ابن عبدون‌، عبدالمجید بن عبدالله: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - 'دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی' به 'دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی')
    خط ۹۷: خط ۹۷:


    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==
    رحيم‌لو‌، يوسف‌، دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.
    رحيم‌لو‌، يوسف‌، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==

    نسخهٔ ‏۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۸

    ابن عبدون‌، ابومحمد عبدالمجيد بن‌ عبدالله‌ بن‌ عبدون‌ قرشى‌ فهری يابری نحوی
    NUR00000.jpg
    نام کاملعبدالمجيد بن‌ عبدالله‌ بن‌ عبدون‌ قرشى‌ فهری يابری نحوی؛
    نام‌های دیگرابن عبدون‌، ابومحمد عبدالمجيد بن‌ عبدالله‌ بن‌ عبدون‌ قرشى‌ فهری يابری نحوی، محمد بن‌ عبدالمجيد، محمد بن‌ عبدالله؛‌
    لقب
    تخلصابن عبدون‌، ذوالوزارتين‌؛
    نسبقرشی؛
    نام پدرعبدالله‌ بن‌ عبدون‌؛
    ولادتحدود 440ق‌/1048م‌؛
    محل تولديابره؛، اندلس(پرتقال کنونی)؛
    محل زندگیيابره‌، مراکش؛
    رحلت520ق‌‌؛
    مدفنيابره‌(محل وفات)
    طول عمرح 80؛
    خویشاوندان‌ ‌
    دیناسلام؛
    مذهباهل‌سنت؛
    پیشهاديب‌، شاعر، کاتب‌ و وزير؛
    منصبکاتب‌، وزير؛
    اطلاعات علمی
    درجه علمیاديب‌، شاعر؛‌
    اساتیدابوالوليد، ابن‌ ضابط، ابوالحجاج‌ اعلم‌ شنتمری، ابوبکر عاصم‌ بن‌ ايوب، ابومروان‌ ابن‌ سراج‌؛‌
    مشایخ
    معاصرینعمر بن‌ محمد افطسى‌، امير سيربن‌ ابى‌بکر مرابطى‌، على‌ بن‌ يوسف‌ بن‌ تاشفين‌، معتمد بن‌ عباد؛
    شاگردانقاضى‌ ابوالفضل‌ عِياض‌ بن‌ موسى، قاضى‌ ابوعبدالله‌ ابن‌ زَرقون، ابن‌ خاقان؛
    برخی آثار1. ديوان‌ ابن‌ عبدون‌، 2. نصره ابى‌ عبيد على‌ ابن‌ قتيبه‌ يا الانتصار لابى‌ عبيد على‌ ابن‌ قتيبه‌؛

    ابومحمد عبدالمجيد بن‌ عبدالله‌ بن‌ عبدون‌ قُرَشى‌ فِهری يابُری نحوی (د ح‌ 528ق‌/1134م‌)، اديب‌، شاعر، کاتب‌ و وزير اندلسى‌، معروف‌ به‌ ذوالوزارتين‌.

    برخى‌ از مآخذ نام‌ او را محمد بن‌ عبدالمجيد يا محمد بن‌ عبدالله‌ نوشته‌اند. ابن‌ بشکوال‌ و ذهبى‌ نام‌ جد او را به‌ ترتيب‌، عبدربه‌ و عيذون‌ ضبط کرده‌اند.

    ولادت و وفات

    در مآخذ به‌ تاريخ‌ تولد وی اشاره‌ای نشده‌ است‌، اما از آنجا که‌ ابن‌ عبدون‌ در 13 سالگى‌ نزد ابوالوليد معروف‌ به‌ ابن‌ ضابط به‌ شاگردی پرداخت‌ و اين‌ ابوالوليد خود در 454ق‌ در قرطبه‌ حديث‌ مى‌شنيد و سپس‌ در بطليوس‌ (در حدود 100 کيلومتری جنوب‌ غربى‌ يابره‌) ماندگار شد و به‌ تدريس‌ زبان‌ و ادبيات‌ روی آورد، همچنين‌ با توجه‌ به‌ شکوه ابن‌ عبدون‌ از متوکل‌، امير افطسى‌ (مق 487ق‌) در ابياتى‌ چند و اشاره‌ به‌ موی سپيد خود، مى‌توان‌ نتيجه‌ گرفت‌ که‌ سال‌ تولد وی مى‌بايست‌ در حدود 440ق‌/1048م‌ بوده‌ باشد.

    تاريخ‌ درگذشت‌ او در برخى‌ از مآخذ قديم‌ 520ق‌ و در برخى‌ ديگر 527ق‌/1133م‌ آمده‌ است‌ و در تحقيقات‌ اخير، 1134م‌ نيز بر تاريخ‌های پيشين‌ افزوده‌ شده‌ است‌ و به‌ هر روی جملگى‌ برآنند که‌ وی در کهن‌سالى‌ و بر اثر بيماری که‌ در شعر و نثر خود از آن‌ سخن‌ گفته‌، در يابُرَه‌ درگذشته‌ است‌. ابن‌ عبدون‌ در شهر قديمى‌ يابره‌، از نواحى‌ باجه اندلس‌، واقع‌ در پرتغال‌ کنونى‌، چشم‌ به‌ جهان‌ گشود.

    مناصب

    ظاهراً دوره کودکى‌ و آموزش‌ را در همان‌ زادگاه‌ خود گذراند تا آنکه‌ تيزهوشى‌ و مايه ادبى‌ او توجه‌ حاکم‌ شهر، عمر بن‌ محمد افطسى‌ را جلب‌ کرد. اين‌ امير چون‌ در 473ق‌/1080م‌ پس‌ از مرگ‌ برادرش‌ يحيى‌ مستقل‌ شد و با عنوان‌ متوکل‌ زمام‌ دولت‌ افسطى‌ را در بطليوس‌ به‌ دست‌ گرفت‌، او را با خود به‌ مرکز حکومت‌ برد و به‌ دبيری و وزارت‌ خود برگماشت‌. ابن‌ عبدون‌ تا پايان‌ حکومت‌ متوکل‌ در اين‌ سمت‌ باقى‌ ماند و سقوط بطليوس‌ به‌ دست‌ امير سيربن‌ ابى‌ بکر مرابطى‌ و کشته‌ شدن‌ متوکل‌ و دو پسرش‌ عباس‌ و فضل‌ را در 487ق‌ شاهد بود و از آن‌ متأثر شد. اما ديری نپاييد که‌ - شايد از سرنيازمندی - سمت‌ کتابت‌ سردار فاتح‌ و قاتلان‌ ولى‌ نعمت‌ پيشين‌ را برعهده‌ گرفت‌. هنگامى‌ که‌ على‌ بن‌ يوسف‌ بن‌ تاشفين‌ بر تخت‌ سلطنت‌ مرابطون‌ نشست‌، ابن‌ عبدون‌ را به‌ مراکش‌ فراخواند و سمت‌ انشا را بدو سپرد. اما وی اندکى‌ پيش‌ از 521ق‌، گويا برای ديدار اقوام‌ و شايد به‌ علت‌ پيری و ناتوانى‌ در انجام‌ کارهای حکومتى‌، به‌ زادگاهش‌ يابره‌ بازگشت‌ و تا هنگام‌ مرگ‌ در آن‌ شهر بماند.

    اساتید و شاگردان

    از استادان‌ ابن‌ عبدون‌ نام‌های ابوالوليد ابن‌ ضابط، ابوالحجاج‌ اعلم‌ شنتمری، ابوبکر عاصم‌ بن‌ ايوب‌ و ابومروان‌ ابن‌ سراج‌ در مآخذ ياد شده‌ است‌.

    از کسان‌ بسياری که‌ از او اخذ علم‌ کرده‌اند، نام‌ قاضى‌ ابوالفضل‌ عِياض‌ بن‌ موسى‌ و قاضى‌ ابوعبدالله‌ ابن‌ زَرقون‌ به‌ ما رسيده‌ است‌. ابن‌ خاقان‌ که‌ خود را از دوستان‌ ابن‌ عبدون‌ دانسته‌ است‌ نيز از زمره شاگردان‌ او به‌ شمار مى‌آيد.

    صنعت‌ پردازی در شعر

    ابن‌ عبدون‌ در انواع‌ گوناگون‌ شعر روزگار خود و بيش‌ از همه‌ در دو فن‌ّ مدح‌ و رثا مهارت‌ داشت‌. او سخت‌ شيفته متنبى‌ بود و شايد بتوان‌ دو قصيده بائيّه وی در مدح‌ المعتمد بن‌ عباد را بهترين‌ نمونه‌های تقليد وی از سبک‌ متنبى‌ دانست‌. در آثار بر جای مانده‌ از وی شعر عاشقانه‌ اندک‌ است‌، زيرا به‌ سبب‌ طبع‌ سرکش‌ و شرايطى‌ که‌ او را به‌ مهاجرت‌های بسيار وا مى‌داشت‌، نه‌ عشق‌ در زندگى‌ او نقشى‌ اساسى‌ داشت‌ و نه‌ از عيش‌ و عشرت‌ بهره فراوان‌ مى‌برد. از اين‌ رو ناله‌ و شکوه‌ که‌ شايد صادقانه‌ترين‌ بخش‌ شعرهای وی را تشکيل‌ مى‌دهد، با شخصيت‌ او سازگارتر مى‌نمايد.

    ابن‌ عبدون‌ در شعر صنعت‌ پرداز بود و صنايعى‌ همچون‌ مراعات‌ نظير، طباق‌، ترصيع‌ و تضمين‌ را در شعرهای وی فراوان‌ مى‌توان‌ ديد. با اين‌همه‌ او شاعری کم‌گوی بود و شهرت‌ او در دربارهای افطسى‌ و مرابطى‌ بيشتر به‌ سبب‌ دبيری و رسايل‌ وی بود، اگر چه‌ منابع‌ تنها يک‌ نامه رسمى‌ به‌ نام‌ امير سير بن‌ ابى‌ بکر از او آورده‌اند و ديگر رسايل‌ وی در شمار اخوانيات‌ است‌. او در نامه‌هايش‌ به‌ سجع‌پردازی و تصنع‌ پرداخته‌ و صنايعى‌ همچون‌ جناس‌ و طباق‌ را به‌ کار برده‌ است‌. ظرافت‌ انديشه او در چگونگى‌ ترکيب‌ حروف‌ زايد در کلمات‌ مشتق‌ عربى‌ به‌ صورت‌ «امان‌ و تسهيل‌» و ارائه آن‌ در ضمن‌ يک‌ بيت‌ جلب‌ نظر کرده‌ است‌. گذشته‌ از اينها، ابن‌ عبدون‌ را به‌ آگاهى‌ بر خبر و اثر و معانى‌ حديث‌ نيز ستوده‌اند.

    روايت‌ ابوبکر محمد بن‌ زُهر (د 595ق‌/1199م‌) درباره قدرت‌ حافظه ابن‌ عبدون‌، که‌ تمام‌ کتاب‌ الاغانى‌ را از جوانى‌ به‌ ياد داشته‌ است‌، شگفت‌ انگيز است‌. ابن‌ خاقان‌ و ذهبى‌ و مراکشى‌ با عباراتى‌ فخيم‌ مراتب‌ فضل‌ و ادب‌ ابن‌ عبدون‌ را ستوده‌اند.

    آثار

    از جمله‌ آثار برجای مانده‌ از ابن‌ عبدون‌ اشعار و نامه‌های پراکنده‌ای است‌ که‌ برخى‌ از مؤلفان‌ گذشته‌ به‌ مناسبت‌ ترجمه حال‌ و ذکر مشاعره‌ و مکاتبه او با معاصرانش‌ آورده‌اند و سليم‌ تنير همه آثار برجای مانده‌ از وی را گردآورده‌ و در کتابى‌ با عنوان:

    1. ديوان‌ ابن‌ عبدون‌،
    2. نصره ابى‌ عبيد على‌ ابن‌ قتيبه‌ يا الانتصار لابى‌ عبيد على‌ ابن‌ قتيبه، به‌ وی نسبت‌ داده‌اند که‌ تاکنون‌ نسخه‌ای از آن‌ به‌ دست‌ نيامده‌ است‌. در برخى‌ از مراجع‌ معاصر گفته‌ شده‌ که‌ ابن‌ عبدنون‌ کتاب‌ الانتصار ابن‌ قتيبه را به‌ طرزی نو مرتب‌ کرده‌ بوده‌ است‌.
    3. بغدادی تنها مؤلفى‌ است‌ که‌ اثر ديگری با عنوان‌ «المستعرب‌ فى‌ تعليم‌ رمى‌ البندق» به‌ ابن‌ عبدون‌ نسبت‌ داده‌ است‌.
    4. «البسامه بأطواق‌ الحمامه» يا «البَشامه»، «القصيده العبدونيه» و «رائيه ابن‌ عبدون‌» این از ميان‌ آثار ابن‌ عبدون‌ مايه بلندی آوازه او شده‌ است‌.

    اين‌ قصيده‌ که‌ با مصراع‌ «الدهر يفجع‌ بعدالعين‌ بالا´ثر» آغاز مى‌شود، در مآخذ مختلف‌ با شمار ابيات‌ از 50 تا 75 بيت‌ نقل‌ شده‌ است‌. 8 بيت‌ نخست‌ قصيده‌ در مسائل‌ عمومى‌ و مربوط به‌ زمانه‌ و نشيب‌ و فرازهای آن‌ است‌. بيت‌ نهم‌ پيوندگاه‌ اين‌ مقدمه‌ با موضوعات‌ تاريخى‌ است‌ که‌ نزديک‌ به‌ 58 بيت‌ را در بر مى‌گيرد، بدين‌ سان‌: 9-21 مربوط به‌ رجال‌ تاريخ‌ پيش‌ از اسلام‌، 22-42 درباره رجال‌ مقتول‌ در دوره اسلامى‌ تا مقتدر عباسى‌ و 43- 65 ياد امرای بنى‌ مظفّر يا افطسى‌ و مصائب‌ و مناقب‌ و حسرت‌ روزگار آنان‌ است‌. بقيه ابيات‌ در تسليت‌ و آرزوی صبر و ياد دگرگوني‌های روزگار و اميدواری به‌ اشتهار اين‌ قصيده‌ و درود بر پيامبر و آل‌ و اصحاب‌ اوست‌. اين‌ قصيده‌ در خطه اسلامى‌ به‌ شکلى‌ بى‌سابقه‌ شهرت‌ يافت‌.

    شرح قصیده

    نويسندگان‌ بعد از ابن‌ عبدون‌ قصيده او را با عبارات‌ ستايش‌آميزی ياد کرده‌، آن‌ را يگانه‌ و کم‌نظير و مشتمل‌ بر نکته‌های تاريخى‌ بسيار دانسته‌اند، ولى‌ همين‌ نکته‌های تاريخى‌ است‌ که‌ از سهولت‌ فهم‌ قصيده‌ مى‌کاهد. از اين‌ رو برخى‌ درصدد شرح‌ آن‌ برآمدند.

    مفصل‌ترين‌ و معروف‌ترين‌ شرح‌ را اديب‌ ابومروان‌ عبدالملک‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ بدرون‌ حضرمى‌ شِلْبى‌ (د بعد از 608ق‌/ 1211م‌) نوشت‌ و آن‌ را کمامه الزهر و صدفه الدر يا کمامه الزهر و فريده الدهر نام‌ نهاد.

    دوزی اين‌ شرح‌ را همراه‌ متن‌ قصيده‌ و تعليقات‌ فراوان‌ در ليدن‌ (1846م‌) منتشر کرده‌ است‌.

    شرحى‌ ديگر را به‌ جمال‌الدين‌ عبدالرحمان‌ بن‌ على‌ جوزی (د 597ق‌/1201م‌) نسبت‌ داده‌اند.

    سومين‌ شرح‌ قصيده‌ از آن‌ِ اسماعيل‌ بن‌ احمد بن‌ اثير حلبى‌ (د 699ق‌/1300م‌) است‌ که‌ آن‌ را عبرة اولى‌ الاخيار من‌ ملوک‌ الامصار ناميده‌اند.

    ابن‌ اثير به‌ کوتاه‌ کردن‌ شرح‌ ابن‌ بدرون‌ پرداخته‌، آنچه‌ را نيکو يافته‌، برگرفته‌ و هر چه‌ را نخواسته‌، فروگذاشته‌ و در ضمن‌ به‌ رفع‌ مشکلات‌ لغوی آن‌ برخاسته‌ است‌. افزون‌ بر اين‌، ذيلى‌ در پنجاه‌ واند بيت‌ بر قصيده ابن‌ عبدون‌ افزوده‌ و مطلب‌ را از سال‌ 333 تا 697ق‌ با ذکر چهل‌ واند دولت‌ بر همان‌ وزن‌ و قافيه‌ ادامه‌ داده‌ است‌. بعضى‌ قسمت‌های شرح‌ ابن‌ اثير و همه ذيل‌ او همراه‌ متن‌ قصيده‌ در آخر شرح‌ ابن‌ بدرون‌ در قاهره‌ (1340ق‌) چاپ‌ شده‌ است‌.

    دوزی ستايش‌ نويسندگان‌ قديم‌ عرب‌ را از اين‌ قصيده‌ مبالغه‌آميز و دور از حقيقت‌ دانسته‌ است‌. به‌ نظر او اين‌ قصيده‌ علم‌ و آگاهى‌ دامنه‌دار سراينده آن‌ را به‌ خوبى‌ نشان‌ مى‌دهد، اما برآمده‌ از صميم‌ دل‌ شاعر و برخاسته‌ از سویدای خاطر او نيست‌ و آرايش‌های لفظى‌ و تصورات‌ دور از ذهن‌ شعر او را سنگين‌ کرده‌ است‌.

    نيکل‌ در برابر دوزی و پيروان‌ نظر او بر آن‌ است‌ که‌ اين‌ قصيده‌ بحق‌ شايسته آوازه‌ای است‌ که‌ يافته‌، و معتقد است‌ که‌ انسان‌ بايد مسلمان‌ يا قادر به‌ درک‌ احساس‌ مسلمانان‌ باشد و نکات‌ تاريخى‌ مورد اشاره‌ در اين‌ قصيده‌ را بداند، تا با خواندن‌ آن‌ تمام‌ طنين‌ آن‌ را در جان‌ خود دريابد‌‌[۱].

    پانویس

    1. رحيم‌لو‌، يوسف‌، ج4، ص206-205

    منابع مقاله

    رحيم‌لو‌، يوسف‌، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.

    وابسته‌ها