۱۰۶٬۹۰۵
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'همه ی ' به 'همهی ') |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
از فهرست کتاب چنین مفهوم میشود که غیر از مقدّمه به 154 نکته توجّه شده است. بدین معنا که هر فصلی با یک شماره و هر شمارهای اشاره به یک یا چند بیت از مثنوی و یا دیوان کبیر دارد که با ذکر اشعار شرحی عرفانی یا فلسفی در ذیل آن ایجاد شده که خواننده را در فضای فکری مولانا قرار میدهد. این فصول 154 گانه با مصراع نخست شعری که مورد نظر است ترتیب شده است و غیر از این عنوانی دیگر ندارد. و لذا یا باید از طریق مراع نخست ابیات و یا تحت شماره ی فصل به دنبال مطلبی خاص گشت. | از فهرست کتاب چنین مفهوم میشود که غیر از مقدّمه به 154 نکته توجّه شده است. بدین معنا که هر فصلی با یک شماره و هر شمارهای اشاره به یک یا چند بیت از مثنوی و یا دیوان کبیر دارد که با ذکر اشعار شرحی عرفانی یا فلسفی در ذیل آن ایجاد شده که خواننده را در فضای فکری مولانا قرار میدهد. این فصول 154 گانه با مصراع نخست شعری که مورد نظر است ترتیب شده است و غیر از این عنوانی دیگر ندارد. و لذا یا باید از طریق مراع نخست ابیات و یا تحت شماره ی فصل به دنبال مطلبی خاص گشت. | ||
برخی از فصول به طور پراکنده چنین است: 1- خمش خمش که سخن آفرین معنی بخش 2- نیمهای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند 3- کم سخن گوییم وگر گوییم کم کس پی برد 6- سخن کشتی و معنی همچو دریا 20- سخن باد است ای بنده کند دل را پراکنده 40- دهان پر است سخن لیک گفت امکان نیست 46- بس کنم این گفتن و خامش کنم 52- خاموش که گفت و گو حجابند 98- بده زبان و همه گوش شو در این حضرت 113- باقیِّ غزل به سر بگویم 133- رو به گورستان دمیخامش نشین و مواردی مانند این. چنان که از این نمونه ها پیداست سیری منطقی در ظاهر کار دیده نمیشود هر چند که این روال بی منطق هم نیست زیرا | برخی از فصول به طور پراکنده چنین است: 1- خمش خمش که سخن آفرین معنی بخش 2- نیمهای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند 3- کم سخن گوییم وگر گوییم کم کس پی برد 6- سخن کشتی و معنی همچو دریا 20- سخن باد است ای بنده کند دل را پراکنده 40- دهان پر است سخن لیک گفت امکان نیست 46- بس کنم این گفتن و خامش کنم 52- خاموش که گفت و گو حجابند 98- بده زبان و همه گوش شو در این حضرت 113- باقیِّ غزل به سر بگویم 133- رو به گورستان دمیخامش نشین و مواردی مانند این. چنان که از این نمونه ها پیداست سیری منطقی در ظاهر کار دیده نمیشود هر چند که این روال بی منطق هم نیست زیرا همهی فصول در صدد تحلیل و تفسیر آن چیزی است که ذیل سخن و سکوت جمع شده است و لذا عنوان غیر معقول و غیر منطقی و یا پریشانی در اینجا راه ندارد ضمن این که نویسنده آگاهانه و کاملاً عامدانه چنین روشی را در تحلیل اشعار مولانا بر گزیده و با در نظر داشتن این که وی در این رسته استادی تمام و صاحب نظر است این شیوه نیز از ابداعات او خود میتواند روشی نو و خاص محسوب شود. | ||
در واقع این شیوه که شاید برای نخستین بار توسّط نویسنده ابداع شده نیز راهی برای شروح بعدی و البتّه با تمهید و مقدّمهای عالمانه باشد، چنانکه در این اثر چنین جیزی به تمامیقابل رؤیت است، زیرا کسی به تفسیر و شرح اقدام نموده که خود مجرّب عرفان و سلوک و دانای اندیشههای [[مولانا]]ست. وجود ده ها پژوهش عمیق و برجسته نشان از همین مطلب دارد. و لذا با موضوع سخن و سکوت که این نویسنده بر آن محور به شرح برخی از ابیات [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] اهتمام کرده است میتواند تفسیری نوین بر اندیشههای مولانا در موضوعی واحد تلقّی شود. از سویی نویسنده ی این اثر هیچ اعتقادی به تفسیر دیوان کبیر و غزلیّات مولانا ندارد و نوشتن چنین کتابی را با مولوی نشناسی برابر میداند. چه بر این است که مگر میشود امواج خروشان را معنا کرد، مگر میشود حالات درونی و هیجانات روانی کسی را به معنا در آورد، مگر میشود جنون را تفسیر کرد. این است که [[دیوان کبیر]] بر خلاف [[مثنوی]] تفسیر پذیر نیست، هر چند که حسّ کردنی و فهمیدنی است، آن هم در شرایطی خاص و کاملاً ویژه. | در واقع این شیوه که شاید برای نخستین بار توسّط نویسنده ابداع شده نیز راهی برای شروح بعدی و البتّه با تمهید و مقدّمهای عالمانه باشد، چنانکه در این اثر چنین جیزی به تمامیقابل رؤیت است، زیرا کسی به تفسیر و شرح اقدام نموده که خود مجرّب عرفان و سلوک و دانای اندیشههای [[مولانا]]ست. وجود ده ها پژوهش عمیق و برجسته نشان از همین مطلب دارد. و لذا با موضوع سخن و سکوت که این نویسنده بر آن محور به شرح برخی از ابیات [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] اهتمام کرده است میتواند تفسیری نوین بر اندیشههای مولانا در موضوعی واحد تلقّی شود. از سویی نویسنده ی این اثر هیچ اعتقادی به تفسیر دیوان کبیر و غزلیّات مولانا ندارد و نوشتن چنین کتابی را با مولوی نشناسی برابر میداند. چه بر این است که مگر میشود امواج خروشان را معنا کرد، مگر میشود حالات درونی و هیجانات روانی کسی را به معنا در آورد، مگر میشود جنون را تفسیر کرد. این است که [[دیوان کبیر]] بر خلاف [[مثنوی]] تفسیر پذیر نیست، هر چند که حسّ کردنی و فهمیدنی است، آن هم در شرایطی خاص و کاملاً ویژه. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
کتاب جستارهایی در سخن و سکوت اثری است فلسفی ـ عرفانی با رویکردی تحلیلی ـ نقدی که به مسئلهی فهم مولانا و سخن مولانا از سخن و سکوت میپردازد. در واقع نگرشی بر نگرش مولانا در خصوص این دو مقوله است که هر دو از سویی با زبان و از دیگر سو با فهم و عقل وفکر و اراده سر و کار دارد. مثنوی و دیوان کبیر و دیگر آثار مولانا از نوع سخنها و سکوتهایی است که از سوی مولانا پدیدار شده است. کسی نمیتواند بگوید مولانا در این آثار سخن نگفته است، چنانکه در درون همین آثار سکوتها و خموشیهای مولانا نیز به خوبی قابل دریافت است. در این کتاب کسی از سخن و سکوت مولانا سخن میگوید که خود با این هر دو مقوله به خوبی آشناست و در کار سلوکی او نیز این تجربت قهراً حضوری فعّالانه داشته است. انتخاب این موضوع برای بحث نیز نشان از آشنایی و همباوری با مولاناست و در واقع تأیید آن است که آدمیرا از سخن و سکوت چارهای نیست، منتها باید جایگاه هر کدام را نیک دانست و چنانکه عقلانی و درست است همان را به کار بست، چنانکه مولانا خود گاهی سخنوری چیره دست است و گاه در خموشی و سکوت سخت فرو میرود و دیگران را در این سکوت به سختی و قبض میافکند. | کتاب جستارهایی در سخن و سکوت اثری است فلسفی ـ عرفانی با رویکردی تحلیلی ـ نقدی که به مسئلهی فهم مولانا و سخن مولانا از سخن و سکوت میپردازد. در واقع نگرشی بر نگرش مولانا در خصوص این دو مقوله است که هر دو از سویی با زبان و از دیگر سو با فهم و عقل وفکر و اراده سر و کار دارد. مثنوی و دیوان کبیر و دیگر آثار مولانا از نوع سخنها و سکوتهایی است که از سوی مولانا پدیدار شده است. کسی نمیتواند بگوید مولانا در این آثار سخن نگفته است، چنانکه در درون همین آثار سکوتها و خموشیهای مولانا نیز به خوبی قابل دریافت است. در این کتاب کسی از سخن و سکوت مولانا سخن میگوید که خود با این هر دو مقوله به خوبی آشناست و در کار سلوکی او نیز این تجربت قهراً حضوری فعّالانه داشته است. انتخاب این موضوع برای بحث نیز نشان از آشنایی و همباوری با مولاناست و در واقع تأیید آن است که آدمیرا از سخن و سکوت چارهای نیست، منتها باید جایگاه هر کدام را نیک دانست و چنانکه عقلانی و درست است همان را به کار بست، چنانکه مولانا خود گاهی سخنوری چیره دست است و گاه در خموشی و سکوت سخت فرو میرود و دیگران را در این سکوت به سختی و قبض میافکند. | ||
نویسنده متنی روان را در این اثر به مانند دیگر آثار خود ارائه دارد و پیچ و تابهای غیر ضرور را در کار نوشتن مقرّر نداشته است با این حال برخی از سخنان او از بابت فهم و معنا اندکی مشکل به نظر میرسد، هر چند وی سعی کرده ابیات مولانا را که از این دو حالت روحی سخن میگوید برای خواننده ی مشتاق سهل و ساده کند ولی نشان دادن امواج خروشا برای کسانی که دریا و موج و ساحل را ندیده باشند به واقع دشوار است. نویسنده مقدّمه را با سخنانی نغز از شیخ [[نسفی، عزیزالدین بن محمد|عزیزالدین نسفی]] عارف بزرگ مکتب کبرویه آغاز میکند، وی در کتاب [[مقصد اقصی]] از صحبت و اثر و خاصیت صحبت سخن میگوید و از خوب شنیدن و خاصه کم گفتن. وی | نویسنده متنی روان را در این اثر به مانند دیگر آثار خود ارائه دارد و پیچ و تابهای غیر ضرور را در کار نوشتن مقرّر نداشته است با این حال برخی از سخنان او از بابت فهم و معنا اندکی مشکل به نظر میرسد، هر چند وی سعی کرده ابیات مولانا را که از این دو حالت روحی سخن میگوید برای خواننده ی مشتاق سهل و ساده کند ولی نشان دادن امواج خروشا برای کسانی که دریا و موج و ساحل را ندیده باشند به واقع دشوار است. نویسنده مقدّمه را با سخنانی نغز از شیخ [[نسفی، عزیزالدین بن محمد|عزیزالدین نسفی]] عارف بزرگ مکتب کبرویه آغاز میکند، وی در کتاب [[مقصد اقصی]] از صحبت و اثر و خاصیت صحبت سخن میگوید و از خوب شنیدن و خاصه کم گفتن. وی همهی ریاضات و سلوک را تمهیدی میدارند برای رسیدن به صحبت دانا، و در این راستا هر که به صحبت دانایی رسید و این قابلیّت را یافت سیر او به پایان نزدیک میشود که رسیدن به دانا خود رسیدن به قلّه است. | ||
نویسنده در مقدّمه ی کتاب در بخشی مینویسد: قول و کلام و سخن بسی ارزشمند و دارای اعتبار است و به سادگی نمیتوان از کنار آن گذشت، امّا باید دانست که سخن گفتن به یک نوع نیست و آنرا انواع است و باید بهترین آنرا جست و به آن مقیّد ماند. از طرفی قول و سخن است و از طرفی گوش و شنیدن و هر دو قابل توجّه و مهمّ و از مهمترین مقولات آنکه در کتاب آسمانی ما قرآن کریم به این هر دو عنایتی خاص مبذول گشته و به هر دو اشاراتی بس نیکو داشته است. خداوند در این کتاب هم قائل است و هم سامع، هم گوینده و هم شنونده. وی با بندگان و مخلوقات خود، هم سخن میگوید و هم از ایشان استماع سخن میکند؛ و همین مطلب ارزش سخن گفتن و سخن شنیدن را تأیید و تأکید میکند. پیامبران نیز بابی مفتوح و عالی را در گفت وگو برقرار نمودهاند و گفتمان را به حدّ اعلی مراعات کردهاند، به بهترین نحو ممکن سخن گفتهاند و به بهترین وجه ممکن سخن مخاطب خود را تام و تمام شنیدهاند و لذا از بابت زبان و گوش بودن نیز اسوهای تمام و کمالاند و به تمامی قابلستایش و پیروی؛ و چه کم هستند کسانی که از این الگوهای زیبا پیروی میکنند. در کتاب زیبای قرآن نیز برای اعتباربخشی به این امر بیش از یک هزار و هفتصد بار از قول و گفتار در اشکال گوناگون آن استفاده کرده است و این غیر از مواردی است که از پیامبر در موارد گوناگون پرسش میشد و پیامبر نیز به ایشان در اوج صبوری و دقّت و ادب پاسخ میداد؛ و اگر مواردی که از «جدال» استفاده شده و امر شده که جدالتان نیز باید «احسن» باشد نیز افزوده و محاسبه گردد، بیش از اینها خواهد بود<ref>مقدّمه، صص 21-20</ref>. | نویسنده در مقدّمه ی کتاب در بخشی مینویسد: قول و کلام و سخن بسی ارزشمند و دارای اعتبار است و به سادگی نمیتوان از کنار آن گذشت، امّا باید دانست که سخن گفتن به یک نوع نیست و آنرا انواع است و باید بهترین آنرا جست و به آن مقیّد ماند. از طرفی قول و سخن است و از طرفی گوش و شنیدن و هر دو قابل توجّه و مهمّ و از مهمترین مقولات آنکه در کتاب آسمانی ما قرآن کریم به این هر دو عنایتی خاص مبذول گشته و به هر دو اشاراتی بس نیکو داشته است. خداوند در این کتاب هم قائل است و هم سامع، هم گوینده و هم شنونده. وی با بندگان و مخلوقات خود، هم سخن میگوید و هم از ایشان استماع سخن میکند؛ و همین مطلب ارزش سخن گفتن و سخن شنیدن را تأیید و تأکید میکند. پیامبران نیز بابی مفتوح و عالی را در گفت وگو برقرار نمودهاند و گفتمان را به حدّ اعلی مراعات کردهاند، به بهترین نحو ممکن سخن گفتهاند و به بهترین وجه ممکن سخن مخاطب خود را تام و تمام شنیدهاند و لذا از بابت زبان و گوش بودن نیز اسوهای تمام و کمالاند و به تمامی قابلستایش و پیروی؛ و چه کم هستند کسانی که از این الگوهای زیبا پیروی میکنند. در کتاب زیبای قرآن نیز برای اعتباربخشی به این امر بیش از یک هزار و هفتصد بار از قول و گفتار در اشکال گوناگون آن استفاده کرده است و این غیر از مواردی است که از پیامبر در موارد گوناگون پرسش میشد و پیامبر نیز به ایشان در اوج صبوری و دقّت و ادب پاسخ میداد؛ و اگر مواردی که از «جدال» استفاده شده و امر شده که جدالتان نیز باید «احسن» باشد نیز افزوده و محاسبه گردد، بیش از اینها خواهد بود<ref>مقدّمه، صص 21-20</ref>. |