۱۰۹٬۰۴۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ثـ' به 'ث') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'نـ' به 'ن') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
از اینرو، تمیستیوس واژگان «عقل فعال» و «ما» را به جای یکدیگر به کار برده است. | از اینرو، تمیستیوس واژگان «عقل فعال» و «ما» را به جای یکدیگر به کار برده است. | ||
گذشته از جداییپذیری عقل بالقوه از بدن، نکتۀ مهم در تفسیر تمیستیوس، توفیق او در تبیین رابطۀ میان عقل فعال و عقل بالقوه است. ارسطو خود هیچ اشارهای به چگونگی ارتباط میان این دو نکرده بود. همچنانکه نور سبب مرئی شدن اشیاء و رؤیت آنها توسط چشم میشود، اشراق عقل فعال نیز تحقق معقولات را در عقل بالقوه ممکن میسازد. میتوان گفت که هنگام تاریکی، چشم، بالقوه قادر به رؤیت اشیاء است، اما فعلیت یافتن این قوه، مستلزم تابش نور بر اشیاء است، به همین قیاس، قوای عقل بالقوه نیز بدون اشراق عقل فعال، تحقق نمیپذیرد. اسکندر افرودیسی نیز در توضیح این مسئله، حداکثر به تکرار این تمثیل ارسطویی اکتفا مینماید و پاسخ قانعکنندهای ارائه نمیکند؛ ضمن آنکه اگر عقیدۀ اسکندر مبنی بر واحد بودن عقل فعال در برابر کثیری از عقول فردی را بپذیریم، مشکل مضاعف خواهد شد. تمیستیوس با توسل به آموزۀ ارسطویی نوع و فرد (صورت و ماده) درصدد تبیین این مسئله برمیآید. وی نسبت میان این دو را از قبیل نسبت میان افراد یک نوع و صورت نوعیۀ آنها میداند. عقل فعال در حکم صورت نوعیهای برای عقول فردی است و در عین واحد بودن، در همۀ آنها حضور دارد. به نظر میرسد که تمیستیوس در این عقیده ــ که بعدها از سوی برخی حکمـای مسلمـان نیز پذیرفته شد ــ تحت تأثیر | گذشته از جداییپذیری عقل بالقوه از بدن، نکتۀ مهم در تفسیر تمیستیوس، توفیق او در تبیین رابطۀ میان عقل فعال و عقل بالقوه است. ارسطو خود هیچ اشارهای به چگونگی ارتباط میان این دو نکرده بود. همچنانکه نور سبب مرئی شدن اشیاء و رؤیت آنها توسط چشم میشود، اشراق عقل فعال نیز تحقق معقولات را در عقل بالقوه ممکن میسازد. میتوان گفت که هنگام تاریکی، چشم، بالقوه قادر به رؤیت اشیاء است، اما فعلیت یافتن این قوه، مستلزم تابش نور بر اشیاء است، به همین قیاس، قوای عقل بالقوه نیز بدون اشراق عقل فعال، تحقق نمیپذیرد. اسکندر افرودیسی نیز در توضیح این مسئله، حداکثر به تکرار این تمثیل ارسطویی اکتفا مینماید و پاسخ قانعکنندهای ارائه نمیکند؛ ضمن آنکه اگر عقیدۀ اسکندر مبنی بر واحد بودن عقل فعال در برابر کثیری از عقول فردی را بپذیریم، مشکل مضاعف خواهد شد. تمیستیوس با توسل به آموزۀ ارسطویی نوع و فرد (صورت و ماده) درصدد تبیین این مسئله برمیآید. وی نسبت میان این دو را از قبیل نسبت میان افراد یک نوع و صورت نوعیۀ آنها میداند. عقل فعال در حکم صورت نوعیهای برای عقول فردی است و در عین واحد بودن، در همۀ آنها حضور دارد. به نظر میرسد که تمیستیوس در این عقیده ــ که بعدها از سوی برخی حکمـای مسلمـان نیز پذیرفته شد ــ تحت تأثیر اندیشـههـای افلوطین بوده است. | ||
اگرچه اندیشۀ غالب در میان فیلسوفان مسلمان در مسئلۀ عقل، همانا صورتی از اندیشههای اسکندر افرودیسی بوده است، چنانکه همۀ آنها دربارۀ مفارقت عقل فعال، جانب وی را گرفتهاند، تا آنجا که در این باره حتى فیلسوفی مانند ابن رشد که تنها داعیۀ شرح افکار ارسطو را دارد، عقل فعال را عاملی خارجی میانگارد؛ با این حال، در میان آثار ایشان میتوان نشانههایی از افکار تمیستیوس را نیز نشان داد. | اگرچه اندیشۀ غالب در میان فیلسوفان مسلمان در مسئلۀ عقل، همانا صورتی از اندیشههای اسکندر افرودیسی بوده است، چنانکه همۀ آنها دربارۀ مفارقت عقل فعال، جانب وی را گرفتهاند، تا آنجا که در این باره حتى فیلسوفی مانند ابن رشد که تنها داعیۀ شرح افکار ارسطو را دارد، عقل فعال را عاملی خارجی میانگارد؛ با این حال، در میان آثار ایشان میتوان نشانههایی از افکار تمیستیوس را نیز نشان داد. |