التمهيد في أصول‌الدين: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' به'''' به ' به ''''
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' به'''' به ' به '''')
برچسب: واگردانی دستی
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۲: خط ۲۲:
| شابک =977-367-104-6
| شابک =977-367-104-6
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =35746
| کتابخانۀ دیجیتال نور =14849
| کتابخوان همراه نور =14849
| کتابخوان همراه نور =14849
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
خط ۲۸: خط ۲۸:
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
 
{{کاربردهای دیگر|التمهيد (ابهام زدایی)}}
'''التمهيد في أصول‌الدين'''، تألیف [[نسفی، میمون بن محمد|ابوالمعین نسفی]]، کتابی است به زبان عربی با موضوع کلام اسلامی که به تحقیق [[قابيل، عبدالحي|عبدالحی قابیل]] رسیده است. این اثر سومین شماره از مجموعه «سلسلة نفائس التراث الإسلامي» می‌باشد. او این کتاب را در بیان عقاید کلامی اهل سنت و جماعت، به‌ویژه ماتریدیه نوشته است.
'''التمهيد في أصول‌الدين'''، تألیف [[نسفی، میمون بن محمد|ابوالمعین نسفی]]، کتابی است به زبان عربی با موضوع کلام اسلامی که به تحقیق [[قابيل، عبدالحي|عبدالحی قابیل]] رسیده است. این اثر سومین شماره از مجموعه «سلسلة نفائس التراث الإسلامي» می‌باشد. او این کتاب را در بیان عقاید کلامی اهل سنت و جماعت، به‌ویژه ماتریدیه نوشته است.


خط ۴۵: خط ۴۵:
ابوالحسن اشعری که آگاه به اختلاف اهل لغت در ریشه کلمه «حکمت» بوده و از طرفی هم قائل به قِدَم صفات ذات و حدوث صفات فعل بوده است، گفته: اگر منظورمان از حکمت، علم باشد، این صفت ازلی است و الله تعالی از ازل موصوف به این صفت بوده است و اگر منظور از آن فعل، باشد، این صفت ازلی نیست؛ یعنی خدای متعال در ازل موصوف به حکمت نخواهد بود (این بحث در مسئله تکوین و مکوّن گذشت). ابوالعباس قلانسی، حکمت را از باب فعل قرار داده و قائل به ازلیت آن نشده است..<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/35746/2/37 ر.ک: همان، ص37-38]</ref>.
ابوالحسن اشعری که آگاه به اختلاف اهل لغت در ریشه کلمه «حکمت» بوده و از طرفی هم قائل به قِدَم صفات ذات و حدوث صفات فعل بوده است، گفته: اگر منظورمان از حکمت، علم باشد، این صفت ازلی است و الله تعالی از ازل موصوف به این صفت بوده است و اگر منظور از آن فعل، باشد، این صفت ازلی نیست؛ یعنی خدای متعال در ازل موصوف به حکمت نخواهد بود (این بحث در مسئله تکوین و مکوّن گذشت). ابوالعباس قلانسی، حکمت را از باب فعل قرار داده و قائل به ازلیت آن نشده است..<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/35746/2/37 ر.ک: همان، ص37-38]</ref>.


وی در اثبات شفاعت هم می‌نویسد: و چون جواز بخشش صاحب گناهان کبیره ثابت شد، جواز بخشش گناهان آن شخص (مرتکب کبیره)، به شفاعت انبیا و رسولان(ع) نیز ثابت خواهد شد. نزد معتزله، چون گناهان کبیره بخشوده نمی‌شوند، شفاعت در کبائر نیز معنی نخواهد داشت و اما اولین دلیل ما در قول به شفاعت آیه 48 سوره مدثر است: '''فَما تَنْفَعُهُمْ‎ شَفاعَةُ‎ الشّافِعِينَ''' (و شفاعت شفاعتگران آنها را سود نبخشد). در این آیه شریفه اگر شفاعتی برای غیر کفار وجود نداشته باشد، تخصیص کافرین به ذکر در حالتی که در توصیف تقبیح امر آنان هستیم، به‌لحاظ معنوی امری قبیح است. همچنین روایتی مستفیض از پیامبر اکرم(ص) با مضمون «شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي» (شفاعت من به اهل گناهان کبیره از امتم می‌رسد)، وارد شده است که قول معتزله در تأویل روایات شفاعت به مطیعین را باطل می‌کند... این روایت نص در شفاعت اهل کبائر است. به‌علاوه آنچه معتزله بدان معتقدند را باید عنایت نامید، نه شفاعت... آنان به '''وَ لا يشْفَعُونَ‎ إِلاّ لِمَنِ‎ ارْتَضى''' ﴿الأنبياء: 28﴾ (و جز براى کسى که [خدا] رضایت دهد، شفاعت نمى‌کنند) و '''ما لِلظّالِمِينَ‎ مِنْ‎ حَمِيمٍ‎ وَ لاشَفِيعٍ‎ يطاعُ‎''' ﴿غافر: 18﴾ (براى ستمگران نه یارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد)، نمی‌توانند استدلال کنند؛ زیرا در اولی می‌گوییم مؤمن، به‌خاطر ایمان و طاعاتش مرضیّ رب است؛ هرچند کبیره‌ای انجام داده باشد. درباره آیه شریفه دوم نیز باید گفت: ظالم مطلق، همان کفار هستند، نه مؤمنی که کبیره‌ای هم انجام داده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/35746/2/98 ر.ک: همان، ص98-99]</ref>.
وی در اثبات شفاعت هم می‌نویسد: و چون جواز بخشش صاحب گناهان کبیره ثابت شد، جواز بخشش گناهان آن شخص (مرتکب کبیره)، به شفاعت انبیا و رسولان(ع) نیز ثابت خواهد شد. نزد معتزله، چون گناهان کبیره بخشوده نمی‌شوند، شفاعت در کبائر نیز معنی نخواهد داشت و اما اولین دلیل ما در قول به شفاعت آیه 48 سوره مدثر است:'''فَما تَنْفَعُهُمْ‎ شَفاعَةُ‎ الشّافِعِينَ''' (و شفاعت شفاعتگران آنها را سود نبخشد). در این آیه شریفه اگر شفاعتی برای غیر کفار وجود نداشته باشد، تخصیص کافرین به ذکر در حالتی که در توصیف تقبیح امر آنان هستیم، به‌لحاظ معنوی امری قبیح است. همچنین روایتی مستفیض از پیامبر اکرم(ص) با مضمون «شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي» (شفاعت من به اهل گناهان کبیره از امتم می‌رسد)، وارد شده است که قول معتزله در تأویل روایات شفاعت به مطیعین را باطل می‌کند... این روایت نص در شفاعت اهل کبائر است. به‌علاوه آنچه معتزله بدان معتقدند را باید عنایت نامید، نه شفاعت... آنان به '''وَ لا يشْفَعُونَ‎ إِلاّ لِمَنِ‎ ارْتَضى''' ﴿الأنبياء: 28﴾ (و جز براى کسى که [خدا] رضایت دهد، شفاعت نمى‌کنند) و'''ما لِلظّالِمِينَ‎ مِنْ‎ حَمِيمٍ‎ وَ لاشَفِيعٍ‎ يطاعُ‎''' ﴿غافر: 18﴾ (براى ستمگران نه یارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد)، نمی‌توانند استدلال کنند؛ زیرا در اولی می‌گوییم مؤمن، به‌خاطر ایمان و طاعاتش مرضیّ رب است؛ هرچند کبیره‌ای انجام داده باشد. درباره آیه شریفه دوم نیز باید گفت: ظالم مطلق، همان کفار هستند، نه مؤمنی که کبیره‌ای هم انجام داده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/35746/2/98 ر.ک: همان، ص98-99]</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
خط ۶۰: خط ۶۰:
مقدمه و متن کتاب.
مقدمه و متن کتاب.


==وابسته‌ها==
==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}
 
[[قابیل، عبدالحی]]


[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]