تنزیه الانبیاء عن تسفیه الأغبیاء: تفاوت میان نسخهها
A-esmaeili (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR57771J1.jpg | عنوان = تنزیه الانبیاء عن تسفیه الأغبیاء | عنوانهای دیگر = | پدیدآورندگان | پدیدآوران = سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر (نويسنده) لحام، سعید محمد (محقق و شارح) |زبان | زبان = عربی | کد کنگره = /س9ت9 220/4 BP...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''تنزيه الأنبياء عن تسفيه الأغبياء'''، نوشته جلالالدین سیوطی (849-911ق)، در تنزیه انبیای الهی از نسبتهای جاهلانهای است که به ایشان داده میشود. این نسبتها همراه با انگیزههای مختلف مطرح میشود و سیوطی در این کتاب، حکم فقهی آنها را بررسی کرده است. این اثر با شرح و تحقیق سعید محمد لحام منتشر شده است. | '''تنزيه الأنبياء عن تسفيه الأغبياء'''، نوشته [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|جلالالدین سیوطی]] (849-911ق)، در تنزیه انبیای الهی از نسبتهای جاهلانهای است که به ایشان داده میشود. این نسبتها همراه با انگیزههای مختلف مطرح میشود و [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] در این کتاب، حکم فقهی آنها را بررسی کرده است. این اثر با شرح و تحقیق [[لحام، سعید محمد|سعید محمد لحام]] منتشر شده است. | ||
سیوطی، این موضوع فقهی را با نقل این داستان آغاز کرده که مردی با دیگری درگیر شد و دشنام فراوانی بین آنها رد و بدل گردید. یکی آبروی آن یکی را ریخت و آن یکی نیز او را به چوپانی نسبت داد. پدر گوینده گفت: انبیا چوپانی میکردند و هیچ نبی نبوده مگر آنکه چوپان بوده است. این موضوع در بازار پشمریسی در کنار مسجد طولونی در برابر چشمان بسیاری از مردم رخ داد. آن دو شکایت پیش حاکم بردند. خبر به قاضیالقضات مذهب مالکی رسید. او گفت اگر پیش من بیاید او را با تازیانه میزنم و... باقی داستان. | [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]]، این موضوع فقهی را با نقل این داستان آغاز کرده که مردی با دیگری درگیر شد و دشنام فراوانی بین آنها رد و بدل گردید. یکی آبروی آن یکی را ریخت و آن یکی نیز او را به چوپانی نسبت داد. پدر گوینده گفت: انبیا چوپانی میکردند و هیچ نبی نبوده مگر آنکه چوپان بوده است. این موضوع در بازار پشمریسی در کنار مسجد طولونی در برابر چشمان بسیاری از مردم رخ داد. آن دو شکایت پیش حاکم بردند. خبر به قاضیالقضات مذهب مالکی رسید. او گفت اگر پیش من بیاید او را با تازیانه میزنم و... باقی داستان. | ||
وی پس از ذکر این داستان، درباره انگیزهاش از نگارش این رساله مینویسد: ترسیدم که این سخن به قلب مردم وارد شده و در مجادلات و درگیریها آن را فراوان بهکار برند و فراوان با انواع عبارات فاسد مورد استفاده مردم قرار گیرد و آنان را به رخنه در دین اسلام بکشاند؛ لذا این کتابچه را به جهت خیرخواهی دینی و ارشاد مسلمین نوشتم<ref>ر.ک: متن کتاب، ص3-5</ref>. | وی پس از ذکر این داستان، درباره انگیزهاش از نگارش این رساله مینویسد: ترسیدم که این سخن به قلب مردم وارد شده و در مجادلات و درگیریها آن را فراوان بهکار برند و فراوان با انواع عبارات فاسد مورد استفاده مردم قرار گیرد و آنان را به رخنه در دین اسلام بکشاند؛ لذا این کتابچه را به جهت خیرخواهی دینی و ارشاد مسلمین نوشتم<ref>ر.ک: متن کتاب، ص3-5</ref>. | ||
جناب سیوطی پیش از آنکه فتوای خود را درباره حکم شرعی نسبتهایی شبیه نسبتی که در داستان مزبور به پیامبر داده شد، ذکر کند، ابتدا سخن مفصلی را از قاضی عیاض در کتاب شفاء نقل میکند. قاضی عیاض وجه پنجم از نسبت یادشده را این دانسته که: گوینده قصد وارد کردن نقص و عیب و سب نداشته باشد، لکن به بعضی از اوصاف یا برخی از احوال پیامبر که در دین جایز است، استشهاد کند یا به طریق ضربالمثل و حجت برای خودش یا دیگری ذکر کند؛ مثلاً بگوید: «اگر من تکذیب شدم، انبیا هم تکذیب شدند» یا بگوید: «آیا من از زبان مردم در امانم، درحالیکه انبیای الهی از نیش زبان مردم در امان نبودند؟...<ref>ر.ک: همان، ص6</ref>. | جناب [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] پیش از آنکه فتوای خود را درباره حکم شرعی نسبتهایی شبیه نسبتی که در داستان مزبور به پیامبر داده شد، ذکر کند، ابتدا سخن مفصلی را از [[قاضی عیاض، عیاض بن موسی|قاضی عیاض]] در کتاب شفاء نقل میکند. قاضی عیاض وجه پنجم از نسبت یادشده را این دانسته که: گوینده قصد وارد کردن نقص و عیب و سب نداشته باشد، لکن به بعضی از اوصاف یا برخی از احوال پیامبر که در دین جایز است، استشهاد کند یا به طریق ضربالمثل و حجت برای خودش یا دیگری ذکر کند؛ مثلاً بگوید: «اگر من تکذیب شدم، انبیا هم تکذیب شدند» یا بگوید: «آیا من از زبان مردم در امانم، درحالیکه انبیای الهی از نیش زبان مردم در امان نبودند؟...<ref>ر.ک: همان، ص6</ref>. | ||
سپس کلام قاضی عیاض را مورد بررسی قرار داده است و سخن علمایی چون بیضاوی، عز بن عبدالسلام و ابونعیم اصفهانی را نیز مطرح میکند. او سپس اشاره میکند که چوپانی گوسفند در زمان اول، صفت نقص نبوده است، لکن چهبسا حرفهای در زمانی یا در شهری نقص تلقی شود و در زمان و شهر دیگر نه. | سپس کلام قاضی عیاض را مورد بررسی قرار داده است و سخن علمایی چون [[بیضاوی، عبدالله بن عمر|بیضاوی]]، [[ابن عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام|عز بن عبدالسلام]] و [[ابونعیم، احمد بن عبدالله|ابونعیم اصفهانی]] را نیز مطرح میکند. او سپس اشاره میکند که چوپانی گوسفند در زمان اول، صفت نقص نبوده است، لکن چهبسا حرفهای در زمانی یا در شهری نقص تلقی شود و در زمان و شهر دیگر نه. | ||
وی آنگاه شواهدی را بر این مدعا میآورد. سپس میگوید: در آن حکایت، خصم این کلمه را از جهت دشنام و تنقیص گفت و در مثل چنین موردی هرگز با احوال انبیا احتجاج نمیشود<ref>ر.ک: همان، ص34</ref>. | وی آنگاه شواهدی را بر این مدعا میآورد. سپس میگوید: در آن حکایت، خصم این کلمه را از جهت دشنام و تنقیص گفت و در مثل چنین موردی هرگز با احوال انبیا احتجاج نمیشود<ref>ر.ک: همان، ص34</ref>. | ||
سیوطی در ادامه تحت عنوان «ممارات و تدلیس»، قصد انتقام بهواسطه کینه باطنی را تنها مضر به حال انجامدهنده آن دانسته است. او معتقد است به مورد اتهام، یعنی انبیا هیچ ضرری وارد نمیشود و در این مورد انبیا دارای حقند و همه آنان در روز قیامت با تدلیسکننده در این مسئله، مخاصمه میکنند<ref>ر.ک: همان، ص35</ref>. | [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] در ادامه تحت عنوان «ممارات و تدلیس»، قصد انتقام بهواسطه کینه باطنی را تنها مضر به حال انجامدهنده آن دانسته است. او معتقد است به مورد اتهام، یعنی انبیا هیچ ضرری وارد نمیشود و در این مورد انبیا دارای حقند و همه آنان در روز قیامت با تدلیسکننده در این مسئله، مخاصمه میکنند<ref>ر.ک: همان، ص35</ref>. | ||
همچنین وی در فصلی دیگر تحت عنوان «تعنت قاضی» این مسئله را عنوان میکند که اگر مردی حکمی را اظهار کند و همه قضات شهر حکم او را رد کنند و حاکم آن شهر به او بگوید: از حکمت برگرد؛ چراکه هیچکس موافق حکم تو نیست و او از بازگشت از حکمش استنکاف کرده و قسم بخورد که بهخاطر کلام هیچکس از حکمم بازنمیگردم؛ حتی اگر شخص رسول خدا(ص) از قبرش برخیزد، سخن او را نمیپذیرم مگر اینکه نصی را به من نشان دهد، آیا این سخن قاضی کفر است؟... | همچنین وی در فصلی دیگر تحت عنوان «تعنت قاضی» این مسئله را عنوان میکند که اگر مردی حکمی را اظهار کند و همه قضات شهر حکم او را رد کنند و حاکم آن شهر به او بگوید: از حکمت برگرد؛ چراکه هیچکس موافق حکم تو نیست و او از بازگشت از حکمش استنکاف کرده و قسم بخورد که بهخاطر کلام هیچکس از حکمم بازنمیگردم؛ حتی اگر شخص رسول خدا(ص) از قبرش برخیزد، سخن او را نمیپذیرم مگر اینکه نصی را به من نشان دهد، آیا این سخن قاضی کفر است؟... | ||
سیوطی برای این سخن سه حالت تصور کرده که صورت سوم آن این است: اگر قاضی آن سخن را از سر اعتقاد بگوید، به دلیل آیات قرآن کریم که اطاعت از خدا و رسول را واجب دانسته، این کفر است<ref>ر.ک: همان، ص38-36</ref>. | |||
[[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] برای این سخن سه حالت تصور کرده که صورت سوم آن این است: اگر قاضی آن سخن را از سر اعتقاد بگوید، به دلیل آیات قرآن کریم که اطاعت از خدا و رسول را واجب دانسته، این کفر است<ref>ر.ک: همان، ص38-36</ref>. | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۴
تنزیه الانبیاء عن تسفیه الأغبیاء | |
---|---|
پدیدآوران | سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر (نويسنده) لحام، سعید محمد (محقق و شارح) |
ناشر | عالم الکتب |
مکان نشر | لبنان - بیروت |
سال نشر | 1417ق - 1996م |
چاپ | 1 |
شابک | 220/4 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /س9ت9 220/4 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تنزيه الأنبياء عن تسفيه الأغبياء، نوشته جلالالدین سیوطی (849-911ق)، در تنزیه انبیای الهی از نسبتهای جاهلانهای است که به ایشان داده میشود. این نسبتها همراه با انگیزههای مختلف مطرح میشود و سیوطی در این کتاب، حکم فقهی آنها را بررسی کرده است. این اثر با شرح و تحقیق سعید محمد لحام منتشر شده است.
سیوطی، این موضوع فقهی را با نقل این داستان آغاز کرده که مردی با دیگری درگیر شد و دشنام فراوانی بین آنها رد و بدل گردید. یکی آبروی آن یکی را ریخت و آن یکی نیز او را به چوپانی نسبت داد. پدر گوینده گفت: انبیا چوپانی میکردند و هیچ نبی نبوده مگر آنکه چوپان بوده است. این موضوع در بازار پشمریسی در کنار مسجد طولونی در برابر چشمان بسیاری از مردم رخ داد. آن دو شکایت پیش حاکم بردند. خبر به قاضیالقضات مذهب مالکی رسید. او گفت اگر پیش من بیاید او را با تازیانه میزنم و... باقی داستان.
وی پس از ذکر این داستان، درباره انگیزهاش از نگارش این رساله مینویسد: ترسیدم که این سخن به قلب مردم وارد شده و در مجادلات و درگیریها آن را فراوان بهکار برند و فراوان با انواع عبارات فاسد مورد استفاده مردم قرار گیرد و آنان را به رخنه در دین اسلام بکشاند؛ لذا این کتابچه را به جهت خیرخواهی دینی و ارشاد مسلمین نوشتم[۱].
جناب سیوطی پیش از آنکه فتوای خود را درباره حکم شرعی نسبتهایی شبیه نسبتی که در داستان مزبور به پیامبر داده شد، ذکر کند، ابتدا سخن مفصلی را از قاضی عیاض در کتاب شفاء نقل میکند. قاضی عیاض وجه پنجم از نسبت یادشده را این دانسته که: گوینده قصد وارد کردن نقص و عیب و سب نداشته باشد، لکن به بعضی از اوصاف یا برخی از احوال پیامبر که در دین جایز است، استشهاد کند یا به طریق ضربالمثل و حجت برای خودش یا دیگری ذکر کند؛ مثلاً بگوید: «اگر من تکذیب شدم، انبیا هم تکذیب شدند» یا بگوید: «آیا من از زبان مردم در امانم، درحالیکه انبیای الهی از نیش زبان مردم در امان نبودند؟...[۲]. سپس کلام قاضی عیاض را مورد بررسی قرار داده است و سخن علمایی چون بیضاوی، عز بن عبدالسلام و ابونعیم اصفهانی را نیز مطرح میکند. او سپس اشاره میکند که چوپانی گوسفند در زمان اول، صفت نقص نبوده است، لکن چهبسا حرفهای در زمانی یا در شهری نقص تلقی شود و در زمان و شهر دیگر نه.
وی آنگاه شواهدی را بر این مدعا میآورد. سپس میگوید: در آن حکایت، خصم این کلمه را از جهت دشنام و تنقیص گفت و در مثل چنین موردی هرگز با احوال انبیا احتجاج نمیشود[۳].
سیوطی در ادامه تحت عنوان «ممارات و تدلیس»، قصد انتقام بهواسطه کینه باطنی را تنها مضر به حال انجامدهنده آن دانسته است. او معتقد است به مورد اتهام، یعنی انبیا هیچ ضرری وارد نمیشود و در این مورد انبیا دارای حقند و همه آنان در روز قیامت با تدلیسکننده در این مسئله، مخاصمه میکنند[۴].
همچنین وی در فصلی دیگر تحت عنوان «تعنت قاضی» این مسئله را عنوان میکند که اگر مردی حکمی را اظهار کند و همه قضات شهر حکم او را رد کنند و حاکم آن شهر به او بگوید: از حکمت برگرد؛ چراکه هیچکس موافق حکم تو نیست و او از بازگشت از حکمش استنکاف کرده و قسم بخورد که بهخاطر کلام هیچکس از حکمم بازنمیگردم؛ حتی اگر شخص رسول خدا(ص) از قبرش برخیزد، سخن او را نمیپذیرم مگر اینکه نصی را به من نشان دهد، آیا این سخن قاضی کفر است؟...
سیوطی برای این سخن سه حالت تصور کرده که صورت سوم آن این است: اگر قاضی آن سخن را از سر اعتقاد بگوید، به دلیل آیات قرآن کریم که اطاعت از خدا و رسول را واجب دانسته، این کفر است[۵].
پانویس
منابع مقاله
متن کتاب.