۱۱۸٬۶۸۷
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ی ' به 'هی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ایم' به 'هایم') |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
از فهرست کتاب چنین مفهوم میشود که غیر از مقدّمه به 154 نکته توجّه شده است. بدین معنا که هر فصلی با یک شماره و هر شمارهای اشاره به یک یا چند بیت از مثنوی و یا دیوان کبیر دارد که با ذکر اشعار شرحی عرفانی یا فلسفی در ذیل آن ایجاد شده که خواننده را در فضای فکری مولانا قرار میدهد. این فصول 154 گانه با مصراع نخست شعری که مورد نظر است ترتیب شده است و غیر از این عنوانی دیگر ندارد. و لذا یا باید از طریق مراع نخست ابیات و یا تحت شمارهی فصل به دنبال مطلبی خاص گشت. | از فهرست کتاب چنین مفهوم میشود که غیر از مقدّمه به 154 نکته توجّه شده است. بدین معنا که هر فصلی با یک شماره و هر شمارهای اشاره به یک یا چند بیت از مثنوی و یا دیوان کبیر دارد که با ذکر اشعار شرحی عرفانی یا فلسفی در ذیل آن ایجاد شده که خواننده را در فضای فکری مولانا قرار میدهد. این فصول 154 گانه با مصراع نخست شعری که مورد نظر است ترتیب شده است و غیر از این عنوانی دیگر ندارد. و لذا یا باید از طریق مراع نخست ابیات و یا تحت شمارهی فصل به دنبال مطلبی خاص گشت. | ||
برخی از فصول به طور پراکنده چنین است: 1- خمش خمش که سخن آفرین معنی بخش 2- نیمهای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند 3- کم سخن گوییم وگر گوییم کم کس پی برد 6- سخن کشتی و معنی همچو دریا 20- سخن باد است ای بنده کند دل را پراکنده 40- دهان پر است سخن لیک گفت امکان نیست 46- بس کنم این گفتن و خامش کنم 52- خاموش که گفت و گو حجابند 98- بده زبان و همه گوش شو در این حضرت 113- باقیِّ غزل به سر بگویم 133- رو به گورستان دمیخامش نشین و مواردی مانند این. چنان که از این | برخی از فصول به طور پراکنده چنین است: 1- خمش خمش که سخن آفرین معنی بخش 2- نیمهای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند 3- کم سخن گوییم وگر گوییم کم کس پی برد 6- سخن کشتی و معنی همچو دریا 20- سخن باد است ای بنده کند دل را پراکنده 40- دهان پر است سخن لیک گفت امکان نیست 46- بس کنم این گفتن و خامش کنم 52- خاموش که گفت و گو حجابند 98- بده زبان و همه گوش شو در این حضرت 113- باقیِّ غزل به سر بگویم 133- رو به گورستان دمیخامش نشین و مواردی مانند این. چنان که از این نمونهها پیداست سیری منطقی در ظاهر کار دیده نمیشود هر چند که این روال بی منطق هم نیست زیرا همهی فصول در صدد تحلیل و تفسیر آن چیزی است که ذیل سخن و سکوت جمع شده است و لذا عنوان غیر معقول و غیر منطقی و یا پریشانی در اینجا راه ندارد ضمن این که نویسنده آگاهانه و کاملاً عامدانه چنین روشی را در تحلیل اشعار مولانا بر گزیده و با در نظر داشتن این که وی در این رسته استادی تمام و صاحب نظر است این شیوه نیز از ابداعات او خود میتواند روشی نو و خاص محسوب شود. | ||
در واقع این شیوه که شاید برای نخستین بار توسّط نویسنده ابداع شده نیز راهی برای شروح بعدی و البتّه با تمهید و مقدّمهای عالمانه باشد، چنانکه در این اثر چنین جیزی به تمامیقابل رؤیت است، زیرا کسی به تفسیر و شرح اقدام نموده که خود مجرّب عرفان و سلوک و دانای اندیشههای [[مولانا]]ست. وجود دهها پژوهش عمیق و برجسته نشان از همین مطلب دارد. و لذا با موضوع سخن و سکوت که این نویسنده بر آن محور به شرح برخی از ابیات [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] اهتمام کرده است میتواند تفسیری نوین بر اندیشههای مولانا در موضوعی واحد تلقّی شود. از سویی نویسندهی این اثر هیچ اعتقادی به تفسیر دیوان کبیر و غزلیّات مولانا ندارد و نوشتن چنین کتابی را با مولوی نشناسی برابر میداند. چه بر این است که مگر میشود امواج خروشان را معنا کرد، مگر میشود حالات درونی و هیجانات روانی کسی را به معنا در آورد، مگر میشود جنون را تفسیر کرد. این است که [[دیوان کبیر]] بر خلاف [[مثنوی]] تفسیر پذیر نیست، هر چند که حسّ کردنی و فهمیدنی است، آن هم در شرایطی خاص و کاملاً ویژه. | در واقع این شیوه که شاید برای نخستین بار توسّط نویسنده ابداع شده نیز راهی برای شروح بعدی و البتّه با تمهید و مقدّمهای عالمانه باشد، چنانکه در این اثر چنین جیزی به تمامیقابل رؤیت است، زیرا کسی به تفسیر و شرح اقدام نموده که خود مجرّب عرفان و سلوک و دانای اندیشههای [[مولانا]]ست. وجود دهها پژوهش عمیق و برجسته نشان از همین مطلب دارد. و لذا با موضوع سخن و سکوت که این نویسنده بر آن محور به شرح برخی از ابیات [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] اهتمام کرده است میتواند تفسیری نوین بر اندیشههای مولانا در موضوعی واحد تلقّی شود. از سویی نویسندهی این اثر هیچ اعتقادی به تفسیر دیوان کبیر و غزلیّات مولانا ندارد و نوشتن چنین کتابی را با مولوی نشناسی برابر میداند. چه بر این است که مگر میشود امواج خروشان را معنا کرد، مگر میشود حالات درونی و هیجانات روانی کسی را به معنا در آورد، مگر میشود جنون را تفسیر کرد. این است که [[دیوان کبیر]] بر خلاف [[مثنوی]] تفسیر پذیر نیست، هر چند که حسّ کردنی و فهمیدنی است، آن هم در شرایطی خاص و کاملاً ویژه. | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
امّا در فهرستی که از 154 فصل کتاب در دست است هر شمارهای اشاره به آغاز شعری در [[مثنوی]] و یا [[دیوان کبیر]] است، در واضع مصراع نخست بیت یا ابیاتی است که قرار است مورد شرح و تفسیر قرار داده شود و همین نوع فهرستنویسی نیز کاری ابتکاری و قابل توجّه است که تا پیش از این در یک کتاب پژوهشی و مستقل چنین چینشی وجود نداشته است. در عین حال نشان از آن دارد که ما حد اقل شاهد تفسیر و تحلیل عرفانی ـ فلسفیِ 154 بیت و یا اندکی بیشتر با موضوعیّت سخن و سکوت و با محوریّت [[مولانا]] خواهیم بود. بدیهی است که این ابیات انتخابی و گزینشی است، ورنه در [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] تعداد ابیاتی که ناظر به این بحث باشد دهها برابر چیزی است که ما در اینجا با آن مواجه هستیم. | امّا در فهرستی که از 154 فصل کتاب در دست است هر شمارهای اشاره به آغاز شعری در [[مثنوی]] و یا [[دیوان کبیر]] است، در واضع مصراع نخست بیت یا ابیاتی است که قرار است مورد شرح و تفسیر قرار داده شود و همین نوع فهرستنویسی نیز کاری ابتکاری و قابل توجّه است که تا پیش از این در یک کتاب پژوهشی و مستقل چنین چینشی وجود نداشته است. در عین حال نشان از آن دارد که ما حد اقل شاهد تفسیر و تحلیل عرفانی ـ فلسفیِ 154 بیت و یا اندکی بیشتر با موضوعیّت سخن و سکوت و با محوریّت [[مولانا]] خواهیم بود. بدیهی است که این ابیات انتخابی و گزینشی است، ورنه در [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] تعداد ابیاتی که ناظر به این بحث باشد دهها برابر چیزی است که ما در اینجا با آن مواجه هستیم. | ||
استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] نخستین بیتی را که مورد نظر قرار داده از سخن آفرین یاد کرده است و این که خداوند زبان و سخن آفرین غیر از طریقهی «گفت» انواع دیگری از سخنها را دارد که معمولاً مردم با آنها خو و آشنایی ندارند، وحی و الهام بخشی از آنهاست و قهراً چیزهای دیگری هست که در این سخن نمیگنجد. چنانکه نویسنده در شرح این مورد بیان میکند: این خامیاست که گمان کنیم گفت وگو منحصر شده در آنچه که ما داریم، یعنی ارتباط کلامیو رابطه داشتن زبان و گوش؛ که شاید در این مرحله ماندن دوری جستن از اسرار ژرف الهی است که در بی زبانی و در بی زمانی نهفته است و لذا به زعم [[مولانا]] که بسیار هم دقیق و به جاست: «برون گفت، سخنهای جانفزا دارد». خداوند حکیم در بیکرانهی آفرینش خود سادهترین و ابتداییترین را برای بشر قرار داده و آن هم ارتباط کلامیاز طریق زبان و گوش است و حال آنکه بارها متذکّر | استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] نخستین بیتی را که مورد نظر قرار داده از سخن آفرین یاد کرده است و این که خداوند زبان و سخن آفرین غیر از طریقهی «گفت» انواع دیگری از سخنها را دارد که معمولاً مردم با آنها خو و آشنایی ندارند، وحی و الهام بخشی از آنهاست و قهراً چیزهای دیگری هست که در این سخن نمیگنجد. چنانکه نویسنده در شرح این مورد بیان میکند: این خامیاست که گمان کنیم گفت وگو منحصر شده در آنچه که ما داریم، یعنی ارتباط کلامیو رابطه داشتن زبان و گوش؛ که شاید در این مرحله ماندن دوری جستن از اسرار ژرف الهی است که در بی زبانی و در بی زمانی نهفته است و لذا به زعم [[مولانا]] که بسیار هم دقیق و به جاست: «برون گفت، سخنهای جانفزا دارد». خداوند حکیم در بیکرانهی آفرینش خود سادهترین و ابتداییترین را برای بشر قرار داده و آن هم ارتباط کلامیاز طریق زبان و گوش است و حال آنکه بارها متذکّر شدهایم عالم ارواح و جهان فرشتگان مقیّد و محدود به این زبان مادی و گوش حسّی نیست. اگر عالم ارواح و عالم فرشتگان و نیز عالم عقول را ملاحظه کنیم خواهیم دانست که در آن عوالم هیچ یک از این زبان محدود و ناقص زبانی استفاده نمیکنند. برای موجودات مادی همین ابزار مادی کارساز است، خاصّه اگر مخاطب ما گوش جسمانی و مادّی باشد<ref>متن، صص 31-30</ref>. | ||
در مجموع هر چه که در خصوص سخن و سکوت در دین و عرفان قابل ذکر بوده در این اثر دیده میشود و تمام زمینهها و شروط آن مورد نظر واقع شده است. انواع گفتن، نقش زبان، مثبت و منفی بودن آنچه که از زبان بر میآید، محلّ سخن و جایگاه سکوت. اینکه در کجا باید سخن گفت و در چه جایی سکوت کرد. اینکه در چه خصوص و چگونه و برای چه باید سخن گفت. اینکه در هرجایی نباید سخن گفت. برای هر کسی نباید سخن گفت. سخن را از هرکسی نباید شنید. این که باید رازداری پیشه کرد. اینکه گاهی باید در قالب راز و رمز سخن گفت تا نامحرمان از اصل ماجرا سر در نیاورند. این که گاهی سخن بر کسی الزام میشود و از سخن گفتن ناچار است. اینکه در برابر ستم نباید خاموش بود، این که در برابر عالمان راستین باید گوش بود نه زبان. این که تمام ماهیّت و هویّت آدمیدر زیر زبان او نهفته است. اینکه با باز کردن زبان و سخن گفت تمام حقیقت فرد نمایان میشود و بسیاری دیگر از امور که به آن در این کتاب ارزشمند پرداخته شده است. | در مجموع هر چه که در خصوص سخن و سکوت در دین و عرفان قابل ذکر بوده در این اثر دیده میشود و تمام زمینهها و شروط آن مورد نظر واقع شده است. انواع گفتن، نقش زبان، مثبت و منفی بودن آنچه که از زبان بر میآید، محلّ سخن و جایگاه سکوت. اینکه در کجا باید سخن گفت و در چه جایی سکوت کرد. اینکه در چه خصوص و چگونه و برای چه باید سخن گفت. اینکه در هرجایی نباید سخن گفت. برای هر کسی نباید سخن گفت. سخن را از هرکسی نباید شنید. این که باید رازداری پیشه کرد. اینکه گاهی باید در قالب راز و رمز سخن گفت تا نامحرمان از اصل ماجرا سر در نیاورند. این که گاهی سخن بر کسی الزام میشود و از سخن گفتن ناچار است. اینکه در برابر ستم نباید خاموش بود، این که در برابر عالمان راستین باید گوش بود نه زبان. این که تمام ماهیّت و هویّت آدمیدر زیر زبان او نهفته است. اینکه با باز کردن زبان و سخن گفت تمام حقیقت فرد نمایان میشود و بسیاری دیگر از امور که به آن در این کتاب ارزشمند پرداخته شده است. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
# کتاب از بابت تحلیلی و انتقادی بودن از امتیازات خاصی دارد. | # کتاب از بابت تحلیلی و انتقادی بودن از امتیازات خاصی دارد. | ||
# نویسنده در این اثر به مانند دیگر آثار خود صراحتی در گفتار دارد و نقدهایی مهم و کارساز را برای خواننده ارائه میدهد. خاصه که در برخی موارد. | # نویسنده در این اثر به مانند دیگر آثار خود صراحتی در گفتار دارد و نقدهایی مهم و کارساز را برای خواننده ارائه میدهد. خاصه که در برخی موارد. | ||
# استفاده از آیات و روایت متعدّد و نیز | # استفاده از آیات و روایت متعدّد و نیز بهرهگیری از منابع صوفیانه و عرفانی برای تفسیر ماهیّت سخن و سکوت نیز از امتیازات ویژهی این کتاب است. | ||