محیی‌الدین ابن عربی؛ چهره برجسته عرفان اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'میشود' به 'می‌شود'
جز (جایگزینی متن - 'میشمارد' به 'می‌شمارد')
جز (جایگزینی متن - 'میشود' به 'می‌شود')
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۲: خط ۴۲:
====گفتار اول: شرح احوال====
====گفتار اول: شرح احوال====


[[ابن عربی، محمد بن علی|ابوبکر محمد بن علی]] معروف به [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] در 17 رمضان 560ق برابر 28 ژوئیه 1165م در مرسیه از بلاد اندلس زاده شد. زمان ولادتش مصادف با خلافت سی و دومین خلیفه عباسی؛ المستنجد بالله –متوفای 566ق- در شرق و امارت «ابن مردنیش» –کشته در 567ق- در مرسیه بود. خاندانش از مشاهیر و أشراف آن دوران به شمار می-رفت. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] خودش گفته که در کودکی تحولی معنوی برایش رخ داده و بعد با ابن رشد ملاقات کرده است. او در بیست‌ویک سالگی (580ق) در اشبیلیه به طریق تصوف داخل شد. او کثیر السفر بود و به بلاد گوناگون مسافرت میکرد. ابن عربی در سال 598ق به مکه رفت و با شیخ مکین‌الدین اصفهانی آشنا شد و از او بسیار تأثیر پذیرفت و سخت مجذوب و شیفته «نظام» دختر زیبای شیخ شد و در اثر این عشق، مجموعه اشعار و غزلیاتی عاشقانه سرود و آن را «ترجمان الأشواق» نامید و در آن، زیباییهای جسمی و روحی نظام را با برترین عبارات ستود و البته بعد از مدتی که مورد انتقاد قرار گرفت آن را ماهرانه به معانی عرفانی تأویل کرد. در سال 599ق تألیف کتاب الفتوحات المکیة را در مکه آغاز و در 636ق آن را تمام کرد. در سال 603ق ابن عربی برای دومین بار به مصر رفت و به قاهره رسید و در آنجا با جماعتی از صوفیان به ریاضت مشغول شد و گاه به مخالفت با ظواهر شریعت و عقاید عامه پرداخت. به همین جهت فقهاء تکفیرش کردند و بدعتگذارش نامیدند و از سلطان وقت؛ حبس و بلکه قتلش را خواستار شدند ولی رفیق شفیقش شیخ ابوالحسن بجائی سخنانش را تأویل کرد و او را از مهلکه رهانید. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] خودش گفته که در سال 627ق در دمشق پیامبر(ص) را در خواب دید و مأمور به نگارش فصوص الحکم شد. ابن عربی سرانجام در حدود هشتادسالگی (638ق = 1240م) درگذشت و در دمشق -دامنه کوه قاسیون- دفن شد.<ref>همان، ص 1- 96</ref>
[[ابن عربی، محمد بن علی|ابوبکر محمد بن علی]] معروف به [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] در 17 رمضان 560ق برابر 28 ژوئیه 1165م در مرسیه از بلاد اندلس زاده شد. زمان ولادتش مصادف با خلافت سی و دومین خلیفه عباسی؛ المستنجد بالله –متوفای 566ق- در شرق و امارت «ابن مردنیش» –کشته در 567ق- در مرسیه بود. خاندانش از مشاهیر و أشراف آن دوران به شمار می-رفت. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] خودش گفته که در کودکی تحولی معنوی برایش رخ داده و بعد با ابن رشد ملاقات کرده است. او در بیست‌ویک سالگی (580ق) در اشبیلیه به طریق تصوف داخل شد. او کثیر السفر بود و به بلاد گوناگون مسافرت می‌کرد. ابن عربی در سال 598ق به مکه رفت و با شیخ مکین‌الدین اصفهانی آشنا شد و از او بسیار تأثیر پذیرفت و سخت مجذوب و شیفته «نظام» دختر زیبای شیخ شد و در اثر این عشق، مجموعه اشعار و غزلیاتی عاشقانه سرود و آن را «ترجمان الأشواق» نامید و در آن، زیباییهای جسمی و روحی نظام را با برترین عبارات ستود و البته بعد از مدتی که مورد انتقاد قرار گرفت آن را ماهرانه به معانی عرفانی تأویل کرد. در سال 599ق تألیف کتاب الفتوحات المکیة را در مکه آغاز و در 636ق آن را تمام کرد. در سال 603ق ابن عربی برای دومین بار به مصر رفت و به قاهره رسید و در آنجا با جماعتی از صوفیان به ریاضت مشغول شد و گاه به مخالفت با ظواهر شریعت و عقاید عامه پرداخت. به همین جهت فقهاء تکفیرش کردند و بدعتگذارش نامیدند و از سلطان وقت؛ حبس و بلکه قتلش را خواستار شدند ولی رفیق شفیقش شیخ ابوالحسن بجائی سخنانش را تأویل کرد و او را از مهلکه رهانید. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] خودش گفته که در سال 627ق در دمشق پیامبر(ص) را در خواب دید و مأمور به نگارش فصوص الحکم شد. ابن عربی سرانجام در حدود هشتادسالگی (638ق = 1240م) درگذشت و در دمشق -دامنه کوه قاسیون- دفن شد.<ref>همان، ص 1- 96</ref>


====گفتار دوم: اساتید و مشایخ، کتب و رسالات====
====گفتار دوم: اساتید و مشایخ، کتب و رسالات====
خط ۵۲: خط ۵۲:
عصر زندگی ابن عربی، هنگامه رواج و شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی و علوم دینی و عقلی از جمله فلسفه بود. ابن عربی با آنکه اطلاع وسیعی از علوم و معارف پیشینیان داشت و با دانشمندانی مانند ابن مسرّه، ابن حزم، ابن باجّه، ابن طفیل و ابن رشد آشنایی داشت؛ ولی هرگز تابع و مقلد نبود و از خود استقلال رأی داشت و علوم دیگران را در خدمت تصوف و عرفان خودش درآورد تا نظر خودش را به کرسی اثبات بنشاند.
عصر زندگی ابن عربی، هنگامه رواج و شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی و علوم دینی و عقلی از جمله فلسفه بود. ابن عربی با آنکه اطلاع وسیعی از علوم و معارف پیشینیان داشت و با دانشمندانی مانند ابن مسرّه، ابن حزم، ابن باجّه، ابن طفیل و ابن رشد آشنایی داشت؛ ولی هرگز تابع و مقلد نبود و از خود استقلال رأی داشت و علوم دیگران را در خدمت تصوف و عرفان خودش درآورد تا نظر خودش را به کرسی اثبات بنشاند.


او با آنکه دیگران را از تفسیر به رأی برحذر میداشت ولی خودش به هنگام تقریر و تحریر مطالب عرفانیش متهوّرانه به «تفسیر به رأی» و بلکه «تأویل به رأیِ آیات قرآن»؛ آن هم تأویلی بسیار بعید پرداخته که اغلب مفسران آن را نپذیرفته و ناروا شمردهاند و البته خودش آن مطالب را نه تفسیر یا تأویل به رأی مینامد و نه ناروا؛ زیرا ادّعا میکند که علمش را به‌طور مستقیم از خدای تعالی گرفته است! و بزرگ‌ترین کتابش -فتوحات مکیه- را فتح الهی و املای ربانی میانگارد و مهم‌ترین اثرش –فصوص الحکم- را عطا شدهای از سوی پیامبر(ص) در رؤیای صادقه مینمایاند که او در بیداری بدون کم و کاست به تحریر آن پرداخته است. او تصریح کرده است که «من أصولنا أن لانتکلم إلّا عن ذوق.» بنابراین ادعای آسین پالاسیوس –ابن عربی شناس مشهور اسپانیایی- که «ابن عربی بدون شک پیرو و دنبالهرو ابن مسره بوده است.» درست نیست و شواهدش ناتمام است.<ref>همان، ص135 - 188</ref>
او با آنکه دیگران را از تفسیر به رأی برحذر میداشت ولی خودش به هنگام تقریر و تحریر مطالب عرفانیش متهوّرانه به «تفسیر به رأی» و بلکه «تأویل به رأیِ آیات قرآن»؛ آن هم تأویلی بسیار بعید پرداخته که اغلب مفسران آن را نپذیرفته و ناروا شمردهاند و البته خودش آن مطالب را نه تفسیر یا تأویل به رأی مینامد و نه ناروا؛ زیرا ادّعا می‌کند که علمش را به‌طور مستقیم از خدای تعالی گرفته است! و بزرگ‌ترین کتابش -فتوحات مکیه- را فتح الهی و املای ربانی میانگارد و مهم‌ترین اثرش –فصوص الحکم- را عطا شدهای از سوی پیامبر(ص) در رؤیای صادقه مینمایاند که او در بیداری بدون کم و کاست به تحریر آن پرداخته است. او تصریح کرده است که «من أصولنا أن لانتکلم إلّا عن ذوق.» بنابراین ادعای آسین پالاسیوس –ابن عربی شناس مشهور اسپانیایی- که «ابن عربی بدون شک پیرو و دنبالهرو ابن مسره بوده است.» درست نیست و شواهدش ناتمام است.<ref>همان، ص135 - 188</ref>


===بخش دوم: عقاید و افکار===
===بخش دوم: عقاید و افکار===
خط ۵۸: خط ۵۸:
====گفتار اول: علم و معرفت====
====گفتار اول: علم و معرفت====


ابن عربی معتقد است که انسان با عقل و دیگر قوای ادراکی خود نمی-تواند ذات و صفات خدا و همچنین احکام شرع را درک کند و فقط از راه کشف و الهام می‌توان او را شناخت و احکام شرع را هم پیامبران از سوی او به ما تعلیم میدهند. اهل الله یعنی عارفان، علم خود را به‌طور مستقیم از خدا میگیرند و علم عارفان معرفت نامیده میشود و این معرفت منحصر در علم به هفت مورد است که اگر کسی به آن دست یابد؛ هیچ حقیقتی از او پوشیده نمیماند: یک- علم به أسمای الهی، دو- علم به تجلی حقّ در اشیاء، سه- علم به خطابهای حقّ تعالی به بندگان در زبان شرایع، چهار- معرفت کمال وجود و نقص آن، پنج- معرفت انسان به حقایق خود، شش- شناخت عالَم خیال متصل و منفصل، هفت- علم أمراض و أدویه.<ref>همان، ص248 - 276</ref>
ابن عربی معتقد است که انسان با عقل و دیگر قوای ادراکی خود نمی-تواند ذات و صفات خدا و همچنین احکام شرع را درک کند و فقط از راه کشف و الهام می‌توان او را شناخت و احکام شرع را هم پیامبران از سوی او به ما تعلیم میدهند. اهل الله یعنی عارفان، علم خود را به‌طور مستقیم از خدا میگیرند و علم عارفان معرفت نامیده می‌شود و این معرفت منحصر در علم به هفت مورد است که اگر کسی به آن دست یابد؛ هیچ حقیقتی از او پوشیده نمیماند: یک- علم به أسمای الهی، دو- علم به تجلی حقّ در اشیاء، سه- علم به خطابهای حقّ تعالی به بندگان در زبان شرایع، چهار- معرفت کمال وجود و نقص آن، پنج- معرفت انسان به حقایق خود، شش- شناخت عالَم خیال متصل و منفصل، هفت- علم أمراض و أدویه.<ref>همان، ص248 - 276</ref>


====گفتار دوم: بحثی درباره مفهوم وجود و مصادیق آن و تقریر وحدت وجود در تصوف ابن عربی====
====گفتار دوم: بحثی درباره مفهوم وجود و مصادیق آن و تقریر وحدت وجود در تصوف ابن عربی====
خط ۷۲: خط ۷۲:
====گفتار چهارم: صفات و اسماء حقّ====
====گفتار چهارم: صفات و اسماء حقّ====


در عرفان ابن عربی، عالَم و عالَمیان، مظاهر اسماء و صفات الهی هستند. او حقّ تعالی را «مرید» ولی «غیر مختار» می‌شمارد! حقیقت وجود که مطلق به اطلاق حقیقی است همان وجود حقّ تعالی است که در مراتب نامتناهی ظاهر میشود ولی کلیات آن پنج مرتبه است که «حضرات خمس» نامیده میشود. شگفتا که ابن عربی برای «سه» نوعی فردیت قائل شده و تجرّی کرده و توحید را با تثلیث مرتبط ساخته و مدّعی شده که تثلیثباوران موحّدند و برای آنان نیز امید به نجات از جهنم وجود دارد. او کثرت اسماء الهی در اسلام و تعدد اقانیم ثلاثه در مسیحیت را یکسان پنداشته است درحالی‌که این، قیاس مع‌الفارق است و اقانیم مسیحیت، ذوات و اعیان خارجی و ناسازگار با وحدت هستند.<ref>همان، ص295 -370</ref>
در عرفان ابن عربی، عالَم و عالَمیان، مظاهر اسماء و صفات الهی هستند. او حقّ تعالی را «مرید» ولی «غیر مختار» می‌شمارد! حقیقت وجود که مطلق به اطلاق حقیقی است همان وجود حقّ تعالی است که در مراتب نامتناهی ظاهر می‌شود ولی کلیات آن پنج مرتبه است که «حضرات خمس» نامیده می‌شود. شگفتا که ابن عربی برای «سه» نوعی فردیت قائل شده و تجرّی کرده و توحید را با تثلیث مرتبط ساخته و مدّعی شده که تثلیثباوران موحّدند و برای آنان نیز امید به نجات از جهنم وجود دارد. او کثرت اسماء الهی در اسلام و تعدد اقانیم ثلاثه در مسیحیت را یکسان پنداشته است درحالی‌که این، قیاس مع‌الفارق است و اقانیم مسیحیت، ذوات و اعیان خارجی و ناسازگار با وحدت هستند.<ref>همان، ص295 -370</ref>


====گفتار پنجم: اعیان ثابته====
====گفتار پنجم: اعیان ثابته====
خط ۸۰: خط ۸۰:
====گفتار ششم: قضا و قدر====
====گفتار ششم: قضا و قدر====


قضا و قدر در نظر ابن عربی تابع معلوم یعنی استعدادات اعیان ثابته است و سرّ قدر در نزد او عبارت از این نکته است که اعیان ثابته اموری خارج از حقّ تعالی نبوده بلکه نِسَب و شئون ذاتی او هستند بنابراین حقایقشان تغییر و تبدیل نمیپذیرد.<ref>همان، ص398 -410</ref>
قضا و قدر در نظر ابن عربی تابع معلوم یعنی استعدادات اعیان ثابته است و سرّ قدر در نزد او عبارت از این نکته است که اعیان ثابته اموری خارج از حقّ تعالی نبوده بلکه نِسَب و شئون ذاتی او هستند بنابراین حقایقشان تغییر و تبدیل نمی‌پذیرد.<ref>همان، ص398 -410</ref>


====گفتار هفتم: خلق افعال و جبر و اختیار====
====گفتار هفتم: خلق افعال و جبر و اختیار====


در موضوع خلق افعال، ابن عربی متمایل به نظر اشاعره است و بلکه افراطیتر از آنهاست و آشکارا قدرت را از انسان نفی میکند و خلق را درست مانند عروسکان خیمه شب‌بازی می‌شناسد که آلاتی بیش نیستند. در نتیجه در این مورد [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] همانند جهمیه شده است. در موضوع جبر و اختیار، ابن عربی قائل به جبر ذاتی است و افعال انسان‌ها را مقتضای استعدادشان و حکم جبری ازلی می‌داند که تغییر نمیپذیرد.<ref>همان، ص411- 424</ref>
در موضوع خلق افعال، ابن عربی متمایل به نظر اشاعره است و بلکه افراطی‌تر از آنهاست و آشکارا قدرت را از انسان نفی می‌کند و خلق را درست مانند عروسکان خیمه شب‌بازی می‌شناسد که آلاتی بیش نیستند. در نتیجه در این مورد [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] همانند جهمیه شده است. در موضوع جبر و اختیار، ابن عربی قائل به جبر ذاتی است و افعال انسان‌ها را مقتضای استعدادشان و حکم جبری ازلی می‌داند که تغییر نمی‌پذیرد.<ref>همان، ص411- 424</ref>


====گفتار هشتم: عالَم و رابطه آن با حقّ تعالی====
====گفتار هشتم: عالَم و رابطه آن با حقّ تعالی====
خط ۹۲: خط ۹۲:
====گفتار نهم: مفهوم خلق و فعل و معنای فاعلیت حقّ متعال====
====گفتار نهم: مفهوم خلق و فعل و معنای فاعلیت حقّ متعال====


ابن عربى، حقّ متعال را فاعل بالتّجلى مى‏‌داند. به عقيده او حضرت حقّ از راه علم به ذات به تمام اشياء علم تفصيلى دارد و همين علم كه باعث ثبوت اشياء در علم است، باعث تجلى او و پيدايش و ظهور آن‌ها در خارج نيز هست. پس او به اشياء دو علم تفصيلى دارد: پيش از فعل و بعد از فعل.<ref>همان، ص464</ref>
ابن عربى، حقّ متعال را فاعل بالتّجلى مى‌‏‌داند. به عقيده او حضرت حقّ از راه علم به ذات به تمام اشياء علم تفصيلى دارد و همين علم كه باعث ثبوت اشياء در علم است، باعث تجلى او و پيدايش و ظهور آن‌ها در خارج نيز هست. پس او به اشياء دو علم تفصيلى دارد: پيش از فعل و بعد از فعل.<ref>همان، ص464</ref>


====گفتار دهم: نبوت و رسالت و ولایت====
====گفتار دهم: نبوت و رسالت و ولایت====
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
====گفتار یازدهم: تشیع و تسنّن====
====گفتار یازدهم: تشیع و تسنّن====


مؤلف احتمال شیعه بودن ابن عربی را بسیار ضعیف دانسته و نوشته که او بنابر ظنّ غالب سنّی بوده و استدلالها و شواهد برخی از عالمان شیعی مانند [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهائی]] و [[شوشتری، سید نورالله بن شریف‌الدین|قاضی نورالله شوشتری]] و [[میرزا محمد أخباری]] برای إثبات تشیع وی، ناکافی است و سرانجام مؤلف بعد از نقد و بررسی نتیجه میگیرد که ابن عربی نه سنی متعارف است و نه شیعه ناب، بلکه او یک صوفی وحدت وجودی است که هم وجود و هم حقیقت را و احیاناً دین و مذهب را واحد می‌داند و می‌کوشد که خود را از تعصبات و مجادلات دینی و کلامی رها سازد. ابن عربی در باب مسائل فقهی پیرو هیچ‌یک از أئمه چهارگانه سنّیان نبود بلکه خودش به اجتهاد میپرداخت و هر مجتهدی را مصیب می‌شمرد و اجتهاد را شامل اصول و فروع هر دو می‌شمرد و موافق فیلسوفان نبود و بلکه حتی نظر اهل فلسفه را نادرست و  بی‌اعتبار می‌خواند.<ref>همان، ص483- 503</ref>
مؤلف احتمال شیعه بودن ابن عربی را بسیار ضعیف دانسته و نوشته که او بنابر ظنّ غالب سنّی بوده و استدلالها و شواهد برخی از عالمان شیعی مانند [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهائی]] و [[شوشتری، سید نورالله بن شریف‌الدین|قاضی نورالله شوشتری]] و [[میرزا محمد أخباری]] برای إثبات تشیع وی، ناکافی است و سرانجام مؤلف بعد از نقد و بررسی نتیجه میگیرد که ابن عربی نه سنی متعارف است و نه شیعه ناب، بلکه او یک صوفی وحدت وجودی است که هم وجود و هم حقیقت را و احیاناً دین و مذهب را واحد می‌داند و می‌کوشد که خود را از تعصبات و مجادلات دینی و کلامی رها سازد. ابن عربی در باب مسائل فقهی پیرو هیچ‌یک از أئمه چهارگانه سنّیان نبود بلکه خودش به اجتهاد می‌پرداخت و هر مجتهدی را مصیب می‌شمرد و اجتهاد را شامل اصول و فروع هر دو می‌شمرد و موافق فیلسوفان نبود و بلکه حتی نظر اهل فلسفه را نادرست و  بی‌اعتبار می‌خواند.<ref>همان، ص483- 503</ref>


===بخش سوم: نظر بزرگان اسلام درباره ابن عربی، تأثیر او در عارفان بعد و ذکر عدهای از تابعان و شارحان او===
===بخش سوم: نظر بزرگان اسلام درباره ابن عربی، تأثیر او در عارفان بعد و ذکر عدهای از تابعان و شارحان او===
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
بنابر نظر نویسنده، مقام والایِ علمی ابن عربی پذیرفته است ولی درباره ایمان و اعتقاد دینی او اختلاف شدیدی وجود دارد. بزرگان اسلام را به اعتبار موضع‌گیری‌شان نسبت به عقاید ابن عربی، میتوان به چهار گروه تقسیم کرد:
بنابر نظر نویسنده، مقام والایِ علمی ابن عربی پذیرفته است ولی درباره ایمان و اعتقاد دینی او اختلاف شدیدی وجود دارد. بزرگان اسلام را به اعتبار موضع‌گیری‌شان نسبت به عقاید ابن عربی، میتوان به چهار گروه تقسیم کرد:


# ستایشگران: کسانی مانند [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]، [[شوشتری، سید نورالله بن شریف‌الدین|قاضی نورالله شوشتری]]، [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهائی]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین شیرازی]] او را ستوده و حتی برخی از اینان او را متشرع و متدین شمردهاند ولی باید دانست که عدّه بسیاری از فقهای زمان ابن عربی او را به خاطر عدم رعایت حدود شرعی تکفیر کردند و شمس تبریزی که یار و معاصرش بود نقل کرده است که وی شریعت را متابعت نمیکرد. البته هر چند برخی از عقاید و افکار ابن-عربی و پارهای از رفتار و کردارش سازگار با شرع نبود ولی آن‌گونه هم که مخالفانش گفتهاند نمیتوان او را ملحد و منکر اسلام شمرد.<ref>همان، ص508- 524</ref>
# ستایشگران: کسانی مانند [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]، [[شوشتری، سید نورالله بن شریف‌الدین|قاضی نورالله شوشتری]]، [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهائی]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین شیرازی]] او را ستوده و حتی برخی از اینان او را متشرع و متدین شمردهاند ولی باید دانست که عدّه بسیاری از فقهای زمان ابن عربی او را به خاطر عدم رعایت حدود شرعی تکفیر کردند و شمس تبریزی که یار و معاصرش بود نقل کرده است که وی شریعت را متابعت نمی‌کرد. البته هر چند برخی از عقاید و افکار ابن-عربی و پارهای از رفتار و کردارش سازگار با شرع نبود ولی آن‌گونه هم که مخالفانش گفتهاند نمیتوان او را ملحد و منکر اسلام شمرد.<ref>همان، ص508- 524</ref>
# سرزنشکنندگان: کسانی مانند [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]، [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاءالدولة سمنانی]]، [[ابن أهدل]]، [[آملی، سید حیدر|سیّد حیدر آملی]]، [[مقدس اردبیلی، احمد بن محمد|مقدس اردبیلی]]، [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملامحسن فیض کاشانی]]، ملا [[طاهر قمی]]، [[مجلسی، محمدباقر|علامه مجلسی]] صاحب [[بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحارالانوار]]، شیخ [[احسائی، احمد بن زین‌الدین|احمد احسائی]] و [[نوری، حسین بن محمدتقی|محدث نوری]] صاحب [[مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل|مستدرک الوسائل]]، [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] را مذمت کرده و برخی از افکارش را ناروا شمردهاند.<ref>همان، ص525- 547</ref>
# سرزنشکنندگان: کسانی مانند [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]، [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاءالدولة سمنانی]]، [[ابن أهدل]]، [[آملی، سید حیدر|سیّد حیدر آملی]]، [[مقدس اردبیلی، احمد بن محمد|مقدس اردبیلی]]، [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملامحسن فیض کاشانی]]، ملا [[طاهر قمی]]، [[مجلسی، محمدباقر|علامه مجلسی]] صاحب [[بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحارالانوار]]، شیخ [[احسائی، احمد بن زین‌الدین|احمد احسائی]] و [[نوری، حسین بن محمدتقی|محدث نوری]] صاحب [[مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل|مستدرک الوسائل]]، [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] را مذمت کرده و برخی از افکارش را ناروا شمردهاند.<ref>همان، ص525- 547</ref>
#:به نظر نویسنده، انتقادهای منتقدان نسبت به ابن عربی در شانزده مورد مطرح شده که در هشت مورد (1- وحدت وجود، 2- حلول و اتحاد، 3- ترجیح ولایت بر نبوت، 4- نبوت تحقیق، 5- ادعای استغنای از معرفت امام زمان، 6- قول به تشبیه، 7- انکار حشر جسمانی، 8- سبب کفر نصارا) وارد نیست و جواب قانع کننده دارد ولی در هشت مورد دیگر (1- عدم رعایت شریعت، 2- خاتمیت ولایت، 3- عداوت با شیعه، 4- ادعای گوارا شدن عذاب برای مخلدان در جهنم، 5- ادعای خطاکاری حضرت نوح(ع)، 6- ادعای اینکه حضرت حقّ‌ هارون را یاری نکرد، 7- ادعای خطاکاری حضرت ابراهیم(ع)، 8- ادعای صحت ایمان فرعون و نجات او از عذاب آخرت) اشکال بر این عارف وارد است و قابل دفاع نیست.<ref>همان، ص547- 572</ref>
#:به نظر نویسنده، انتقادهای منتقدان نسبت به ابن عربی در شانزده مورد مطرح شده که در هشت مورد (1- وحدت وجود، 2- حلول و اتحاد، 3- ترجیح ولایت بر نبوت، 4- نبوت تحقیق، 5- ادعای استغنای از معرفت امام زمان، 6- قول به تشبیه، 7- انکار حشر جسمانی، 8- سبب کفر نصارا) وارد نیست و جواب قانع کننده دارد ولی در هشت مورد دیگر (1- عدم رعایت شریعت، 2- خاتمیت ولایت، 3- عداوت با شیعه، 4- ادعای گوارا شدن عذاب برای مخلدان در جهنم، 5- ادعای خطاکاری حضرت نوح(ع)، 6- ادعای اینکه حضرت حقّ‌ هارون را یاری نکرد، 7- ادعای خطاکاری حضرت ابراهیم(ع)، 8- ادعای صحت ایمان فرعون و نجات او از عذاب آخرت) اشکال بر این عارف وارد است و قابل دفاع نیست.<ref>همان، ص547- 572</ref>
# توقف‌کنندگان: کسانی چون [[یافعی، عبدالله بن اسعد|ابومحمد عبدالله بن اسعد یافعی یمنی مکی]] صاحب [[مرآة الجنان و عبرة اليقظان في معرفة ما يعتبر من حوادث الزمان|مرآة الجنان]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن کثیر]] صاحب [[البداية و النهاية (دارالفکر)|البدایة و النهایة]] و [[موفق‌الدین علی بن الحسین خزرجی]] صاحب [[العسجد المسبوك و الجوهر المحكوك في طبقات الخلفاء و الملوك|العسجد المسبوک]]، هر چند علم و فضل ابن عربی را ستوده‌اند و گاه از کشف و کرامتش سخن راندهاند ولکن درباره صحت یا سقم عقیده‌اش درباره خدا و اصول دینی توقف و تردید کرده و علم به حال او را به خدا سپردهاند.<ref>همان، ص 572 -574</ref>
# توقف‌کنندگان: کسانی چون [[یافعی، عبدالله بن اسعد|ابومحمد عبدالله بن اسعد یافعی یمنی مکی]] صاحب [[مرآة الجنان و عبرة اليقظان في معرفة ما يعتبر من حوادث الزمان|مرآة الجنان]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن کثیر]] صاحب [[البداية و النهاية (دارالفکر)|البدایة و النهایة]] و [[موفق‌الدین علی بن الحسین خزرجی]] صاحب [[العسجد المسبوك و الجوهر المحكوك في طبقات الخلفاء و الملوك|العسجد المسبوک]]، هر چند علم و فضل ابن عربی را ستوده‌اند و گاه از کشف و کرامتش سخن راندهاند ولکن درباره صحت یا سقم عقیده‌اش درباره خدا و اصول دینی توقف و تردید کرده و علم به حال او را به خدا سپردهاند.<ref>همان، ص 572 -574</ref>
# معذوردارندگان: کسانی مانند هموطن و یار مهربان محیی الدین؛ ابوالحسن بِجائی، [[ذهبی، محمد بن احمد|محمد بن احمد ذهبی]] صاحب [[ميزان الاعتدال في نقد الرجال|میزان الاعتدال]] و [[خواجویی، اسماعیل بن محمدحسین|اسماعیل بن محمد خواجوئی]]؛ اقوال مخالف شرع و شطحیات و دعاوی خارق عادت ابن عربی را سخنانی پریشان شمرده‌اند که در حال بیخودی و سُکر صادر شده و یا ناشی از سستی عقل و تباهی خیالش دانسته و به این جهات او را معذور داشته‌اند. [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|فیض کاشانی]] را می‌توان از این گروه دانست که [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] را پریشان عقل و توهّم‌زده در اثر عزلت و شدت ریاضت شمرده است.<ref>همان، ص 575 -576</ref>
# معذوردارندگان: کسانی مانند هموطن و یار مهربان محیی‌الدین؛ ابوالحسن بِجائی، [[ذهبی، محمد بن احمد|محمد بن احمد ذهبی]] صاحب [[ميزان الاعتدال في نقد الرجال|میزان الاعتدال]] و [[خواجویی، اسماعیل بن محمدحسین|اسماعیل بن محمد خواجوئی]]؛ اقوال مخالف شرع و شطحیات و دعاوی خارق عادت ابن عربی را سخنانی پریشان شمرده‌اند که در حال بیخودی و سُکر صادر شده و یا ناشی از سستی عقل و تباهی خیالش دانسته و به این جهات او را معذور داشته‌اند. [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|فیض کاشانی]] را می‌توان از این گروه دانست که [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] را پریشان عقل و توهّم‌زده در اثر عزلت و شدت ریاضت شمرده است.<ref>همان، ص 575 -576</ref>


====گفتار دوم: تأثیر ابن عربی در عارفان بعد و ذکر عدهای از تابعان و شارحان او====
====گفتار دوم: تأثیر ابن عربی در عارفان بعد و ذکر عدهای از تابعان و شارحان او====