۱۱۸٬۶۸۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'گااه' به 'گاهگاه') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' ؟' به '؟') |
||
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
| موضوع =تصوف - متون قدیمی تا قرن 14 | | موضوع =تصوف - متون قدیمی تا قرن 14 | ||
روزبهان بقلي، روزبهان بن ابي | روزبهان بقلي، روزبهان بن ابي نصر،؟??? - 606ق. - سرگذشتنامه | ||
عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 | عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
| شابک =964-5745-15-2 | | شابک =964-5745-15-2 | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور =10384 | ||
| کتابخوان همراه نور =10384 | |||
| کد پدیدآور =04866 | | کد پدیدآور =04866 | ||
| پس از = | | پس از = | ||
خط ۴۰: | خط ۴۱: | ||
در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: «اگرچه قبیله آدم که چشم و چراغ اهل عالمند، بدین خلع و کرامت معزز و مشرفاند، اما حکمت حکیم و تقدیر و ارادت قدیم اقتضا چنان فرمود که طایفهاى را در روشنایى و آشنایى بداشت و جمعى را در ظلمت ضلالت و بیگانگى جهالت: خلق الخلق فى ظلمه، باز گذاشت.»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/14 مقدمه کتاب، ص14]</ref> | در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: «اگرچه قبیله آدم که چشم و چراغ اهل عالمند، بدین خلع و کرامت معزز و مشرفاند، اما حکمت حکیم و تقدیر و ارادت قدیم اقتضا چنان فرمود که طایفهاى را در روشنایى و آشنایى بداشت و جمعى را در ظلمت ضلالت و بیگانگى جهالت: خلق الخلق فى ظلمه، باز گذاشت.»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/14 مقدمه کتاب، ص14]</ref> | ||
این کتاب، در هفت باب، مطالبی را ذکر کرده که زندگینامه روزبهان را نیز در بر دارد. در بخش اول کتاب درباره زمان و مکان تولد شیخ روزبهان صحبت شده است. در این بخش ذکر میشود که وی در پسا (فسای امروزی) از توابع شیراز در قبیله دیالمه به دنیا آمد؛ ولادتش در 522 هجری واقع شده، هشتادوچهار سال عمر کرده و در محرم 606 از دنیا رفته است. درباره مبدأ حالش مینویسد: اتفاق ولادت من در میان قومى بود که در غایت ضلالت و جهالت بودند و شغل ایشان همه تباهى و مناهى بود. چون به سن تمیز رسیدم داعیه طلب در وجودم پیدا شد با خود مىگفتم که: خداوند و پروردگار من کجا است؟ و در آن طفلى از کودکان و | این کتاب، در هفت باب، مطالبی را ذکر کرده که زندگینامه روزبهان را نیز در بر دارد. در بخش اول کتاب درباره زمان و مکان تولد شیخ روزبهان صحبت شده است. در این بخش ذکر میشود که وی در پسا (فسای امروزی) از توابع شیراز در قبیله دیالمه به دنیا آمد؛ ولادتش در 522 هجری واقع شده، هشتادوچهار سال عمر کرده و در محرم 606 از دنیا رفته است. درباره مبدأ حالش مینویسد: اتفاق ولادت من در میان قومى بود که در غایت ضلالت و جهالت بودند و شغل ایشان همه تباهى و مناهى بود. چون به سن تمیز رسیدم داعیه طلب در وجودم پیدا شد با خود مىگفتم که: خداوند و پروردگار من کجا است؟ و در آن طفلى از کودکان و همنشینان مىپرسیدم در مکتب که شما خداوند خود میشناسید؟ ایشان گفتند: مىگویند از جارحه و جهات منزه است. از این سخن مرا وجدى حاصل مىگشت. | ||
چون به سن بلوغ رسیدم، حب طاعت و خلوت بر من غالب شد. مدتى مدید بدینطریق مىگذرانیدم. قرآن را یاد گرفتم و به تحصیل علوم مشغول شدم. | چون به سن بلوغ رسیدم، حب طاعت و خلوت بر من غالب شد. مدتى مدید بدینطریق مىگذرانیدم. قرآن را یاد گرفتم و به تحصیل علوم مشغول شدم. | ||
چون به سن بیستوپنج سال رسیدم، وحشتى عظیم از خلق، مرا ظاهر شد. گاهگاهی نسایم قدس بر جانم مىوزید، نمىدانستم که چیست. گاهگاهی هاتفى از غیب آواز دادى. تا شبى در صحرایى بودم، آوازى شنیدم | چون به سن بیستوپنج سال رسیدم، وحشتى عظیم از خلق، مرا ظاهر شد. گاهگاهی نسایم قدس بر جانم مىوزید، نمىدانستم که چیست. گاهگاهی هاتفى از غیب آواز دادى. تا شبى در صحرایى بودم، آوازى شنیدم بهغایت خوش، چنانچه از آن آواز شورى عظیم و جدى بر من غالب شد. از پى این مىرفتم تا به سر تلى رسیدم، شخصى را دیدم نیکوروى بر هیئت صوفیان، سخنى چند در باب توحید تقریر فرمود، ندانستم که بود تا ناگاه از چشمم غایب شد، سکر بر من غالب شد. روز دیگر هرچه داشتم برانداختم. بدینطریق مدتى مىبودم تا روزى به خدمت سید الابدال خضر-علیهالسلام-رسیدم، سیبى به من داد، بعضى از آن تناول فرموده، گفت: این بستان، بستدم و تناول کردم، بسى نور و کشف از آن یافتم.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/27 ر.ک: متن کتاب، ص27-28]</ref> | ||
در باب دوم کتاب درباره اکابر و مشایخ معاصر وی صحبت شده است. باب سوم کتاب در ذکر حکایات و کراماتی است که از وی ظاهر شد. نویسنده در باب چهارم از فواید و تفسیر و حدیث و شطحیات و سایر فواید وی صحبت مینماید. باب پنجم در فواید دیگر و اشعاری از وی است و باب ششم در ذکر اولاد و بخشی از فضایل روزبهان ثانی. در آخرین باب، یعنی باب هفتم کتاب درباره وفات شیخ و کراماتی که بعد از وفات از وی ظاهر شده صحبت به میان میآید. | در باب دوم کتاب درباره اکابر و مشایخ معاصر وی صحبت شده است. باب سوم کتاب در ذکر حکایات و کراماتی است که از وی ظاهر شد. نویسنده در باب چهارم از فواید و تفسیر و حدیث و شطحیات و سایر فواید وی صحبت مینماید. باب پنجم در فواید دیگر و اشعاری از وی است و باب ششم در ذکر اولاد و بخشی از فضایل روزبهان ثانی. در آخرین باب، یعنی باب هفتم کتاب درباره وفات شیخ و کراماتی که بعد از وفات از وی ظاهر شده صحبت به میان میآید. | ||
در بخشی از مطالب کتاب که به ذکر کرامات شیخ روزبهان پرداخته، میخوانیم: «آوردهاند که در همسایه رباط شیخ، عصاری میبود که او را جایی میگفتند و منکر شیخ بود؛ و شیخ این معنى از او مىدانست و به حسن اخلاق بسر مىبرد. روزى از روزهاى زمستان شیخ با مریدان بر بام رباط نشسته بود. ناگاه خادم را برخواند، فرمود: برو جایى را بگوى روزبهان مىگوید: قدرى خره [ثفل روغن کنجد] و خرما بفرست تا درویشان ما بخورند و آن روز که تو را آویزند از بهر تو شفاعت کنند. خادم شیخ بیامد و آن پیغام همچنان بگزارد که شیخ فرموده بود. جاوید از سر خشم گفت: خره و خرما خواستن نیک اما آویختن بارى چرا؟ گفت: شیخ چنین فرمود، باآنهمه که شنید قدرى خرما و خره بفرستاد. آن را به خدمت شیخ آوردند و اصحاب بکار بردند و بعد از شش ماه از او حرکتى صادر شد، پادشاه شهر حکم کرد تا او را بیاویزند، غلبه در محلت افتاد و گماشتگان و سرهنگان در آویختند و او را مىبردند، اهل محلت خبر به خدمت شیخ آوردند، شیخ فرمود: خرما و خره خوردهاید، وعده وفا باید کرد، رقعهاى به خدمت پادشاه نوشت و شفاعت فرمود که او را به من بخش. پادشاه وى را به شیخ بخشید و او را باز خدمت شیخ فرستاد. به خدمت شیخ آمد و از جمله مخلصان شیخ گشت؛ و اللهاعلم.» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/63 متن کتاب، ص63-64]</ref> | در بخشی از مطالب کتاب که به ذکر کرامات شیخ روزبهان پرداخته، میخوانیم: «آوردهاند که در همسایه رباط شیخ، عصاری میبود که او را جایی میگفتند و منکر شیخ بود؛ و شیخ این معنى از او مىدانست و به حسن اخلاق بسر مىبرد. روزى از روزهاى زمستان شیخ با مریدان بر بام رباط نشسته بود. ناگاه خادم را برخواند، فرمود: برو جایى را بگوى روزبهان مىگوید: قدرى خره [ثفل روغن کنجد] و خرما بفرست تا درویشان ما بخورند و آن روز که تو را آویزند از بهر تو شفاعت کنند. خادم شیخ بیامد و آن پیغام همچنان بگزارد که شیخ فرموده بود. جاوید از سر خشم گفت: خره و خرما خواستن نیک اما آویختن بارى چرا؟ گفت: شیخ چنین فرمود، باآنهمه که شنید قدرى خرما و خره بفرستاد. آن را به خدمت شیخ آوردند و اصحاب بکار بردند و بعد از شش ماه از او حرکتى صادر شد، پادشاه شهر حکم کرد تا او را بیاویزند، غلبه در محلت افتاد و گماشتگان و سرهنگان در آویختند و او را مىبردند، اهل محلت خبر به خدمت شیخ آوردند، شیخ فرمود: خرما و خره خوردهاید، وعده وفا باید کرد، رقعهاى به خدمت پادشاه نوشت و شفاعت فرمود که او را به من بخش. پادشاه وى را به شیخ بخشید و او را باز خدمت شیخ فرستاد. به خدمت شیخ آمد و از جمله مخلصان شیخ گشت؛ و اللهاعلم.»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/63 متن کتاب، ص63-64]</ref> | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
خط ۵۷: | خط ۵۸: | ||
در صفحه اول کتاب این عبارت به چشم مىخورد: «نوبت العبد المذنب خادم الفقراء و المساکین...فى تاریخ عدة ربیعالاول سنه تسع و ثلاثى و سبعمائة». از اینجا معلوم میشود کتاب مذکور به سال 739 هجرى در اختیار شخصى قرار گرفته که این عبارت را نگاشته است، از طرفى تاریخ تألیف کتاب مذکور همانطور که مؤلف ضمن کتاب یادآورى کرده نودوچهار سال پس از وفات شیخ روزبهان (601ق) بوده که مطابق با سال 695 هجرى قمرى میشود. | در صفحه اول کتاب این عبارت به چشم مىخورد: «نوبت العبد المذنب خادم الفقراء و المساکین...فى تاریخ عدة ربیعالاول سنه تسع و ثلاثى و سبعمائة». از اینجا معلوم میشود کتاب مذکور به سال 739 هجرى در اختیار شخصى قرار گرفته که این عبارت را نگاشته است، از طرفى تاریخ تألیف کتاب مذکور همانطور که مؤلف ضمن کتاب یادآورى کرده نودوچهار سال پس از وفات شیخ روزبهان (601ق) بوده که مطابق با سال 695 هجرى قمرى میشود. | ||
با توجه به تاریخ تألیف کتاب، مىتوان بهاحتمالزیاد حدس زد که کتاب مزبور به خط مؤلف بوده باشد؛ بنابراین چنین به نظر مىرسد نسخه موجوده قدیمىترین نسخهاى است که فعلاً از کتاب «تحفة أهل العرفان» تاکنون | با توجه به تاریخ تألیف کتاب، مىتوان بهاحتمالزیاد حدس زد که کتاب مزبور به خط مؤلف بوده باشد؛ بنابراین چنین به نظر مىرسد نسخه موجوده قدیمىترین نسخهاى است که فعلاً از کتاب «تحفة أهل العرفان» تاکنون بهدستآمده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/5 همان، ص5-6]</ref> | ||
رونوشت صفحات اول و دوم و آخر نسخه خطی کتاب، در صفحههای هشت تا یازده پیشگفتار اثر، بهعنوان نمونه ذکر شده است. | رونوشت صفحات اول و دوم و آخر نسخه خطی کتاب، در صفحههای هشت تا یازده پیشگفتار اثر، بهعنوان نمونه ذکر شده است. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references/> | ||
== | ==منابع مقاله== | ||
مقدمه و متن کتاب. | مقدمه و متن کتاب. | ||
== وابستهها == | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | |||
[[صفوة الصفا]] | |||
[[مفتاح الهداية و مصباح العناية (سیرتنامه سید امینالدین بلیانی)]] | |||
[[تصوف الشيعة: نظرة الی حياة السيد حيدر الآملي و عقايده]] | |||
[[مقامات ژندهپیل]] | |||
[[تذکره خواجه محمد بن صدیق کججانی]] | |||
[[مهدویت و ختم ولایت در عرفان اسلامی (نقدی بر نظرات ابن عربی)]] | |||
[[القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محيالدين ابن العربي]] | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
خط ۷۶: | خط ۹۲: | ||
[[رده:طبقات، تراجم، کتب مناقب]] | [[رده:طبقات، تراجم، کتب مناقب]] | ||