مدت زیادی تنها نماند. در اوایل بهار ۱۹۳۶ با هاینریش فریدریش ارنست بلوشر ملاقات کرد و از تابستان همانسال، با هم زندگی کردند.
در سال ۱۹۳۹ مقامات فرانسوی برای اینکه بتوانند موج شتابیافته پناهجویان از آلمان و جنگ داخلی اسپانیا را تدبیر کنند، تصمیم گرفتند محدودیتهای سختی برای مهاجرت بگذارند و اعلانهایی در خیابانهای پاریس نصب شد که به شهروندان مذکر آلمانی و اتریشی دستور میداد، خود را معرفی کنند. بلوشر، به همراه ۳۰۰ زندانی دیگر حدود دوماه در اردوگاههای توقیف در اطراف فرانسه ماند و سرانجام با کمک گواهیپزشکی، آزاد شد. اندکی بعد بلوشر و آرنت در ۱۶ ژانویه ۱۹۴۰ ازدواج کردند. پنجم ماه مه ۱۹۴۰، اعلانی در روزنامهها منتشر شد که میگفت همه مردان بین ۱۷ تا ۵۵ سال و زنان ازدواجنکرده یا بیفرزندی که از آلمان، سارلند یا دانتسیگ آمدهاند، باید خودشان را معرفی کنند تا به اردوگاه فرستاده شوند. آرنت و بلوشر را به اردوگاههای جداگانهای فرستادند. آرنت ۵ هفته در اردوگاه گورس بود و در میانه ژوئن ۱۹۴۰ با کمک اسنادجعلی از آنجا گریخت و به لودرس رفت. وقتی آرنت و بلوشر دوباره به هم رسیدند، بهدنبال راهی برای بهدستآوردن برگه خروج گشتند اما وزارت خارجه آمریکا سیاست پذیرشاش را سختتر کرده بود و سرانجام از ۱۱۳۷ نامی که در فاصله اوت و دسامبر ۱۹۴۱ برای گرفتن روادید درخواست کرده بودند، فقط به ۲۳۸ نفر روادید اضطراری ورود به آمریکا داده شد که دو روادید را آرنت و بلوشر گرفتند. آنها بعد از سهماهی که در لیسبون گذرانده بودند حال میتوانستند به نیویورک بروند. هانا آرنت زمانی که سوار کشتی گینه به مقصد نیویورک شد ۳۵سال داشت، از دو جنگ جهانی جان بهدر برده بود، گشتاپو دستگیرش کرده و از اردوگاه فرار کرده بود؛ رویدادهایی که سامانتا رز هیل در فصلهای هفتم و هشتم با عناوین «توقیف» و «وضعیت اضطراری» به آنها پرداخته است.
فصلهای نهم، دهم و یازدهم کتاب، فصلهایی هستند که سامانتا رز هیل در آنها ازجمله به رسیدن هانا آرنت و هاینریش بلوشر در ۲۲ مه ۱۹۴۱ به جزیره الیس در نیویورک میپردازد. آرنت در تابستان ۱۹۴۵، اولین موقعیت تدریساش را در بخش تحصیلات تکمیلی کالج بروکلین بهدست آورد و قرارداد نوشتن کتاب «خاستگاههای تمامیتخواهی» را با ناشر بست. آرنت این کتاب را در سال ۱۹۵۱ منتشر کرد؛ همان سالی که شهروندی آمریکا را گرفت. سامانتا رز هیل در فصل دوازدهم با عنوان «خاستگاههای تمامیتخواهی»، از این مینویسد که این کتاب نخستین شرح مفصلی بود که درخصوص ظهور جریانهای هیتلری و استالینی منتشر میشد. طبق آنچه در فصل سیزدهم، «عشق به دنیا» آمده است؛ کتاب بعدی هانا آرنت، «وضع بشر» بود که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد. «وضع بشر» که بلافاصله پس از «خاستگاههای تمامیتخواهی» نوشته شد، اثری درخصوص کشف آزادی انسان و راجع به محوشدن تدریجی و بدفرجام آزادی از دنیا و ناپایدار بودن شرایط احیای آن است. آرنت وقتی نوشتن «وضع بشر» را تمام کرد، کار روی «مقدمهای بر سیاست» را آغاز کرد؛ موضوعی که در فصل چهاردهم با عنوان «میان گذشته و آینده»، به آن پرداخته شده است. «مقدمهای بر سیاست»، تبدیل به کتاب «میان گذشته و آینده: هشت ممارست در اندیشه سیاسی» شد. وقتی در تابستان ۱۹۶۰ خبر دستگیری آدولف آیشمن توسط ماموران موساد در آرژانتین پخش شد، آرنت به مجله نیویورکر نامهای نوشت و برای پوششدادن محاکمه آیشمن اعلام آمادگی کرد. دادگاه در ۵ دسامبر ۱۹۶۱ پایان یافت و آدولف آیشمن به جرم جنایت علیه مردم یهود، گناهکار شناخته و به مرگ محکوم شد. گزارش آرنت از دادگاه آیشمن در 5قسمت پیاپی از ۱۵ فوریه تا ۱۶ مارس ۱۹۶۳ در نیویورکر منتشر شد. وقتی کتاب منتشر شد، هانا آرنت توسط بخشی از افکار عمومی متهم شد که نازیها را بیشتر از قربانیانشان قابل همدلی دانسته و یهودیان را به دلیل رنجهایی که متحمل شدهاند، ملامت کرده است. سوءبرداشتهای متعددی که در خصوص این کتاب رواج یافت و سامانتا رز هیل در فصلهای پانزدهم و شانزدهم «زندگینامه هانا آرنت» با عناوین «آیشمن در اورشلیم» و «انقلاب» به آن پرداخته است، آرنت را ناچار کرد تا چندسال بعد از انتشار آن، مشغول پاسخگویی باشد. حرف آرنت این بود که آیشمن فاقد تخیل گسترده بود، یعنی فاقد توانایی تصور دنیا از دیدگاه دیگری و قصد داشت افسانه عظمت شر و عظمت نیروی اهریمنی را درهم بکوبد. هانا آرنت و هاینریش بلوشر در پاییز سال ۱۹۶۳ به خانه برگشتند و انتشار کتاب «انقلاب»؛ مطالعه تطبیقی انقلابهای فرانسه و آمریکا در این سال، تحتالشعاع غوغاهایی قرار گرفت که حول «آیشمن در اورشلیم» بهپا شده بود. آرنت پاییز ۱۹۶۶ «حقیقت و سیاست» را در قالب سخنرانیهایی ارائه کرد. آرنت این رساله را برآمده از مناقشهای دانست که بعد از انتشار «آیشمن در اورشلیم» درگرفت.
هیل در فصول هفدهم و هجدهم از این میگوید که آرنت پیشازاینکه در سال ۱۹۶۱ به اورشلیم سفر کند، دورهای آموزشی را درخصوص برتولت برشت تدارک میدید. محتوای این دوره درنهایت در سال ۱۹۶۶ بهصورت مقالهای در مجله نیویورکر، سپس با بازبینیهایی در سال ۱۹۶۸ در کتاب «مردمان زمانه ظلمانی» منتشر شد. او در نشستی در سال ۱۹۶۹ در «تماشاخانه اندیشهها»، در نیویورک راجع به ازدسترفتن ایمان آمریکاییان به نهادهای سیاسی بحث کرد و ایده محوریاش در این نشست تبدیل به مبنای کتاب «بحرانهای جمهوری» شد؛ مجموعه مقالاتی که به بررسی بیماریهای معاصر دموکراسی آمریکا میپرداخت. آرنت «بحرانهای جمهوری» را در سال ۱۹۷۲ چاپ کرد. او در پاییز ۱۹۷۰ شروع به تدارک نوشتن «حیات ذهن»؛ کتابی که در آن از گفتگوی دو تن در یک تن، گفتگوی درونی شخص با خود سخن میگوید، کرده بود که همسرش هاینریش بلوشر، ۳۱ اکتبر درگذشت. بلوشر هنگام مرگ ۷۱ساله بود.
هیل در دو فصل پایانی به سالهای پایانی زندگی آرنت میپردازد. سالهایی که وقف نوشتن کتاب «حیات ذهن» شد و آرنت قصد داشت آن را در سه بخش بنویسد؛ اندیشیدن، داوری و اراده. آرنت معتقد بود این کتاب بزرگترین دستاوردش خواهد بود. او در ژوئیه ۱۹۷۲ قراردادی برای انتشار «حیات ذهن» دریافت کرد و از این فرصت بهره برد تا روی بخش اندیشیدن کار کند. در بهار ۱۹۷۵، دولت دانمارک به دلیل سهمی که آرنت در شکلگیری تمدن اروپایی داشت، جایزه سونینگ را به او داد. هانا آرنت روزهایش را با کار منظم روی «حیات ذهن» میگذراند و بهتازگی شصتونهمین سالگرد تولدش را جشن گرفته بود که چهارم دسامبر ۱۹۷۵ بر اثر سکته قلبی در خانهاش در نیویورک درگذشت.[۱]
پانويس