شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'زندگینامه' به 'زندگینامه') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'کرده اند' به 'کردهاند') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در این اثر، نکات مهمی از نظر تاریخی یا فلسفی و عرفانی طرح شده که بهعنوان نمونه به برخی از آن موارد اشاره میشود: | در این اثر، نکات مهمی از نظر تاریخی یا فلسفی و عرفانی طرح شده که بهعنوان نمونه به برخی از آن موارد اشاره میشود: | ||
# نویسنده نخست از علامه اقبال پاکستانى در رسالهاى به نام "توسعه حکمت در ایران" نقل کرده که فلسفه ملاصدرا منبع و منشأ عقاید جماعت بابیه است... و آنگاه در نقد آن نوشته است که گویا مرحوم اقبال در آنوقت در مراحل اولیه تحقیق بوده است، مآخذى که در دست داشته است از نویسندگان غربى بوده و چنانکه مىدانیم «براون» هم سعى | # نویسنده نخست از علامه اقبال پاکستانى در رسالهاى به نام "توسعه حکمت در ایران" نقل کرده که فلسفه ملاصدرا منبع و منشأ عقاید جماعت بابیه است... و آنگاه در نقد آن نوشته است که گویا مرحوم اقبال در آنوقت در مراحل اولیه تحقیق بوده است، مآخذى که در دست داشته است از نویسندگان غربى بوده و چنانکه مىدانیم «براون» هم سعى کردهاندیشههاى باب را از آراى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] منشعب بداند. این معنا خالى از جنبههاى سیاسى نیست، وى در نظر داشته است که به خرافات این مسلک سیاسى، جنبه عقلانى یا اقلاً شبیه عقلانى بدهد. اقبال گمان کرده است که جماعت بابیه صاحب مکتبى در فلسفه مىباشند، درحالیکه هر کس کوچکترین اطلاعى از تاریخ علم داشته باشد، این معنا را تصدیق خواهد کرد که بابیه اصولاً داراى مکتب علمى نیستند. عقاید آنها خرافاتی است که سیاستهاى شوم و پلید خارجى براى برهم زدن وحدت مسلمین، آن را ترویج کردهاند و هنوز هم از آن طرفدارى مىکنند<ref>ر.ک: همان، ص17-16</ref>. | ||
# ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات علوم عقلى، به مطالعه و تفحص و سیر و تعمّق در آثار حکما و فلاسفه و عرفا و متکلمان پرداخته و به آرا و افکار پیشینیان (در علوم الهیه) محیط و مسلط گشته و بعد از اطلاع تام و کافى به آثار قدما و متأخران در مسائل الهى و مباحث حکمى، اجتهاد و اظهارنظر نموده است و بعد از پروراندن مبانى خویش به سبک خاص و روش مخصوص عقاید و آراى علمى خود را بهصورت تصنیف و تألیف درآورده و در معرض استفاده اهلفن قرار داده است.... در جمع بین مبانى حکمى و حکمت بحثى و قواعد ذوقى و عرفانى کسى به پایه او نرسیده است. در سلوک علمى و فهم حقایق و حل غوامض همیشه راه اعتدال را پیموده و از تعصب خشک و بىجا و طرفدارى یکجانبه، خوددارى نموده است و به پیروان مکتب خود این معنا را توصیه فرموده است. مطالب و تحقیقات جالبتوجهی که سرنوشت فلسفه را عوض کرده است و صدرالمحقّقین را بزرگترین فیلسوف و یکهتاز میدان حکمت و فضیلت معرفى نموده، در کتب او زیاد است<ref>متن کتاب، ص26- 29</ref>. | # ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات علوم عقلى، به مطالعه و تفحص و سیر و تعمّق در آثار حکما و فلاسفه و عرفا و متکلمان پرداخته و به آرا و افکار پیشینیان (در علوم الهیه) محیط و مسلط گشته و بعد از اطلاع تام و کافى به آثار قدما و متأخران در مسائل الهى و مباحث حکمى، اجتهاد و اظهارنظر نموده است و بعد از پروراندن مبانى خویش به سبک خاص و روش مخصوص عقاید و آراى علمى خود را بهصورت تصنیف و تألیف درآورده و در معرض استفاده اهلفن قرار داده است.... در جمع بین مبانى حکمى و حکمت بحثى و قواعد ذوقى و عرفانى کسى به پایه او نرسیده است. در سلوک علمى و فهم حقایق و حل غوامض همیشه راه اعتدال را پیموده و از تعصب خشک و بىجا و طرفدارى یکجانبه، خوددارى نموده است و به پیروان مکتب خود این معنا را توصیه فرموده است. مطالب و تحقیقات جالبتوجهی که سرنوشت فلسفه را عوض کرده است و صدرالمحقّقین را بزرگترین فیلسوف و یکهتاز میدان حکمت و فضیلت معرفى نموده، در کتب او زیاد است<ref>متن کتاب، ص26- 29</ref>. | ||
# بیان معاد جسمانی مورد نظر ملاصدرا، چند مقدمه دارد: اول: موجود در خارج و اصیل در اعیان و فائض از مبدأ وجود، حقایق وجودیه مىباشند. ماهیت بهمنزله ظل و عکس و شبحى است که از حقایق وجودیه انتزاع مىشود.... دوم: در افراد ماهیت واحده، تشکیک جایز است و مىشود که یک حقیقت و ماهیت داراى افراد مختلف بهشدت و ضعف و کمال و نقص باشد بهنحویکه نقص و کمال و شدت و ضعف برگردد به اصل طبیعت.... مشائین بهواسطه انکار این حقیقت در اشتباهات بزرگى واقع شدهاند. سوم: شیئیت هر شیئى در مرکبات خارجیه بهصورت نوعیه است.... از براى هر انسان در این نشأه بدن مثالى جسمانى صاحب مقدار و شکل و لون و هیآت جسمانیه در باطن این جسم محسوس موجود است که نسبت بدن دنیوى به آن بدن، نسبت ناقص به کامل است. لذا ابدان اخرویه الطف و اکمل از ابدان دنیوى میباشند. لذا تزاحمات و تصادمات مادى در آن نشأه نیست... چهارم: وجود در عموم موجودات به یک وتیره و نحوه خاص نیست، وجود در مقادیر و متصلات و زمانیات و متدرجات مشوب به کثرت و اعدام است.... پنجم: تکثر و تعدد در نوع واحد احتیاج به مشارکت ماده و جهات قابله ندارد. ممکن است تکثر و تعدد در نوع واحد از ناحیه فاعل حاصل گردد.... اگر اهلفن در این مقدمات نیک بنگرد و تأمل کند براى او معلوم خواهد شد که بدن محشور در روز جزا، عین بدن موجود در نشأه دنیاست با تغییر خصوصیات بدن از وضع و جهت و غیر این دو و این تبدلات و تغییرات قادح تشخص انسان نیستند.... خلاصه کلام آنکه هر انسانى در باطن این بدن متصور به بدنى است که حى و غیرمادی است و فنا در آن راه ندارد و به وجهی عین این بدن جسمانى و به وجهی غیر این بدن است<ref>همان، ص109- 115</ref>. | # بیان معاد جسمانی مورد نظر ملاصدرا، چند مقدمه دارد: اول: موجود در خارج و اصیل در اعیان و فائض از مبدأ وجود، حقایق وجودیه مىباشند. ماهیت بهمنزله ظل و عکس و شبحى است که از حقایق وجودیه انتزاع مىشود.... دوم: در افراد ماهیت واحده، تشکیک جایز است و مىشود که یک حقیقت و ماهیت داراى افراد مختلف بهشدت و ضعف و کمال و نقص باشد بهنحویکه نقص و کمال و شدت و ضعف برگردد به اصل طبیعت.... مشائین بهواسطه انکار این حقیقت در اشتباهات بزرگى واقع شدهاند. سوم: شیئیت هر شیئى در مرکبات خارجیه بهصورت نوعیه است.... از براى هر انسان در این نشأه بدن مثالى جسمانى صاحب مقدار و شکل و لون و هیآت جسمانیه در باطن این جسم محسوس موجود است که نسبت بدن دنیوى به آن بدن، نسبت ناقص به کامل است. لذا ابدان اخرویه الطف و اکمل از ابدان دنیوى میباشند. لذا تزاحمات و تصادمات مادى در آن نشأه نیست... چهارم: وجود در عموم موجودات به یک وتیره و نحوه خاص نیست، وجود در مقادیر و متصلات و زمانیات و متدرجات مشوب به کثرت و اعدام است.... پنجم: تکثر و تعدد در نوع واحد احتیاج به مشارکت ماده و جهات قابله ندارد. ممکن است تکثر و تعدد در نوع واحد از ناحیه فاعل حاصل گردد.... اگر اهلفن در این مقدمات نیک بنگرد و تأمل کند براى او معلوم خواهد شد که بدن محشور در روز جزا، عین بدن موجود در نشأه دنیاست با تغییر خصوصیات بدن از وضع و جهت و غیر این دو و این تبدلات و تغییرات قادح تشخص انسان نیستند.... خلاصه کلام آنکه هر انسانى در باطن این بدن متصور به بدنى است که حى و غیرمادی است و فنا در آن راه ندارد و به وجهی عین این بدن جسمانى و به وجهی غیر این بدن است<ref>همان، ص109- 115</ref>. |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۳۳
شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا | |
---|---|
پدیدآوران | آشتیانی، سید جلالالدین (نویسنده) |
ناشر | دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه قم، مرکز انتشارات |
مکان نشر | ايران - قم |
چاپ | 1 |
شابک | 964-424-546-6 |
موضوع | صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، ??? - ????ق. - نقد و تفسير فلسفه اسلامی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 1121 /آ5ش4 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا، از آثار ارزنده شارح و صاحبنظر فلسفه و عرفان اسلامی؛ سید جلالالدین آشتیانی است که در آن، زندگی و اندیشههای صدرالمتألهین شیرازی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این اثر از سویی، از نظر تاریخی و شناخت تاریخ فلسفه و عرفان اسلامی حائز اهمیت است و از سویی دیگر، نقد و نظر و استدلالهای علمی استاد آشتیانی نیز با نظر به منزلت برجسته و معتبر ایشان در حوزه فلسفه و عرفان میتواند بهصورت مستقل مورد بررسی و استفاده قرار گیرد. این کتاب از نظر زبانی دوگانه یعنی فارسی– عربی است به این صورت که نویسنده آگاهانه در موارد متعددی مطالبش را به زبان عربی و بدون ترجمه نوشته و مطالبش را از دسترس فهم عموم خارج ساخته و بهاینترتیب مخاطبانش را محدود به کسانی کرده است که با حکمت اسلامی، آشنایی کافی دارند. نویسنده، تألیف این اثر را در سال 1381 قمری به پایان برده است.
ساختار
در این اثر بعد از مقدمه و زندگینامه ملاصدرا، مطالبی درباره مهمترین اندیشههای فلسفی صدرالمتألهین شیرازی بدون فصل یا بخشبندی آورده شده و در خاتمه نیز بحثهایی درباره موارد اشکالات ملاصدرا بر ابن سینا و تابعانش (مشائیان) و فهرست نگارشهای او و نامهایشان به میرداماد است.
گزارش محتوا
در این اثر، نکات مهمی از نظر تاریخی یا فلسفی و عرفانی طرح شده که بهعنوان نمونه به برخی از آن موارد اشاره میشود:
- نویسنده نخست از علامه اقبال پاکستانى در رسالهاى به نام "توسعه حکمت در ایران" نقل کرده که فلسفه ملاصدرا منبع و منشأ عقاید جماعت بابیه است... و آنگاه در نقد آن نوشته است که گویا مرحوم اقبال در آنوقت در مراحل اولیه تحقیق بوده است، مآخذى که در دست داشته است از نویسندگان غربى بوده و چنانکه مىدانیم «براون» هم سعى کردهاندیشههاى باب را از آراى ملاصدرا منشعب بداند. این معنا خالى از جنبههاى سیاسى نیست، وى در نظر داشته است که به خرافات این مسلک سیاسى، جنبه عقلانى یا اقلاً شبیه عقلانى بدهد. اقبال گمان کرده است که جماعت بابیه صاحب مکتبى در فلسفه مىباشند، درحالیکه هر کس کوچکترین اطلاعى از تاریخ علم داشته باشد، این معنا را تصدیق خواهد کرد که بابیه اصولاً داراى مکتب علمى نیستند. عقاید آنها خرافاتی است که سیاستهاى شوم و پلید خارجى براى برهم زدن وحدت مسلمین، آن را ترویج کردهاند و هنوز هم از آن طرفدارى مىکنند[۱].
- ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات علوم عقلى، به مطالعه و تفحص و سیر و تعمّق در آثار حکما و فلاسفه و عرفا و متکلمان پرداخته و به آرا و افکار پیشینیان (در علوم الهیه) محیط و مسلط گشته و بعد از اطلاع تام و کافى به آثار قدما و متأخران در مسائل الهى و مباحث حکمى، اجتهاد و اظهارنظر نموده است و بعد از پروراندن مبانى خویش به سبک خاص و روش مخصوص عقاید و آراى علمى خود را بهصورت تصنیف و تألیف درآورده و در معرض استفاده اهلفن قرار داده است.... در جمع بین مبانى حکمى و حکمت بحثى و قواعد ذوقى و عرفانى کسى به پایه او نرسیده است. در سلوک علمى و فهم حقایق و حل غوامض همیشه راه اعتدال را پیموده و از تعصب خشک و بىجا و طرفدارى یکجانبه، خوددارى نموده است و به پیروان مکتب خود این معنا را توصیه فرموده است. مطالب و تحقیقات جالبتوجهی که سرنوشت فلسفه را عوض کرده است و صدرالمحقّقین را بزرگترین فیلسوف و یکهتاز میدان حکمت و فضیلت معرفى نموده، در کتب او زیاد است[۲].
- بیان معاد جسمانی مورد نظر ملاصدرا، چند مقدمه دارد: اول: موجود در خارج و اصیل در اعیان و فائض از مبدأ وجود، حقایق وجودیه مىباشند. ماهیت بهمنزله ظل و عکس و شبحى است که از حقایق وجودیه انتزاع مىشود.... دوم: در افراد ماهیت واحده، تشکیک جایز است و مىشود که یک حقیقت و ماهیت داراى افراد مختلف بهشدت و ضعف و کمال و نقص باشد بهنحویکه نقص و کمال و شدت و ضعف برگردد به اصل طبیعت.... مشائین بهواسطه انکار این حقیقت در اشتباهات بزرگى واقع شدهاند. سوم: شیئیت هر شیئى در مرکبات خارجیه بهصورت نوعیه است.... از براى هر انسان در این نشأه بدن مثالى جسمانى صاحب مقدار و شکل و لون و هیآت جسمانیه در باطن این جسم محسوس موجود است که نسبت بدن دنیوى به آن بدن، نسبت ناقص به کامل است. لذا ابدان اخرویه الطف و اکمل از ابدان دنیوى میباشند. لذا تزاحمات و تصادمات مادى در آن نشأه نیست... چهارم: وجود در عموم موجودات به یک وتیره و نحوه خاص نیست، وجود در مقادیر و متصلات و زمانیات و متدرجات مشوب به کثرت و اعدام است.... پنجم: تکثر و تعدد در نوع واحد احتیاج به مشارکت ماده و جهات قابله ندارد. ممکن است تکثر و تعدد در نوع واحد از ناحیه فاعل حاصل گردد.... اگر اهلفن در این مقدمات نیک بنگرد و تأمل کند براى او معلوم خواهد شد که بدن محشور در روز جزا، عین بدن موجود در نشأه دنیاست با تغییر خصوصیات بدن از وضع و جهت و غیر این دو و این تبدلات و تغییرات قادح تشخص انسان نیستند.... خلاصه کلام آنکه هر انسانى در باطن این بدن متصور به بدنى است که حى و غیرمادی است و فنا در آن راه ندارد و به وجهی عین این بدن جسمانى و به وجهی غیر این بدن است[۳].
- مسئله علم حقتعالی نیز تا قبل از صدرالمتألهین بهطور کامل تحقیق نشده بود و تحقیق کامل در مسئله علم حق بهطور تفصیل در مقام ذات قبل از اشیا اختصاص به آخوند ملاصدرا دارد و همچنین بیان مراتب علم فعلى حق که صفحات عالم وجود باشند، بهنحویکه جمیع متغیرات و متحرکات مشهود حق باشند بدون آنکه در شهود و علم حق تغیر و انفعالى پیدا شود، از مختصات ایشان است[۴].
- بنا بر نظر صدرالمتألهین، جاى شک نیست که حقایق موجود در این عالم متنزل از حقایق غیبى مىباشند، هر جمال و کمالى که در عالم سفلى به ظهور پیوندد، ظل و فرع و رقیقه حقایق الهى است. نزول حقایق از سماى عقل و اطلاق به این عالم ملازم با تکدّر و نقص و فتور و افتراق است. حقایق در عالم غیب موجود به وجود جمعى و قرآنى مىباشند و در تنزل به وجود فرقى و فرقانى محقق مىشوند، چون این عالم، مرتبه نازل عالم عقل است. حقایق مرکب و توأم با اعراض مىباشند و بودن حقایق در این نشأه موجود به وجود فرقى و متصف به اعراض و کیفیات و کمیات ملازم با وجود فرقى عالم عقل نیست[۵].
- اسفار که مشتمل بر چهار سفر است؛ مهمترین کتاب ملاصدراست. مصنف در این کتاب درصدد مقایسه بین افکار خود و پیشینیان برآمده است و به نحو خاصى مشى نموده است، در نزد ارباب معرفت کتاب اسفار بهترین کتابى است که از زمان پیدایش فلسفه تاکنون نوشته شده است و پر از تحقیقات و تدقیقات است. در گوشه و کنار این کتاب مطالب بسیار مهمى نوشته و بیشتر معانى و حقایق نفیسه را بهطور اجمال و اشاره بیان نموده است، هرکسى مرد فهم آن کلمات نیست. لذا بزرگان کتاب اسفار را مشکلترین کتاب در فلسفه دانستهاند. صدرالمتألهین مطالب زیادى از قوم بدون اسم در این کتاب نوشته است، ولى مطالبى را که از دیگران اخذ کرده است، مطالب ساده و سطحى و رایج است و غیر از تحقیقات مختص به خود اوست. اهمیت صدرالمتألهین در تحقیقات رشیقهاى است که اختصاص به خود او دارد. اینکه در السنه و افواه بعضى از عوام عصر معروف شده است که صدرالمتألهین مطالب و مبانى دیگران را به اسم خود ذکر کرده است و این معنا را موجب قدح به ساحت قدس این حکیم عظیم دانستهاند، ناشى از وارد نبودن آنها به مبانى حکمیه است، لذا اعاظم و بزرگان فن با مشاهده این معنا صدرالمتألهین را در علوم الهیه بزرگترین فیلسوف اسلامى دانستهاند[۶].
- صدرالمتألهین در نامهای که برای استادش میرداماد نوشته بر اصالت وجود و نفی اصالت ماهیت؛ تأکید کرده است[۷].
پانویس
منابع مقاله
شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا، سید جلالالدین آشتیانی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ سوم 1378 ش.